- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

فضای مجازی و برساختن سوژه جوانان دهه ۹۰؛ مقاله ای از اسماعیل حسام مقدم

نقش فضای مجازی در برساختن سوژه جوانان دهه ۹۰

(نقش وبلاگستان فارسی در برساختن سوژه وبلاگرهای نوجوان دهه­ هشتاد شمسی)

اسماعیل حسام مقدم

کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی

 

این پایان نامه در تاریخ ۲۹ شهریور ماه ۱۳۹۰ برای کارشناسی ارشد علوم اجتماعی – گرایش مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان ازطرف دانشجو؛ اسماعیل حسام مقدم دفاع شده و حائز نمره عالی گردیده است. نکته ای که درباره این پایان نامه قابل تذکر است: این مطالعه هستی شناختی/روانکاوانه/نشانه شناختی درباب نسلی است که متولد دهه ۷۰ شمسی هستند که در دهه هشتاد نسلی از نوجوانان هستند که در فضای مجازی رشد یافته اند و در دهه نود جوانانی هستند که به طور کامل سوژه ای برساخت شده دارند و با نسلهای پیشین خود تفاوتی هستی شناختی دارند و ازهمین رو دهه نود با رخدادهایی اجتماعی – فرهنگی خاص مواجه خواهیم شد. ادامه خلاصه ای از این پایان نامه می آید:

چکیده:

صورتبندی شبکه­ های اجتماعی- فرهنگی­ مجازی در­دنیای پسایازده­ سپتامبری، بر چگونگی برساخته­ شدن سوژه­ی افراد، تاثیرات هستی­ شناختی ­ای نهاده  است. مسئله­ ی­ فرهنگی جامعه­ ی ایران، در تفاوت و تمایز سبک ­زندگی طبقه­ ی متوسط شهری و مطالبات مدنی­ شان، خود را به گونه ­ی بی­ واسطه ­ای در رشد فراگیر شبکه­ های فرهنگ مجازی بازنموده است، آن­چنان­که حتی نوجوانان نیز در این ساخت شبکه­ های فرهنگ­ مجازی، نشانه ­هایی مبنی بر گونه­ ای کاملا متمایز از سوژه­ها ی پیشین را در ناخودآگاه ­اشان به نمایش گذارده ­اند. ازهمین رو با داشتن فضایی بطور­نسبی بی­ واسطه برای برساختن ایده ­ها، ایماژها و ذهنیت­های نسلی، می­ توان فضای وبلاگستان فارسی را به مثابه ­ی مخزنی بی­واسطه از میل­ها و خواسته ­های نسل نوجوان دهه­ یهشتاد (جوان دهه ­ینود) محسوب کرد. این مقاله با رویکرد روانکاوانه پساساختارگرای ژاک لاکان به مطالعه تصاویر و ایماژهای درون این فضای مجازی پرداخته است. که در این مطالعه به درکی از چگونگی برساخت سوژه­ گی نوجوانان وبلاگر در این دهه نائل آمده که حاکی از تمایزی اساسی در موقعیت سوژه­ گی این نوجوانان با نسل های پیشین می باشد.

واژگان کلیدی: وبلاگر، برساخت­ سوژه، پسا-­هژمونی، میل، فانتزی، نشانه­ شناسی، ابژه­ ی غایب، روانکاوی، پونکتوم، ژاک لاکان، مارتین هایدگر، رولان بارت

 

 

مقدمه:

همواره در جهان پسا­یازده ­سپتامبری(اباذری-فرهادپور، ۱۳۸۴) با برساخت سوژه ­هایی در فرهنگ مواجه شده ­ایم که به­ زعم اسکات­ لش(۱۳۸۹) به مثابه­ ی سوژه ­هایی که در پسا- هژمونی برساخت شده باشند، به پروبلماتیک فرهنگ جهانی، عمق و گستردگی بخشیده­ اند. این سوژه­ ی مذکور در دوره ­ای از تکنولوژی به زعم هایدگر(۱۳۷۷) زیست می­ کنند که امر ­تکنولوژی را به زعم مارتین­ هایدگر؛ از ساحتی صرفا ابزاری(انتیک) به ساحت و حیثی انکشاف­ گونه(انتولوژیک) ره برده است و از پس همین ساحت آشکارکننده­ گی تکنولوژی است که سوژه­ ی سایبری و بین الاذهانی (هابرماس، ۱۳۷۹) را در سپهر عمومی صورتبندی می شود. ازهمین­ رو با روان و سوژ­ه ­بودگی خاصی مواجه می ­شویم که از یک­جا پا در فرهنگ بومی خویش دارد، از جایی­ دیگر حضوری در ساحت اندیشگی­ مجازی دارد و از دیگر سوی در ساحت خیالی­/ تصویری خویش ماوا دارد که به ­زعم ژاک ­لاکان(۱۳۸۸) به مثابه­ ی من ­جعلی­اش شکل داده ­است. همان­طور که در معرض این پروبلماتیک ­فرهنگی قرار می­ گیریم، با مسئله ­ای چند­ساحتی نیز مواجه­ ایم؛ از سویی با مسئله ­ای در باب سوژه­ بودگی و چگونگی برساخت آن در جهان پسایازده­ سپتامبری روبه ­رو می­ شویم، از دیگرسو با حضور اگزیستانسیل­(هایدگر، ۱۳۷۷) همین سوژه در فضای مجازی و سایبری مواجه می ­شویم و از سویی دیگر، امر روزمره ­ی فرهنگ بومی و محلی را داریم که خود، شکلی از ساحت­ روانی­ سوژه­ ها را برساخت می­ دهند و آن چیزی هم که در تمام این فضای پروبلماتیک مورد توجه قرار می­ گیرد؛ به نوعی مطالعه­ ی بازنمایی و چگونگی بازنمایی این ساحت­ها در فضای­ مجازی (وبلاگستان فارسی- نوجوانان) می­ باشد که خود در گشودن باب­ هایی برای چگونگی بحث در مورد واقعیت و یا بازنمایی واقعیت، پژوهشگر را در مقابل مطالعات بازنمایانه قرار خواهد داد، آن­چنان­که در فصل روش ­شناسی پژوهش اخیر، اساسا به بحث­ های نظری درباب نشانه­ شناسی و بازنمایی­ فرهنگ­ روزمره پرداخته ­شده ­است. این پژوهش با رویکرد مطالعات ­بینا­رشته ­ای مطالعات ­فرهنگی همخوانی بسیار زیادی در خود به وجود آورده، چرا که پروبلماتیک فرهنگی ­ای که با آن مواجهه داشته است از حیثی چند­ساحتی سربرآورده و به برساخت سوژه ­ای در زندگی روزمره ­ش پرداخته که به نوعی قصد دارد در فضای سایبری وبلاگستان­ فارسی به تولید و بازتولید نشانه­ های ­روانی و تصویری مبادرت ورزد، از همین ­رو بر اساس مدعای این پژوهش، به فضایی از سوژه­ گی ره خواهد برد که ساخت روان و ذهن ­­اش چند­تکه و متکثر می ­شود و می­ توان به صورتبندی روانی و اندیشگی نسلی در دهه نود راه برد که به شکل­ بندی ساختارهای­ فرهنگی متمایزی با دهه­ هشتاد منجر­ شود. از همین ­رو همان­طور که با مسئله­ ای چندساحتی مواجه­ ایم، با نوعی مطالعات بینارشته ­ای نیز می ­توان به توصیف و تحلیل این شکل از پروبلماتیک ­فرهنگی پرداخت. سوژه­ بودگی[۱] و فرایند برساخت ­شده ­گی[۲]­ ا­ش در طول تفکرات فلسفی همواره مورد­نظر قرار­گرفته و در هر دوره ­ای به فراخور نوع اپیستمه[۳] ای(فوکو، ۱۳۸۹) که موجود بوده، این هرمنوتیک به افق مشترکی دست می­ یافته است. سوژه ­ای که تامس ­هابز به آن جسم، رنه ­دکارت به آن اندیشه، و جان­ لاک به آن حق داده بود؛ تصویری ایستا داشت(رشیدیان، ۱۳۸۸) اما با ورود به دوره ­ی روشنگری این تصویر ایستا جای خود را به تصویری پویا داد؛ همان­­طور­که در فلسفه ­ی گئورگ­­ ویلهم ­هگل با دو-­­انگاری[۴] خاص خدایگان بنده؛ به تفسیر چگونگی صورتبندی­ های دوگانه برای سوژه­­ ی افراد می­ نشینیم(هگل، ۱۳۷۶)، یا به همان­گونه در تفسیر کارل ­مارکس به نقش ایدئولوژی در بازتولید مناسبات نظام سرمایه و ازخود بیگانگی[۵] سوژه متذکر می شویم(بارکر، ۱۳۸۸) و تداوم این نگرش در لوئی ­آلتوسر به استیضاح[۶] سوژه کشید­ه ­شده(پین، ۱۳۸۷) و نگرش آنتونیو گرامشی نیز به تفسیر قدرت هژمونیک[۷] برساخت ­کننده­ گی سوژه (هالوپ، ۱۳۷۴)، همگی سوژه را در موقعیتی تام و تمام به مثابه­ ی صورتی همبسته بازنمایی[۸] می کنند، هرچند که وجهی دیالکتیکی به او می ­بخشند، اما با مطالعات ژاک­ دریدا، میشل­ فوکو و ژاک­ لاکان وارد هزارتویی می­ شویم که هستی سوژه­ ی افراد را از­هم ­گسیخته، خط ­خورده و پاره ­پاره[۹] می ­جویند، که در این مطالعات با سوژه­ ای مواجه می­ شویم که به ­تعویق [۱۰] افتاده ­گی(میلنر، ۱۳۸۷) و ازهم ­گسیخته ­گی(اونز، ۱۳۸۷) را در هستی­ ش تجربه کرده و می­ کند. لاکان از ابژه کوچک دیگری[۱۱] می­ گوید که به­ مثابه­ ی صورت خارجی میل[۱۲]؛ همواره سوژه را برساخت می­ کند(هومر، ۱۳۸۹) و سوژه­ ای در مناسبات قدرت زیستی[۱۳] به زعم فوکو برساخت می­ شود(فوکو، ۱۳۸۶) که همواره پیوند خود را نه با هژمونی که با چیزی که پسا- هژمونی[۱۴] ست و اسکات­ لش از آن می گوید(لش، ۱۳۸۸)، مفصل­بندی[۱۵] می­ کند. این سوژه همواره خود را در مناسبات ماشین­ های­ میل­گر[۱۶] (دلوز­/ گتاری، ۱۹۷۷) اغوا[۱۷] (بودریار، ۱۳۸۶) و لذت­ هدونیستی[۱۸] (رشیدیان، ۱۳۸۸) در­می ­یابد که در بطن این صورتبندی گفتمانی[۱۹]، به زعم لاکان همواره دارای سیمپتوم[۲۰] و دچار عارضه[۲۱] ای است که او را با همان فرایند میل از­هم ­می ­پاشاند.(بوتبی، ۱۳۸۶) اینجاست که با صورتی از قدرت مواجه می­ شویم که در عصر هژمونیک؛ «تنها مسندهای شما را اگر از آن خود می­ کرد، در درون قدرت پساهژمونیک است که به هستی شما نفوذ می­ کند. قدرت که پیش از این گسترده بود و از بیرون عمل می کرد، متمرکز شده و حالا از درون عمل می­ کند.»(لش،­۱۳۸۸) که این همان قدرت میل است که لاکان از آن به مثابه­ی برساخت­ دهنده­ ی سوژه­ ی از­هم ­پاشیده یاد می­ کند. سوژه ­ای که در زبان است و همواره در پی دستیابی به ابژه­ ی غایب میل­اش قرار دارد و هیچ­گاه نیز بدان دست نمی ­یازد.

