پابلو پیکاسو

«پابلو پیکاسو» یکی از پرکارترین و بانفوذترین هنرمندان قرن بیستم است که در زمینه نقاشی، مجسمه‌سازی، قلمزنی، طراحی و سفالگری، هزاران اثر خلق کرده است. او مکتب «کوبیسم»[*] را به همراه «جرجیس براک» (Georges Braque) در میان نقاشان جا انداخت و فن درآمیختن رنگها بر پرده نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد.
پیکاسو در بیست ‌و پنجم اکتبر سال ۱۸۸۱ در «مالاگا»، شهری در اسپانیا به دنیا آمد. او فرزند یک نقاش تحصیلکرده به نام «جوز روئیزبلنکو» (Jose Ruis Blanco) و «ماریاپیکاسو» (Maria Picasso) بود و از سال ۱۹۰۱، نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر ‌داد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا کرد و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود، اصول اولیه نقاشی را یاد گرفت.
وی در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به «بارسلونا» رفت و در آنجا در آکادمی هنرهای عالی «لالنجا» (La Lonja) شروع به تحصیل کرد. دیدار او از مکانها و گروههای مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود.

در سال ۱۹۰۰ میلادی، اولین نمایشگاه پیکاسو در «بارسلونا» تشکیل شد. وی در پاییز همان سال به پاریس رفت تا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و با آثار «امپرسیونیست» خود به شهرت رسید.
پیکاسو در اوقات فراغت از تنها ماندن خودداری می‌کرد و به همین دلیل، در مدت کوتاهی، حلقه دوستانش که شامل «گیلائوم آپولنییر»(Guillaume Apollinaire)، «ماکس جاکب» (Max Jacob) و «لئواستین» (Leo Stein) و همچنین دو دلال بسیار خوب به نامهای «آمبوریسه ولارد» (Amborise Vollard) و «برس‌ول» (Berthe Weel) بود، شکل گرفت. در این زمان، خودکشی یکی از دوستانش تأثیر بدی بر پابلوی جوان گذاشت و در چنین وضعیتی، دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان «دوره آبی» (Blue Period) یاد می‌کنند. وی در این دوره، بیشتر، چهره آکروباتها، بندبازان، گدایان و هنرمندان را نقاشی می کرد و در طول روز، در پاریس مشغول تحقیق بر روی شاهکارهایش در «لوور» (Louvre) بود و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکده‌ها وقت می گذراند. پابلو پیکاسو در دوره آبی، بیشتر، رنگهای تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار می‌گرفت. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه، جعبه رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد. به همین دلیل، این دوره را «دوره رز» (Roze Period) می‌نامند. در این دوران، به دلیل دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان «ماکس‌جاکب» و نویسنده تبعیدی آمریکایی، «گرترود استین» (Gertrude Stein) و برادرش «لئو» (Leo) که اولین حامیانش بودند، سبک او به میزان قابل توجهی عوض شد؛ به گونه ای ‌که تغییرات درونی او در آثارش نمایان است. تغییر سبک او از دوره آبی به دوره رز، در اثر مهم او به نام «لس‌دیموسلس اویگنون» (Les Demoiselles Ovignon) قابل مشاهده است. کار پابلو پیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحله جدیدی شد که بیانگر تأثیر هنر یونان، شبه جزیره ایبری و آفریقا در اوست. وی سبک «پرتوکوبیسم» (Protocubism) را به وجود آورد که از سوی منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرار نگرفت. در سال ۱۹۰۸، پابلو پیکاسو و نقاش فرانسوی «جرجیس‌براک» متأثر از قالب «امپرسیونیسم فرانسوی»، سبک جدیدی را در کشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعبهای کوچکی تشکیل شده است. این سبک، «کوبیسم» نام گرفت. بعضی از نقاشیهای این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که جدا کردن آنها از یکدیگر بسیار مشکل است.
این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با «الگا» (Olgo)، رقاص بالت، ازدواج کرد و در پاریس به زندگی خود ادامه داد و تابستانهایش را نیز در کنار ساحل دریا سپری می‌کرد. او از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰، درگیر اختلاف عقیده با «سوررئالیستها» بود و در پاییز سال ۱۹۳۱ به مجسمه‌سازی علاقه مند شد و با ایجاد نمایشگاههای بزرگی در پاریس و زوریخ و انتشار اولین کتاب خود، به شهرت فراوانی رسید.
در سال ۱۹۳۶، جنگ داخلی اسپانیا تأثیر زیادی بر پیکاسو گذاشت؛ به گونه ای ‌که نشانه های آن در تابلوی «گورنیکا» ( (Guernico (1937) به چشم می خورد. در این پرده نقاشی بزرگ، بی‌عاطفگی، وحشیگری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده است. پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسی کشور اسپانیا به حالت اول بازنگشته، به آنجا برده نشود. این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از جذاب ‌ترین آثار در موزه‌ مادرید سال ۱۹۹۲، در معرض نمایش قرار گرفت.
در حقیقت، پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی اول و دوم، کاملاً بیطرف بود و با جنگیدن با هر کشوری مخالفت می‌کرد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلح‌طلبی بوده، اما تعدادی از هم عصرانش از جمله «براک» بر این باور بودند که این بیطرفی ناشی از بزدلی‌اش بوده است.
او با وجود کناره‌گیری از جنبش استقلال‌طلبی، حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان می‌کرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکره دوستانه بین‌المللی در لهستان نیز شرکت کرد، اما نقد ادبی گروهی از رئالیستها در مورد پرتره «استالین» (Stalin)، از علاقه پیکاسو نسبت به امور سیاسی کمونیستی کاست.
وی در سال ۱۹۴۰ به یک گروه مردمی پیوست. شمار زیادی از نمایشگاههای پیکاسو در طول زندگی این هنرمند و در سالهای بعد از آن برگزار شد که مهمترین آنها در موزه هنر مدرن نیویورک (۱۹۳۹) و در پاریس (۱۹۵۵) بود. این نقاش اسپانیایی در سال ۱۹۶۱‌ با «جاکوئیلین‌رکو» (Jacqueline Roque) ازدواج کرد و به «موگینس» (Mougins) رفت. پابلو پیکاسو در آنجا به خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی،‌ عکسهای چاپی، سفالگری و مجمسه‌سازی تا زمان مرگش یعنی هشتم آوریل سال ۱۹۷۳، ادامه داد. زمانی که به سن هشتاد سالگی رسید، انرژی دوران جوانیش را از دست داده بود و بیشتر خلوت می‌گزید. همسر دوم او «جاکوئیلین‌رکو» به جز دو فرزند پیکاسو، «کلاد» و «پالوما» (Claude and Paloma) و دوست نقاش سابقش، «فرنکویس‌گیلت» (Francoise Gillot)، به هیچ کس اجازه ملاقات با او را نمی‌داد. گوشه‌گیری پابلو پیکاسو بعد از عمل جراحی پروستات در سال ۱۹۶۵، شدت بیشتری یافت و با به کارگیری تمام نیرویش از جسارت بیشتری در کشیدن تابلو برخوردار شد و از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۱، سیل عظیم نقاشیها و صدها قلمزنی بشقاب مسی در معرض دید عموم قرار گرفت. در این دوران، آثار او از سوی بسیاری از رویاپردازان نادیده گرفته شد؛ به گونه ای که «داگلاس کوپر» (Dauglas Coper) از آثار پایانی او به عنوان آثار یک پیرمرد عصبانی در اتاق مرگ یاد می کند.
این نقاش و مجسمه‌ساز اسپانیایی با خلق آثار خود، گام مهمی در هنر مدرن برداشت. پیکاسو در آفرینش و نوآوری سبکها و فنون نقاشی بی‌نظیر بود و استعداد خدادادی او به عنوان یک نقاش و طراح، بسیار بااهمیت است. او در کار کردن با رنگ روغن، آبرنگ، پاستل، زغال چوب، مداد و جوهر بسیار توانا بود و با ایجاد آثاری در مکتب «کوبیسم»، استعداد بی‌نظیر خود را به بهترین شکل به کار گرفت و با وجود آموزش محدود علمی (که تنها یک سال از دوره تحصیلاتی را در آکادمی رویال مادرید گذراند)، تلاش هنرمندانه‌ای را برای تغییر جهت فکری خود به انجام رساند. از پابلو پیکاسو به عنوان «پرکارترین نقاش تاریخ» یاد می‌شود. در حالی که دوستانش به او توصیه می‌کردند که در سن هفتاد و هشت سالگی دست از کار بردارد، اما همچنان به فعالیت خود ادامه می داد. مرگ او در حالی رخ داد که با تعداد زیادی تابلو و آثار ارزشمند، متشکل از علائق شخصی و بدون در نظر گرفتن بازار هنر، یک ثروتمند به شمار می رفت. در سال ۲۰۰۳ خویشاوندان پیکاسو، موزه وقف شده‌ای را در زادگاه او یعنی «مالاگا» به نام «موسیو پیکاسو مالاگا» به راه انداختند.
پیکاسو دوره‌های هنری مختلف را گذراند که کمتر هنرمندی به چنین تجربه بزرگی دست پیدا می‌کند. یکی از مهمترین دوره های کاری پیکاسو، «دوره آبی» بود. با وجود اینکه تعهدات کاری در فرانسه‌ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کمتر شده بود، شاید هیچ هنرمندی به اندازه پیکاسو در تعهد کاری خود، تلخی زندگی را تا این اندازه بزرگ نمایش نداد. این تلخی منحصراً در «دوره آبی» (۱۹۰۱-۱۹۰۴)، به اوج خود رسید. چنانکه از مجموعه رنگهای مالیخولیایی آن دوره با سایه روشن آبی و حاشیه تاریک آن بر می‌آید، بدون شک، تجربه فقر در سالهای اولیه زندگیش در پاریس و برخورد با کارگران و گدایان، تأثیر زیادی در کشیدن پرتره شخصیتها با احساس ترحم هر چه بیشتر نسبت به آنها داشته است.
تابلوی «زن اطوکش»( Woman Jroning) در پایان دوره آبی با رنگهای روشنتر، اما همچنان با طرح غم‌افزای شامل سفید و خاکستری، فرسودگی و رنج پیکاسو را به خوبی نشان می‌دهد. طی مدت زمان کوتاهی، توجه پیکاسو از کشیدن نقاشی‌هایی با کنایه اجتماعی و مذهبی به سوی تحقیق در فضای دیگر و خلق آثاری جلب شد که اوج آن در مکتب «کوبیسم» به ثمر رسید. پرتره «فرناند با روسری زنانه سیاه» (Fernande with a black Montilla) نمونه ای از آثار این دوره است.
«کوبیسم» در سالهای تعیین کننده ( ۱۴ـ۱۹۰۷)، به عنوان جدیدترین و بانفوذترین سبک هنری قرن بیستم بسیار مورد توجه قرار گرفت. زمان قطعی توسعه آن در طول تابستان ۱۹۱۱بود؛ همان زمانی که «پابلو پیکاسو» و «جرجیس براک»، پا به پای هم و با این سبک نقاشی می‌کردند. تنگ، کوزه و کاسه میوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul)، مراحل اولیه این سبک نقاشی پیکاسو را نشان می‌دهد. از نظر شکل و قالب، توده‌ای از وهم و خیال را در خود داشته و با اینکه از وجهه نمایشی آن کاسته شده است، اما قابل چشم‌پوشی نیست. در سیر تحولی این سبک، «براک» و «پیکاسو»، کوبیسم تحلیلی را تقریباً در موضوع اختلال حواس کامل به وجود آوردند که در بین آثار پیکاسو، «ارگ‌زن» (Accordionist) ترکیب گیج کننده‌ای از این نوع بود. چندی بعد، پیکاسو مرگ کوبیسم را با یادگاری زندگی آرام «ماندولین و گیتار» (Mondolin and Guitar) در طول مهمانی شب‌نشینی در پاریس و در حضور شرکت‌کنندگان که فریاد می‌زدند، «پیکاسو در میدان رقابت مرد»، اعلام کرد.
طی سالهای بعد، «پیکاسو» و «براک» تصورات ذهنی بیشتری را در نقاشیهای خود به کار بردند که معمولاً از محیط هنرکده‌ها و کافه‌ها گرفته می‌شد. آنها بدون کنار گذاشتن شیوه‌های کوبیسم تحلیلی، شیوه جدیدی را توسعه دادند که «کوبیسم ترکیبی» نامیده می‌شد. در این سبک، ترکیباتی را با رنگهای گوناگون به وجود آوردند و در تابستان سال ۱۹۱۲، براک اولین مقوایی را که چسب و گل‌رس و چیزهای دیگر را به آن می‌چسبانند، ساخت و پیکاسو نیز در تابلوی «پیپ، گیلاس جام و عرق ویوکس» (Pipe, Glass, Bottle of vieux Marc)، از همین شیوه پیروی کرد. به این ترتیب، کدری رنگ‌ کارهای قبلی او از بین رفت.
از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۹، پابلو پیکاسو به طور استادانه‌ای، استقلال خود را در آثارش به دست آورد. از دیگر فعالیتهای او، تابلوی «کارگاه هنری» (The Studio)، به سبک «کوبیسم ترکیبی» است که به اثر توانا و برجسته ای تبدیل شده است. در تابلوی «کارگاه هنری»، تصاویر از طریق مجسمه نیم‌تنه در سمت چپ و پرتره تمام قد در سمت راست، به شکل ابتکاری و بسیار عالی قابل تشخیص است. او به حقیقت اشیای نمایش داده شده تکیه می‌کند و مجسمه نیم‌تنه در این تابلو که سه چشم دارد، ممکن است ویژگیهای شخصیتی پیکاسو را در اثر هنری خود منعکس سازد. آنچه که می‌توان از روی این تابلوهای پرارزش فهمید، این است که اثر متقابل حقیقت و خیال، دغدغه مهمی در تمام طول زندگی پیکاسو بوده است.

