- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

انقلاب فرهنگی و پیامدهای آن؛ گفتگوی اختصاصی با دکتر معدنی و دکتر بحرانی

انقلاب فرهنگی و پیامدهای آن

گفتگوی اختصاصی با دکتر محمدحسین بحرانی و دکتر سعید معدنی؛ جامعه شناسان ایرانی

 

گفتگویی از بابک شاکر

 

 

اشاره: اردیبهشت ماه مصادف است با رویدادهای تاثیرگذاری که تحت عنوان انقلاب فرهنگی در سالهای ۵٩ تا ۶٢ شمسی ادامه داشت، در این مجموعه رویدادها عده ای اساتید از تدریس  و دانشجویانی از ادامه تحصیل بازماندند، به همین مناسبت گفتگوهایی با جامعه شناسان مطرح کشور انجام دادیم تا تاثیرات انقلاب فرهنگی بر ایران امروز را مورد ارزیابی قرار دهیم.

دکتر محمدحسین بحرانی و دکتر سعید معدنی از جامعه شناسان، اساتید دانشگاه و مولفین معاصر به چهار سوال آوای هامون درباره انقلاب فرهنگی در این سلسله گفتگوها پاسخ دادند.

 

 

آوای هامون: تاثیر انقلاب فرهنگی به عنوان یکی از دستاوردهای انقلاب ۵٧  بر طبقه متوسط را چگونه ارزیابی می کنید؟

دکتر بحرانی : به نظر من آن واقعه بیشترین اثرش را بر طبقه متوسط گذاشت، بیشترین داوطلبان ادامه تحصیل در دانشگاه ها از این طبقه بوده و هستند… دانش آموختگان دانشگاه ها هم بالقوه بخش مهم و موثر طبقه متوسط هستند، تعطیلى چند ساله دانشگاه ها و پاکسازى ها و اخراج ها ضربه اى کارى بر این طبقه بود.

دکتر معدنی : قبل از هر چیز باید دو مفهوم را روشن کنیم یکی آنکه در اینجا طبقه متوسط فرهنگی را در نظر می گیریم زیرا سخن گفتن در باره کلیت طبقه متوسط در ایران و ارتباط آن با انقلاب فرهنگی امر دشواری است، دوم اینکه شاید اگر واژه پیامدهای انقلاب فرهنگی را بگذاریم مناسب تر باشد. چرا که این پدیده برای برخی سود فراوان داشت اما برای بخش هایی از جامعه خسارت بار بود.

اگر بتوانیم دانشگاهیان، بویژه استادان دهه ۶۰ را در طبقه متوسط قرار دهیم، بی شک بسیاری ضرر کردند. بخش قابل توجهی از استادان کارکشته و از جمله دانشجویان، با اتهامات گوناگون چپ، ساواکی، طاغوتی و… از کار و تدریس و تحصیل برکنار شدند.

استادان و دانشجویانی هم که باقی ماندند یا طرفدار سیستم بودند و یا خنثی. بدین ترتیب یک گسست تاریخی در طبقه متوسط دانشگاهی ایجاد شد. و فکر می کنم هنوز این گسست احساس می شود.

اگر بپذیریم این طبقه متوسط، از لحاظ فرهنگی، است که فرهنگ را با همه ابعاد آن می سازد بی شک این گسست و خلاء هنوز ادامه دارد. به این خاطر است که هنوز ما به یک انسجام فکری دانشگاهی دست نیافته ایم و بعد از چهل سال هنوز به دنبال اسلامی کردن دانشگاه هستیم و سردرگم. نه تئوری منسجمی داریم و نه راهبردی منسجم. این به خاطر همین فقدان طبقه متوسط اندیشه ورز و کارآفرین است. به عبارتی دانشگاه، به ویژه در رشته های علوم انسانی که نظریه ساز و نظریه پرداز هستند، از عناصر اصلی خود تهی ماندند و هنوز فقدان آن احساس می شود. نه مانند سایر کشورها تفکری و نظریه ای خلاق سازگار با جهان نو داریم و نه توانستیم به یک الگوی بومی موفق برسیم. بعد از انقلاب فرهنگی، طبقه متوسط فرهنگی لاغر شد و به سختی توانسته از مهلکه ها عبور کند به حیات خود ادامه دهد.

