- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

بازتاب سیمای حضرت محمد (ص) در ادب فارسی؛ گفتگویی با دکتر راضیه رستمی

بازتاب سیمای حضرت محمد (ص) در ادب فارسی

گفتگویی با راضیه رستمی

دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز

 استاد دانشگاه خلیج فارس بوشهر

گفتگو : مسعود عرب زاده

  1. ستایش پیامبر اکرم در ادب فارسی از چه زمانی شروع‌شده است؟

ستایش پیامبر اکرم دارای تاریخچه‌ای طولانی است، درواقع این نوع از مدیحه‌سرایی از دوران حیات آن حضرت عظیم‌الشأن شروع‌شده و تا امروز ادامه پیداکرده است. استمرار ستایش پیامبر اعظم بدین معناست که وی در زندگی هر انسانی حضور معنوی دارد؛ حضوری پررنگ و اساسی که می‌توان آن را به جاودانه بودن رسالت ایشان تعبیر کرد. در حقیقت شخصیت معنوی پیامبر اکرم و وقایع زندگی وی نزد مسلمانان از چنان جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است که متفکران مسلمان، اعم از عارف، شاعر، متکلم و فیلسوف همواره درصدد تبیین شخصیت آن حضرت بوده‌اند و در باب جایگاه وی در نظام آفرینش و سلسله پیامبران سخنان بسیار  گفته‌اند.

ازجمله موضوعات مهم و پرمحتوایی که بر شعر فارسی تأثیر به سزایی گذاشته است و گویندگان فارسی‌زبان هر یک به فراخور استعداد، درک و اعتقادات مذهبی خود به آن توجه کرده‌اند، موضوع مدح و ستایش پیامبر اکرم در آثار ادبی خود است و کمتر شاعر یا نویسنده‌ای را می‌توان پیدا کرد که در ستایش و بیان مقام و منزلت آن حضرت عظیم‌الشأن سخنی نگفته باشد؛ گویی شاعران و ادیبان این کار را وظیفه‌ی دینی خود دانسته‌اند و این را زکات طبع و قریحه‌ی خود به شمار می‌آوردند تا جایی که خاقانی شاعر دیرآشنای ادب فارسی در این درباره می‌گوید:

 

هر داستان که آن نه ثنای محمدی است

 

دستان کاهنان شُمَر آن را، نه داستان

به‌طورکلی، شاعران ادب فارسی بنا به باورهای خود نسبت به شخصیت بزرگ پیامبر و رسالت انسانی وی که مبنی بر اصلاح انسان‌ها و پایه‌گذاری آرمان‌شهر الهی است، پس از حمد خداوند متعال به مدح ایشان و بیان شاعرانه و تصویری صفات و مناقب آن حضرت پرداخته‌اند؛ ازاین‌رو ستایش پیامبر اکرم (ص) به‌تدریج به یک سنت شعری تبدیل شد، به‌طوری‌که این روش به‌مثابۀ یکی از ارکان مستحکم و پابرجای شعر فارسی درآمد.

حکیم کسایی مروزی، شاعر معروف سدۀ چهارم را می‌توان در شمار قدیمی‌ترین شاعرانی دانست که در شعر خود به مدح و ستایش پیامبر و خاندان او پرداخته‌ است؛همچنین اوج توصیف‌ها و مدایح نبوی در آثار منظوم و منثور را باید قرن پنجم و ششم هجری قمری به شمار آورد و اشعار شاعرانی چون جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، سنایی غزنوی، خاقانی شروانی و آثار منثوری چون قابوس‌نامه عنصرالمعالی کیکاووس،کیمیای سعادت غزالی و ترجمه کلیله‌ودمنه ابو المعالی نصرالله منشی را از نمونه‌‌های باارزش در این قرون محسوب کرد و نهایتاً اینکه دیوان‌های اشعار بیشتر شاعران ادب فارسی تا به امروز، مزین به مدح و منقبت حضرت رسول  اکرم بوده و این ستایش تا دوره معاصر همواره شیوه مختار و پسندیدۀ سخن‌سرایان ایرانی بوده است.

  1. پس همان‌طور که خودتان اشاره فرمودید سنت مدیحه‌سرایی پیامبر تا دوره ما همچنان ادامه داشته است؛ با این اوصاف آیا در نوع نگاه و نگرش شاعران معاصر ما نسبت به این مدیحه‌سرایی در قیاس با نگاه و نگرش شاعران کلاسیک تغییری ایجادشده است یا نه؟ و اینکه آیا رواج آن همانند دوران گذشته است یا اینکه تغییر کرده است؟

اگرچه بازتاب شخصیت حضرت محمد (ص) در اشعار شاعران معاصر به علت فضای متفاوتی که با اشعار شاعران کلاسیک دارد، محدودتر است؛ بااین‌حال انعکاس این شخصیت معنوی در اشعار شاعران معاصری چون علی موسوی گرما رودی، طاهره صفار زاده، حمید سبزواری و … که خاستگاه و رویکردی دینی داشته‌اند، بسیار برجسته بوده است و به‌گونه‌ای متفاوت با الگوهای اشعار سنتی بازآفرینی شده است.

درواقع باید گفت که جلوه‌های نبوی در شعر فارسی تا عصر مشروطه تقریباً به‌صورت یکسانی ظاهر می‌شود، اما بعدازآنکه انقلاب مشروطه رخ می‌دهد،یعنی انقلابی که باهدف قانون‌مداری و عدالت گرایی است، شاعران معاصر تصاویری متفاوت از گذشته در اشعار خود منعکس می‌کنند.

شاعران معاصر شخصیت‌های دینی و مذهبی‌ای چون حضرت محمد(ص) را با توصیفات خود به الگوهایی کارآمد برای نسل امروز تبدیل می‌کنند؛ درواقع اشعار این شاعران، نوعی ادبیات دینی-سیاسی را خلق می‌کنند که هدف اصلی آن منطبق کردن شخصیت‌های بزرگ دینی با مسائل اجتماعی است تا بتوانند دریافتی متفاوت و متناسب با عصر حاضر را از اسلام، به‌ویژه در بعد اجتماعی اسلام به خوانندگان اشعار خود عرضه کنند.