 

آشنایی با زندگی و آثار پابلو پیکاسوپابلو پیکاسو یکی از پرکارترین و بانفوذترین هنرمندان قرن بیستم است. او در نقاشی، مجسمه‌سازی، قلم‌زنی، طراحی و سفال‌گری هزاران اثر خلق کرده است. او مکتب کوبیسم را به همراه جرجیس براک(Georges Braque) در میان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد.
پیکاسو در بیست‌وپنجم اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، شهری در اسپانیا به دنیا آمد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام جوز روئیزبلنکو (Jose Ruis Blanco) و ماریاپیکاسو (Maria Picasso) بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر می‌دهد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا می‌کند و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود. اصول اولیهٔ نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم می‌ساخت.

 

در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان دادند و پیکاسو در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالنجا (La Lonja) به تحصیل مشغول شد. در اوایل کار، دیدار او از مکانها و گروه‌های مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود. در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد. در پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیلهٔ آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید.
پیکاسو زمانی که به کار مشغول نبود، از تنها ماندن خودداری می‌کرد و به همین دلیل در مدت کوتاهی حلقهٔ دوستانش که شامل گیلائوم آپولنییر(Guillaume Apollinaire)، ماکس جاکب (Max Jacob) و لئواستین (Leo Stein) و همچنین دو دلال بسیار خوب به نام‌های آمبوریسه ولارد (Amborise Vollard) و برس‌ول (Berthe Weel) بود، شکل گرفت. در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت و تحت چنین شرایطی دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دورهٔ آبی (Blue Period) یاد می‌کنند. در این دوره بیشتر به ترسیم چهرهٔ آکروبات‌ها، بندبازان، گدایان و هنرمندان می‌پرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور (Louvre) و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکده‌ها مشغول می‌شد. پابلوپیکاسو در دورهٔ آبی بیشتر رنگ‌های تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار می‌گرفت. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه با تغییر ارتباطات، جعبهٔ رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد. به همین دلیل به این دوره دوره رز (Roze Period) می‌گویند. در این دوران پس از دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان ماکس‌جاکب و نویسندهٔ تبعیدی آمریکایی، گرترود استین (Gertrude Stein) و برادرش لئو (Leo) که اولین حامیان او بودند، سبک او به طور محسوسی عوض شد به طوری‌که تغییرات درونی او در آثارش نمایان است. و تغییر سبک او از دورهٔ آبی به دورهٔ رز در اثر مهم او به نام لس‌دیموسلس اویگنون (Les Demoiselles Ovignon) نمونه‌ای از آن است. کار پابلوپیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحلهٔ جدیدی شد که نشان از تأثیر هنر یونان شبه جزیرهٔ ایبری و آفریقا بر روی او بود که به این ترتیب سبک پرتوکوبیسم (Protocubism) را به وجود آورد که توسط منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرار نگرفت. در سال ۱۹۰۸ پابلوپیکاسو و نقاش فرانسوی جرجیس‌براک متأثر از قالب امپرسیونیسم فرانسوی سبک جدیدی را در کشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعبهای کوچکی تشکیل شده است. این سبک کوبیسم نام گرفت و بعضی از نقاشیهای این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که تفکیک آنها بسیار مشکل است. سیر تکاملی بعدی پابلو در کوبیسم از نگاه تحلیلی (۱۱ـ۱۹۰۸) به منظر ساختگی و ترکیبی که آغاز آن در سالهای ۱۳ـ۱۹۱۲. بود ادامه داشت در این شیوه رنگ‌های نمایش داده شده به صورت صاف و چند تکه، نقش بزرگی را ایفا می‌کند و بعد از این سال‌ها پیکاسو همکاری خود را در بالت و تولیدات تئاتر و نمایش در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و کمی بعد از آن آثار نقاشی خود را با سبک نئوکلاسیک و نمایش تشبیهی عرضه کرد. این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با الگا (Olgo)، رقاص بالت ازدواج کرد و در پاریس به زندگی خود ادامه داد و تابستان‌هایش را نیز در کنار ساحل دریا سپری می‌کرد. از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ درگیر اختلاف عقیده با سوررئالیست‌ها بود و در پاییز سال ۱۹۳۱ علاقمند به مجسمه‌سازی شد و با ایجاد نمایشگاههای بزرگی در پاریس و زوریخ و انتشار اولین کتابش به شهرت فراوانی رسید.
در سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا شروع شد که تأثیر زیادی به روی پیکاسو گذاشت به طوری‌که تأثیر آن را می‌توان در تابلوی گورنیکا ـ Guernicoـ (۱۹۳۷) دید. در این پردهٔ نقاشی بزرگ، بی‌عاطفگی، وحشی‌گری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده است . پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسی ـ کشور اسپانیا به حالت اول برنگردد به آنجا برده نشود. این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از پرجاذبه‌ترین آثار در موزهٔ‌ مادرید سال ۱۹۹۲ در معرض نمایش قرار گرفت.
حقیقت این است که پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بی‌طرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت می‌کرد. او هرگز در این مورد توضیحی نداد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلح‌طلبی بود اما تعدادی از هم عصرانش از جمله براک بر این باور بودند که این بی‌طرفی از بزدلی‌اش ناشی می‌شد. به عنوان یک شهروند اسپانیایی مقیم پاریس هیچ اجباری برای او نبود که در مقابل آلمان در جنگ جهانی مبارزه کند و یا در جنگ داخلی اسپانیا، خدمت برای اسپانیایی‌های خارج از کشور کاملاً اختیاری بود و با وجود اظهار عصبانیت پیکاسو نسبت به فاشیست در آثارش، هرگز در مقابل دشمن دست به اسلحه نبرد. او با وجود کناره‌گیری از جنبش استقلال‌طلبی در ایام جوانیش حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان می‌کرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکرهٔ دوستانهٔ بین‌المللی در لهستان نیز شرکت کرد اما نقد ادبی گروهی از رئالیستها در مورد پرترهٔ استالین (Stalin) ، علاقهٔ پیکاسو را به امور سیاسی کمونیستی سرد کرد.
پیکاسو در سال ۱۹۴۰ به یک گروه مردمی ملحق شد و شمار زیادی از نمایشگاه‌های پیکاسو در طول زندگی این هنرمند در سالهای بعد از آن برگزار شد که مهم‌ترین آن‌ها در موزهٔ هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۳۹ و در پاریس در سال ۱۹۵۵ ایجاد شد. در ۱۹۶۱، این نقاش اسپانیایی‌ با جاکوئیلین‌رکو (Jacqueline Roque) ازدواج کرد و به موگینس (Mougins) نقل مکان کرد. پابلوپیکاسو در آنجا خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی،‌ عکس‌های چاپی، سفال‌گری و مجمسه‌سازی را تا زمان مرگش یعنی هشتم آوریل سال ۱۹۷۳ در موگینس فرانسه ادامه داد. در سال‌های هشتاد یا نود سالگی، انرژی همیشگی دوران جوانیش بسیار کمتر شده بود و بیشتر خلوت می‌گزید. همسر دوم او جاکوئیلین‌رکو به جز مهمترین ملاقات کنندگانش و دو فرزند پیکاسو، کلاد و پالوما (Claude and Paloma) و دوست نقاش سابقش، فرنکویس‌گیلت (Francoise Gillot) به کس دیگر اجازهٔ ملاقات با او را نمی‌داد. گوشه‌گیری پابلوپیکاسو بعد از عمل جراحی پروستات در سال ۱۹۶۵ بیشتر شد و با اختصاص دادن تمام نیرویش به کار، در کشیدن تابلو جسورتر گشت و از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۱ سیل عظیم نقاشی‌هایش و صدها قلم‌زنی بشقاب مسی در معرض دید عموم قرار گرفت. این آثارش در این زمان توسط بسیاری از رویاپردازان نادیده گرفته شد به طوریکه داگلاس کوپر (Dauglas Coper)، آثار پایانی او را به عنوان آثار یک پیرمرد عصبانی در اتاق مرگ نامید.پیکاسو همچنین مجموعه‌ای قابل توجه از آثار دیگر نقاشان معروف هم دورهٔ خود مانند هنری ماتیس (Henri Matisse) را نگهداری می‌کرد و چون هیچ وصیت‌نامه‌ای در زمان مرگش نبود به عنوان مالیات ایالتی فرانسه، بعضی از آثار و مجموعه‌های او به دولت داده شد. این نقاش و مجسمه‌ساز اسپانیایی با خلق آثارش گام مهمی در هنر مدرن برداشت. او در ابداع و نوآوری سبک‌ها و تکنیک‌های نقاشی بی‌نظیر بود و استعداد خدادادی او به عنوان یک نقاش و طراح بسیار قابل اهمیت است. او در کار کردن با رنگ روغن، آبرنگ، پاستل، زغال چوب، مداد و جوهر بسیار توانا بود و با ایجاد آثاری در مکتب کوبیسم استعداد بی‌نظیر خود را به بهترین شکل به کار گرفت و با وجود آموزش محدود علمی (که تنها یک سال از دورهٔ تحصیلاتی را در آکادمی رویال مادرید به پایان رساند) تلاش هنرمندانه‌ای را در تغییر جهت فکری خود انجام داد. از پابلوپیکاسو به عنوان پرکارترین نقاش تاریخ یاد می‌شود. در حالیکه دوستانش به او توصیه می‌کردند که در سن هفتادوهشت سالگی دست از کار بردارد اما او مخالفت می‌کرد. مرگ او در حالی به وقوع پیوست که با تعداد زیادی تابلو و آثار ارزشمند، مرکب از علائق شخصی و به دور از در نظر گرفتن بازار هنر یک ثروتمند محسوب می‌شد. و اخیراً در سال ۲۰۰۳ خویشاوندان پیکاسو موزهٔ وقف شده‌ای را در زادگاه پیکاسو یعنی مالاگا به نام موسیوپیکاسومالاگا راه انداختند.
پیکاسو دوره‌های هنری مختلف را گذراند که کمترین هنرمندی به چنین تجربهٔ عظیمی دست پیدا می‌کند. یکی از مهم‌ترین دورهٔ کاری پیکاسو چنان‌که پیش از این گفته‌شد، دورهٔ آبی بود. با وجود اینکه تعهدات کاری در فرانسه‌ی اواخر قرن نوزدهم و اوایل هنر قرن بیستم کم‌تر شده بود شاید هیچ هنرمندی به اندازهٔ پیکاسو در تعهد کاری خود، تلخی زندگی را آن‌قدر بزرگ نمایش نداد .این تلخی منحصراً در دورهٔ آبی (۱۹۰۴ـ۱۹۰۱) به اوج خود رسید چنان‌که از مجموعهٔ رنگ‌های مالیخولیایی آن دوره با سایه روشن آبی و حاشیهٔ تاریک آن بر می‌آید بدون شک زندگی در فقر خانوادگی در زمان جوانی در سال‌های اولیهٔ زندگیش در پاریس و برخورد با کارگران و گدایان اطراف خود در کشیدن پرترهٔ شخصیت‌ها با حساسیت و احساس ترحم هر چه بیشتر نسبت به آنها تأثیر زیادی گذاشته است. زن اطوکش( Woman Jroning) در پایان دورهٔ آبی با رنگهای روشن‌تر اما هنوز با طرح غم‌افزای شامل سفید و خاکستری تصور اصلی فرسودگی و رنج پیکاسو را نشان می‌دهد. اگر چه واقعیت اقتصادی و اجتماعی در پاریس آن دوره ریشه کرده بود. رفتار دوستانهٔ این هنرمند در این مورد که با خطوط زاویه‌دار و متقارن، دین هنری خود را با ترکیب خطوط امتداد داده شده و ظریف که با نفوذ به حقایق تجربی مورخ معروف ال‌گرکو (El Greco) به آنها رسیده بود، نمایش می‌داد و پیکاسو در آن‌جا این موضوع را با حضور تقریباً معنوی و خیالی از آن زن به عنوان مثالی از فقر و بدبختی آن دوره نشان داده است. توجه پیکاسو در مدت کوتاهی از کشیدن نقاشی‌هایی با کنایهٔ اجتماعی و مذهبی به سوی تحقیق در فضای دیگر و خلق آثاری برد که اوج آن در مکتب کوبیسم به ثمر رسید. پرترهٔ فرناند با روسری زنانهٔ سیاه (Fernande with a black Montilla) اثری در این مرحلهٔ کاری است. خیالی بودن تصویر با رنگ‌بندی مناسب و ضربه‌های قلم موی پرنشاط نشان از معشوقهٔ او فرناند الیور (Fernonde Oliver) می‌دهد که روسری به سر کرد، و سمبل هنر اسپانیایی او است. از ایجاد سبک شمایلی از صورت او با مشخصات خلاصه شده‌ می‌توان افزایش علاقهٔ پیکاسو را در خلاصه کردن ویژگی‌ها و استحکام پیکرتراشی پیشگویی کرد که این تأثیر را در آثار بعدی او می‌بینیم.
کوبیسم در سالهای تعیین کنندهٔ ۱۴ـ۱۹۰۷ به عنوان جدیدترین و بانفوذترین سبک هنری قرن بیستم بسیار مورد توجه قرار گرفت و وسعت پیدا کرد. زمان قطعی توسعهٔ آن در طول تابستان ۱۹۱۱ اتفاق افتاد. همان موقعی که پابلوپیکاسو و جرجیس براک پا به پای هم به این سبک نقاشی می‌کردند. تنگ، کوزه و کاسهٔ میوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul) مراحل اولیهٔ این سبک نقاشی پیکاسو را نشان می‌دهد. سطوح آن با صراحت به چند قسمت تقسیم شده اما با این وجود به طور پیچیده‌ای چند تکه نشدند. از نظر شکل و قالب توده‌ای از خیال و وهم را در خود نگهداشته و با وجود این‌که از وجه‌ی دراماتیکی آن کاسته شده است، اما قابل چشم‌پوشی نیست . در سیر تحولی این سبک، براک و پیکاسوکوبیسم تحلیلی را تقریباً در موضوع اختلال حواس کامل به وجود آوردند که در بین آثار پیکاسو ارگ‌زن (Accordionist) ترکیب گیج کننده‌ای از این نوع بود. چندی بعد پیکاسو مرگ کوبیسم را با یادگاری زندگی آرام ماندولین و گیتار (Mondolin and Guitar) در طول مهمانی شب‌نشینی در پاریس در حضور شرکت‌کنندگان که فریاد می‌زدند «پیکاسو در میدان رقابت مرد» اعلام کرد. این مهمانی در آخر شب با یک شورش و آشوب به پایان رسید و تنها با ورود پلیس فرونشانده شد. سری تابلوهای رنگ‌آمیزی شدهٔ بعدی پیکاسو در سبک کوبیسم با ترکیبی شجاعانه در شکل‌های به هم پیوسته چنین قضاوتی را بی‌اعتبار می‌کند و در پایان از روش تکنیکی کارش به دفاع می‌پردازد. اما هنرمند حقیقتاً در پی احیای کشفیات قبلی خود نبود. واضح است که تصاویر بنیانی و نماهای اشباع شده گواهی به قدردانی او از پیشرفت همزمان در نقاشی سوررئالیست می‌دهد که مخصوصاً این تأثیر از آثار آندرماسون (Andre Masson) و خوان میرو (Joan Miro) برخاسته است.
بعد از نمایش قطعه‌ای از موضوع خاموش‌سازی و کاهش نور در ۱۹۱۱، در سالهای بعد پیکاسو و براک تصورات ذهنی بیش‌تری را در نقاشی‌های خود به کار بردند که معمولاً از محیط هنرکده‌ها و کافه‌ها گرفته می‌شد و بدون کنار گذاشتن شیوه‌های کوبیسم تحلیلی، شیوهٔ جدیدی را توسعه دادند که به کوبیسم ترکیبی از آن نام برده می‌شد. در این نوع سبک ترکیباتی را با رنگهای متنوع و به طور وسیع‌تر به وجود آوردند و در تابستان سال ۱۹۱۲، براک اولین مقوایی را که چسب و گل‌رس و چیزهای دیگر را به آن می‌چسبانند ساخت و پیکاسو نیز در تابلوی «پیپ، گیلاس جام و عرق ویوکس» (Pipe, Glass, Bottle of vieux Marc) از همین شیوه پیروی کرد و کدری رنگ‌های کارهای قبلی او از بین رفت و شفاف شد و شفافیت این مورد با نشان دادن قسمت‌هایی از گیتار در پشت گیلاس نشان داده شده است و نیز مطمئناً فضایی را بین دیوار و صفحهٔ تصویر اشغال می‌کند و موقعیت‌های نسبی در تابلو کاملاً دو معنایی هستند.
از سال ۱۹۲۷ تا سال ۱۹۲۹ پابلوپیکاسو در فعالیت هنری خود از میان روش‌های کاری خود استقلال خود را به طور استادانه‌ای در آثارش به دست آورد و در دنبالهٔ کارهای گوناگون بهترین مثال موجود، تابلوی کارگاه هنری (The Studio) (۲۸ـ۱۹۲۷) است که به سبک کوبیسم ترکیبی به تصویر کشیده شده است که به اجرای مقتدر و برجسته تبدیل شده است تقابل خطوط با قواعد هندسی مشخص پیکر مجسمه‌های آن زمان پیکاسو را تداعی می‌کند. تصاویر در «کارگاه هنری» می‌تواند با مجسمهٔ نیم‌تنه در سمت چپ و پرترهٔ تمام قد در سمت راست به شکل ابتکاری بسیار عالی قابل تشخیص باشد او به میل بینندگان برای اعتقاد به حقیقت اشیای نمایش داده شده تکیه می‌کند و مجسمهٔ نیم‌تنه در این تابلو که سه چشم دارد ممکن است ویژگیهای شخصیتی پیکاسو را در اثر هنری خود منعکس سازد. مطلبی که می‌توان از روی این تابلوهای پرارزش فهمید این است که اثر متقابل حقیقت و خیال، دغدغهٔ مهمی در تمام طول زندگی پیکاسو بود.