 

پرسش­ها و فرضیه ­ی پژوهش:

پرسش عمده ­ی این پژوهش بینارشته­ ای مبتنی براین است که: فضای سایبری[۲۲] وبلاگستان فارسی در دهه­ ی اول قرن بیست­ ویکم میلادی(دهه­ ی هشتاد­شمسی) چه نوعی از برساخت سوژه­ ی نوجوانان را صورتبندی کرده که آنان در دهه هشتاد شمسی در مواجهه با امر ­تکنولوژیک فضای­ مجازی به طور اعم و وبلاگستان به طور اخص، رویکرد فراغت­ جویانه ­ای دیگر ندارند بلکه براساس مدعای این پژوهش؛ به ساختی روانی و فرهنگی در دهه نود شمسی خواهند دست یافت که او را به فازی کاملا هستی ­شناختی (آن گونه که هایدگر از مرحله اونتولوژیک تکنولوژی درنظر می­ گیرد) رهنمون خواهد­شد، آن­چنان­که حتی در تغییر­ سبک زندگی[۲۳] و زندگی روزمره ­ی آنان، نوع و ژانر جدال سنت – مدرنیته را در فرهنگ ایران معاصر به فازی دیگر از وضعیت متعارض خود خواهند کشاند. پرسش­های جزئی دیگری چون این­که؛ چگونه نوجوانان وبلاگر فارسی، به بازتولید سوژه ­ی خود از طریق صورتبندی ایماژها و تصاویر مجازی می ­پردازند و یا این­که؛ حیث خیالی (به زعم لاکان) سوژه ­شان چگونه در فضای مجازی وبلاگستان برساخت شده­ است، نیز در روشن کردن مسیر دو پرسش عمده­ ی این پژوهش یاری خواهند رساند.

 

تاریخچه و ادبیات نظری:

پرداختن به پروبلماتیک چندوجهی این پژوهش که هم به امر روانی[۲۴] در برساخت سوژه­ ی وبلاگرها، هم به امر روزمرگی موجود در زیست-جهان وبلاگستان فارسی و هم به امر هستی­ شناسانه ­ی تکنولوژی در فضای مجازی می­ پردازد، بی­ شک می ­تواند پژوهش یکه ­ای باشد، که از خصلت­های مطالعات بین ­رشته­ ای، همین خاص­ بودگی مفصل­بندی ­های آن در هر پروژه مطالعاتی­ ای می ­باشد. ازهمین­ رو پرداختن به تاریخچه پژوهشی این گونه ­مطالعات، با محدودیت­ هایی مواجه می­ شود و پژوهشگر را به صرافت آن انداخت تا با گسترده ­تر کردن حوزه ­ی مطالعاتی خود، پژوهش­ هایی که به هریک از این ساحت­ های پیش­ گفته، ارتباطی برقرار می­ نمودند، را به ­مثابه­ ی متنی درنظر بگیرد که زمینه ­ها و بستر این چنین مطالعه ­ی بینارشته ­ای را مهیا نموده ­است.

در امر روانی و سوژه­ ی برساخت­ شده براساس نوعی ابژه ­یخیالی / فانتزی ­غایب؛ که لاکان از آن با مفهوم هم ذات­ پنداری[۲۵] بحث به میان آورده، کار آموزنده ­ی ادوارد تامپسون با عنوان؛ ایجاد طبقه کارگر انگلیسی است که به عقاید سرکوب جنسی، جابجایی و آنچه وی خیال بازگشت به زهدان می ­نامد، می­ پردازد(تامپسون، ۱۹۶۸، ۴۰۸) آن­گاه که تز اصلی ­اش در پژوهش این است که «در سالهای میان ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۲، اغلب کارگران انگلیسی به احساسی از همسانی منافع میان خودشان بر ضدحاکمان و کارفرمایان­ شان رسیدند.»(همان، ۱۲) هرچند که مولفه ­ی روانی در برساخت سوژه­ ی این کارگران باعث صورت­بندی هویت و شخصیت ­شان شد ­که در این مطالعه مغفول مانده، اما در این پژوهش بینارشته ­ای، به این مولفه­ ی برساخت­ دهنده­ به تشخص ­گروهی اهمیت داده شده؛ البته در قالب نسلی از نوجوانان دهه ­ی هشتاد شمسی در ایران، که این احساس همذات­ پنداری را در تولید متن­ ها و ایماژها در فضای وبلاگستان فارسی پی­ گرفته ­اند.

 

چهارچوب نظری:

چهارچوب مفهومی این پژوهش را مبتنی بر مفصل­بندی[۲۶] سه ساحت تفکری برساخته ­ام که عبارتند از؛

(الف) امر روزمره و سبک زندگی که به نوعی در جامعه ­شناسی متاخر صورتبندی شده است،

(ب) امر تکنولوژی و هستی ­شناسی تجربه­ ی زیسته­ ی سوژه ­های درگیر در آن، که با رویکرد فلسفه پدیدارشناسانه ­ی هایدگر به سراغ آن رفته­ ام و

(ج) امر ناخودآگاه روانکاوانه و هستی روانی سوژه، که با رویکرد روانکاوانه­ ی لاکان به بسط آن نشسته ­ام.

مفصل­بندی بین سه امر ­روزمرگی، تکنولوژی و ناخودآگاه در تجربه زیسته­ ی وبلاگرهای نوجوانی که در وبلاگستان فارسی اقامت گزیده ­اند. توجه به این سه امر و ساحت پدیدارشناسانه، ما را به گونه­ ای از مطالعات­ فرهنگی رهنمون می­ شود که در کارهای اخیر اسکات­ لش (۲۰۰۹) و آنتونیونگری/مایکل ­هارت (۲۰۰۵) از آن به ترتیب با مفهوم ­های پساهژمونی[۲۷] و قدرت ­زیستی[۲۸] یاد کرده­ اند.