همچنین به نظر می‌رسد مبارزه پیامبر اسلام با دشمنان در اشعار شاعران معاصر بیشتر به‌صورت مبارزه‌ای فرهنگی جلوه می‌کند که ازجمله نمونه‌های موفق این اشعار می‌توان به شعر «خاستگاه نور» از مجموعه شعر «در سایه‌سار نخل ولایت» اثر موسوی گرما رودی اشاره کرد که در این شعر، عصر کنونی  به دلیل نبود شخصیت بلندمرتبه‌ای چون حضرت محمد(ص) به قرن ننگ و بداندیشی تبدیل‌شده است؛ برای مثال قسمتی از این شعر را نقل می‌کنیم:

«فضیلت‌های لجن آلوده/ آدم‌ها سیه فکر و سیه‌کارند و انسان/ نام اشرافی زیبایی است/ از معنی تهی مانده/ همدم گفتاری غم‌آلودهاست/ … که می‌گوید/ خدای کعبه بشنو آنچه می‌گویم/ پیامبر درد انسان‌های قرن را بشنو … / پیام آنکه افتاده است در گرداب … ».

البته این نکته را هم باید ذکر کنیم که تفاوت بسامد مدایح نبوی فقط بین دوره کلاسیک و معاصر نیست، بلکه در دوره‌های گذشته نیز به علت تغییر اوضاع‌واحوال سیاسی و اجتماعی کشور، رویکرد شاعران به مسائل دینی و مذهبی متفاوت بوده است، برای مثال در دوره‌ی غزنوی رویآوردن شاعران به مدح پیامبر و دیگر امامان دینی ما بسیار بیشتر از عصر سامانی بوده است و دلیل اصلی آن را بیش از همه می‌توان سیاست دینی و مذهبی سلطان محمود غزنوی دانست. درواقع شاعران مداح غزنوی بنا بر سیاست کلی سلطان، در آثارشان بسیار به مدح پیامبر اکرم (ص) می‌پردازند و این شخصیت بزرگوار دینی را با القابی چون محمد، احمد، مصطفی، ابوالقاسم، مختار، رسول، خاتم پیامبران و … ذکر می‌کنند.

  1. شاعران و ادیبان فارسی در آثار ادبی خود، در ستایش و توصیف پیامبر اکرم (ص) به چه ابعادی از وجود این شخصیت بزرگ و جاودانه توجه داشته‌اند؟

به‌طورکلی شخصیت والا و سیرۀ انسانی و نبوی پیامبر اکرم (ص) همواره از کانون‌های مضمون‌آفرینی و تصویرسازی شاعران در طول تاریخ ادب فارسی بوده است و شاعران و ادیبان فارسی‌گوی از بعد اسلام تاکنون همواره به مناسبت‌های گوناگون به تکریم و ستایش آن حضرت بزرگوار پرداخته‌اند؛ به‌خصوص در ابتدای سخن خود پس از حمد و ستایش خالق هستی‌بخش، به بزرگداشت و مدح پیامبر، مقام نبوت و مخصوصاً خاتمیت و سرآمدی و محوریت وجود آن حضرت در کل کائنات توجه داشته‌اند. در این راستا این گویندگان هم به ابعاد جسمانی و هم ابعاد روحانی- اخلاقی پیامبر عظیم‌الشأن اسلام پرداخته‌اند.

برای مثال عطار شاعر بلندآوازۀ فارسی‌گوی در تبیین جمال ظاهری پیامبر و حسن خلقت وی در اشعار خود چنین می‌گوید:

چیست والشمس، آفتاب روی او
نوش داروی همه دل‌هاازوست
چیست واللیل، آیت گیسوی او
حل و عقد کل مشکل‌ها ازوست

چنانکه مشاهده می‌شود عطار در این بیت، برای توصیف جسمانی پیامبر به دو آیه از قرآن استناد کرده است، درواقع وی با تکیه‌بر اشارات صوفیان، شمس و لیل را که موضع قسم خداست، به‌صورت نورانی و گیسوی سیاه پیامبر تفسیر و تعبیر کرده است تا از این طریق بین جمال خلقت پیامبر و جایگاه والای او نزد خالق یکتا رابطه‌ای مستقیم برقرار سازد.

همچنین این شاعر بزرگ و خوش‌نام در منظومۀ اسرارنامه نیز با تکیه‌بر توصیف جمال صورت و موی زیبا، به ستایش پیامبر اکرم(ص) بدین شیوه می‌پردازد:

زمویش مشک در عالم دمیده
سه بعد از عطر موی او معطر
زهی خورشید روی دل‌ستانش
زهی مشک دو گیسوی سیاهش
زحضرت سینه پرنور از او یافت
ز رویش نور بر گردون رسیده
دو کون از نور روی او منور
که زیر سایه دارد طیلسانش
که هر موی است و صد در جان در پناهش

ز جنت در نماز انگور او یافت

در مقابل چنین توصیفات ظاهری که ذکر شد، شاعر در جای دیگر به بیان مکارم اخلاقی حضرت محمد (ص) پرداخته‌اند که معمولاً این نوع ستایش در مدیحه‌سرایی‌ها بسیار رایج‌تر بوده است. در حقیقت عطار و دیگر عرفای ادب فارسی به مواردی چون بخشش، بردباری و علم و دانش پیامبر توجهی ویژه نشان داده‌اند که برای نمونه به شعری از عطار اشاره می‌کنیم:

تویی آن صدر کز دریای جودت
دل من یا رسول‌الله خفته است
چه کم گردد ز بحر بی‌نهایت
کف بحری نم امطار گردد
دلی دربند تا بیدار گردد
که یک شبنم دری شهوار گردد

این شاعر بلندپایه درجایی دیگر از آثارش، به شیوه‌ای متفاوت معنای قبل را شرح می‌دهد و به توصیف دیگر ویژگی‌های اخلاقی پیامبر اکرم (ص) می‌پردازد:

در بر جودش متاع خشک و تر
در بر علمش به دست کبریا
در بر حلمش که کوه ساکن است
یک جو آرد وزن اما خشک‌تر
هم ملایک خوشه‌چین، هم انبیاء
در زمین صد لرزه ناایمن است
  1. انعکاس سیمای پیامبر (ص) را در آثار عرفانی ادبیات فارسی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اکثر عرفا و ادیبان با استناد به حدیث منسوب به پیامبر (ص) که فرموده است: «ان الله خلق الارواح قبل الاجساد باربعه آلافٍ سنهٌ» معتقد هستند که خداوند ابتدا ارواح انسانی را خلق کرده و مبدأ ارواح انسانی را روح و یا نور حضرت محمد (ص) قرار داده است که آن نیز از پرتو نور احدیت پدید آمده است؛ چنانکه پیامبر (ص) فرموده است: «اول ما خلق‌الله روحی» و یا « نوری» و سپس از نور و یا روح محمد (ص) ارواح پیامبران دیگر و از ارواح پیامبران، ارواح مؤمنان و از ارواح مؤمنان، ارواح دیگر موجودات خلق‌شده است.؛ درواقع نور محمدی را سرچشمۀ جمیع کمالات عالم وجود  می‌دانند و همچنین اصل نبوت را از آن حضرت می‌دانند و معتقدند پیامبران پیشین آماده کنندگان ظهور وجود مقدس و بزرگ آن حضرت بزرگوار بوده‌اند.

ادب فارسی در قرن ششم شاهد شکوفایی و رواج شعر عرفانی و تصوف بوده است. در این زمان شاعران عارف برجسته‌ای به عرصۀ ظهور می‌رسند و ازجمله مهم‌ترین موضوعاتی که شاعران صوفی مسلک بدان توجه داشته‌اند، موضوع مدایح نبوی است؛ بنابراین مدایح نبوی در این دوره به‌طور فزاینده گسترش پیدا کرد و نام‌آوران ادب فارسی در خراسان، عراق عجم و آذربایجان اشعار زیادی را به ستایش پیامبر اختصاص داده‌اند و در اشعار شاعران عارفی چون سنایی به پیامبر خطاب می‌کنند و لب به‌به شکوه می‌گشایند و از ایشان می‌خواهند تا در قالب منجی برای همه‌ی انسان‌های عالم ظهور کنند:

گردن و پشت مشرکان بشکن
تیغ را لعل کن به خون عدو
از تو ایزد کجا پسند کند
قحط دین است برگشای نقاب
در بیابان فرو خرام از پل
بیخ کفر از بُن جهان برکن
مهتری چون شوی زبون عدو
انتظار تو دهر چند کند
میزبانیش کن به فتح‌الباب
آب‌ها مل کن و مغیلان گل

همچنین نکتۀ جالب‌توجه این است که عرفای ما در موارد بسیاری در آثار خود مقام پیامبر اکرم را برتر از دیگر پیامبران نشان می‌دهند و همۀ پیامبران را محتاج عظمت و بزرگی رسول خدا می‌دانند؛ برای مثال سنایی در اثر جاودانۀ خود حدیقه‌الحقیقه در آغاز ستایش و نعت پیامبر (ص) از نخستین پیامبر، یعنی حضرت آدم شروع می‌کند که در برابر عظمت پیامبر اظهار عجز می‌کند و نوح را چاکری کمربسته معرفی می‌کند، خلیل را غاشیه گردان رسول‌الله می‌داند، موسی را ارنی گوی بر در سرای رسول‌الله گوش‌به‌فرمان به شمار می‌آورد. عیسی به ثنای رسول اکرم می‌پردازد، رفعت ادریس نتیجۀ ثنای رسول‌الله است، صالح، لوط، هود و یوشع و خضر و … حال پرسان رسول‌الله یا مهمان خوان انبیایی رسول اکرم هستند.

ز پی خجلت آدم از دل‌وجان
نوح در حصن عصمتت جسته
تاج بر سرنهاده میکائیل
موسی سوخته بر آذرِ تو
با ثنای تو عقد بسته به هم
با طبق روح قدس و روح امین
برگرفته ز عرش پردۀنور
رفعت ادریس از ثنای تو یافت
خضر آتش به باد سینه سپرد
بر درت ربّنا ظلمنا خوان
روح در چاکری کمربسته
غاشیه بر کتف نهاده خلیل
ارَنی گوی گشته بر درِ تو
در عزب خانه عیسی مریم
منتظر مانده بر یسار و یمین
بر دهان مانده نای خواجۀصور
سدره جبریل از عطایتو یافت
آب حیوان ز خاکپای تو برد
  1. عرفا برای بیان مطالب خود، یعنی مدح پیامبر اکرم (ص)بیشتر از چه شیوه‌ها و شگردهای بیانی استفاده می‌کنند؟

عموماً ادیبان عارف برای تفهیم بیشتر نظرها و مفاهیم خود از  شگرد تمثیل استفاده می‌کنند؛ زیرا عموماً طبع انسان با تمثیل و قصه‏‌پردازی موافقت و سازگاریِ فطری و ذاتی دارد؛ به همین دلیل، یکی از شیوه‌های تعلیمی و بلاغیِ بسیار مؤثر کتاب‌های آسمانی و پیامبران ، اولیا و عارفان، ارسالِ مَثَل بوده است و کمک گرفتن از تمثیل‏های بجا و دل‌نشین سخن را از خشکی و ملال‏آوریِ درمی‌آورند و درنتیجه، این شیوه در انتقال و ابلاغ پیام‏های معنوی و اخلاقی به مخاطبان و تسهیل درک مفاهیمِ دشوار در نظر آن‌ها، بسیار کارساز بوده است.