 

« پابلو پیکاسو» Pablo Picasso بزرگترین نقاش مدرنیست معاصر جهان و مبتکر و بنیان گذار مکتب کوبیسم در هنر نقاشی در ۲۵ اکتبرسال ۱۸۸۱ در « مالاگا» ( شهری در اسپانیا) قدم به عرصه ی گیتی نهاد. پدرش هم « رونیز» نقاش بود و به نقاشی پرندگان بسیار علاقه داشت. پابلو تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس « مالاگا» نزد پدرش به پایان رسانید و پس از دریافت تعلیمات گرانبهایی از پدر خویش در ۱۵ سالگی در امتحان ورودی رشته ی عالی طراحی آکادمی هنرهای زیبای بارسلن شرکت نمود و تحصلات عالی خود را در بارسلن و سپس در مادرید انجام داد.
پابلو در سال ۱۹۰۱ از اسپانیا به پاریس رفت و در این شهر برای همیشه رحل اقامت افکند. هنگام ورود به پاریس، پشیزی در جیب نداشت و به ناچار در اطاق ویرانی که سقفش می رفت فرو ریزد، می زیست. این اطاق در کوی «مونت» قرار داشت و هم اطاقی او شاعر غزلسرای بی پولی بود، از خودش بی پولتر! این دو تنها یک تخت شکسته بسته داشتند که پیکاسو روزها و شاعر غزلسرا شب ها بر روی آن می خوابید، اما پیکاسو از میدان بـِدَر نمی رفت، مرتب نقاشی می کرد؛ گرچه در آغاز مایه ی کارش تفاوتی با کارمایه ی دیگر نقاشان نداشت، اما در سال ۱۹۰۰ به ذهنش خطور کرده بود که چیز تازه ای باید جستجو کند. در این زمان نخست از «امپرسیونیسم» – مکتب نوظهوری که در نقاشی گشوده شده بود – الهام گرفت و برای مغازه ها، کافه ها و سایر اماکن عمومی، تابلوهایی بدین سبک ساخت. اما وی به دفعات در سال ۱۹۰۱ شیوه ی کارش را دگرگون کرد و به ساختن تابلوهای زینتی پرداخت و این آغاز پیروزی اش بود. نخستین دوره ی پیروزی های او را «دوران آبی» خوانده اند. زیرا وی سال ۱۹۰۵ تابلوهایی ساخت که سایه های گوناگونی از رنگ آبی در آنها بکار رفته بود. در سال ۱۹۰۶ شیوه ی او دگرباره تغییر کرد و « دوران قرمز» آغاز گشت تابلوهای «بچه و اسب» و تصویر معروف « گرترود اشتاین» از بازمانده های این دوران است.
لطف و زیبایی و دلبستگی به زندگی در کارهای دوران آبی وی نمایان بود. با این همه پیکاسو هنوز هم در جستجو بود. در ۱۹۰۷ گمشده ی خویش را در ترسیم ِتحریف شده ی حجاری های اسپانیا و افریقا یافت و از این زمان بود که خواست تابلوهایش نشان دهنده ی چیزهایی باشند که احساس می کند، نه چیزهایی که می نگرد.
نخستین اثری که بر پایه ی این فکر تازه ساخت، پنج زن را نشان می داد که گرد توده ای میوه فراهم آمده بودند، پیکاسوآنها را با سبک خاص خویش چنان مستور ساخت که شناخته نمی شدند. چشم ها و خطوط صورت آنان را هم به شکل کاریکاتورهای وحشتناکی نمایان ساخت. از این زمان تابلوهای او صحنه ی تاخت و تاز اشکال مکعبی و مخروطی شکل و دیگر شکل های هندسی، به منظور بیان مطلق تمایلات زیبا پسندانه مخفی و نه نشان دادن طبیعت اشیاء گردید. معذلک او از طبیعت فاصله نگرفت. او قطعه ای از یک بینی را از جایی و تکه از بدن را از جایی دیگر به عاریت گرفته و مجموع این قطعه ها را در قالب خطوط زاویه دار، در تابلو مجسم می ساخت.
در سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۰ او و « ژرژ پراک» با هم بکار پرداخته و زمینه ی مکتب کوبیسم را فراهم کردند. پراک شیوه ی تازه ای پیش گرفت و نخستین کسی بود که کاغذهای چاپ شده و سنجاق و میخ را با نقاشی هایش آمیخت، پیکاسو تکه های تخته و دیگر چیزها را به آن افزود. بالاخره عوامل فوق به اضافه ی تلاش خستگی ناپذیر او برای یافتن عمق واقع طبیعت منتهی به « کوبیسم» گردید و بعدها در سال ۱۹۱۳ تئوری کامل این مکتب توسط نقاش معروف « گیوم اپوالسنه» تدوین گردید.
سبک کوبیسم جنجالی بپا ساخت و او را در صف نامداران هنر نقاشی قرار داد. با اینهمه در سال ۱۹۱۷ بار دیگر از این سبک دوری جست و به سبک کلاسیک تمایل یافت. آنگاه به ایتالیا سفر کرد.
وی هیچ گاه از کوبیسم غافل نماند. در سال ۱۹۱۸ پیکاسو دوباره به اشکال هندسی خود بازگشت و این بار طرح های روشن تر و مشخص تر با حشو و زوائد کمتر را برگزید. در سال ۱۹۲۵ در شیوه ی کارش تحولی دیگر پدیدار گشت. این دوران دوام بیشتر یافت و تابلو «گرنیکا» که منقدان آن را شاهکار دانسته اند از ابداعات این دوران است. چندی بعد این شیوه نیز دلش را زد و به خلق تصاویر عامه فهمتر پرداخت. پیکاسو قبل از اینکه کوبیسم را به وجود آورد یک نقاش کلاسیک بود و کارهای کلاسیک پیکاسو از نظر دقت خط و رنگ بی نظیر است. تابلوهایی که در این زمینه ساخته است، تمام دارای سرهای یونانی اند از این آثار می توان تابلوهای «عشاق» و «زن در لباس سپید» را نام برد.
پیکاسو مردی است با پشتکار و عصبی مزاج که ثبات رأی ندارد، گروهی او را شیطان خوانده اند که جهان را در یک بن بست هنری گیج و سرگران ساخته است. گروهی از منتقدان گویند که وی شارلاتان بی همتائی است که زمانه و خویش را فریب داده است و کوبیسم را برای بازی دادن دنیای هنر ابداع کرده است. اما هوادارانش که تعدادشان بیشمار است، عقیده دارند که جهان سبک وی را خواهد شناخت به مانند بسیاری از سبک ها، که نخست مطرود بوده اند؛ چه در موسیقی و چه در ادبیات.
پیکاسو در سن ۸۵ سالگی مردی است چاق و کله طاس که چهره ای دارد پر از چین و چروک، اما چشم هایش تابناک و نافذ و انگشتانش بلند، حساس و چابک اند. در زندگی شخصی نخستین زنش «اولیویه» نام داشت. او به این زن چنان حسادتی می ورزید که روزها او را در خانه محبوس نگاه می داشت و کار خرید احتیاجات خانه را خود به شخصه انجام می داد. دومین زن پیکاسو هنر پیشه ی باله و سومین زنش عکاس بود! این زن موهای مشکی داشت. پیکاسو چند تابلو از او ساخت که شهرت بسیار یافت، وی از چهارمین زنش دو فرزند داشت. پیکاسو، مردی است که بزرگترین جنجال را در عالم هنر به پا ساخته و گروهی در استعداد او تردید و گروهی در نبوغش اصرار دارند؛ در هر حال وی از جمله چند نقاش چیره دست تاریخ بشر است. تاکنون هزاران تابلو ساخته است که برخی از آنها را تا ۵۰ هزار دلار به فروش رفته است. اما ارزش یک تابلوی او به طور متوسط بیست هزار دلار است.
پیکاسو در تمام عمر مطالعه کرده است، در چهل سالگی: ساختن ورق های آهنی، در شصت سالگی: اصول و رموز چاپ سنگی و در هفتاد سالگی: کوزه گری را آموخت. در کارگاه خود مجسمه ای دارد از یک سیاه پوست و پرده ی بزرگی به نام « انجمن صلح» … او قیافه ای گرفته دارد، با اینهمه در پاره ای از مواقع خود را به دست خنده و نشاط می سپرد و چندان خوشمزگی و شوخی می کند که حوصله ی دوستانش را سر می برد. دیوانگی های او مایه ی لذت و سرمستی خبرنگاران است. این دیوانگی ها مشکل است و مثل سیگاری است که او برای رفع خستگی دود می کند. هیچ ماده ای در دنیا نیست که او بکار نبرده باشد، یکی از دوستانش می گوید روزی از او در کارگاهش پرسیدم: این همه حلبی را برای چه می خواهید؟ و او جواب داد که مایل است از آنها استفاده کند اما نمی داند چطور آنها را بکار بود. در جوانی، در عین شهرت در پاریس خانه ای کهنسال داشت که از سالن های وسیع تشکیل می شد و همیشه پر از ، کبوتر، پرده های بزرگ و پر از آشفتگی و دَرهَم و برهَمی بود!
در کارهش همیشه تعداد زیادی آهن پاره، گل های گوناگون، طرح ها، گلوله های شیشه ای، اعلان پاره ها، ستون های چدنی و تختخوابی که روی آن پر از نامه و روزنامه و عکس بود به چشم می خورد… همچنین در باغ خانه اش همیشه یک بزغاله ی زنگوله دار در گردش بود!
در ۲۵ ماه اکتبر سال ۱۸۸۱، پابلو روییزپیکاسو، فرزند دون خوزه روییز پیکاسو و ماریا پیکاسو لوپز، در مالاگا واقع در جنوب اسپانیا به دنیا می آید.
پدر او، دون خوزه، نقاش بود که در مدرسه ی هنرهای زیبا، طراحی تدریس می کرده. پابلو پیکاسو که هر دم تغییر روش در کارش داشته است،
در ناکجااباد هنر سیر می کرده و همه ی کوشش هایی را که برای طبقه بندی کارش در مقالات مفهومی یا در برگه دان های مورخان هنر به کار می رفته، به مبارزه می طلبید. وی در سراسر دهه های پربار گذشته، آثاری آفریده که از نظر شیوه بیان و شگرد کار، یکسره با هم فرق داشته. عناصر سبکی که به گمان هنر مندان آن زمان دیر زمانی پیش از این در گذشته پیکاسو مدفون شده بود ، به طور ناگهان سر بر می آوردند و وی همین عناصر را با دیگر عناصر در می آمیخته تا دستاوردهایی نو و پر شگفت پدید آورد.
در وجود این اسپانیایی کوتاه قد با آن چشمان سیاه و خیره، نه یک نقاش و صد نقاش و هر یکی نوآورتر و پر خیال تر از دیگری نهان شده بوده.