 

 

روش ­شناسی:

این پژوهش، با رویکردی روانکاوانه-پساساختارگرایانه لاکانی قصد آن دارد که پدیدار­شناسی­ زندگی ­روزمره نوجوانانی را با روش ­شناسی نشانه­ شناسانه مورد تحلیل قرار دهد که سوژه­ گی­ اشان را مبتنی بر زیبایی­ شناختی ­کردن فضای­ مجازی وبلاگستان­ فارسی صورت­بندی می­ کنند. هما­طوری­ که در بخش چهارچوب مفهومی آمد، اساس روانکاوی لاکانی، براساس زبان و نشانه ­شناسی است و از همین­ رو روش ­شناسی ­ای که متناظر با این نوع برخورد روانکاوانه با سیمپتوم های روانی باشد، همانا نشانه­ شناسی­ ای است که به تحلیل ساختارهای زبانی و تصویری ایماژها بپردازد تا آن­چنان­ که لاکان می­گوید ساختار ناخودآگاه شبیه ساختار زبان است، بتوان به سطوح بسیار گسترده و وسیع ناخودآگاه و نشانه ­های بیرونی آن دست یازید؛ چرا که به­ زعم ژیل­ دلوز و فلیکس ­گتاری؛ امر ناخودآگاه، همچون هزار فلات­ وسیع است که ریزوم­های خود را در دشتی پهناور ریشه دوانده ­اند و از همین ­رو است که لاکان؛ روانکاوی هست زبان­شناس، منتقد هنری و ادبی، اسطوره ­ شناس و هر آن­چه که با زبان ارتباط وثیقی داشته باشد.

هایدگر می­ گوید که: آن­چه دوران مدرن را از دوره ­های دیگر متمایز می­ کند، این است که جهان یکسره تبدیل به تصویر شده ­است.(هایدگر، ۱۹۶۷، ۱۲۶) و مجددا از همین­ روست که لاکان در پدیدارشناسی سوژه­ های­ تخیلی و فانتزی، به این عقیده دارد که ناخودآگاه همان سطح است و از همین­ رو نیز بارت در تحلیل­ های تصاویر عکاسی در کتاب اتاق روشن، به همین سبک و سیاق، به وسعت و گستردگی ایماژها و نشانه­ ها درون عکس و تصویر توجه می ­کند.

رولان بارت استدلال می­ کند که این امر، جوهر عکاسی را شکل می ­دهد. در هر عکسی، دو عنصر اساسی وجود دارد که بارت آن­ها را استودیوم و پونکتوم می ­نامد.

استودیوم عبارت است از؛ حیطه­ ی ­عمومی علایق فرهنگی ­ای است که عکس آن را برمی ­انگیزد. استودیوم؛ زمینه­ ی مشترک یا عمومی معنای فرهنگی است، تأثیر عادی ­ای که عکس در ناظران ایجاد می ­کند، چه عکس را دوست داشته ­باشند، چه دوست نداشته­ باشند.

درمقابل، پونکتوم؛ تجربه ­ای خصوصی­ تر و شخصی ­تر است؛ آن چیزی است که استودیوم را نقطه­ گذاری می­ کند و علایق ویژه­ ی ما را در عکس بر­می­انگیزد. پونکتوم؛ آن عنصر امکانی و تصادفی عکس است که توجه ما را جلب می­ کند. به گفته­ ی بارت، پونکتوم آن ­چیزی است که مرا می­ خراشد و درعین حال کبودم می­ کند و برای­ ام تأثیر برانگیز است.

استودیوم به حس کلی و سراسری عکس باز می­ گردد، در حالی­ که پونکتوم آن جزئیاتی است که سطح صاف آن برمی ­آشوید. پونکتوم آن جزئیاتی است که فرد را مجذوب عکس می ­کند و بارت آن را با ابژه ­ای ­ناقص قیاس می­ کند. پونکتوم دارای قدرتی گسترش ­یابنده و ویژه است به نحوی که ناظر را از یک دال به دال دیگر می­ کشاند. پونکتوم نیز به معنای دقیق کلمه به نحوی بازگشتی عمل می­ کند. نمی­ توان آن را روی صحنه آورد یا در عکس تشخیص داد، بلکه آن جزئیاتی است که هنگامی­ که عکس در مقابل­ امان نیست و به آن فکر می­ کنیم، به­ یاد می ­آوریم.(بارت، ۱۳۸۷، ۴۱)

روشنگری محوری لاکان؛ این­که هر ایماژی در خدشه­ ها یا لکه ­های گوناگون رد یا اثری از نگاه خیره ­ی دیگری بزرگ را به­ صورت نقطه ­ای نگه می ­دارد، نقطه­ ای که از آن من نمی­ توانم خود را ببینم، اما می­ دانم که از بیرون در معرض دید هستم، می ­توان گفت که سبب­ ساز ایده­ ی بارت درباب پونکتوم بوده­ است؛ نقطه ­ای که خاستگاه التذاذ کاملا شخصی من است، در همان حال­ که دلالت به فضای ورای مرگ خود من نیز دارد. (راباته، ۱۳۸۶، ۲۰۴)

چه بسا همان   objet petit a  یا ابژه­ ی ­غایب به ­زعم لاکان باشد که به نوعی فانتزی را در سوژه ­ی سخنگو صورت­بندی می­ کند. این مفصل­بندی بین مفهوم پونکتوم بارتی و مفهوم    objet petit a لاکانی، راه را برای تحلیل­ ها و تفهم ­های این پژوهش در فضای مجازی وبلاگستان فارسی می­ گشاید تا به درک چندساحتی ­تری از سوژه ­ی وبلاگرهای نوجوان نائل آییم.

 

تحلیل نشانه ­شناسانه – روانکاوانه­ وبلاگستان فارسی

 

یکم.