برای مثال، نجم الدین رازی ازجمله عارفان مطرح ادب فارسی است که درآوردن تمثیل هنرمندی و مهارت خاص و ویژه‌ای دارد. وی در اثر معروف خود، یعنی مرصادالعباد برای تفهیم حقایق عرفانی تمثیل‌های گوناگون و متنوعی استفاده می‌کند که یکی از آن‌ها تمثیل درخت است.

درواقع به اعتقاد نجم‌الدین رازی عالم خلقت و آفرینش، همانند درختی است که تخم و اساس آن درخت؛ یعنی مبدأ و منشأ وجود آن حضرت محمد (ص) است؛ زیرا نوری که سبب ایجاد این عالم هستی شده است، نور روح حضرت محمد یا عقل اول است که از ذات حق‌تعالی صادرشده است و میوۀ آن درخت، یعنی خلاصه، برگزیده و یا حد اعلای کمال در آفرینش و عالم خلقت نیز وجود حضرت محمد(ص) که مظهر ذات و تمامی صفات و افعال خداوند است و درجاهای دیگر بیان می‌کند که روح پیامبر اکرم (ص) مانند قلمی است که خداوند به‌وسیله‌ی آن قلم کلمات کتاب خلقت و آفرینش را می‌نگارد؛ به‌عبارت‌دیگر، در بینش او روح حضرت محمد (ص) منشأ و مبدأ همۀ عوالم و همۀ موجودات زمین است.

شبستری نیز در اثر خود این حقیقت عرفانی را به شیوۀ زیبا و شایسته‌ای بیان می‌کند:

احد در میم احمد گشت ظاهر
ز احمد تا احد یک میم فرق است
بر او ختم آمده پایان این راه
مقام دلگشایش جمع جمع است
شده او پیش و دل‌ها جمله از پی
در این ره اولیا باز از پس‌وپیش
در این دور اول آمد عین آخر
جهانی اندر آن‌یک میم غرق است
در او منزل شده «ادعوا الی دلله»
جمال جانفزایش شمع جمع است
گرفته دست دل‌ها دامن وی
نشانی داده‌اند از منزل خویش

دیگر عرفای بزرگ ما ازجمله مولانا نیز از تمثیل درخت در آثار خود بسیار بهره برده‌ است؛ چراکه پیامبر اسلام (ص) نزد مولوی جایگاه ویژه‌ و خاصی دارد. به اعتقاد مولوی وی در مقایسه با سایر پیامبران بسان میوه‌ای است که درخت نبوت به بار آورده است؛ لذا به‌رغم آنکه بعد از همۀ پیامبران قرارگرفته است، ولی بر همۀ آن‌ها تقدم دارد. این عارف به نام و مشهور با ذکر حدیث «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ» تمثیل میوه و درخت را ذکر می‌کند و این نکته را یادآور می‌شود که اگرچه ظاهراً میوه از درخت حاصل‌شده است، اما اگر نیک بنگریم درواقع درخت به خاطر و به سبب میوه کاشته شده است و پرورش می‌یابد؛ همچنین وی این تمثیل را در باب خاتمیت پیامبر نیز مطرح می‌کند.

و جامی نیز همواره در آغاز سخن، در نعت پیامبر در همۀ مثنویات و قصاید خود به این موضوع اشاره می‌کند که حضرت محمد (ص) پیشوازی همۀ کائنات و ثمرۀ درخت دوجهان است.

ای صدرنشین تخت کونین
ای اول فکر و آخر کار
چون روی بدین دیار کردی
شد عرش بدان بزرگواری
تخم و ثمر درخت کونین
ای قبله هفت و زبده چهار
وین هفت شتر قطار کردی
فرش تو درین شترسواری

به‌طورکلی سیمای پیامبر اعظم در بسیاری از آثار منظوم و منثور ادب فارسی به نحوی شایسته بازتاب یافته است که گویای علاقه‌مندی و دلباختگی نویسندگان آثار به آن حضرت است. آشنایی عمیق عارفانی چون مولانا با معارف اسلامی  و غور ایشان در آن‌ها باعث شده است که در آثاری از قبیل مثنوی معنوی از داستان پیامبران، به‌ویژه از سیرۀ حضرت رسول (ص) با تنوع و گستردگی فراوانی بهره ببرد؛ در حقیقت یکی از دست‌مایه‌های ارزشمند مولانا در طرح تجربه‌های عرفانی خود، بیان حکایات انبیاء به‌ویژه رسول اکرم است؛ مولانا با بهره‌گیری نمادین و تمثیلی از این حکایات و روایات، دریچه‌ای از آگاهی و دانش را بر روی خوانندگان آثار خود می‌گشاید؛ زیرا در این قلمرو ادیبانه است که معناها و روابط کنایی و نمادین بسیار بهتر درک می‌شود.

برای مثال به یکی از حکایات تمثیلی مثنوی اشاره می‌کنیم:

پیامبر اکرم(ص) و همراهانش در بیابان سوزان به جماعتی از اعراب می‌رسند که از تشنگی و بی‌آبی بسیار خسته و درمانده شده‌اند، پیامبر اکرم(ص) آنان را به‌سوی تپه‌ای راهنمایی می‎‌کند که غلامی سیاه با مشک آبی در پس آن درحرکت است و پس از به حاضر شدن آن  غلام، همگان از آب مشک او می‌نوشند، اما پس از پر کردن مشک‌های خود، درنهایت تعجب و شگفتی مشک غلام را دوباره لبریز از آب می‌بینند، غلام از مشاهده این اعجاز دگرگون می‌شود و به دین مبین اسلام ایمان می‌آورد و با لمس دست پیامبر(ص)، سیاهی رخسارش، رنگ می‌بازد و سپیدی می‌گیرد، اما بعد از بازگشت به وطن خود، خواجه‌ش او را نمی‌شناسد و سرانجام پس از پرسش و پاسخی دوطرفه از حقیقت امر آگاه می‌شود.