 

پیکاسو با ایستادگی بر آزادی هنر و حفظ استقلال استوار خود می خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خواری های بیشمار که کشیده بودند، انتقام بگیرد. وی کاشف دلاور و دم دمی مزاج، شیفته تجربه گری و سر انجام، هنرمندی بود که به نیروی درونی پویای خود برانگیخته می شده. در نزد نسل هنرمندان، آثار پیکاسو حکم دارو تلقی می شده، که همچون محرک نیرومند و شگرفی در وجود تاثیر می گذاشته و حتی توجه بی اعتنایان را بر می انگیخته. پیکاسو با نیروی حیاتی بی باکانه ای سنت هایی را که در واقع، جز مشتی از تعلیمات محافظت شده ی دانشکده هنر نبود، در هم ریخته. وی در دوران کودکی خویش، بسیار خودرای و چه بسا در خیلی از منابع به عنوان فردی کله شق نام برده شده. به جای آن که به درس توجه کند، به ساعت خیره می شده و حرکت آهسته ی عقربه ها او را افسون می کرده است. او برای رقابت با پدرش، از سنین پایین، طراحی هایی را آغاز کرد که از نظر ترسیم خطوط و قدرت خارق العاده ی دید و تخیل، در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پیکاسو چنان شگفت آور بوده که بنا به گفته ی خود او پدرش که از هنر فرزند متحیر شده بود، قلم و تخته و رنگ خود را به او سپرده و اعلام کرده که دیگر هیچ گاه نقاشی نخواهد کرد. نخستین تصویرش که وی را به همگان شناساند. تصویر علم و نیکوکاری بود که پزشک راهبه ای را در کنار تخت یک بیمار علیل نشان می داد. این تصویر باعث شد که در سال ۱۸۹۷، وی در نمایشگاه هنرهای زیبای مادرید، نشان شایستگی دریافت کند: مسئله ای باعث شد تا خانواده اش، وی را به آکادمی سلطنتی سن فرناندو در مادرید بسپارند، اما چیزی نگذشت که از آکادمی و آموزش های خشک آن خسته و به پرسه زدن در خیابانها مشغول شده. البته، گاهی نیز به موزه پرادو می رفت و در آنجا، به شدت تحت تاثیر هنر قرار می گرفت. وی اجباری درونی به نقاشی کردن در خود حس می کرده، اما نمی خواست صرفا از حالت های کلیشه ای مدل رونگاری کند. این احساس به پیوستنش به گروه نقاشان و نویسندگان شورشی آن زمان انجامید که در صدر شکستن سنت ها بودند.

 

جوانی او در روزگاری گذشت که تجارت آزاد جای خود را به سرمایه داری انحصاری می داد و تاثیر آن بر هنر و هنر مندان با تاثیر دوره های آرام و عادی تفاوت داشته است و هنرمندان را بر آن می داشت تا واکنشهای خود را نسبت به اوضاع و احوال مادی و ایدئولوژی پیرامون خود مورد ستایش قرار دهند: هنگامه ای که در آن، کهنه و نو در ستیزه خشونت باری درگیر می شوند.

 

پیکاسو در فوریه سال ۱۹۰۰، نخستین نمایشگاه خود را شامل طرح و رسم های دوستانش، برپا و در اکتبر همان سال، به همراه یکی از دوستانش برای نخستین بار به پاریس سفر کرده و در آنجا، از طریق لگا، سزان، وان گوگ و……با آخرین پیشرفتهای صنایع هنری آشنا شده. از آثاری که در نتیجه ی این سفر خلق کرده بود، رقاصه غمگین و آسیاب گالت را می توان نام برد. دو سال پس از این سفر، یعنی در سال ۱۹۰۱، پیکاسو به همراه یکی از دوستانش نشریه ای به نام نشریه هنر جوان را منتشر می کند. این سال را آغاز دوره ی آبی زندگانی پیکاسو نام گذاری کرده اند. دورانی که شیوه کار وی تغییر کرد و آبی رنگ حاکم بر آثارش شده بود. در این دوره فقیران و ناتوانان موضوعات نقاشی او را تشکیل می دادند. البته ، خود وی به اندازه ی تهیدستان پرده های نقاشی اش فقیر و بی چیز بوده. در ماه آوریل سال ۱۹۰۴، پیکاسو برای همیشه بارسلون را ترک و در پاریس اقامت می گزیند. در پاییز همان سال با فرناندو اولیویه آشنا می شود و تا ۱۹۱۱ با او زندگی می کند. در این دوران رنگ صورتی بر نقاشی های وی حاکم می شود و این دوره از زندگی او را دوران صورتی نامیدند. موضوع نقاشی هایش نیز تغییر کرده و به سراغ دلقک ها، آکروبات ها و مقلدان می رفته. پس از خلق تابلو دوشیزگان آوین یون، پیکاسومتوجه عناصر اصلی قرار دادی در طرح مضامین شد و این نقطه ی آغاز سبک کوبیسم بود. پیکاسو با الهام از کارهای سزان، طبیعت بی جان را به تصویر کشیده و در تابلوهایش متوجه اشکال هندسی شده. در سال ۱۹۰۹ بوده که وی نخستین منظره کوبیسم را خلق کرده. تابلو سر یک زن نمونه ای از این دوران بوده است.

 

پیکاسو تنها یک نقاش حرفه ای نبود او کسی بود که از تکنیک های مختلف برای خلق آثار هنری استفاده میکرد. تکنیک هایی که تا آن روزگار هیچکس جرات استفاده از آنها را نداشت.
او در مجسمه سازی، قلم زنی، حکاکی روی چوب، معماری و … تبحر داشت و همواره بدنبال چیزهای نو می گشت، سعی میکرد آنها را تجربه کند و احساسات خود را با آنها بیان کند، احتمالا” به همین خاطر هم بود که تنها به نقاشی کفایت نکرد و بدنبال سایر رشته های هنری رفت.
شاید ندانید که صحنه های بسیاری از باله ها و اپراهای آهنگسازان بزرگ معاصر خود را طراحی میکرد و میساخت. مانند باله پوچینلا از دوست نزدیکش ایگور استراوینسکی!

 

در سال ۱۹۱۸، پیکاسو با الگا کولکوا، یکی از اعضای گروه باله در آن زمان ازدواج می کند. او دختر یک ژنرال روسی بوده و مراسم ازدواج آنها به رغم اعتقادات نه چندان محکم پیکاسو، در کلیسا انجام می شود. نتیجه این ازدواج پسری به نام پائلو بود که در سال ۱۹۲۱، به دنیا آمده. در این دوران پیکاسو به خلق نقاشی های مجسمه ای مشغول شده که شدیدا تحت تاثیر مکتب کلاسیک بوده است. ازدواج پیکاسو با الگا، در سال ۱۹۳۵ به جدایی منجر می شود.

 

سر انجام در سال ۱۹۶۱، با ژاکلین روک ازدواج کرده. ژاکلین تنها زن ماندگار در زندگی او بوده که تا زمان مرگ پیکاسو همراهش بوده پیکاسو در ۸ آوریل ۱۹۷۳ درگذشت.

 

در سال ۱۹۶۶ به منظور بزرگداشت هشتاد و پنجمین سالروز

 

تولد پیکاسو نمایشگاه هایی در سراسر جهان از اثار وی بر پا شد نمایشگاه عمده مرور اثارپیکاسو در سال ۱۹۷۹ در پاریس و در سال ۱۹۸۰ در نیویورک تشکیل گردید.

 

پیکاسو این هنرمند نقاش – پیکره ساز – گرافیست – سفالگر –

 

و به دلیل نواوری – خلاقیت – پر کاری – و اثر گذاری بر هنر معاصر – نافذ ترین و نامدارترین هنرمند تجسمی قرن بیستم به شمار می اید و در نهایتپیکاسو در سال۱۹۷۳ در انتیب – در جنوب شرقی فرانسه دیده از جهان فرو بست.

 

خواب ها و دروغ های فرانکو نام دفتری است از طراحی های پیکاسو که بر جلد آن به خط هنرمند، عبارتSueno y Mantira de Franco به زبان اسپانیایی چاپ شده است.

 

دفتر حاوی دو برگ از طراحی هایپیکاسو و شعری به خط اوست که با دو تکنیک گراورسازی با اسید و قلمزنی روی صفحه ی مسی، بر روی کاغذ خاکستری به اندازه ی ۳۹ X 57,4 سانتی متر چاپ شده است. موضوع این شعر و طرح ها، اعتراض پیکاسوعلیه فاشیست هاست که در جولای ۱۹۳۶ به رهبری ژنرال فرانکو، علیه جمهوری دموکراتیک اسپانیا به مبارزه برخاستند.