 

آوای هامون: آیا با این نظریه موافقید که هر نظام ایدئولوژیک قصد دارد تا بر علوم انسانی تاثیر بگذارد و انقلاب فرهنگی به مثابه متدولوژی ساخت علوم انسانی ایدئولوژیک نظام انقلابی – مذهبی ایران بود؟

دکتر سعید معدنی: صد در صد. اصلا خود حاکمان به شکل علنی این موضوع را گفتند. امام خمینی اعتقاد داشت که اقتصاد و معیشت در مرحله دوم اهمیت است، و اصلاح فرهنگ دانشگاهی است که در اولویت نخست قرار می گیرد. حتی از این اصلاحات و تغییرات به عنوان انقلاب و انقلاب فرهنگی در درون دایره بزرگ انقلاب اسلامی نام بردند.

البته دانشگاه در سال های نخست ملتهب بود و پایگاهی برای منتقدان و از جمله چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و دانشجویان خط امام که در قالب انجمنهای اسلامی فعالیت می کردند، قرار داشت. چیزی که در آن وجود نداشت درس و بحث روتین علمی بود. انقلاب فرهنگی از سویی  پاکسازی دانشگاه از عناصر مخالف و چپ، بُعد دیگر اسلامی کردن آن بود. زیرا بر این باور بودند که اسلام برای همه چیز تئوری و برنامه دارد. از روانشناسی گرفته تا حقوق و اقتصاد. جالب تر آنکه برخی افراد افراطی جغرافیا و زیست شناسی و امثال آن را هم در لابلای متون مذهبی جستجو می کردند! جلال الدین فارسی یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی بعد از یکی از ملاقاتهای اعضا با امام خمینی گفت که امام گفته قرآن کتاب انسان ساز است و از لابلای آن جغرافیا بوجود نمی آید(نقل به مضمون). به این خاطر بود که رشته های مهندسی و پزشکی و علوم پایه زودتر دایر شدند اما برخی حوزه ها از جمله حقوق، روانشناسی، اقتصاد و جامعه شناسی دیرتر دایر شد. و  هنوز با این آخری مشکل دارند. و هرگاه اتفاق و التهابی در جامعه رخ می دهد علت آنرا در آموزه های هابرماس و وبر و مارکس و امثالهم جستجو می کنند.

هدف از انقلاب فرهنگی تقریب دانشگاه و حوزه بود تا کالبد دانشگاه را از محتوای تعلیمات حوزوی پر نمایند. حتی دفتر همکاری های حوزه و دانشگاه درست شد تا مثلا جامعه شناسی اسلامی ایجاد کنند. چند کتاب ضعیف هم تالیف شد اما هنوز راه به جایی نبرده است. پس به این ترتیب نه تنها هدف ایدئولوژی سازی بود بلکه علنا می گفتند که می خواهند متون درسی و دانشگاه را اسلامی کنند.

برداشت نخست این بود که برخی فکر می کردند چیزی شبیه انقلاب فرهنگی چین است اما در چین در سطح جامعه این انقلاب فرهنگی شکل گرفت و ابعاد فاجعه آمیز فراوانی داشت. جنایات فراوانی شکل گرفت و بسیاری از معابد و آثار باستانی به بهانه عناصر کهنه و باقی مانده از فئودالیسم و سرمایه داری از بین رفت. اما در ایران به باور حاکمان، فقط باید دانشگاه اصلاح می شد و به دلیل مذهبی بودن رهبران انقلاب اینجا رنگ و بوی متفاوتی پیدا کرد و ایدئولوژی مذهبی بر آن ولو به شکل ظاهری حاکم شد.

دکتر بحرانی: همین طور است، از آغاز آن واقعه شعار اسلامى کردن دانشگاه ها و به ویژه علوم اجتماعى و انسانى داده مى شد؛ کنشگران شعار مى دادند که این دانشگاه ها پایگاه اندیشه هاى غربى و الحادى است، ضمن این که هیچ اندیشه و طرحى هم براى اجراى شعارشان نداشتند، تنها خواستشان عجالتا بستن دانشگاه ها و پراکنده کردن دانشجویان و استادان بود. یکى از مسائلى که مطرح مى شد و نگران کننده بود؛ انتقال علوم اجتماعى و اسلامى به حوزه هاى دینى بود که با تلاش برخى از استادان، از جمله دکتر غلامعباس توسلى؛ استاد جامعه شناسی عملى نشد.

 

آوای هامون: در طول تاریخ معاصر ایران دانشگاه مبدا جنبش های مهم سیاسی بوده است آیا روش انقلاب فرهنگی توانست بر تفکر و گرایش های سیاسی دانشگاه تاثیر بگذارد؟

دکتر بحرانی: تا حدى، بسته شدن دانشگاه ها که از اول انقلاب محل استقرار گروه هاى گوناگون سیاسى و قومى، از طیفهاى مختلف مذهبى گرفته تا جریانهاى چپ، تا حدى و تا مدتى تاثیر داشت، البته آغاز جنگ با عراق هم آن را تقویت کرد. این شرایط گسست ژرفى میان نسلهاى آن زمان و نسلهاى بعدى ایجاد کرد، اگر چه تاریخ و تجربه نشان داده است که اندیشه ها نمى میرند.

دکتر معدنی : بی شک جمهوری اسلامی خوش شانس بود که در زمان حیات ایشان اتفاقات مهمی در جهان رخ داد و بسیاری از مبارزات چپ مسلحانه همانند قبل از انقلاب کنار گذاشته شد. از جمله این اتفاقات مهم فروپاشی نظام سوسیالیستی شوروی، تخریب دیوار برلین و تغییرات اساسی در نگاه کشور هایی همانند چین و کوبا که به سوی سرمایه داری متمایل شدند. لذا نگاه جهانی به جنبش کمونیستی عوض شد. بنابراین مشکلی که امثال شاه با جنبشهای چریکی مسلحانه داشتند که غالبا هم دانشگاهی بودند، جمهوری اسلامی نداشت. لذا نمی توان با اطمینان تغییر جهت و فروکش کردن جنبشهای مهم دانشجویی چپ را به حساب انقلاب فرهنگی گذاشت. به هر روی جنبشهایی در سطح شکل و شمایل قدیم تکرار نشد. اما جوانان در هر برهه ای غالبا در پی آرمان های خود هستند، لذا ققنوس وار در بزنگاه های تاریخی حرکتهای اجتماعی خود را شکل می دهند.

بی شک انقلاب اسلامی بر تفکر و گرایش های سیاسی تاثیر گذار بوده اما جامعه دانشگاهی از حرکت نایستاده و همچنان کم و بیش بر اعتراضات و خواسته های مدنی خود پافشاری می کند. در حالی که نسل امروز دانشگاهی پس از حوادث مذکور متولد شده اند، اما کم و بیش عناصری از سنتهای فکری گذشته را با خود دارند. از سنتهای فکری چپ مذهبی گرفته تا چپ سوسیالیستی که با خواسته های امروزیشان پیوند می زنند.

 

آوای هامون: با توجه به افراد حاضر در شورای انقلاب فرهنگی اول که با گرایشهای استاندارد سالهای بعد نظام بودند آیا هدف اساسی شعار مقابله با غرب زدگی بود؟ آیا لیبرالیسم یا مدرنیسم و یا سوسیالیسم ( با تمام گرایش های چپ ) هدف حذف بود؟

دکتر معدنی: هدف از تاسیس و انتصاب اعضای شورای انقلاب فرهنگی اولیه، “تربیت استاد و گزینش افراد شایسته برای تدریس در دانشگاه‌ها، گزینش دانشجو و اسلامی کردن جو دانشگاه‌ها و تغییر برنامه‌های آموزشی دانشگاه‌ها “بود.

با توجه به این وظیفه بدیهی ترین هدف؛ مقابله با غرب و مظاهر آن بود. البته ممکن است در بین اعضاء نیز به لحاظ فکری تفاوت هایی بوده باشد اما سیل انقلاب و رفتارهای هیجانی فرصت تعقل و اندیشه را گرفت و استادان بی رحمانه تصفیه شدند. طوری که برخی رشته تا سالها نتوانستند قامت راست کنند و به آن کیفیت قبلی برگردند.

عناصر لیبرالیسم و گروه های چپ شناسنامه دار قطعا حذف شدند. اما در مورد مدرنیسم وضعیت فرق می کند. اگرچه با هدف احیای تفکر سنتی و حوزوی سودای مبارزه با مدرنیسم داشتند، اما از آنجا که به باور من، مدرنیسم سرنوشت محتوم همه جوامع است و از آن گریزی نیست؛ خودآگاه و ناخودآگاه مدرنیسم به حیات خود ادامه داد و به بزرگترین چالش کنونی در دانشگاه ها و جامعه نزد حکومت تبدیل شده است.

برخی از اعضا شورای عالی انقلاب فرهنگی کنونی با استفاده از استدلال های متفکران پست مدرن غربی، مدرنیسم را مورد انتقاد و تخریب قرار می دهند. اما مدرنیسم در همه جوامع ریشه دوانده و در برخی کشورهای شرقی مثل ژاپن و کره با سنت های آن جامعه پیوند موفق آمیزی داشته و باعث توسعه جامعه شان شده است. برخی از به اصطلاح تئوریسین های رسمی، دشمن سرسخت مدرنیسم بوده، اما چیزی هم برای جایگزینی آن ندارند لذا ایران دهه هاست که از مدار توسعه خارج شده است.

بدین ترتیب هدف اعضای اولین شورای انقلاب فرهنگی حذف گرایشهای لیبرالیسم و سوسیالیسم و مدرنیسم از دانشگاه ها بوده که در شکل ظاهری آن موفق شدند. اما خودشان هم کالای در خور و دل انگیزی برای جذب افکار عمومی و الگویی برای توسعه ایرانی- اسلامی نتوانستند ارایه دهند. لذا ما در یک چرخه انسداد اقتصادی- اجتماعی گرفتار شده ایم و چشم انداز روشنی هم رو به آینده در برنامه های توسعه مشاهده نمی شود.

برخی از اعضای شورای نخست، زودتر شورا را ترک کردند که شمس آل احمد از نخستین  کسان بود. از همان ابتدا هم وصله ناجوری بود. بعد دکتر عبدالکریم سروش بود که الان هم از اینکه روزی عضویت در شورا داشته پشیمان است و یک بار هم از افرادی که در جریان انقلاب فرهنگی خسارت و آسیب دیدند حلالیت طلبید. اگر چه تاکید دارد که در تصفیه استادان و دانشجویان نقشی نداشته است. برخی اعضاء هم تا لحظه آخر و آخرین نفس ماندند! مانند مرحوم دکتر علی شریعتمداری.

دکتر بحرانی: به نظر من هدف نخستین و اصلى آن بستن دانشگاه ها و پایگاه هاى مستقر در آنها که محل تجمع و اقدام هاى گروه هاى مختلف بود، پس از بسته شدن دانشگاه ها با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگى و گرد آمدن افراد مورد اعتماد رهبران، آنگاه آن هدفها با پاکسازى استادان و دانشجویان دگر اندیش و تغییر برنامه ها و کتاب هاى درسى به تدریج اجرا شد.