- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

این صداها، صدای چوبک است، نه صدای شخصیت؛ نقدی از رحیم رستمی

«این صداها، صدای چوبک است، نه صدای شخصیت»

نقدی بر ادبیات داستانی صادق چوبک

رحیم رستمی

نویسنده و منتقد ادبی

 

بر خلاف آنچه همواره در مورد داستان های چوبک سخن گفته شده است و ناتورالیسم وی را ستایش کرده اند( البته اگر به مبحث ناتورالیسم در داستان های وی باور داشته باشیم) اما هر چه در عمق داستا ن­پردازی­های وی و بستر شخصیت های داستان ها فرو می­رویم، گاهی به داستان هایی می رسیم که از جنبه هایی دچار ضعف هستند. داستان ها ابتدا با مقدمه چینی های بسیار دراز و خسته کننده آغاز می شوند و سپس ادامه ی داستان، استدلال آفرینی برای همین مقدمه هاست و آنگاه پایان بندی های داستان ها نیز تایید همان ایده ها هستند که در افتتاحیه­ی داستان نوشته شده اند. چرا؟

 

یکم: نمایش پلشتی

 

ابتدا با این کلمات، جهانی که خودِ نویسنده مد نظر دارد را فرض گرفته و سعی دارد تا به جای شخصیت حرف بزند. در رمان سنگ صبور، هر گاه که امکان دارد تا شخصیت، شکل بگیرد و مجرایی بیابد برای حرف زدن، به ناگاه صدای صادق چوبک بلندتر شده و شخصیت به کلی محو می شود و دیگر هیچ نشانی از احمد آقا و دیگران نمی یابیم و فقط پلشتی هستی برجسته می شود. چوبک در بعضی داستان های خود، سعی کرده تا بر زمختی و منحوس بودن جهان اصرار بورزد تا سخنان خویش را ثبت کرده و با استدلال آفرینی هایی که گاهی رنگی از ایدئولوژی نیز گرفته، داستان را به پایان برساند.

 

دوم: نمایش سمبلیک

در داستان های کوتاه چوبک، حیوان نمایی یا حیوان انگاری فراوان دیده می شود. او سعی دارد تا تشابهی بسیار زیاد بین انسان و حیوان ایجاد کند و از همین مدخل، اصل بقا و گاهی تنازع  بقا را نمایش دهد. اما این حیوان نمایی، به شدت رنگی از سمبل و نماد می گیرد و مخاطب از وضعیتی رئالیستی به سمت و سویی سوق داده می شود که باز هم تفکر نویسنده را پیش روی چشمان خویش می نگرد و نه نمایشی محض از هستی.

حالا اگر  قصد دارد نمایشی از استبداد باشد یا زنجیرها سمبلی از سنت را نشان دهند و یا غیره، باز هم چوبک آن چنان توضیح و تشریح می دهد که مخاطب را دچار کلافگی می کند. مخاطبی که از پیش دانسته در داستان موضوع ارباب و برده در چه طیفی سپری می شود و ما نیازی به تفسیری اضافه نداریم، به طور کلی در سمبل غرق می شود.

 

سوم: نمایش تراژیک

چوبک سعی دارد تا از هستی ، تصویری اندوه بار و بی نهایت غم انگیز نشان دهد. پایان بندی های بعضی از داستان های او صحنه هایی است بسیار خشن از مقاربت های جنسی(مردی در قفس)، زایمان های سخت (گورکن ها)، قربانی محض محیط و تسلیم شدن به سرنوشت(قفس)و…

 

این داستان ها که حسی از یک نمایش تراژدی را به مخاطب القاء می کنند، ایرادهایی جدی دارند. اگر این سه داستان را در کنار هم بگذاریم، باز همان پافشاری چوبک است بر تفکر خویش. نمایشی است که در هر داستانش نخ نما شده و فقط پیرنگ ها متفاوت اند و در هر داستان سخن متفاوتی بیان نمی کند.