 

پیکاسو اسپانیایی که در فرانسه زندگی می کرد نیز به سهم خود در یاری رسانی به جمهوری خواهان نقش مهمی ایفا کرد.

 

پیکاسو با سیاست میانه ای نداشت، اما پرده هاش را برای جمع آوری پول و کمک به مردم می فروخت. او توسط جمهوری خواهان به ریاست افتخاری موزه ی پرادو در مادرید گزیده شده بود.

 

دلیل کمک پیکاسو، نگرانی از امنیت آثار هنری موجود در این موزه بود. در سال ۱۹۳۷، پیکاسو از سوی جمهوری خواهان به آفرینش پرده نقاشی دیواری برای غرفه اسپانیا در نمایشگاه جهانی

 

نقاشی دعوت شد.

 

بمباران دهکده ی گوئرنیکا که به تقاضای فرانکو، توسط

 

هواپیماهای آلمان نازی انجام گرفت، موضوع پرده ی مشهور پیکاسو شد. او این پرده را به رنگ سیاه، سپید و خاکستری کشید که بسیاری از نقش ها و سایه های کارش را در پرده های قدیمی ترش می توان دید.

 

پیکاسو طرح های “خواب ها و دروغ های فرانکو” را در سال ۱۹۳۷ کشیده است. چهارده طرح نخست از هجده طرح تاریخ نهم و دهم ژانویه ۱۹۳۷ را دارند. بعد ها در ماه می همان سال چهار طرح دیگر برای کامل کردن مجموعه کشید که شیوه ای جدا از شیوه ی معمول گراورسازی با اسید دارند و این به آسانی قابل تشخیص است. این چهار طرح به پرده ی گوئرنیکا نزدیک ترند.

 

پیکاسو ۱۵۰ نسخه از این طراحی ها را با شعرش روی کاغذ ژاپنی چاپ کرد که تنها سه نمونه ی آن ها در موزه های ارمیتاژ پترزبورگ، توکیو و نیویورک موجود است. بعدها برای جمع آوری پول برای جمهوری خواهان اسپانیا، ۸۵۰ نسخه ی دیگر روی کاغذ خاکستری چاپ کرد که از این سری در بیش تر موزه های اروپا و نیز در مجموعه های خصوصی می توان یافت. همه ی دفترها، شماره و مهر ِ امضای پیکاسو را دارند.

 

پابلو کودکی بسیار خودرأی و کله شق بود؛ به جای آنکه به درس توجه کند، به ساعت خیره می شد؛ حرکت آهسته عقربه ها او را افسون می کرد. برای رقابت با پدرش، از سنین پایین طراحیهایی را آغاز کرد که از نظر ترسیم خطوط و قدرت خارق العاده دید و تخیل در خور توجه بودند. نبوغ و استعداد پیکاسو پدرش را متحیر کرده بود.
نخستین نقاشی او تصویر علم و نیکوکاری بود که پزشک راهبه ای را در کنار تخت بیمار علیلی نشان می داد. وی برای این اثر، در سال ۱۲۷۶ و در نمایشگاه هنرهای زیبای مادرید، نشان شایستگی دریافت کرد. خانواده اش وی را به آکادمی سلطنتی «سن فرناندو» (در مادرید) سپردند، اما چیزی نگذشت که از آکادمی و آموزشهای خشک آن خسته شد و به پرسه زدن در خیابانها پرداخت. البته، گاهی نیز به موزه «پرادو» می رفت و، در آنجا، بشدت تحت تأثیر هنر قرار می گرفت.
وی اجباری درونی به نقاشی در خود حس می کرد، اما نمی خواست صرفا از مدلهای کلیشه ای کپی کند. همین احساس سبب شد تا به گروه نقاشان و نویسندگان شورشی آن زمان بپیوندد که در صدد شکستن سنتها بودند.
جوانی پیکاسو در روزگاری گذشت که تجارت آزاد جای خود را به سرمایه داری انحصاری می داد و تأثیر آن بر هنر و هنرمند با تأثیر دوره های آرام و عادی تفاوت داشت و هنرمند را وا می داشت که واکنشهای خود را به اوضاع و احوال مادی و معنوی پیرامون خود مورد ستایش قرار دهد.
پیکاسو نخستین نمایشگاه خود را در دومین ماه زمستان سال ۱۲۷۹ برپا کرد. پس از چند ماه هم برای اولین بار به پاریس سفر کرد و، از طریق «لگا» و «سزان» و «ونگوگ» و …، با آخرین پیشرفتهای صنایع هنری آشنا شد. از آثاری که در نتیجه این سفر خلق کرده بود «رقاصه غمگین» و «آسیاب گالت» را می توان نام برد.
در سال ۱۲۸۰، پیکاسو با یکی از دوستانش نشریه «هنر جوان» را منتشر کرد. این سال را آغاز «دوره آبی» زندگی پیکاسو نام گذارده اند، دورانی که شیوه کار وی در آن تغییر کرد و آبی رنگ حاکم بر آثارش شد. در این دوره، فقیران و ناتوانان موضوعات نقاشی او بودند و البته خود وی هم به اندازه تهیدستان نقاشیهایش فقیر و بیچیز بود.
پیکاسو برای همیشه در پاریس اقامت گزید. در سال ۱۲۸۳، با «فرناندو اولیویه» آشنا شد و ۷ سال با او زندگی کرد. در این دوران، رنگ صورتی بر نقاشی وی حاکم شد و این دوره از زندگی او را «دوران صورتی» نامیدند. موضوع نقاشیهایش نیز تغییر کرد و به سراغ دلقکها و آکروبات بازها و مقلدان رفت.
پس از خلق تابلوی «دوشیزگان آوینیون»، پیکاسو متوجه عناصر اصلی قراردادی در طرح مضامین شد و این نقطه آغاز سبک «کوبیسم» بود. پیکاسو، با الهام از کارهای «سزان»، طبیعت بیجان را به تصویر کشید و در تابلوهایش متوجه اشکال هندسی شد. در سال ۱۲۸۸، نخستین منظره کوبیسم را خلق کرد. تابلوی «سر یک زن» نمونه ای از این دوران است.
در سال ۱۲۹۷، پیکاسو با «الگا کولکوا» (از اعضای گروه باله) ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج پسری به نام «پائولو» بود. در این دوران، پیکاسو به خلق نقاشیهای مجسمه ای مشغول شد و بسیار تحت تأثیر مکتب کلاسیک بود.
ازدواج پیکاسو با الگا، در سال ۱۳۱۴ ، به جدایی منجر شد. از معشوقه اش (ماری ترز والتر) دختری به نام «مایا» پیدا کرد. بیقیدی زناشویی پیکاسو مدتی طولانی به افسانه تبدیل شد. زنان متعددی در زندگی هنری او حضور داشتند. سرانجام، در سال ۱۳۴۰، با «ژاکلین روک» ازدواج کرد که تنها زن ماندگار در زندگی او بود و تا زمان مرگ پیکاسو همراهش ماند.
پیکاسو در ۱۹ فروردین سال ۱۳۵۲، در نود و دو سالگی و در اوج دلباختگی به ژاکلین، درگذشت. ژاکلین نیز که از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۳۶۵، خودکشی کرد.
پابلو پیکاسو هر دم در نقاشیهایش تغییر روش می داد و در ناکجاآباد هنر سیر می کرد. وی آثاری آفرید که، از نظر شیوه بیان و شگرد کار، با هم فرق داشتند. عناصر سبکی که در گذشته پیکاسو مدفون شده بود ناگهانی سر بر آورد و وی آنها را با دیگر عناصر در آمیخت تا دستاوردهایی نو و پرشگفت پدید آورد.
در وجود پیکاسو نه یک نقاش بلکه صد نقاش و هرکدام از دیگری نوآورتر و پر خیالتر پنهان شده بود. پیکاسو، با ایستادگی بر آزادی هنر و حفظ استقلال استوار خود، می خواست از نقاشان سراسر اعصار، به سبب خواریهای بیشماری که کشیده بودند، انتقام بگیرد. وی کاشف و دم دمی مزاج و شیفته تجربه گری و، سرانجام، هنرمندی بود که به نیروی درونی پویای خود برانگیخته می شد. هنرمندان آثار پیکاسو را دارویی تلقی می کردند که همچون محرک نیرومند و شگرفی در وجود آدمی تأثیر می گذاشت و حتی توجه بی اعتنایان را بر هم می انگیخت.

 

پیکاسو همکاری خود را در بالت و تولیدات تئاتر و نمایش در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و کمی بعد از آن آثار نقاشی خود را با سبک نئوکلاسیک و نمایش تشبیهی عرضه کرد.

 

این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با الگا

 

رقاص بالت ازدواج کرد و در پاریس به

 

زندگی خود ادامه داد

 

و تابستان هایش را نیز در کنار ساحل دریا

 

سپری می کرد.

 

از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ درگیر اختلاف عقیده با سوررئالیست ها بود و در پاییز سال ۱۹۳۱علاقمند به مجسمه سازی شد و با ایجاد نمایشگاههای بزرگی در پاریس و زوریخ وانتشار اولین کتابش به شهرت فراوانی رسید.

 

در سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا شروع شد که تأثیر زیادی به روی پیکاسو گذاشت که تأثیر آن را

 

می توان در تابلوی گورنیکا دید.

 

در این پرده نقاشی، بی عاطفگی، وحشی گری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده است

 

پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسی کشور اسپانیا به حالت اول برنگردد به آنجا برده نشود

 

این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از پرجاذبه ترین آثار در موزه مادرید سال ۱۹۹۲ درمعرض نمایش قرار گرفت.

 

حقیقت این است که پیکاسو در طول

 

جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بی طرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت می کرد.

 

او هرگز در این مورد توضیحی نداد.

 

در ۱۹۶۱، این نقاش اسپانیایی با

 

جاکوئیلین رکو ازدواج کرد و به

 

موگینس نقل مکان کرد.

 

پابلوپیکاسو در آنجا خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی، عکس های چاپی، سفال و مجمسه سازی را تا زمان مرگش یعنی هشتم آوریل سال ۱۹۷۳ در موگینس فرانسه ادامه داد.

 

سال های هشتاد یا نود سالگی، انرژی همیشگی دوران جوانیش بسیار کمتر شده بود و بیشتر

 

خلوت می گزید.

 

همسر دوم او جاکوئیلین رکو به جز مهمترین ملاقات کنندگانش و دو فرزند پیکاسو، کلاد و پالوما و دوست نقاش سابقش، فرنکویس گیلت را به کسی دیگر اجازه ملاقات نمی داد.

 

گوشه گیری پیکاسو بعد از عمل جراحی

 

پروستات در سال۱۹۶۵ بیشتر شد.

 

با اختصاص دادن بیشتر نیرویش به کار ، در کشیدن تابلو جسورتر گشت و

 

سال ۱۹۷۱سیل عظیم نقاشی هایش و صدها قلم زنی بشقاب مسی

 

معرض دید عموم قرار گرفت.

 

پیکاسو همچنین مجموعه ای قابل توجه از آثار دیگر نقاشان معروف هم دوره خود مانند

 

هنری ماتیس

 

را نگهداری می کردو چون

 

هیچ وصیت نامه ای در زمان مرگش نبود به عنوان مالیات ایالتی فرانسه،

 

بعضی از آثار و مجموعه های او به دولت داده شد.

 

در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد و پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد.و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیله آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید

 

در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت.در این دوران فضای کار او بیشتر حال و هوای اکسپرسیونیستی داشته ، فضایی غمناک باپرده های آبی تیره بر آن حاکم است.زندگی خود او در این دوران با سختی، بی پناهی ، گرسنگی و فقر همراه بود.

 

که بیشتر رنگ های تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار می گرفت و در این شرایط دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دوره آبییاد می کنند و پس از مدتی که به مطالعه

 

نقاشی های گوگن و ماتیس و آثار بدوی همرا بود بیشتر به ترسیم چهره آکروبات ها، بندبازان، گدایان و هنرمندان می پرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکده ها مشغول می شد.اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه باتغییر ارتباطات، جعبه رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد به این دوران دوران صورتی می نامند.

 

کار پابلوپیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحله جدیدی شد که نشان از تأثیر هنر یونان شبه جزیره ایبری و آفریقا بر روی او بود که به این ترتیب سبک پرتوکوبیسم را به وجود آورد که توسط منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرارنگرفت.

 

در سال ۱۹۰۸ پابلوپیکاسو و نقاش فرانسوی جرجیس براک متأثر از قالب امپرسیونیسم فرانسوی سبک جدیدی را در کشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعبهای کوچکی تشکیل شده است.این سبک کوبیسم نام گرفت و بعضی از نقاشیهای این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که تفکیک آنها بسیار مشکل است.