چون بیامد پیش، گفتش: کیستی؟
گو غلامم را چه کردی؟ راست‌گو
کو غلام من؟ بگفت: اینک منم
رنگ، دیگر شد، ولیکن جان پاک
از یمن زادی و یا ترکی استی
گر بکشتی، وانما، حیلت مجو
کرد دست فضل یزدان روشنم
فارغ از رنگ‌ست و از ارکان و خاک

ساختار اصلی این حکایت چنان با پیش‌زمینه‌های ذهنی مخاطب در قلمرو عرفان سازگاری و تناسب دارد که تنها اشاره کوچکی کافی است تا خواننده را متوجه منظور اصلی شاعر عارف سازد و ذهن و نگاه خواننده را با شاعر همسو و همساز نماید؛ درنتیجه مولانا در چنین حالتی، اثر ادبی شاعر و خواننده را نسبت به خود هم‌سان ساخته است و مفهوم تمثیلی حکایت نیز عبارت است از اینکه گروهی از سالکان طریق در وادی هولناک جهان مادی، دچار مهالک و مهابط طریق می‌شوند و با رهنمود پیری راهدان به آبشخور معنویت (فیوض رحمانی) راه می‌یابند. خواجه غلام نیز مثل کسانی است که دربند مادیات و ظواهر دنیوی گرفتارشده‌اند و به ناگزیر ملاک و معیار شناختشان نیز مادی است. به‌طورکلی باید گفت که قصه و حکایت در نزد مولانا، نمونه واقعی شاهدی زنده است که با آن مخاطب را از تردید در صحت مدعای خویش بیرون می‌آورد و با طرح حکایت درواقع نمونه تحقق‌یافته‌ای از مدعا را برای مخاطب قابل‌کشف و رؤیت می‌سازد.

  1. آیا همۀ عرفا و ادبا به یک شیوه و سبک پیامبر اعظم اسلام را توصیف کرده‌اند؟

با توجه به گفتار و کلام عارفان در آثار منظوم و منثورشان درمی‌یابیم که هر یک از آن‌ها به‌نوعی و بر اساس احوال و تجربیات خاص خود، پیامبر اکرم را ستایش و توصیف کرده‌اند و هر یک از آن‌ها برای این توصیف ساختارهای شاعرانه و ادیبانۀ خاص خود به کار گرفته‌اند و به‌طورکلی ذکر این نکته لازم است که عموماً عارفان و ادیبان در بیان سخن خود ممکن است به یک آیه و حدیث استناد کرده باشند، ولی هرکدام از آن‌ها به شیوۀ خود آن را پرورده باشند و ازلحاظ نوع بیان عبارت نیز مختص به خودشان است.

گذشته از اینکه شیوه‌ی مدیحه‌سرایی پیامبر اکرم (ص) در شاعران گوناگون متفاوت است، گاهی اوقات حتی در یک اثر ادبی نیز دو نگاه محوری متفاوت درباره‌ی رسول اکرم (ص) دیده می‌شود؛ برای مثال در داستان ورقه و گلشاه عیوقی نخست نعت ابتدای منظومه که نگاهی کاملاً اسلامی و دینی را از رسول (ص) ارائه می‌دهد و عیوقی به کمک القاب و صفاتی چون هاشمی، خاتم انبیا و ابطحی، سیدالمرسلین و مفاهیمی چون شفاعت، رسالت و هدایت را درباره‌ی ایشان مطرح می‌کند و دیگر نگاه وی حاکی از سیمای کاملاً افسانه‌ای و داستانی از حضرت محمد(ص) در اواخر این منظومه است که در لابه‌لای آن شاعر از ذوق خود استفاده و این‌گونه روایت می‌کند که رسول اکرم برای زنده شدن ورقه و گلشاه دعایی می‌کند و چهل سال از عمرش را به ایشان می‌بخشد و آن دو با معجزه‌ی رسول اکرم زنده می‌شوند:

برفتش سبک جبرئیل امین
به پیش ملک او ز دعوت تمام
که بدهد دو تن زنده در زیر خاک
همه خلق پیش جهان‌آفرین
نهاده نبی روی را بر زمین
به گردش محمد علیه‌السلام
برآمد خاک آن دو یاقوت پاک
به سجده نهادند سر بر زمین
  1. به نظر شما پربسامدترین درون‌مایه که شاعران و ادیبان ادب فارسی در مداح نبوی به کار گرفته‌اند چیست؟ و چرا به آن موضوع بیش از دیگر موضوعات توجه کرده‌اند؟

شاعران و ادیبان ما به اکثر وقایع زندگی پیامبر اکرم(ص) توجه کرده‌اند و در این راستا مضمون‌آفرینی‌های درخور توجهی انجام داده‌اند؛ بااین‌حال در این آثار بیشتر شاهد پرداختن به داستان واقعۀ معراج پیامبر اکرم هستیم؛ زیرا  بدون شک، معراج پیامبر(ص) یکی از مشهورترین وقایع و اتفاق‌های زندگی این شخصیت بزرگ معنوی است. درواقع شاعران فارسی‌زبان که به موضوع معراج توجه ویژه کرده‌اند، با بهره‌گیری از قریحۀ سرشار، استعداد، درک و باورهای دینی خود و با تأثیرپذیری از قرآن کریم و نیز اندیشه‌های متعالی خویش را درزمینۀ معراج در قالب اشعاری دل‌نشین و جاودانه ارائه کرده‌اند.

ماجرای معراج پیامبر اکرم (ص) در آیاتی از قرآن کریم و بعضی روایات از ائمه اطهار مطرح‌شده است که همه دلیل بر اثبات و تأیید این سفر آسمانی، آخرین فرستادۀ الهی و رفع هرگونه شک و شبهه نسبت به این رویداد است. خداوند در اولین سورۀ اسراء می‌فرماید: «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ »

واقعه بزرگ و جاودانۀ معراج پیامبر اکرم (ص) از همان نخستین لحظاتی که از زبان گهربار رسول خدا (ص) بیان می‌شود، مورد رشک و تردید و انکار افراد سست ایمان قرار می‌گیرد، اما شاعران و ادیبان زبان فارسی از سپیده‌دم تولد شعر فارسی و شروع رشد و بالندگی آن به زیبایی به توصیف و تصویرسازی این واقعه و معجزۀ الهی پرداخته‌اند و آن را در آیینۀ آثار منظوم و منثور خود منعکس کره‌اند؛ در حقیقت کمتر شاعر و یا عارفی است که به موضوع عروج پیامبر اسلام(ص) ر آثار خود نپرداخته و آن را دستمایۀ تجربۀ شعری خود قرار نداده باشد. این حادثه و واقعۀ مهم همواره مایۀ بیان اندیشه‌های والای شاعران بوده است.