در آغاز تحلیل فضای مجازی وبلاگستان که به نوعی سپهر پژوهشی و تحلیلی این پایان نامه است، تمایل دارم به لحظه ی نخستین صورتبندی ایماژها و تصاویر موجود در وبلاگ ها بیاندیشم که چگونه لحظه ای است که با ثبت و درج یک تصویر، زمان در امر روزمره ناگهان می ایستد و سکته می کند و به زعم هانری لوفور؛ لحظه ای است که بی واسطه می توان هجوم گفتمان دیگری بزرگ را به تروما کشید و خدشه آمیزش نمود.. محبوس شدن در ساز و کارهای زندگی روزمره ی مدرن و نشانه های مسلط اش، به زعم هانری لوفور؛ فیلسوف فرانسوی، به وضوح نوعی بیگانگی را در نسبت سوژه ای برساخت شده ی در فرهنگ مسلط با دنیای ذهنی و اتوپیایی اش صورتبندی می کند که در نهایت، این سوژه ی بیگانه شده و مسخ شده است که قربانی می شود. اما نقد زندگی روزمره، می تواند به زعم لوفور، هنر زندگی کردن و هنر زندگی به مثابه ی پایان دادن به بیگانگی را در سوژه ببالد و بیافریند.(بوذری، ۱۳۸۸) نقد ملال آوری زندگی روزمره، تکراری بودن اش و همسان کننده گی اش، چه بسا تنها راه رهایی را برای رستگاری و آزادی سوژه در پیش روی اش قرار دهد. لحظه و برهه ای که سوژه به تفکر و نقد درباب ملال آوری و تکراری بودن زندگی هر روزه اش بپردازد، شاید همان لحظه ی آغازین دگرگونی و رهایی اش از روزمره گی باشد. وقفه و سکته ای در یکنواختی زندگی روزمره اش رخ می دهد که نوعی دستکاری کردن روند بی امان و لایتغیر در کارها و وظایف روتین اش هست. باید لحظه ای ایستاد، میخکوب شد و به تفکر فرو رفت تا جایی که لحظه ای برای نقد کردن و مقاومت کردن در برابر نظم نمادین فرهنگ را رقم زد. لحظه ای که در آن فکر کردن می آغازد؛ لحظه ای که عقربه های ساعت خوابشان می برد و در همین مرزهای خواب آلودگی ست که امکان نقد به دست داده می شود. به زعم پژوهشگر این لحظه دقیقا در توازی با لحظه ای قرار می گیرد که سوژه ی وبلاگر نوجوان زمان را با انتخاب و گزینشگری ایماژها و تصاویرش برای وبلاگش متوقف می کند از آن رو که او دست به آفرینش و بازآفرینی در امر تکنولوژیک زده است همان طوری که هایدگر به ساحت اونتولوژیک امر تکنولوژیک اشاره می کند، پژوهشگر اعتقاد دارد که برهه گزینش و درج[۲۹] (آپلود کردن) تصاویر و یا حتی راه انداختن یک وبلاگ توسط این نوجوان، همان لحظه ی اگزیستانسیل است که به ناگاه زمان می ایستد و سوژه ی ازهم گسیخته وبلاگر، در پی ابژه ی غایب ش، صفحه ی وبلاگ را تاسیس می کند و یا مطلب جدید[۳۰] (پست جدید) می آفریند و به زعم میشل دوسرتیو در مقابل هجمه ی زندگی روزمره و ابژه های مسلط اش، تاکتیکی برای مقاومت(کاظمی، ۱۳۸۸) از همین ایماژها و تصاویر مجازی در فضای وبلاگستان پی ریزی می کند تا در مقابل هژمونی هستی انگارانه ی دنیای جدید، مقاومت و ایستادگی کند. این امکان دموکراتیک که در فضای مجازی در دهه­ی اول قرن بیست و یکم صورتبندی شده، حداقل وجه تمایز نسلی­ای را برمی سازد و مدعای این پژوهش هم هست که همین فضای برابری و تریبون­دار شدن است که در اختیار نوجوانان (دهه هفتاد شمسی) و گروه­های خاموش قرار گرفته تا درمقابل امرهمسان­کننده که آنان را به انقیاد کشیده، مقاومت کنند،  زندگی روزمره ای که ناگاه در میانه ی تکرار ملال آورش، قیچی می خورد و از حرکت می ایستد، چقدر شبیه همان لحظه ی نهایی به­روزکردن[۳۱] وبلاگ است، لحظه ای که همه ی چیزهای تکراری، میخکوب می شوند؛ چه بسا همان لحظه ی تفکر، نقد و شاید هم رهایی سوژه باشد. لحظه ای که در نقطه نقطه ی زندگی روزمره ی سوژه ی وبلاگر نوجوان، سیار و سیال است و نیاز به درک انتقادی اش از نظامِ نمادینِ خشونتِ امرِ کهنه دارد. اما این رهایی و کیف وبلاگر دیری نمی پاید و او مجبور است در مدت زمانی بسیار کوتاه بعد از مطلب پیشین، مطلب و ایماژ جدیدی را بازآفرینی کند و چه جالب که در اغلب این فضای وبلاگی نوجوانان که پژوهشگر مورد خوانش قرار داد، زمان به روزشدن وبلاگ ها به دو روز و کمتر از آن میل می کرد و این حاکی از موقعیت اونتولوژیک سوژه های نوجوان وبلاگر دارد که چنان در امر مجازی روزمره درگیر شده اند که فقدان ابژه غایب، چنان رنج و دردی را بر سوژه ی درهم شکسته اشان وارد می سازد که بطور پساهژمونیکی(همانطورکه اسکات لش بیان نموده) مجبور می شوند که حضور خود را در حیات مجازی اشان فزونی ببخشند و به سوژه هایی مبدل شوند که جهان روزمره ی مجازی اشان همپای زندگی روزمره ی واقعی اشان حرکت کند و در موارد چنان امر تکنولوژیک به امری اونتولوژیک مبدل می شود که، امر مجازی همان امر واقعی می شود و امر واقعی همان امر مجازی؛ به مثابه خواب آن راهب بودایی که سوژه اش در مناسبات حیات خط خورده شده بود و در خوابش نمی توانست تمایز بین اینکه او هست که خواب پروانه را می بیند یا اینکه این پروانه است که دارد او را در خوابش می بیند، را تجزیه و تحلیل کند. و این چه تمثیل خوبی هست برای درک این که سوژه چگونه بعد از اینکه  دچار توالی میل / فقدان ابژه ی غایب می شود، به زعم لاکان به سوژه ای خط خورده و ازهم پاشیده مبدل می شود.

 

دوم.

در نخستین برخورد نشانه­شناسانه­ای که می­شود با ایماژها و تصاویر درون وبلاگ­ها داشت، این مورد هست که اگر به مخزن رویاها و فانتزی­های نسل­های پیشین نیز رجوع کنیم شباهت­هایی را کشف می­کنیم که چه­بسا در اولین نقدی که بتوان براین پژوهش داشت ازهمین نکته پدید آید، اما همان­طورکه در بخش روش­شناسی آمد ریشه­ی لاتین تصویر به مفهوم تقلید برمی­گردد،  به گفته ی رولان بارت، این نکته به سرعت ما را به مهمترین جنبه ی بحث از نشانه های تصویری می رساند: تصویر؛ تقلید است، از همین رو برخی نشانه ها در نسل های متمایز تکرار می شود و این همان خصلت تقلید بودگی تصویر را درخود بازتولید می کند؛ یا به بیانی دیگر، نشانه های تصویری آن دسته از نشانه های دیداری هستند که برماده ای ثبت شوند، یا در متنی جای گیرند. تصویر به این اعتبار به معنای چیزی ساخته ی انسان است، نظامی از نشانه هاست و همواره بیانگر غیاب ابژه. دیدن ایماژی درون یک وبلاگ به معنای شناخت شیوه ی نگریستن سوژه ای است به ابژه ای. غیاب ابژه، نگاه تصویرگر و نگاه تماشاگر را با ارزش می نمایاند اما درون همین تقلید تمایز نسلی عمیق و هستی­شناسانه­ای لانه کرده است که مدعای این پژوهش را اثبات می­کند که امر اونتولوژیک تکنولوژی به زعم هایدگر چنان درون هستی سوژه­ی وبلاگرها رسوخ کرده که آنها را در تجربه­روزمره­ای که در وبلاگستان دارند، به سطحی از دازاین، بودن درجهان (به زعم هایدگر) می کشاند که فضای­مجازی به مثابه­ی جهانی دیگر برای زیستن اش ممکن می گردد و ازهمین رو است که تمایز نسلی نوجوانان دهه هشتاد با دوره های پیشین در تمایز آنان در هستی و بودن اشان ماوا گرفته است و چه بسا ایماژها و تصاویر یکسانی را با نسل های پیشین اش تجربه کند اما این آشکارکنند­گی و امکان انتشار این ابژه ها هست که هرگز نسل های پیشین این امکان آشکارکنندگی را در این سطح وسیع در اختیار نداشته اند و همین امکان بزرگ و گسترده حاد-متن های مجازی هست که مخزنی به اندازه ی هزاران فلات مسطح در اختیار نشانه­شناسان قرار می­دهد که ناخودآگاه سوژه ها را از طریق همین تصاویر و ایماژها واکاوی و تحلیل کنند و از درون همین تمرکز سوژه­ی وبلاگر  بر ایماژهای مشترک با نسل­های پیشین­اش می توان به درکی از ناخودآگاه سوژه و حفره­ها و سیمپتوم­های اش میل کرد به این دلیل که عملا تصاویر و ایماژهایی که به طور مکرر در وبلاگ ها درج و انتشار می یابند، به زعم لاکان مبدل به فانتزی سوژه ای شده است که در پی ابژه ی غایب اش، دچار تسلسل میل / فقدان شده و ازهمین رو در استفاده ی مکرر به گونه ای به خواب مصنوعی(هیپنوتیزم) رفته تا فانتزی اش را حتی در ناهوشیاری به چنگ آید. سوژه­ی خط خورده­ی وبلاگر درون این ناهوشیاری به نمایان کردن و نمایش مخزن ناخودآگاه اش می پردازد. وبلاگر در مقابل فضای سیاه و خالی مونیتور رایانه اش، آن هنگام که درحال به روزکردن وبلاگ اش هست، به ناگاه هیپنوتیزم می شود(نباید فراموش کنیم این فرضیه را که زندگی روزمره در فضای مجازی برای وبلاگر نوجوان مبدل به امری هستی­انگارانه شده، چنان که مرزهای میان واقعیت و مجاز مخدوش شده است) و از درون ناخودآگاه اش، فانتزی اش دست اندرکار گزینش ایماژها و تصاویری می شود که می تواند به همه ی آن تصاویر و ایماژهای پیشین شباهت داشته باشد.( مانند تصاویر شماره یک و دو که با روش مردم­نگاری مجازی دراین پژوهش، در تعداد زیادی از وبلاگ­ها مشابه بود و هم­چنین به ایماژهای فانتاستیک نسل­های پیشین نیز هم­خوانی داشت).

 

سوم.