 

پابلو پیکاسو

 

در ساعت ۹:۳۰ شب

 

۲۵ اکتبر ۱۸۸۱

 

در خانه شماه ۳۶ میدان مرسد در شهر مالاگا

 

به دنیا آمد.

 

مالاگا شهری است که برمنطقه فنیقی باستان

 

در پایین سییرا نوادا واقع است.در آن سوی مدیترانه

 

می توان کوه های اطلس را در افریقا دید.

 

یکی از پرکارترین و بانفوذترین هنرمندان قرن بیستم است
نقاشی، مجسمه سازی، قلم زنی، طراحی و سفال گری هزاران اثر خلق کرده است.
او مکتب کوبیسم را به همراه جرجیس براک

 

جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پرده نقاشی را

 

به عالم هنر معرفی کرد .
پیکاسو در بیست وپنجم اکتبر سال ۱۸۸۱

 

در مالاگا،شهری در اسپانیا به دنیا آمد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام

 

خوزه روئیز بلاسکو و ماریاپیکاسو لوپز

 

مادر دارای خاستگاهی اندلسی بود ودر رگ های خود خون عربی داشت.

 

پدر پیکاسو خوزه روئیز استاد طراحی در مدرسه ایالتی حرفه و فن و هنر (مدرسه سان تلمو)در مالاگا بود. بسیاری از نیاکان او استعداد هنری داشتندو به تفنن دستی به نقاشی رسانده بودند

 

بی آنکه نقاش شده باشند.انگار همه استعدادها و مهارت هنری خانواده ذخیره شده بود تا سر انحام پسر دون خوزه بیانی نیرومند و متمرکز به آن همه ذوق و قریحه ببخشد.

 

پدر پیکاسو خوزه روئیز هنرمندی با استعداد میان مایه بود، نقاشی زحمتکش و شریف بود که

 

می با یست در بند آب و نان خانواده زن و سه فرزندش پابلو ، لولا ،و کوچکتراز همه کونچیتا باشد.

 

چنان که در اسپانیا رسم بود پیکاسو هم نام

 

مادر و هم نام پدر را پذیرفت .پیکاسو تصویر های خود را روئیز پیکاسو امضا می کرد از سال ۱۹۰۱

 

نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر

 

می دهد.

 

پیکاسو از همان دوران کودکی به نقاشی

 

علاقه پیدا می گند و از ده سالگی نزد پدرش

 

اصول اولیه نقاشی را فراگرفت ودوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم می ساخت.

 

در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلوناتغییر مکان دادند و

 

پیکاسو در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالنجا به تحصیل مشغول شد.

 

شاید بشود پیکاسو را نابغه هنر قرن بیستم نامید .

 

چگونگی رشد و حرکت او از زمان کودکی تا پایان عمرش بر خلاف معمول هنر مندان که در زمان حیاتشون افراد کمی از وجود شان با خبر می شوند ، پیکاسو مشهور ترین هنر مندی یست که در تمام نقاط جهان حتی در روستاهای دور افتاده به عنوان سمبول هنر شناخته شده و کسانی که حتی یک بار هم اثر هنری او را ندیده اند ، آوازه او را شنیداند .او در زمان حیاتش به چنان شهرت و ثروتی رسیده بود که مانند افسانه بود . او درست بعد از جنگ جهانی دوم که همه در فقر به سر من بردند در ازای یک نقاشی از طبیعت بی جان یک قصر در جنوب فرانسه خرید . پیکاسو هر چه را که می خواست کافی بود تصویر آن را بکشد این واقعیت شبیه افسانه میداس است . میداس به هر چی دست میزد طلا می شد پیکاسو هم هر چی که خطی دورش میکشید از آن خود می کرد اما افسانه میداس مضحک و غم انگیز بود چون به چیزهای طبیعی نمی توانست دست بزند و روزی دستش به دخترش خورد و دختر طلا شد .

 

شهرت پیکاسو ، با ثروتش افزایش می یافت در اصل او اول به شهرت سپس به ثروت دست یافت .

 

او در مالاگا از شهر های اسپانیا در سال ۱۸۸۱ به دنیا آمد و در بیشتر جنبش های هنری پس از اواخر سده ی ۱۹ام شرکت کرد و خود آفریننده ی بسیاری از آنها شد .

 

پدرش هنر تدریس می کرد و پیکاسو در یک محیط هنری بزرگ شد وقتی در اواخر عمر به یک نمایشگاه نقاشی کودکان رفته بود گفت :”نخستین طراحی های مرا هرگز نمی شد در نمایشگاه کورکان به نمایش گذاشت چون می شود گفت خامی و سادگی کودکی در آنها نبود من خیلی زود از دوره ی آن رویای شگفت انگیز بیرون آمدم آن موقع طراحی هایی می کشیدم که کاملا آکادمیک بودند و دقت و درستی آنها هنوز هم مرا می ترساند او خوشحال می گفت وقتی به سن اینها بودم می توانستم مثل رافائل طراحی کنم اما یک عمر طول کشید تا توانستم مثل اینها طراحی کنم”

 

آری شاید حسرت کودکی از دست رفته موجب می شود که طراحی های او به سادگی دوران کودکی بگراید.

 

*********************

 

پیکاسو تنها یک نقاش حرفه ای نبود او کسی بود که از تکنیک های مختلف برای خلق آثار هنری استفاده میکرد. تکنیک هایی که تا آن روزگار هیچکس جرات استفاده از آنها را نداشت.

 

او در مجسمه سازی، قلم زنی، حکاکی روی چوب، معماری و … تبحر داشت و همواره بدنبال چیزهای نو می گشت، سعی میکرد آنها را تجربه کند و احساسات خود را با آنها بیان کند، احتمالا” به همین خاطر هم بود که تنها به نقاشی کفایت نکرد و بدنبال سایر رشته های هنری رفت.

 

شاید ندانید که صحنه های بسیاری از باله ها و اپراهای آهنگسازان بزرگ معاصر خود را طراحی میکرد و میساخت. مانند باله پوچینلا از دوست نزدیکش ایگور استراوینسکی!

 

پیکاسو در سال ۱۸۸۱ بدنیا آمد و سالهای اولیه زندگی خود را در پاریس گذراند. در دوران جنگ جهانی اول به رم رفت و با یک بالرین روس ازدواج کرد.

 

در سال ۱۹۲۷ با یک دختر ۱۷ ساله آشنا شد و مدتی را با او زندگی کرد. در سال ۱۹۳۶ با یک خانم دیگر بنام Dora Maar که عکاس بود آشنا شد و …

 

در سال ۱۹۴۳ با یک خانم دیگری که نقاش بود آشنا شد و … در نهایت از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۳ که فوت کرد با خانمی بنام Jacqueline Roque زندگی میکرد.

 

ظاهرا” پیکاسو علاقه خاصی به زنها داشت و غیر از اینکه در زندگی غرق آنها بود تا مدت ها نقاشی های وی مشخصآ تنها راجع به زنها بود.

 

دو دوره اول هنری وی در طبقه بندی ها بنامهای Blue & Rose میباشد. در دوران آبی سبک کاری وی اغلب شامل سایه های آبی کشیده شده از اجسامی بود که تنها به نیمی از آنها به تصویر کشیده می شد.

 

در دوران رز از آبی به سمت صورتی تمایل پیدا کرد و نقاشی های وی به دنیای واقعی نزدیکتر شدند.

 

او سپس به سبک کوبیسم روی آورد که در آن اشیا را توسط اشکال ساده هندسی به تصویر کشاند.

 

پیکاسو از پایه گذاران سبک synthetic cubism بود که در آن اشیاء از زوایای مختلف در یک شکل بصورت همزمان کشیده میشوند.

 

*****************

 

پابلو پیکاسو (Pablo Picasso) نقاش، مجسمه‌ساز، طراح، حکاک و سرامیک‌کار اسپانیایی، ‌مشهورترین هنرمند قرن بیستم و از هنرمندان بسیار فعال زمان خویش است که هرکسی در دنیا، بی‌اینکه حقیقت واقعی او را بشناسد، دست‌کم یک‌بار در زندگی‌اش نام او را شنیده یا بر زبان آورده است. او در ۲۵ اکتبر۱۸۸۱در”مالاگا”(Malaga) از بنادر جنوب اسپانیا متولد می‌شود. پدرس استاد طراحی و معلم نقاشی در مدرسه‌ی هنرهای زیبای”بارسلون “(Barceloneبود که او نیز در۱۸۹۶برای تحصیل به آنجا می‌رود. ابتدا از نام خانوادگی پدرش”روییز بلاسکو “(Ruiz Blasco)و سپس از سال ۱۹۰۱، از نام خانوادگی مادرش “پیکاسو” برای امضای آثارش استفاده می‌کند. اولین اثرش، تابلوی بزرگ آکادمیک “علم و احسان(Science et Charité) “در سال ۱۸۹۷است. از سال ۱۹۰۱، با مرگ “کارلوس گاساگماس”(Carlos Casagemas)، بهترین دوست پیکاسو، یک دوره‌ی غم‌انگیز در زندگی هنرمند آغاز می‌شود که به دلیل تسلط رنگ آبی بر کارهای‌ش،”دوره‌ی آبی”نام می‌گیرد. در این دوره،او با توصیف فقر و مرگ، کورها، گداها، الکلی‌ها و روسپی‌ها را با بدن‌های کمی کشیده‌تر در تابلوهای‌ش نشان می‌دهد.
پیکاسو از سال۱۹۰۴به پاریس می‌آید و کمی بعد با اولین همسرش”فرناند اولیویه” (Fernande Olivier) آشنا می‌شود. این زن اولین کسی است که به عنوان یک دوست بسیار صمیمی بر روش کار نقاش اثر می‌گذارد و او را به یک دوره‌ی شاد می‌کشاند. دوره‌ای که به دلیل تسلط یافتن رنگ‌های صورتی و قرمز بر تابلوهای‌ش”دوره‌ی صورتی”خوانده می‌شود. پیکاسو در بیشتر آثار این دوره هم‌چون”خانواده‌ی آکروبات‌ها”(La famille d’acrobates, 1905) از دلقک‌ها و سیرک‌ها الهام می‌گیرد و به رنگ‌ها بیشتر از طرح‌ها اهمیت می‌دهد.
از سال۱۹۰۶، پیکاسو تصمیم می‌گیرد از نقاشی واقع‌گرا(رئالیستی)که چهره‌ی ظاهری اشیا را نشان می‌دهد،دست بکشد. او تحت تاثیر هنرهای یونانی و آفریقایی چهره‌هایی را نقاشی می‌کند که گویی نقاب به چهره دارند. در این نقاشی‌ها اشیا، برای اینکه خود را از نقاط دید چندگانه به نمایش بگذارند، خرد می‌شوند و در مسیرهای مختلف گسترش می‌یابند. به این شیوه‌ی نقاشی”کوبیسم”(Cubisme) می‌گویند. این عنوان از کلمه‌ی “کوب “(Cube) به معنی مکعب و به دلیل نشان دادن دو بعد یک شی بر صفحه‌ی نقاشی گرفته شده است. به‌عنوان مثال در این سبک می‌توان یک نیم‌رخ را بر تمام‌رخ مشاهده کرد. تخته‌رنگ یک نقاش سبک کوبیسم معمولا به رنگ‌های اخرایی و خاکستری محدود می‌شود. در این سبک،سایه‌/روشن‌های سنتی جای خود را به نقاشی‌های تک‌رنگی می‌دهند که عمق در آن‌ها با تیرگی و روشنی نشان داده می‌شود.
تابلوی”دختران آوینیون “(Les demoiselle d’Avignon)از مشهورترین آثار این سبک است که در سال ۱۹۰۷نقاشی شده و آغازگر هنر مدرن است. در آن زمان این اثر زیانی برای هنر فرانسه دانسته شد و به همین دلیل تا سال۱۹۳۷رو به دیواری در اعماق یک آتلیه می‌ماند. هرچند که بعدها دنیای هنر را منقلب کرد.
از سال ۱۹۱۲، پیکاسو از”ژرژ براک”(George Braque) تقلید می‌کند که با چسباندن نشانه‌های مجازی هم‌چون کاغذهای چاپی یا نت‌های موسیقی بر روی بوم، خوانش تابلوهای نقاشی را ساده‌تر می‌کند. اما بعدها پیکاسو غرق در خلاقیت‌های خود، هرچه که به دست‌ش بیاید، هرچند غیر عادی، در آثارش وارد می‌کند. تابلوی”طبیعت بی جان بر صندلی حصیری”(la nature morte à la Chaise Cannée) در این سال اولین کاری‌ست که در نوع خود نقش موثری در تحول سبک کوبیسم دارد.
در۱۹۱۶، پیکاسو به یاری”ژان کوکتو”(Jean Cocteau)،سینماگر مشهور،شیفته‌ی باله‌های روسی می‌شود و برای اجرای دکورهای باله به یک شیوه‌ی کاملاً کلاسیک در نقاشی برمی‌گردد. او در۱۹۱۸با”اولگا کوکلووا”(Olga Koklova)،بالرین روسی، ازدواج می کند و از او صاحب پسری به نام “پل”می‌شود که تصاویر زیادی از آن دو می‌کشد.
از سال ۱۹۲۵ به بعد، پیکاسو با شهامت بیشتر به نقاشی بدن‌های عریان می‌پردازد و زن‌های بسیاری بر زندگی‌اش تاثیر می‌گذارند. او در۱۹۳۲ با”ماری-ترز والتر “(Marie-Thérèse Walter)آشنا می‌شود که در ۱۹۳۵ دخترشان”مایا “(Maya)را به دنیا می‌آورد. در این سال‌ها اثر شاعرهای فراواقع‌گرا(سوررئالیستی‌) بر کارهای پیکاسو غیرقابل انکار است. او نقاشی را رها می‌کند و با همکاری دوست اسپانیانیایی‌اش”ژولیو گونزالس “(Julio Gonzàles)به مجسمه‌سازی می‌پردازد. اما کمی بعد، با الهام از”ماری-ترز” و “دورا مار “(Dora Maar)که هردو را بسیار دوست می‌دارد و از آن‌ها به‌عنوان مدل استفاده می‌کند، نقاشی کردن را دوباره شروع می‌کند.
جنگ داخلی اسپانیا از سال ۱۹۳۶شروع می‌شود که با وجود علاقه‌ی بسیار زیاد پیکاسو به وطن‌اش، بسیار بر او اثر می‌گذارد. سپس دولت اسپانیا از اومی‌خواهد که تابلویی برای نشان دادن جنگ نقاشی کند. به این ترتیب در سال ۱۹۳۷ تابلوی بسیار معروف”گرنیکا “(Guernica)خلق می‌شود. پیکاسو در این تابلوی سیاه و سفید، ظلم‌ها و ترس‌ها را در بمباران شهر”گرنیکا” به خوبی نشان می دهد.
با شروع جنگ جهانی دوم رنگ‌ها در تابلوهای پیکاسو بسیار تیره می‌شوند و درعوض او بیشتر به مجسمه‌سازی روی می‌آورد. کارهای او در این دوره حدود ششصد مجسمه ارزیابی می‌شود که تحت تاثیر سبک کوبیسم هستند. او کارش را با ساخت چهره‌های زنانه از سفال و برنز آغاز می‌کند و سپس از هر چیزی برای چسباندن، بریدن یا تغییر شکل دادن استفاده می‌کند. به‌عنوان نمونه، مجسمه‌های معروف”سر گاو نر “(Tête de taureau, 1942)با زین و فرمان دوچرخه و “دخترک در حال پریدن از طناب”(La petite fille sautant à la corde, 1950)با یک زنبیل، یک قالب کیک و گچ ساخته شده‌اند.
پیکاسو از سال ۱۹۴۹ همراه با”فرانسواز ژیلو”(Françoise Gilot)، همسر جدیدش که از او صاحب دو فرزند به نام‌های”کلود”(Claude) و “پالوما “(Paloma)می‌شود، به”والوری “(Vallauris)در جنوب فرانسه می‌رود. در آنجا او بیشتر از چهارهزار قطعه مجسمه از خاک‌رس و سرامیک، با الهام از هنرهای آفریقایی و یونانی می‌سازد. در ۱۹۳۵ از فرانسواز جدا می‌شود و در همین ایام به‌خاطر شعرهایی که می‌نویسد با”پل الوار”(Paul Eluard)، شاعر معروف فرانسوی آشنا می‌شود.او سپس در سال ۱۹۵۵با”ژاکلین روک “(Jacqueline Roque)به ویلای مجللی در شهر “کن “(Cannes)می‌رود، در روز تولد نود سالگی‌اش با او ازدواج می‌کند و هم‌آنجا به فعالیت هنری‌اش ادامه می‌دهد. پیکاسو سرانجام در سال ۱۹۷۳در سن ۹۲ سالگی در شهر”موژن “(Mougins)از دنیا می‌رود.باید عادلانه مهرورزی و خوش‌خویی این هنرمند را پذیرفت، ‌چرا که او توانسته با تخیل خویش، از تمام انواع اشیا اثری جاودان بیافریند.