می‌توان گفت اولین شاعری که معراج پیامبر را به‌طورجدی و مفصل به نظم کشیده و شاعران بعدی از وی به اقتفای او رفته‌اند، نظامی گنجوی است. چند بیت آغازین قسمت معراج پیامبر از این شاعر بلندآوازۀ ادب فارسی را ذکر می‌کنیم:

شبی رخ تافته زین دیر فانی
رسیده جبرئیل از بیت معمور
نگارین پیکری چون صورت باغ
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
چو دریائی ز گوهر کرده زینش
قوی پشت و گران نعل و سبک خیز
وشاق تنگ چشم هفت خرگاه
چو مرغی از مدینه بر پریده
نموده انبیا را قبله خویش
چو کرده پیشوائی انبیا را
به خلوت در سرای ام هانی
براقی برق سیر آورده از نور
سرش بکر از لکام و رانش از داغ
نه باد از باد بستان خوش عنان‌تر
نگشته وهم کس زورق نشینش
بدیدن تیز بین و در شدن تیز
بد آن ختلی شده پیش شهنشاه
به اقصی الغایت اقصی رسیده
به تفضیل امانت رفته در پیش
گرفته پیش راه کبریا را

در حقیقت عروج آسمانی نبی اکرم (ص) از سرچشمه‌های اصلی ذوق و اندیشۀ گویندگان فارسی‌زبان محسوب می‌شود که به‌عنوان معجزه‌ای الهی واصلی انکارناپذیر، تأثیرات بسیار عمیق بر افکار، اندیشه‌ها، باورها و اعتقادات آنان گذاشته است. نشانه‌های این تأثیرپذیری را در آثار بسیاری از ادیبان و سخنوران مسلمان فارسی‌زبان، از همان آغاز دورۀ رشد و تکامل شعر فارسی می‌توان مشاهده کرد و عطار نیز دراین‌باره می‌گوید:

یک‌شبی در تاخت جبریل امین
صد جهان جان منتظر بنشسته‌اند
هفت طارم را ز دیدارت حیات
انبیا را دیده‌ها روشن کنی
این جهان و آن جهان درهم زنی
چون برفتی از جهان وز جان همی
مصطفی را کین سخن در گوش شد
از وثاق ام هانی ز اشتیاق
همچنان میزد عنان تا آسمان
هردو عالم خواستارش آمدند
گفت ای محبوب رب العالمین
در گشاده دل بتو در بسته‌اند
تابرآئی زین رواق شش جهات
قدسیان را جانها گلشن کنی
پس علم در دزوۀعالمزنی
قربت جان و جهان یابی دمی
جان چون دریای او پرجوش شد
در کشید ام الکتابش بر براق
تا که بگذشت از زمان و از مکان
با طبقهای نثارش آمدند
  1. ۸. آیا همۀ شاعران و نویسندگان ادب فارسی واقعۀ معراج در آثار خود یک شیوه و به یک اندازه بیان کرده‌اند؟

خیر؛ زیرا هرکدام از این سخن‌سرایان فکر و نگرشی متفاوت نسبت به این واقعه بزرگ و الهی داشته‌اند که آن را در اثر خود منعکس کرده‌اند؛ برخی از آن‌ها مانند جمال‌الدین محمد، فرزند زین‌الدین  علوی یا بیجارودی از گویندگان سدۀ دوازدهم، اثری مستقل را به موضوع معراج اختصاص داده‌اند و نام اثرشان را معراج نامه گذاشته‌اند. در موارد فراوانی نیز  شاعرانی چون امیر خسرو دهلوی، بخشی از منظومه یا دیوان شعر خود را به موضوع معراج اختصاص داده‌اند که با عنوان معراج نامه در شعر فارسی معروف شده است و نهایتاً گاهی هم شاعران در خلال اشعاری که در مدح و منقبت رسول اکرم (ص) سروده شده‌اند به ذکر و توصیف واقعۀ معراج پیامبر اکرم می‌پردازند.

شایان‌ذکر است که اکثر معجزات پیامبر اسلام دست‌مایۀ مضمون‌آفرینی شاعران ادبیات فارسی شده است که غنی‌ترین و قوی‌ترین معجزات مورداحتیاج شاعران در پیوند باوجود شخصیت حضرت بوده است. از دیگر معجزات پیامبر اکرم که بسیار موردتوجه شاعران و ادیبان قرارگرفته است و دربارۀ آن مضمون‌آفرینی‌های درخور توجهی انجام داده‌اند می‌توان به واقعه‌های شق‌القمر، تسبیح سنگریزه، چاه خشک و پرآبی آن، شکافتن درخت و گواهی آن، سجدۀ شیر و عنکبوت و تنیدن آن بر در غار  اشاره کرد و همچنین به واقعه دیگری با عنوان شق‌القمر می‌پردازیم و نمونه‌هایی از اشعار شاعران را دراین‌باره ذکر می‌کنیم:

اهل مکه از رسول خدا درخواست می‌کنند تا برای آن‌ها نشانه‌ای بیاورد که گواه بر صدق نبوتشان باشد. به همین سبب گفتند که می‌خواهیم ماه آسمان را به دونیم کنی. رسول اکرم نیز به درگاه خداوند بزرگ دعا می‌کند و ماه به دونیم تبدیل می‌شود. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ» و آن زمان که شب چهاردهم بوده، بعد از شکافتن یک‌نیمۀ آن بر کوه ابوقیس بود و یک‌نیمه بر کوه دیگر.

انوری می‌گوید:

همان کند به عدو تیغ تو که با مه چرخ
و خاقانی می‌گوید:

فلک شکافد حکمش چنان‌که دست نبی

 

به یک اشارت انگشت کرد پیغمبر
شکاف ماه دو هفتـــه آشکار مـــی‌سازد

        و  عطار می‌گوید:

ماه از انگشت او بشکافته
همچنین مولانا می‌گوید:

کافران دیدند احمد را بشر مهر در فرمانش از پس تافته
چون ندیدنـــد از وی انشـــق القــمر

  1. شاعران و ادیبان زبان فارسی کدام‌یک از ویژگی‌های پیامبر را بیشتر موردتوجه قرار داده‌اند و از آن مضمون‌پردازی کرده‌اند؟

اکثر عرفا و ادبا در بحث مسائل اخلاقی و اجتماعی، حسن خلق را ویژگی مهم و عامل توفیق پیامبر اعظم در دعوت به شریعت خود می‌دانند؛ همچنین معتقدند بخشندگی و مهربانی این شخصیت بزرگ نسبت به زنان و فرزندان، یاران و غریبان و همچنین در حق کافران و جاهلان، وی را منجی مردم و پیامبر رحمت حق برای همۀ جهانیان قرار داده است؛ قابل‌ذکر است که به عقیده‌ی عارفان بزرگ و  بنامی چون مولانا حقیقت نور محمدی و عشق بر حضرت محمد(ص) است که سبب می‌شود انسان دچار انانیت و خودبینی  نشود و دراین‌باره گفته‌ است:

یک‌دهان خواهم به پهنای فلک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
کیف یاتی النظم لی والقافیه
ما جنون واحد لی فی الشجون
تا بگویم شرح آن رشک ملک
تنگ آید درفغان این حنین
بعد ما ضاعت اصول العافیه
بل جنون فی جنون فی جنون

مسئله هدایت و هدایتگری در جهت دین‌داری و آگاه کردن مردم به‌منظور شناخت حقیقت و ذات خدا یکی از اصول اصلی خلیفه‌اللهی درروی زمین است؛ ازاین‌رو برخی از عرفا در این رابطه سخن گفته و پیامبر را مسئول مستقیم این هدایت دانسته‌اند.

همچنین از عالی‌ترین ویژگی‌های پیامبر نزد عارفانی چون مولانا نوع ارتباط این حضرت با خداوند بلندمرتبه است، برای مثال در مثنوی معنوی از رابطۀ پیامبر با امر قدسی به تعبیری یادشده است که حاکی از عشق و تجاذب روحانی آن حضرت و خداوند است؛ به اعتقاد مولانا،این عارف بزرگ، حضرت محمد(ص) پیش از آنکه به پیامبری مبعوث شود، عاشق و دلباخته خدا بوده است؛ بدین شیوه که عشق الهی که در دوران کودکی در پیامبر اکرم شعله‌ور شده درزمانی به اوج خود می‌رسد که وی به غار حرا می‌رود؛ به‌گونه‌ای که آن حضرت دیگر نمی‌تواند کمترین فراق و هجری را تحمل کند.

از دیدگاه مولوی این عشق الهی پیامبر اکرم را به‌جایی رسانده است که دیگر از او در برابر محبوب هیچ نام و نشانی باقی نمانده است و به همین سبب این شخصیت به اوج فقر الهی نائل شده‌اند و بر اساس این نظر است که مولانا در بیان عشق پیامبر اکرم به خداوند بلندمرتبه از تمثیل میوۀ عشق الهی بهره برده است و حضرت محمد(ص) را عالی‌ترین و زبده‌ترین میوه درخت عشق می‌داند و همین امر را سبب عشق‌ورزی خاص خداوند به حضرت محمد (ص) و خاتم‌الانبیا شدن وی می‌داند.

  1. شاعران و نویسندگان فارسی همواره از پیامبر اکرم (ص) به‌عنوان الگو و راهنمایی نمونه و ارزنده یادکرده‌اند، ممکن است دراین‌باره نیز توضیحی بفرمایید؟

به اعتقاد حکیم سنایی غزنوی رسول اکرم فقط واسطۀ خداوند و خلق نیست و به بیان بهتر اینکه وجود مبارک حضرت محمد(ص)، یعنی دردانۀ آفرینش، فقط سببی برای خلق این جهان نبوده است، بلکه ما دل‌خوش از آن هستیم که آن حضرت بزرگوار فردای قیامت نیز شفیع ما مسلمانان می‌شود و مگر می‌شود که خداوند متعال برای دفع بار سنگین گناهان امت پیامبر و برای نجات آن‌ها مایه نگذارد، زمانی که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام به جانش سوگند می‌خورد که با آمرزش گناهان پیروان آن حضرت بارش سبک می‌شود.

هدف نهایی بعثت پیامبران را باید در فلسفۀ خلقت و آفرینش انسان یافت. درواقع انگیزه خداوند متعال از خلق انسان، رسیدن او به کمال است؛ پس پیامبران را فرستاده است تا الگو و راهنمایی باشند برای انسان‌ها برای طی این مسیر؛ زیرا بشر در رفتارهای فردی و اجتماعی خود همواره از الگوهایی خاص پیروی می‌کند. این الگوها به سبب برخورداری از خصلت‌های ارزنده‌ای که دارند می‌توانند هدایتگران خوبی برای زندگی انسان‌ها باشند و موفقیت هر فرد نیز بسته به میزان وچگونگی پیروی از این  الگوهای بی‌نظیر است.

ازنظر مولانا نیز پیامبر اسلام درصدد بوده است تا انسان‌ها را به زندگی عرفانی و عقلانی سوق دهد. به اعتقاد این عارف بزرگ، حضرت محمد(ص) آمده است تا انسان‌ها را از بلایایی که ممکن است در این دنیای فانی گریبان گیر آن‌ها شود نجات دهد، ازجمله تمثیل‌هایی زیبایی  که مولوی در رابطه با این موضوع استفاده کرده است تمثیل کشتی و طوفان است.

بعدازاین فرمود پیغمبر که من
ما و اصحاب‌ایم چون کشتی نوح
چونک با شیخی تو دور از زشتیی
در پناه جان جان‌بخشی توی
همچو کشتی‌ام به طوفان زمن
هر که دست اندر زند یابد فتوح
روز و شب سیاری و در کشتیی
کشتی اندر خفته‌ای ره می‌روی

همچنین در اشعار جامی از احوال و اسرار انبیا سخن به میان آمده و به داستان پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، عیسی و … اشاره‌شده است. انبیا همواره سرمشق اخلاق و سلوک تلقی می‌شوند و بعثت آن‌ها برای این است که خلق را به‌حق اتصال بخشند و بدون راهنمایی آن‌ها برای انسان نیل به‌حق و اتصال با وی ممکن نیست، ولی ازآنجاکه کل شامل جزء هست و وقتی به تعبیر مولانا صد بیاید نود هم در ضمن آن موجود است، همۀ انبیای دیگر نبوت خود را از مشکاه آن حضرت دریافت می‌کنند. این عظمت و اهمیت است که پیامبر اسلام (ص) را به‌عنوان محرم اسرار الهی معرفی می‌کند و او را به خلافت و خاتمیت برمی‌انگیزد و جامی بیان می‌کند:

ای گوهر سلک محرمیت
مسلکت خاتم نهاده در مشت
خاص تو خلافت الهی
در جیب تو خاتم خلافت
پشت تو قوی به خاتمیت
کردی تو زکبریا بر آن پشت
شاهان به خلافتت مباهی
تابان زقفایت از لطافت

 

  1. بسیار سپاسگزاریم به خاطر توضیحات جامعی که فرمودید و اما سؤال آخر این است که آیا شاعران آیینی استان بوشهر نیز به مدح رسول اکرم (ص) پرداخته‌اند؟

بله. استان بوشهر دارای شاعران آیینی توانایی است؛تا جایی که این شاعران تاکنون برتری‌های بسیاری را در جشنواره‌های متعدد استانی و کشوری به دست آورده‌اند؛ ازجملۀ این شاعران می‌توان به آقایان محمدرضا احمدی فر و حسین دارند اشاره کرد که توانسته‌اند در اشعارشان به شیوه‌ی زیبایی به مدح پیامبر اکرم (ص) بپردازند. این شاعران بوشهری  که شعر خود را به ساحت مقدس پیغمبر رحمت؛ محمد بن عبدالله (ص) تقدیم کرده‌اند با عشق و علاقه‌ای وافر به وصف عظمت بیان نشدنی پیامبر اکرم (ص) می‌پردازند؛ چراکه زندگی، سیرت و اخلاق حضرت رسول اکرم (ص) برای انسان‌ها همچون خورشیدی درخشان و منور است که شعاع آن در ذهن و جان همه‌ی مسلمانان تابیده است و آثار خودش را بر جای گذاشته است؛در ادامه نیز برای نمونه به اشعاری از این دو شاعر بزرگوار اشاره می‌کنیم :

 

 

برای ولادت حضرت ختمی مرتبت محّمدمصطفی (ص)

آشنا با قدمش گشت زمین پیغمبر

رازها داشت فراوان به جبین پیغمبر

کوه یکپارچه آتش شد و بارید به شهر

مژده آورد که شد خلد برین پیغمبر

طاق کسری به دو قسمت شد و لرزید به خود

مست و شیدا شده و عرش نشین پیغمبر

هر چه دریا به هم آمد و خروشید به دشت

کاخ ها ملتهب و شاه نشین پیغمبر

تختها در هم و پاشید زمین ناهمگون

اوج در اوج به بالاش قرین پیغمبر

وحی در صور دمید حضرت باری اعلی

ختمی آل رسولان به یقین پیغمبر

شافع و حامی و اعجاز به روز محشر

احمد و مرسل و زیبا و امین پیغمبر

سیدمرتضی کراماتی

با لهجه دریا و ابریشم

به رسول مهربانی ها””

پرسیده ام از ابرهای تشنه نامت را

جاری کن ای باران غزل های کلامت را

این روزها بادی که می پیچد میان شهر

آورده با خودصبح ها عطر سلامت را

قرآن بخوان با لهجه ی دریا و ابریشم

در باور دنیا شکوفا کن قیامت را

من جبرییلی مست مستم، می پرست تو

پیوسته در من تازه کن شور مدامت را

 اما بدان دست از نگاهت بر نمی دارم

گم می کنم هر چند گاهی رد گامت را

تا زنده هستم هر کجا باشم یقین دارم

با شعرهایم جار خواهم زد پیامت را….

“حیدرمنصوری”

حرا

برای حضرت محمد بن عبدالله(ص)پیامبراسلام

روی همین زمین،

در احاطه ی چشمت

متروکه ای شد

طاق در طاق جهان

روی همین زمین،

در اشکفتی پرت،

تاریک!

دنج!

بی شمارتر از سنگ!

دزدانه کرد

تبسم تو

خورشید را

روی همین زمین،

که آسمانی شد.

حرا،

روی همین زمین

در احاطه ی چشمت!

اسکندراحمدنیا

به پیامبر نور و رحمت محمد(ص)

اینجا قیامت است

ای اتفاق تازه دنیا در این کویر

یا ایها البشیر و یا ایها النذیر

موسی عصا به دست به دیدارت آمده

کشتی شکسته نوح تو را می زند صفیر

اقراء به نام هر که تو را آفریده است

در تو تجلی است خداوند بی نظیر

از عرش آمدی که خدا عاشقت شود

پیچیده اند نام تو را در گل و حریر

تا از ستاره هات بچیند سبد سبد

عیسی نشسته منتظرت ایها المنیر

تنها خلیل بت شکن از شوق آمده

تا ساده بشکنی کمر ماه را امیر

اینجا قیامت است و خدا صور می دمد

یا ایها البشیر و یا ایها النذیر

تقیه زنگنه