جهان، خود را چونان قاب هایی متشکل ازنسبت میانِ دال ها به ما می نمایاند. حدود این قاب ها را توان دیداری ما(که به معنای دقیق، توانی زیست شناختی است) تعیین می کند و حدود معنای آن نسبت ها را «توان نشانه شناسی ما» و در تحلیل دیگری که بر وبلاگستان فارسی برای وبلاگرهای نوجوان دارم توجه به امرناخوآگاه و گفتمان دیگری بزرگ به زعم لاکان هست که وبلاگر را به ناخودآگاه گونه ای برساخت می کند که برای صورتبندی فضای تصویری جهان مجازی روزمره اش، مخزنی جز همان زبان در اختیار نداشته باشد، اسطوره ای کلان که در سوژه اش به زعم لاکان جای گرفته و به جای او حرف می زند و تصاویر را به جای او گزینش می کند و همین جاست که؛ میل میل دیگری است و ناخودآگاه دیگری هست. همین کلان­روایت را نیز در ساختار و فضای وبلاگ­های نوجوانان هم توجه برانگیز می یابم، آنجاکه از تمام وبلاگ­هایی که دراین پژوهش مورد بررسی نشانه­شناسانه قرار گرفت بیش از شصت درصدشان با زمینه[۳۲] مشکی یا تیره بودند و این مورد نشانه­شناسانه برای این پژوهش واجد همان نکته­ای است که پیش­فرض این تکه از تحلیل بود و آن اینکه میل سوژه­ی وبلاگر همان میل دیگری بزرگ است که او را خط زده است. سیاهی و تاریکی فضای زمینه به مثابه­ی ناخودآگاه؛ همان مخزن نامعلوم و ناآشکاری هست تمامهای سوژه را راهبری می کند و باز هم نقل قولی از لاکان که ناخودآگاه دیگری است؛ تحلیل روانکاوانه­ی این نشانه را به این جهت هدایت می کند که سطح تاریک و ماده ی تیره ای که بستری برای مطالب و ایماژهای این وبلاگ ها شده و حتی در برخی موارد استفاده از تصاویر سیاه و سفید(ونه رنگی) حاکی از هستی انگارانه شدن همین موقعیت زیستی در سوژه می شود ، همان حکم ناخودآگاه در قامت دیگری بزرگ است که سوژه را درون این قدرت زیستی دچار آورده که ازطریق کارکردپساهژمونیک میل او را مجبور به رعایت ساحت گفتمانی دیگری بزرگ کند (تصاویر شماره­ی دو، سه، چهار، پنج)

اما درون همین استعمال مکرر از زبان هست که به ناگاه لغزشی یا تپقی به زعم فروید رخ می دهد و ساحت ناخودآگاه و بساط دیگری بزرگ عریان می شود، اتفاقی نابهنگام امر روزمره را در خود میخکوب می کند و مرزهای خیال و واقع کایوس وار می شود، اینجا آرزو و فانتزی میشل فوکو در کتاب نظم اشیا؛ چقدر زیبایی دیونیزوس واری به همراه دارد و مناسب  فضای تروماتیک این تحلیل هست،  آنگاه که می گوید: دلم می خواست در می یافتم که در لحظه سخن گفتن، صدایی بی نام، که مدت ها پیش از من، بلند شده است، و مرا کاری نیست جز آن که با این صدا هم آواز شوم، دنباله عبارت را بگیرد و بی آنکه کسی متوجه اش شود، چنان به تار و پود آن بخزم که گویی خود آن صدا، با یک لحظه باز ایستادن، مرا به جای خود فرا خوانده است. اگر چنین می شد… من به جای آن که، کسی باشم که گفتمان از آن اوست، بیشتر همچون آن نقطه کوچکی می شدم که در روال ایراد گفتمان پیش آمده است؛ نقطه ناپدید شدن احتمالی گفتمان. این اتفاق تروماتیک در وبلاگ های مورد نظر آنجا صورتبندی می شود که در زمینه سیاه وبلاگ ها به ناگاه دال هایی مشاهده می شوند با انواع و اقسام فونت قلم نوشتاری و انواع متعدد رنگ ها، که خویشتن وبلاگر را در نخستین لحظه ی آفریدن آن متون، هرگز به کلمه ها و معنای نمادین آنها متوجه نمی کرد بلکه آن را به مثابه ی ایماژی درمی یافت که از درهم بودگی و آشفتگی واژه ها و اندازه واژه ها و رنگ واژه شکل گرفته بود. سوژه ی وبلاگر در تاملی نابهنگام و تروماتیک به فانتزی سازی فضای وبلاگ اش دست می زند و فضای سنگین و سیاه زمینه را که همچون ناخودآگاه اش می مانست را باز با همان تپق و لغزش زبانی دچار تروما و ازهم گسیختگی می کند، هرچند که سوژه ی وبلاگر در همان آن و لحظه خود را بازسازی می کند و معنای نمادین دال ها را پی می گیرد و به دنبال معنایی سرراست و دقیق می گردد تا بر دال های تهی اش بقبولاند اما آن اتفاق خدشه آمیز و پونکتوم گونه به زعم بارت رخ داده و ابژه ی غایب را در درون توالی این دال ها و به تعویق افتادن معنا در درون هستی سوژه ی وبلاگر بازآفرینی کرده و چنگی و زخمه ای را بر سوژه اش وارد نموده و همین جا هست که سوژه احساس خلا و فقدان ابژه ی میل اش می کند و باز هم به دنبال ابژه ای دیگر در دالی دیگر می گردد، واژگان را از مخزن دیگری بزرگ گزینش می کند تا با در کنار هم چیدن آنها به نشانه ای از ابژه ی غایب اش میل کند اما باز هم ناکام می ماند، سوژه ای ناکام که همواره در جستجوی کامیابی هست. برتولت برشت؛ نمایشنامه نویس آلمانی می گوید: پیوستگی من یک اسطوره است. انسان؛ اتمی است که دائماً متلاشی می شود و از نو شکل می گیرد.(برشت، ۱۹۶۴، ۱۵) ناخودآگاه قدرتِ اسرار آمیزی برای نفوذ به اَشکال تدافعی سوژه دارد به طوری که آنها نهایتاً به گونه ای دیگر عمل می کنند، جدا از آنچه سوژه در هستی اش بود از ارسطو به این سو، پند ناصحان همواره همین بوده است: هیجانات خودتان را کنترل کنید، تسلیم لذت نشوید. کتاب لاکان درباره اخلاق (۱۹۹۲) دو پاسخ ساده به این پند می دهد: سوژه نمی تواند این کار را بکند، و حتی اگر بتواند، این سوژه را شادمان نمی کند.  تصوری از خوشبختی فردی که به طرز نومیدانه ای اغراق آمیزشده و وظیفه تحلیل نشانه شناسانه ی این پژوهش برای اعلام آن یک هنجار الزام آور برای جامعه معاصر شده است. اگر این روال ادامه یابد، این تنها می تواند به نومیدی مضاعف و پیچیده تر بیانجامد. لاکان می گوید: ناخودآگاه همان فصل از تاریخ سوژه است که با یک خلاء و یا با یک دروغ  نشان خورده است: همان فصل سانسور شده. اما حقیقت را می توان بازیافت.(لاکان، ۱۹۶۶، یک) و از این رو تحلیل این پژوهش برهمین واقعیت تلخ و ناکام است که همه ی آن انسجام ها و کامل بودن های وعده داده شده، دود شده است و به هوا رفته است و فضای روزمره ی زندگی امروزین را سوژه های درهم شکسته ای صورتبندی کرده اند که دیگر پروبلماتیک فرهنگ ایرانی را نه در تعارض سنت – مدرنیته درمی یابند، بلکه در تعارضی درون-ماندگارتر یافته اند که تعارضی بین میل / فقدان و یا توالی کامیابی/ ناکامیابی هست که حال اگر هرکدام از ساحت های سنت یا مدرنیته به طرف میل گرایی و کامیابی در هر برهه ی زمانی ای مایل شوند، سوژه به آن سمت تمایل می یابد و از آنجاکه ساحت زیستی اش کاملا چهل تکه و موزاییک گونه است با سوژه ای مواجه ایم که تمام امور پارادوکسیکال هستی را در خویشتن گرد آورده و از همه ی تکه ها برای رسیدن به ساحل امن یکپارچگی و انسجام بهره می برد، ولی این ساحل امن همان فصل سانسورشده ی سوژه ی خط خورده باقی می ماند. ازرا پاوند؛ شاعر انگلیسی نوشت: در جستجوی خویشتن، در جستجوی «بیانِ صادقانه خویشتن»، انسان کورمال دست می ساید، انسان به حقیقت مسلمی می رسد. انسان می گوید: من این، یا دیگری هستم و هنوز کلمات کاملاً از دهان اش درنیامده است که او دیگر آن چیز نخواهد بود.

 

چهارم.

خواندن تصویر؛ پدیداری اندیشگرانه است. چشم آنچه را که می خواهد ببیند، برمی گزیند و تصویر پیش از آنکه به شیوه ای فیزیکی خوانده شود، به گونه ای سوبژکتیو یا اندیشه گرایانه دانسته می شود. هدف نشانه شناسی تصویری؛ کشف قاعده های این خواندن است. و زمانی که با تحلیل های روانکاوانه مفصل بندی شود، این ساحت اندیشگی استعلا می یابد. آنتونن آرتو؛ نمایشنامه نویس نوشت که منشِ اصلی اندیشه این است «که به گونه ای پیگیر، خود را بیآفریند»؛ و اندیشه کارکردی جز بازآفرینی خود ندارد. موضوع تصویر–حرکت نیز همچنین بازآفرینی مداوم است. اندیشه، به گونه ای تصویری و خیالی بازساخته می شود، و تصویر–حرکت به گونه ای اندیشه ورزانه. این متقابل بودگی نقش تصویری / ایماژی و اندیشه در برساخت آن دیگری، سوژه ی وبلاگر را به دلیل حضور در فضای مجازی وبلاگستان که مخزنی از ایماژها و فانتزی های سوژه های خط خورده دیگران هست، وادار می کند او نیز در عین حال که در ساحت تصویر و ایماژها وارد می شود، به اندیشیدن درباب سوژه ی ناپدیدار خودش بپردازد و این تاملات را در متن هایی که برای معرفی خود در پروفایل اش در وبلاگ می گذارد و یا در مطالبی که می نگارد، کاملا این ساحت پروبلماتیک برای او حساس است. تفکر فانتزی و خیال گونه که در نوجوانان وبلاگر، نشانه های آن در نوع تصاویر و ایماژهای استفاده شده قابلیت ردگیری و نشانه گذاری دارد، توجه تحلیلگر نشانه شناس را به پیوند عمیق ساحت خیالی و تفکرفانتزی وبلاگرها معطوف می کند و آن چنان که ژیل دلوز در باب تصویر در سینما می گوید: که از مجموعه ی حرکت های یک فیلم، ضربه ای به ذهن تماشاگر وارد می آید؛ و تصویر–حرکت سازنده ی اندیشه می شود. (تصویر-حرکت شماره ­دو)می توان به پونکتوم ها و امورخدشه آمیز در وبلاگستان فارسی توجه نمود که چگونه همین وجود ایماژها هست که بر  ساحت نااندیشیدنی و تاریک سوژه ها خدشه و ضربه ای هستی انگارانه وارد می آورد و سوژه اش را از درون به استیضاح می کشاند و از میل به ابژه ی غایب در سوژه ی او چیزی درونی را برمی سازد که از درون ارگانیسم سوژه او را به تحرک می کشاند. سوژه همواره با تصاویر و ایماژهای درون امر روزمره ی مجازی مورد خطاب واقع می شود و هژمونی ایماژها درون اش ازهم گسیختگی ای را برساخت می دهد که سوژه ی وبلاگر در هر تصویر و ایماژی به جستجوی دالی روانه می شود که هیچ گاه به تمامی آن دال را معنا نتواند کرد و همواره گوشه ای از هستی آن دال فروریخته یا از نظر پنهان باقی می ماند و امر نااندیشیده و تاریک را در هستی سوژه همواره بازآفرینی می کند و سوژه ی وبلاگر به دنبال هستی خویش، ناگزیر به ساحت معانی و دال ها وارد می شود اما غافل از این هست که ورودش به این ساحت، هستی اش را خط خورده می کند و دچار هستی ای شکسته و ازهم پاشیده می شود، دال ها معانی موقت می یابند و از معنی ای به معنای دیگری ارجاع داده می شوند. سوژه ی ناتمام بین هستی ای نامعنا و هستی ای معنادار اما ازهم گسیخته و تکه تکه شده سرگردان می ماند و چه نزدیک می شود به این پرسش اگزیستانسیل آلبر کامو؛ نویسنده فرانسوی که سوژه را مورد خطاب قرار می دهد که: می خواهی خوکی کامروا باشی ویا انسانی ناکام؟!

 

پنجم.

دال جاده و یا ریل راه آهن و یا حتی پنجره، در ایماژهای درون وبلاگ های مورد تحلیل همچون دالی که به هیچ معنای دقیقی مبدل نمی­شود، می­ماند و وبلاگر در گزینش این تصاویر از ابژه­ی غایبی که در انتهای جاده و یا ریل راه­آهن هست، نشانه­هایی را به دست می­دهد که میل درونی­اش آن را طلب می­کند، او انتظار می­کشد و یا می­رود، اما در هردو حالت ابژه­ی غایب از دستش می­گریزد و همواره از او دورتر می­افتد. .(تصاویر شماره پنج، شش، هفت، هشت)

در فیلم جاده اثر فدریکو فلینی و یا نمایش درانتظارگودو اثر ساموئل­بکت؛ هر دوی این انتظارهای بی­معنا و بی­نتیجه به فضایی خالی و هیچ منتهی می­شود که گویا فلاتی از دال­های سرگردان است که به هیچ دال اعظمی تکیه نخواهدکرد و سوژه را از انتظاری پوچ و بیهوده­ جاده­ها را طی­کردن رهایی نخواهد بخشید. دست نیافتن به نقطه­ی دیدی که سوژه هرگز نمی­تواند از آنجا ببیند، چون به دیگری تعلق دارد. سوژه تنها از یک نقطه می­تواند نگاه کند، ولی درهستی­اش از همه­سو دیده می­شود(همان،۷۲): دیدن دنیا از درونِ قلمرو خودآگاه می­آید. ابژه­ی نگاه بودن، کارِ ناخودآگاه را بازنمایی می­کند، قلمرو دیگری که سوژه به آن متکی است، ولی هرگز نمی­تواند علیه­اش اقامه­ی دعوی کند؛ همان­طورکه ولادیمیر و استراگون در نمایش درانتظارگودو هرگز نمی­توانند برعلیه­ی گودو اقامه­ی دعوی کنند زیراکه از هستی­اش آگاه نیستند و این آن­ها هستند که ابژه­ی نگاه گودو شده­اند. نگاه سوژه­ها به انتهای ریل راه­آهن و یا رفتن به سوی انتهای­جاده و میل به ابژه­ی غایب، همان چیزهایی هستند که فقط نقطه­نظر واحد سوژه­ی ازهم­گسیخته­ی وبلاگرها هست اما این نگاه خیره­ی ایماژ و تصویر به وبلاگر هم هست که او را و تمامیت هستی­اش را مورد خطاب واقع می­کند، روشنگری محوری لاکان؛ این هست که هر ایماژی در خدشه­ها یا لکه­های گوناگون رد یا اثری از نگاه خیره­ی دیگری بزرگ را به صورت نقطه­ای نگه می­دارند، نقطه­ای که از آن سوژه نمی­تواند خود را ببیند، اما می­داند که از بیرون در معرض دید هست، می­توان گفت که همین نکته­ی روانکاوانه سبب­ساز ایده­ی بارت در باب پونکتوم بوده­است؛ نقطه­ای که خاستگاه التذاذ کاملا شخصی سوژه است و ازهمین­رو استفاده زیاد از ایماژهایی چون جاده و ریل­راه­آهن و هرآن­چه که به رفتن و مهاجرت پیوند بخورد، حامل همین پونکتوم و خدشه خواهدبود که چه لکه یا خدشه­ای آن­جا هست و چه دالی می­تواند آن­جا باشد که میل سوژه را به رفتن و روان­شدن اندرپی­اش، باعث می­شود. اینجا که سوژه­ ازهم­گسیخته، دردناک و ناکام است پس سوژه شروع به دوری گزیدن از این­جا می­کند اما غافل هست که آن­جا هم دیگری­بزرگ، سوژه­اش را منقاد خواهدکرد و آن­چنان مورد خطاب و استیضاح­اش قرار خواهدداد تا ازهم بگسلد و مجددا دچار ناکامی و خط­خوردگی بشود. پونکتوم آن جزئیاتی است که سوژه را مجذوب عکس می­کند و بارت آن­را با ابژه­ی­غایب قیاس می­کند. پونکتوم دارای قدرتی گسترش­یابنده و ویژه است به نحوی که سوژه را از یک دال به دال دیگر می­کشاند. پونکتوم نیز به معنای دقیق کلمه به نحوی بازگشتی عمل می­کند. نمی­توان آن­را روی­صحنه آورد یا در عکس تشخیص داد، بلکه آن جزئیاتی است که هنگامی­که عکس درمقابل سوژه نیست و به آن فکر می­کند، به­یاد می­آورد.  سوژه­ی وبلاگر انتهای جاده و یا ریل­راه­آهن را در ذهن­خود فرامی خواند، به­راستی آن­جا چه ابژه­ی­غایبی او را انتظار می­کشد. او شیفته­ی آن غیاب هست اما هرچه که می جوید و دال­ها را با دال­هایی دیگر تعویض می­کند، کمتر موفق می­شود به آن­چه که انتهای میل­اش اورا انتظار می­کشد پی­ببرد، سوژه­ی وبلاگر در فانتزی­های­اش همواره به انتهای جاده مهاجرت می­کند و هم­چنان ریل را در افق دیدش می­پاید، اما در هر حالتی او با فضایی خالی و تهی روبه­رو می­شود که نمی­تواند معنایی را از آن مستفاد کند و از وضعیت بحرانی جهالت سوژه اش رستگار شود و اندکی بیارامد. ایماژ جاده، ریل­راه­آهن و پنجره؛ خواب را از چشم­اش می­رباید و او سرگردان به گِرد خویش می­چرخد و آن چیزغایب را هرگز نخواهد یافت(آن­گونه که مولاناجلال­الدین­رومی نیز همین ناکامی را منظومه­ای کرده­است). نشانه­های تصویری، برخلاف عنوان­اشان، درحکم غیاب چیزهای­اند. سوژه، جهان را با تصویر به تصور درمی­آورد و ازهمین­روست که هایدگر چنین می­گوید که: آن­چه دوران مدرن را از دوره­های دیگر متمایز می­کند، این است که جهان یکسره تبدیل به تصویر شده­است.

 

ششم.

واقعیت در بیرون است، شکی در این­باره نیست، ولی ما هریک آن­را به گونه­ای تجربه می­کنیم. آیا تنها واقعیت و آگاهی است که تصمیم­های ما را مشخص می­کند؟ خویشتن و انتخاب­های­اش دارای عنصری عقلانی هستند ولی صرفاً عقلانی نیستند. سوژه­ی برساخت­شده­ای که لاکان ازآن می­گوید همواره درون فضاهای روشنی سیر می­کند که نقاط­کور و ابژه­های­غایب فراوانی آن­را احاطه کرده­اند و این سوژه همواره در تلاش برای آن هست که این روشنی و اتاق­روشن به­زعم بارت را وسیع­تر و گسترده­تر کند اما چه­حیف که پونکتوم­ها یا ابژه­های­غایب و نقاط­کور همواره به ناخودآگاه سربرمی­آورند و هستی این سوژه را تهدید به ازهم­پاشیدن می­کنند واین تهدید به ازهم­پاشیدن سوژه، هنگامی­که متذکر به این نقطه­کور می­باشد که انگار چیزی یا کسی از نقطه­ای خارج­ازدیدش اورا می­پاید و زیرنظرگرفته است(تصویر شماره­ی ­نه) سوژه­اش به­ازهم­پاشیدنی خواهد انجامید که قصد آن می­کند که هستی خود را در درون واژگان و ایماژهایی محافظت کند و دور از چشم و نگاه­خیره­ی دیگری استتار کند، اما اتفاق بزرگ همین­جا رخ می دهد و او با حضور در نظم­نمادین و گفتمان­دیگری­بزرگ چه­بسا خودش را بیشتر عریان و در معرض قرارمی­دهد و ازهمین­نقطه­ی کور و پونکتوم­وار هست که سوژه­ی استیضاح­شده­ی وبلاگر، ازهم می­پاشد و این همان مدعای این پژوهش هست که به قدرت درون­ماندگار و هستی­انگارانه­ی میل و ابژه­ی­غایب اشاره می­رود تا از این رهگذر با جعل کردن مفهوم پساهژمونی(به­زعم اسکات­لش)، از قدرتی­زیستی(به­زعم میشل فوکو)بگوید که سوژه را ازطریق میل­ورزیدن و مورد میل­واقع­شدن ازهم می­پاشاند.

 

مفصل­بندی تحلیل­های پژوهش

در واپسین بخش پژوهش، به مفصل­بندی و بیان نتایجی خواهم پرداخت که پیش از این در تحلیل­ها به آنها به­طورمفصل نگریسته بودم. سوژه ی نوجوانی که خود را در میانه­ی فضای مجازی می­یابد از آن دوگانه­ی هژمونی ارباب-بندگی رهایی یافته ولی درمیان فضای هژمونی درون-ماندگارتری محبوس خواهد شد که هم ماهیت انقیاد و هم ماهیت مقاومت را برای او به­طور متمایزی با دوره­های پیشین صورت­بندی خواهدکرد. سوژه­ی وبلاگر در میانه­ی سه فضای امرروزمره­ی زندگی و امرهستی­انگارانه­ی­تکنولوژی و امرناخودآگاه­روانی، قرار گرفته و به برساختن فانتزی­های­روانی­اش در قالب وبلاگ می­پردازد و به گونه­ای دست به خلق­کردن و بازآفرینی می­زند. با توجه به نشانه­شناسی ابژه­ی غایب که به زعم رولان بارت قابلیت تحلیل امرخدشه­آمیز روانی سوژه را دارد به این تامل واپسین رسیدیم که سوژه­، گرفتار توالی میل / فقدان ابژه­ی غایب هست و ازهمین­رو در تمام کنش­های روزمره­اش با این ناکامی و ناقص­بودگی روبه­رو هست و ازهمین­رو با تمام­وجود وقت بیشتری از شبانه­روز خود را در فضای­مجازی­وبلاگستان به وب­گردی می­گذراند تا چه بسا به آن ابژه­ی غایب دست یابد و ازهمین­رو زیست-جهان­اش در مرز بین جهان­واقعی و مجازی گیر می­افتد و ازهمین­رو امرتکنولوژیک به ساحتی هستی­انگارانه در سوژه­ی ازهم­گسیخته­اش مبدل می­شود و ازهمین­رهگذر نیز پروبلماتیک فرهنگی نسلی­اش متمایز از نسل­های پیشین می­شود که اگر برای سوژه­های نوجوان دهه­ی­هفتادشمسی(متولدین دهه شصت) هم­چنان جدال سنت – مدرنیته بر دیگر مسائل فرهنگی جامعه­ی­ایرانی رجحان داشت، اما برای نسل نوجوان دهه­ی هشتادشمسی به دلیل زیست-جهان کاملا متمایزشان این جدال در دهه­ی نودشمسی به محاق خواهدرفت و مسئله ی فرهنگی دیگری که در ساحت دو-جهانی­شدن سوژه­ها دارای معنا باشد، جایگزین­اش خواهدشد.

این پژوهش صرفا در ساحت تصویری و خیالی سوژه به­زعم روانکاوی لاکانی صورت­بندی شده اما پیشنهاد من به دیگر پژوهشگران آن هست که با مطالعه­ی دو ساحت نمادین و واقع، به مطالعه­ای پدیدارشناسانه از هستی سوژه­ای همت گمارند که هستی خود را در میانه­ی امرتکنولوژیک و امرروزمره منقاد می­یابد. و هم­چنین با تغییر در انتخاب فضای مجازی موردمطالعه­اشان، می­توانند دست به انتخاب شبکه­های­اجتماعی­مجازی بزنند که در ماه­های اخیر(از ژانویه۲۰۱۱ میلادی) کاربران بسیار زیادی را به خود جذب کرده که همین اهمیت و ضرورت این چنین مطالعاتی را دوچندان خواهدکرد.

 

منابع:

اباذری، یوسف و حسن چاوشیان (۱۳۸۰) “از طبقه­ی اجتماعی تا سبک زندگی”، فصلنامه نامه علوم اجتماعی، ش۲۰.

اباذری، یوسف­علی و فرهادپور، مراد (۱۳۸۱) نیویورک کابل؛ نشانه­شناسی یازده­سپتامبر، تهران: گام نو.

ابراهیم­آبادی، حسین (۱۳۸۸) “الگوی استفاده آموزشی از اینترنت”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش۱۰.

اسکندری­پور، ابراهیم (۱۳۹۰) “شبکه­نگاری کاربران ایرانی شبکه­های اجتماعی اینترنتی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه صداوسیما.

افتاده، جواد (۱۳۸۹) “شبکه­های اجتماعی مجازی؛ ابزار نوین روزنامه­نگاری­شهروندی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه.

اونز، دیلن (۱۳۸۷) فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روانکاوی لاکانی، ترجمه­ی مهدی پارسا و مهدی رفیع، تهران: گام نو.

آزادارمکی، تقی و محمد رضایی (۱۳۸۵) “سوژه و قدرت”، فصلنامه نامه علوم اجتماعی، ش۲۷.

بارت، رولان (۱۳۸۶) اتاق روشن، ترجمه­ی شیرین دخت دقیقیان، تهران: مرکز.

بارکر، کریس(۱۳۸۸) مطالعات­فرهنگی(نظریه­وعملکرد)، ترجمه­ی مهدی­فرجی و نفیسه حمیدی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی.

بالس، کریستوفر  (1380) “ذهنیت نسلی”، ترجمه ی حسین پاینده، فصلنامه ارغنون، ش۱۹.

بدیو، آلن (۱۳۸۸) اخلاق، رساله­ای درباب ادراک شر، ترجمه­ی باوند بهپور، تهران: چشمه.

برگر، پیتر و لوکمان(۱۳۸۵) ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه­ی فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

بکت، ساموئل (۱۳۸۵) در انتظارگودو، ترجمه­ی علی­اکبر علیزاد، تهران: افرا.

بنت، اندی (۱۳۸۷)  فرهنگ و زندگی­روزمره، ترجمه­ی حسن­چاوشیان، تهران: اختران

پاک­سرشت، سلیمان (۱۳۸۵) “مصرف اینترنت در سبک­های فراغتی جوانان تهران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۵.

پاک­سرشت، سلیمان و ؟ نوری نیا (۱۳۸۶) “بررسی پیامدهای کاربرد فراغتی اینترنت”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۸.

پوری، احسان (۱۳۸۹) “شبکه­های اجتماعی­مجازی؛ مقوم سپهر عمومی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.

دوران، بهزاد و احمد گنجی (۱۳۸۷) “کاربرد تفننی اینترنت توسط کاربران ۲۵ تا ۴۰ ساله در تهران”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش۸.

دهقان، مهدی و مرسده نیکبخش (۱۳۸۵) “مطالعه­ی شیوه رفتار افراد درمحیط مجازی”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش ۷.

ذکایی، محمدسعید و فاخره خطیبی (۱۳۸۵) “اینترنت و تغییرات­هویتی”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش ۸.

راباته، ژان­میشل (۱۳۸۸) “آشنایی با روانکاوی لاکان”، ترجمه فتاح محمدی، فصلنامه ارغنون، ش۱۹.

رجبی، زهره (۱۳۸۹) “بازنمایی گرایش­های سیاسی کاربران ایرانی در شبکه­های اجتماعی مجازی مطالعه موردی فیس­بوک”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه.

رحمتی، رضا (۱۳۸۹) “حوزه­ی عمومی جدید و سیاست­های رسانه بین المللی­شده”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.

رشیدیان، عبدالکریم (۱۳۸۹)  “از فرد مدرن تا شخص پست­مدرن”، پایگاه اینترنتی فل سفه.

ریچاردز، بری (۱۳۸۸) روانکاوی فرهنگ عامه؛ نظم و ترتیب نشاط، ترجمه­ی حسین پاینده، تهران: ثالث.

زندوکیلی، سارا (۱۳۹۰) ” تحلیل کارکردهای عکس­های شخصی کاربران در شبکه­های اجتماعی مجازی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده هنرهای زیبا تهران.

ژیژک، اسلاوی(۱۳۸۸) وحشت از اشک های واقعی، ترجمه­ی فتاح محمدی، زنجان: هزاره سوم.

ساروخانی، باقر و اسداله ­بابایی­فرد (۱۳۸۷) “اینترنت، جهانی­شدن و هویت فرهنگی در ایران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۱۰.

شایگان، داریوش (۱۳۸۳) افسون­زدگی جدید، هویت چهل­تکه و تفکر سیار، ترجمه­ی فاطمه ولیانی، تهران: فرزان روز.

عاملی، سعیدرضا  (1386) “دوجهانی شدن”، فصلنامه ارغنون، ش۲۳.

عبداللهیان، حمید و آوات رضانیا (۱۳۸۷) “خوداظهاری خود در فضای مجازی”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۱۰.

غزنویان، زهرا (۱۳۸۸)  “بررسی علل گرایش به وبلاگ نویسی در ایران (با تمرکز بر وبلاگ های شخصی)”، سایت انسان شناسی و فرهنگ.

فرشباف، ساحل (۱۳۸۹) “بازنمایی زیست­جهان زنان در فضای وبلاگی ایران”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی تهران.

فوکو، میشل (۱۳۸۶)  اراده به دانستن، ترجمه­ی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نی.

قوانلوقاجار، مصطفا (۱۳۸۹) “کارکردهای شبکه­های اجتماعی مجازی برای دانشجویان مطالعه موردی فیس­بوک”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد تحقیقات.

کاظمی، عباس (۱۳۸۴) “پروبلماتیک­زندگی­روزمره و مطالعات­فرهنگی ایران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۵.

کاظمی، عباس (۱۳۸۸)  پرسه­زنی و زندگی روزمره­ی ایرانی، تهران: کتاب­آشیان.

کدیور، میترا (۱۳۸۷) مکتب لکان؛ روانکاوی در قرن بیست ویکم، تهران: اطلاعات.

لش، اسکات (۱۳۸۸) “قدرت پس از هژمونی؛ مطالعات فرهنگی درحال دگرگونی؟”، ترجمه بهک روئین­تن، فصلنامه مطالعات فرهنگی، ش ۲۰.

لوفور، هنری (۱۳۸۷) تروریسم و زندگی روزمره، ترجمه­ی امیرهوشنگ افتخاری راد، تهران: گام نو.

منادی، مرتضی (۱۳۸۶) “اوقات فراغت و چالش های جهانی شدن”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۸.

منتظرقائم، مهدی و عبدالعزیز تاتار (۱۳۸۴) “اینترنت، سرمایه اجتماعی و گروه های خاموش”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۳.

موللی، کرامت اله (۱۳۸۶) مبانی روانکاوی فروید-لاکان، تهران: نی.

میلر، پیتر (۱۳۸۶) سوژه، استیلا و قدرت، ترجمه­ی نیکوسرخوش و افشین­جهاندیده، تهران: نی.

نگری، آنتونیو و مایکل هارت (۱۳۸۱) امپراتوری، ترجمه­ی رضا نجف زاده، تهران: قصیده سرا.

نوروزی، احسان  (1389)  “روز وبلاگ؛ ۱۶ سالگی رسانه‌ای تعاملی”، سایت مدیا نیوز.

وقفی پور، شهریار (۱۳۸۸) پس از بابل، تهران: مروارید.

هانتکه، پیتر (۱۳۸۷)  کاسپر هاوزر، ترجمه­ی علی­اکبر علیزاد، تهران: افرا.

هایدگر، مارتین و دیگران (۱۳۷۷) فلسفه تکنولوژی، ترجمه­ی شاپور اعتماد، تهران: مرکز.

هومر، شون (۱۳۸۸) ژاک لاکان، ترجمه­ی محمدعلی­جعفری و محمدابراهیم­طاهایی، تهران: ققنوس.

Chancy, D.   (1996)    Lifestyles,   London: Routledge.

Chaney, D.  (2002)    Cultural Change and Everyday Life,   Basingstoke: Palgrave.

Deleuze, G. and Guattari, F. (1977) Anti-Oedipus: Capitalism and Schizophrenia, trans. Robert Hurley. New York: Viking Press.

Freud, S.   (1973)   New Introductory lectures on Psychoanalysis, trans. Strachey, Harmondsworth: Penguin.

Gardiner, E.G.  (2000)   Critiques of Everyday Life, London: Routledge.

Homer, S.  (2005)    Jacques Lacan, London: Routledge.

Lacan,  J.  (1977)      Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis, London: Hogarth.

Lacan, J.   (1977)     Ecrits: A Selection, trans. Alan Sheridan, London: Tavistock.

Lacan, J. (1992) the Ethics of Psychoanalysis, trans. Dennis Porter, London: Tavistock/Routledge.

Lefebvre, H.  (1991)   Critique of Everyday Life.   Trans, J. Moore, London: Verso.

Negri, A. and Hart, M.   (2005)    Empire,   London: Routledge.

Nusselder, A. (2009)   Interface Fantasy a Lacanian Cyborg Ontology (Short-Circuits), MIT press.

Pattison, G.  (2000)     the Later Heidegger, London: Routledge.

Raglan, E.  (2004)   The Logic of Sexuation from Aristotle to Lacan, New York:  New York University press.

Rabate, J.  (2003)   Cambridge University press The Cambridge Companion to Lacan, Cambridge:  Cambridge University Press.

Thompson, E.P.  (1963)  the Making of the English Working Class, London: Victor Gollancz.

 

[۱] Subjectivity

[۲] Constructed

[۳] Episteme

[۴] Binary Logic

[۵] Alienation

[۶] Interpellation

[۷] Hegemony

[۸] Representation

[۹] Fragmented

[۱۰] Deferral

[۱۱] Objet petit a(fr)

[۱۲] Desire

[۱۳] Bio-policy

[۱۴] Post-hegemony

[۱۵] Articulation

[۱۶] Desirable Machine

[۱۷] Seduction

[۱۸] Hedonistic Desire

[۱۹] Discursive Formations

[۲۰] Symptom

[۲۱] Trauma

[۲۲] Cyber-space

[۲۳] Lifestyle

[۲۴] The Psych

[۲۵] Identification

[۲۶] Articulation

[۲۷] Post-hegemony

[۲۸] Biopolitic

[۲۹] Upload

[۳۰] Post

[۳۱] Up-dating

[۳۲] Background