 

مدرکی به دست امده که نشان می دهد پابلو پیکاسو بر خلاف ان چه همیشه ادعا می کرد خواهان داشتن ملیت فرانسوی بوده است.در روز ۳ اوریل ۱۹۴۰ پابلو پیکاسو فرم درخواست ملیت فرانسوی را پر می کند اما درخواست او به خاطر فعالیت سیاسی اش رد می شود. پیکاسو در جوانی انارشیست و در سال های بعد کمونیست بوده است. علاوه بر این پیکاسو بیشتر ثروت خود را خارج از فرانسه نگهداری می کرده است. شایان ذکر است در سال ۲۰۰۰ کا.گ.ب. این پرونده را به دولت فرانسه باز گرداند.
………………………………………….. ………………………………………….. ………………………………

 

تابلوی مشهور گرنیکا اثر جاودانه پابلو پیکاسو با فاجعه بمباران شهرکی به همین نام در اسپانیا ارتباط دارد،با این حال هیچ صحنه ای از واقعه در آن بازنمایی نشده است.نوعی شبکه بندی کوبیست در ساختمان تصویر به چشم می خورد.ر مرکز ترکیب بندی اسبی شکم دریده را می توان دید که در حفره دهانش علامت شیهه درد مجسم شده و در سمت چپ گاو بی حرکت همچون فاتحی مغرور ایستاده است و نشانه های بیم و هراس و مرگ در همه جا پراکنده است.زنی پریشان و بیمناک همچون پژواک فریادی از بالا به درون می آید و با چراغی که در دست دارد صحنه را روشن می کند.
حالت غیر طبیعی و متشنج صحنه به واسطه ساختار فضای تصویری بارزتر شده است.این تابلو در حقیقت صورت خیالی است که تمام چشم انداز دهشت را آشکار می نماید و از این رو می تواند از محدوده زمانی فراتر رود و به قلم و خاطر بشری وارد شود.
………………………………………….. ………………………………………….. ………………………………..

 

اشعه‌ی ایکس شاهکار تازه‌ی پیکاسو را عیان کرد
همزمان با برپایی نمایشگاه “پیکاسو و هنر آمریکا” آثار پنهان پابلو پیکاسو عرضه شدند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این نمایشگاه باعنوان “پیکاسویی پنهان” که در مرکز آموزشی کورت برگزار شده، یک اثر نقاشی پیکاسو با عنوان “خیابان مونت‌مارتر” به‌نمایش درآمد.
سانفرانسیسکو کرونیکل در این باره نوشته است که گویا در جریان، عملیاتی که به‌منظور نگهداری این اثر انجام شده، اشعه‌ی X یک تصویر دیگر زیر سطح این نقاشی آشکار کرده است.
این نقاشی تصویر یک کلوپ شبانه، در پاریس را نشان می‌دهد که شباهت بسیار زیادی به اثر دیگری از پیکاسو به‌نام “لومولین دولا گلی” دارد.
با برپایی نمایشگاه مرکز کورت، جزییات این کشف جالب روش‌های استفاده شده برای این کار توضیح داده می‌شود.
………………………………………….. ………………………………………….. ……………………………….

 

مارتین کلوس
با شنیدن نام پیکاسو بیاد نقاشی میا فتیم با آ ثاری عجیب و غریب : تصویر انسانهایی با اندامهای نابجا، چهره زنانی با دو بینی و سه چشم، تصویر نریانی در چنگ خشمی بی مها ر، با اندامی کج و معوج و شا خهایی چنگک وار.

 

گا هی مجموعه ای ا ز تصا ویر ونقا شیها که با شکل وا قعی شا ن تطا بق ندا رند، تحت نا م « پیکا سو» معرفی میشوند. بدینوسیله به سبک هنری ای اشا ره میشود که ا نتظا را ت ما را بر نمی آ ورد و تحیر، تحسین و حتی گاهی خشم و ا نزجا ر ما را بر می انگیزد پیکاسو در طول زند گیش همواره با ا ینگونه بر خوردهای نامطلوب مواجه میشد ولی هیچگا ه در مقا بل پرخا ش ا ین و آ ن خم به ا برو نمیاورد. ا و بر ا ین باور بود که هنرمند نباید به تقلید موبموی طبیعت اکتفا کند، برعکس، با ید ا ز وا قعیت همیشه گامی جلوتر باشد و ببرکت احساس، خرد و خیا لش بدا ن قوام بخشد و از اینرو بود که میگفت : ” من آ نچه را که میدا نم نقا شی میکنم، نه آ نچه را که می بینم پیکاسو کی بود؟ نقا ش کله شقی که فقط بردا شت شخصی خود را ا ز جها ن مطلق کرده بود؟

 

پیکاسو نقا ش کبوتر صلح ( که معروف همگا ن ا ست) بود و مبارز ضد فا شیست، دوست صمیمی مردم ستمدیده و کمونیستها، شرکت کنندهً فعا ل کنگره های جها نی صلح و برندهً جا یزهً لنینی صلح آ یا پیکاسو شخصیتی دوگانه دا شت : مردی که به عنوا ن هنرمند تصاویر عجیب و غریب غیر قابل فهم میکشید و به عنوان یک مبارز سیاسی در مبارزهً طبقاتی موضعی صریح و بی چون و چرا دا شت؟

 

نه ! پیکاسو را نمی توا ن دو تکه اش کرد. ا و شخصیتی واحد داشت، چه به عنوا ن هنرمند و چه به عنوا ن مبا رز سیاسی پیکا سو دو خصیصهً بارز داشت : خلاقیت و سرسختی. او زندگی و کار هنری اش را از تنوع و خلا قیت بی مرزی می انبا شت و صریح و بی چون وچرا به آ نچه که به صحتش با ور دا شت، پای بند میما ند.

 

پیکا سو در سا ل ۱۸۸۱ میلا دی در شهر کوچکی وا قع در اسپانیا بدنیا میا ید. در دوازده سالگی بهتر از پدرش که معلم نقاشی است، نقا شی میکند. او می تواند جانشین پدرش شود و بقبهً عمرش را در زادگا هش به عنوا ن نقاشی سرشنا س و شهروندی خوشنا م سپری سازد. ولی ا و را شوری دیگر در سر است. در نوزده سا لگی اسپا نیا را ترک میکند، به پا ریس ـ جهانشهر هنر ـ میرود تا با نامدا رترین نقاشان زمانهً خود آشنا شود و آ ثار آنها را ببیند. سرمای سخت پاریس او را مجبور به برگشت میکند، ولی با شروع بهار سر و کله اش دوباره در پاریس پیدا میشود. سا لهای سا ل به زندگی دشواری تن میدهد، گرسنگی میکشد، از سرما میلرزد ولی شب و روز نقاشی میکند و در پی اسلوبی میگردد تا جها ن را در آ ثا رش با زتا ب دهد.

 

وقتی بیست سا له است، رنگ آ بی حکمران بی چون و چرای پرده های نقاشی ا و ست. ا ز ورای سا یه های آ بی تیره اندامهای آ بی روشن قد میکشند : پیرزنا ن تهیدست با نوه هایشان، گدا ها و ا نسانهای لرزا ن ا ز سرما در رنگهای شفاف بعد آ ثا ر ا و را تصا ویری ا ز دنیای سیرک پر میکنند : دلقکها، رقاصان، خانوادهً بندبازان (آرتیستها): ا ندامهای ظریف و تراشیده سرشار از ا مید. رنگ حا کم برآ ثا ر ا و در این مرحله صورتی است.

 

چندی بعد شادی از آ ثار او رخت بر میبندد. غمزده، تنها و گداگونه اند ا کنون حتی بندبازا ن او. چرا که نمی توان مورد تحقیر دا یم شهروندان خودخواه بود و شاد بود. دوستدا ران انگشت شمار آ ثا رش ا و را نقاش ا نسا نهای شریف سوگوار مینامند.

 

پیشرفت او را به سوء ظن می اندا زد. او نمیخواهد خود را به سبک هنری مشخصی محدود کند، در پی آ زما یش مدا م است، تصاویرش اغلب زاویه دار و مخططند: خا نه ها، کوهها، درختها، گلدا نها، آ لا ت موسیقی، پیکرها و چهره های انسا نی از ا شکا لی مربعی، پریسما یی و مخروطی تشکیل یافته اند. ا ندا م انسانها در آ ثار کنونی ا و بتدریج ذوب میشود و رو به اضمحلال میرود. این سبک هنری کوبیسم نا میده میشود که در آثا ر هنرمندان دیگر نیز را یج است.

 

کشته و علیل شدن میلیونها ا نسان در جنگ ا ول جها نی پیکاسو را بر آن میدارد که به شرف انسانی بیندیشد. در این مرحله تصاویر ا و را ا ندا مهای سترگ زنا نه پر میکنند: زنا ن تندرست و نیرومند که یا د آور دهقا نا ن جنوبند: آ رام وفا رغ در کنا ر هم ایستاده اند، در بارهً عناصر زیبای زندگی گفتگو میکنند و کودکان شاد و خندا ن در بغل گرفته اند. پیکا سو خودش نیز اکنون پسری دارد. ا غلب عکس او را میکشد و ا ز هوشمندی و شادابی ا و به وجد میاید. تابستانها را با خا نواده اش در جنوب فرا نسه میگذراند. خا نهً زیبا یی در آ نجا خریده است ، او دیگر فقیر نیست، آ ثار او به قیمتهای خوبی بفروش میروند و بسیاری ا ز آنها دیوار موزه ها را مزین کرده اند.

 

در فا صلهً سا لها ی ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۵ میلادی بارها به میهنش ـ اسپانیا ـ و ایتالیا سفر میکند، تحت تاًثیر شدید نویسندگان و شعرای یونان و رم با ستان است، صدها طرح و تصویر در این باره کشیده است، برای هنرپیشه های باله طرح صحنه و لبا س میریزد، مجسمه هایی ا ز سیم و اوراق فلزی میسازد، بیقرار و پویا ست چون چشمه ای جوشا ن، ا ز ایده های بی پایان. هر پردهً سفید که فاقد خط و رنگ با شد، وسوسه اش میکند. آفرینش تصویرها، فرارویی آ نها، سا ختن، تجدید نظر، از بین بردن و دوباره سازی اشکا ل و رنگها برای ا و مشغلهً شورا نگیز بزرگی شده است. ا و اغلب میهمان دا رد : نقاشان، عکاسان، شاعران، خبرنگاران و دلالان آ ثا ر هنری. گاهی ا ز دست آنها به تنگ میاید و اوقاتش تلخ میشود. هنگام صحبت با آنها تصاویر تازه ای در ذهنش زاده میشوند، در دستانش دستمال سر سفره، کارت صورت غذا و جعبه های سیگار به آ ثار هنری تبد یل میشوند. دیگر کسی حاضر نیست سبک معینی را به ا و نسبت دهد. پیکاسو آنها را اغلب با عرضهً تصاویر مطلقا تازه وغیر منتظره غافلگیر کرده است. گاهی به همراه خانواده و دوستانش به تماشای گاوبازی و سیرک میرود. گاوبازی و سیرک را به ا پرا ترجیح میدهد. هرجا حادثهً هنری مهمی در جریان است، او حضور دارد، برای دوستانش معمایی است که اوبرای خلق آثار بیشمار خود کی وقت می یا بد. آنها بی خبرند از شبهایی که پیکاسو تا سپیده سحر بیدار است و مشغول کار. استراحت نمی شناسد، برخی ا ز موتیوها را بیست بار پشت سر هم میکشد. اولین تصویر شبیه شکل واقعی آن است. بعد ساده و ساده تر میشود تا آنجا که بالاخره تعداد معدودی از خطوط و رنگها، که برای ا و مهمترین عناصر موتیوند، باقی میماند. بعد بخشهای مربوط به شکل واقعی را دو باره به تصاویر برمیگرداند، ولی نه آنگونه که در لحظهً موجود بنظر میرسند، بلکه بگونه ای که او برای تصاویرش، که در ذهنش قوام می یا بند، احتیاج دارد.

 

پیکا سو هیچگاه انسانی را، حیوانی را و یا منظره ای را بطور ساده کپی نمیکند، ا و آنچه را که در آنها درمی یابد، میکشد. و سپس دریافتهای خود را به خدمت میگیرد تا به کمک تخیل جوشانش واقعیت را بازتاب دهد و جهان بینی خود را وسعت بخشد. وقتی کسی اثری از پیکا سو سر میکشد، گامی فراتر میروید، به مرحله ای می رسد که وا قعیت را به چشم دیگری ببیند، آ نرا با خردی دیگر و احسا سی دیگر بسنجد و انتظارش را از تصاویر وسعت بخشد.

 

سالهای ۲۰ و ۳۰ میلادی برای پیکا سو سالهای رشد خلاقانه اند. در این مرحله است که فرانکو (دیکتاتور فاشیست) اسپانیای جمهوری خواه را مورد حمله قرار میدهد و با حمایت همه جا نبهً فاشیستهای آلمان و ایتالیا شهرها و روستاها بیرحمانه بمباران میشوند. پیکا سو به جا نبداری از مردم برمیخیزد، پرده از دروغها و جنا یا ت فرانکو برمیدارد، گرنیکا را میکشد.

 

وقتی فاشیستهای آلمانی اروپا را اشغال میکنند، پیکا سو در پاریس میماند، در سنگر مقاومت. نقا شی سپر وسلاح ا و ست، در ا ین ایام است که مجسمه برنجی ” مردی با بره ای” ( به عنوان سمبل پاسداری از موجود مظلوم) خلق میشود. اکنون آتلیهً او محل قرار مبارزان مقاومت فرانسه است.

 

در سال ۱۹۴۴ میلادی پیکا سو عضو حزب کمونیست فرانسه میشود. بعد ا ز شکست فاشیسم در کنگره های جهانی صلح شرکت میکند. کبوتر صلح او(که درسال ۱۹۴۹ میلادی بمنا سبت گشا یش کنگرهً جهانی صلح در پاریس کشیده شده است) به سمبل جنبش صلح در سراسر جهان تبد یل می شود علیرغم پیری ( پیکا سو اکنون به ۷۰ سا لگی قدم گذاشته است) بطور خستگی ناپذیری نقاشی میکند، مجسمه میسازد و کوزه گری را به عنوان امکان جدیدی در هنر به خدمت میگیرد، چیزی که برای او تازه ولی برای بشریت مشغله ای دیرین بوده است و هنردوستان را دو باره غافلگیر میکند.

 

کوزه گری را در شهر « وا لری » از کوزه گران آموخته است و اکنون قابلمه ها، کاسه ها، بشقابها، کوزه های متعدد و متنوعی زاده میشوند و در کوره پخته و سخت میگرد ند قدرت تخیل خلاق، او را به خلق اشکا ل و رنگهای نو سوق میدهد: سرامیکهای بزرگ باغچه ای سا خته میشوند که به عنوان گلدان مورد استفاده قرار میگیرند، کاسه ها، کوزه ها و بشقابهایی در اشکا ل شگفت انگیز و مصور به نقشهای جادویی انسانی و حیوانی از تخیل حاصلخیز او تراوش میکنند.

 

جنگ کره در می گیرد و ا و با کشیدن پردهً بزرگی پرده ا ز جنایات سران سرمایه بر میدارد و کشتار بیرحمانهً کودکان و زنا ن را نشان میدهد. آدمکشان در این پرده نقاشی بصورت ماشین جنگی جامد بی چهره و نا انسان ترسیم میشوند.

 

در سا ل ۱۹۵۲ وقتی صلح جهانی در خطری جدی است، پیکا سو پرده های عظیم « جنگ » و « صلح » را میکشد. اشیاء و انسانهای منفرد در این پرده ها بصورت تصویری فشرده ترسیم میشوند که هر یک حامل مفهوم عمیقی اند. در مقا بل دیو سیاه جنگ، کتب لگدما ل شده و به آ تش کشیده و دستهای قطع شده عناصر با شکوه صلح را قرار میدهد : اسب با لدار را ، پگاسوس، الهه شعر را، شخم زمین را و کار حا صلخیز را، زنا ن در حا ل رقص و پا یکوبی را و در سر انگشت یکی از آنها ترازویی را با ساعت شنی ( زندگانی جاری) در کفه ای و کودکی بالانس زن را در کفه ای دیگر. ماهی در قفسی و پرنده در شیشه ای حکا یت ا ز حوادثی نا منتظره دارند، ا ز زیبا یی بی بد یل اکتشافات نو.

 

خوشبختی و گندیدن انسان، زندگی ومرگ، رنگهای روشن صلح و دهشت تیره کام جنگ و بربریت در این پرده ها رو در روی هم ایستاده اند، در کشاکش و جدالی جاودانه درد، رنج، قسا وت و بیرحمی از سویی، ترقی، زیبا یی، بزرگی زما نه و پیروزی دشوار و شورانگیز انقلابها از سوی دیگر در آثار او راه یافته اند و تجسم مادی گرفته اند. پیکا سو برای آنها در جستجوی نفسگیر خود اشکال تصویری تازه و دهشتناک یافته است و امکانا ت بی بدیلی در ا ختیار هنر معاصر قرار داده است.

 

پیکاسو مهمترین، شورانگیزترین، بغرنجترین و در عین حال متناقض ترین نقا ش قرن خونین ما ست.

 

پیکاسو تنها یک نقاش حرفه ای نبود او کسی بود که از تکنیک های مختلف برای خلق آثار هنری استفاده میکرد. تکنیک هایی که تا آن روزگار هیچکس جرات استفاده از آنها را نداشت. او در مجسمه سازی، قلم زنی، حکاکی روی چوب، معماری و … تبحر داشت و همواره بدنبال چیزهای نو می گشت، سعی میکرد آنها را تجربه کند و احساسات خود را با آنها بیان کند، احتمالا” به همین خاطر هم بود که تنها به نقاشی کفایت نکرد و بدنبال سایر رشته های هنری رفت.شاید ندانید که صحنه های بسیاری از باله ها و اپراهای آهنگسازان بزرگ معاصر خود را طراحی میکرد و میساخت. مانند باله پوچینلا از دوست نزدیکش ایگور استراوینسکی!

پیکاسو در سال ۱۸۸۱ بدنیا آمد و سالهای اولیه زندگی خود را در پاریس گذراند. در دوران جنگ جهانی اول به رم رفت و با یک بالرین روس ازدواج کرد.

در سال ۱۹۲۷ با یک دختر ۱۷ ساله آشنا شد و مدتی را با او زندگی کرد. در سال ۱۹۳۶ با یک خانم دیگر بنام Dora Maar که عکاس بود آشنا شد و …

در سال ۱۹۴۳ با یک خانم دیگری که نقاش بود آشنا شد و … در نهایت از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۳ که فوت کرد با خانمی بنام Jacqueline Roque زندگی میکرد.

ظاهرا” پیکاسو علاقه خاصی به زنها داشت و غیر از اینکه در زندگی غرق آنها بود تا مدت ها نقاشی های وی مشخصآ تنها راجع به زنها بود.

دو دوره اول هنری وی در طبقه بندی ها بنامهای Blue & Rose میباشد. در دوران آبی سبک کاری وی اغلب شامل سایه های آبی کشیده شده از اجسامی بود که تنها به نیمی از آنها به تصویر کشیده می شد.

در دوران رز از آبی به سمت صورتی تمایل پیدا کرد و نقاشی های وی به دنیای واقعی نزدیکتر شدند.

او سپس به سبک کوبیسم روی آورد که در آن اشیا را توسط اشکال ساده هندسی به تصویر کشاند.

پیکاسو از پایه گذاران سبک synthetic cubism بود که در آن اشیاء از زوایای مختلف در یک شکل بصورت همزمان کشیده میشوند.

گفتگوی هارمونیک

 

موزه «رینا سوفیا» در مادرید پایتخت اسپانیا به تازگی مجموعه از آثار «پابلو پیکاسو» را که در موزه ملی پیکاسو در پاریس نگهداری می شود، به نمایش گذاشته است.پابلو پیکاسو یکی از پرکارترین و بانفوذترین هنرمندان قرن بیستم است. او در نقاشی، مجسمه‌سازی، قلم‌زنی، طراحی و سفال‌گری هزاران اثر خلق کرده است. او مکتب کوبیسم را به همراه جرجیس براک در میان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پرده نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد. پیکاسو در بیست‌وپنجم اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، شهری در جنوب اسپانیا به دنیا آمد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام خوسه روئیس بلانکو (پدر) و ماریا پیکاسو (مادرش) بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر می‌دهد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا می‌کند و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود. اصول اولیه نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم می‌ساخت. او به همراه خانواده در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان داد و در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالنجا به تحصیل مشغول شد. در اوایل کار، دیدار او از مکانها و گروه‌های مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنری اش بسیار تأثیرگذار بود. در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونای اسپانیا تشکیل شد. در پاییز همان سال، او به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد. پیکاسو در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیله آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید.

 

پرتره اولگا در صندلی. در سال ۱۹۱۷/ پیکاسو هنگام اقامت در رم با «اولگا کوکلواف»، رقاص روسی آشنا و عاشق او می شود

منابع: سایت پژوهشکده

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *