- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جایگاه امام حسن مجتبی در ادبیات فارسی؛ گفتگو با سیدیوسف صالحی

 

گفتگو با سیدیوسف صالحی؛ شاعر و منتقد ادبی

 

جایگاه امام حسن مجتبی در ادبیات فارسی

 

گفتگو از مسعود عرب زاده

 

 

نیمۀ ماه رمضان بود که نخستین فرزند علی(علیه السلام) و فاطمه(سلامالله علیها) به دنیا آمد. پسری که نخستین بار امام علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را پدر کرد و حضرت فاطمه زهرا(س) را به مقام مادری رساند. در قبیلۀ قریش تنها کسی که «حسن» نام گرفت، او بود. کمی بعد، پس از تولد برادرش حسین(ع)، هردو به اندازه‌ای نزد پیامبر اکرم(ص) گرامی بودند که حضرت محمد همواره آن‌ها را فرزند خود می‌دانست و به همین خاطر بود که امام علی خطاب به فرزندان دیگرشان می‌فرمودند که حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان رسول‌الله‌اند. پیامبر نیز در تمام سال‌ها این دو برادر را گرامی می‌داشت و فاطمه زهرا آن دو را در آغوش مادرانه خود رشد و تعلیم می‌داد و هر دو بزرگوار قره عین حضرت مادر(س) بودند. بهره‌مندی از وجود مبارک پیامبرِ خوبی‌ها تنها تا هفت سالگی حسن(ع) تداوم داشت تا اینکه به خواست خداوند، جهان از حضور حضرت محمد خالی شد و کمی بعد حضرت فاطمه نیز به پدر بزرگوارش پیوست. حالا حسن(ع) و حسین(ع) دو عزیز کرده در دامان پیامبر جا پای پدر بزرگوارشان امام علی می‌گذاشتند و از مرام و مسلک امام اول شیعیان مشق می‌نوشتند؛ تا این‌که در سی سالگیِ نخستین فرزندِ فاطمه(س)، با شهادت مولای متقیان، مقام امامت به امام حسن واگذار شد و ایشان به امامت رسیدند.

 

از غربت و تنهایی‌های امام حسن(ع) و مصائب زیاد زندگی این حضرت تا حدودی در برخی محافل و منابع مکتوب گفته‌اند و شنیده‌ایم. وجود تمام ائمه همواره در مواجهه با آزار مخالفان پیامبر(ص) و دین اسلام قرار داشته است. اما آن‌چه در تمام این چهارده قرن از زمان حیات و بعد از شهادت امام حسن(ع) زنده و پابرجا بوده، حقیقتِ «غربت» است. غربتی که در عزاداری‌ها و جشن‌های جامعۀ مسلمین از قرن‌ها پیش احساس می‌شده و همواره نیز کمتر کسی در مقایسه با دیگر ائمه معصومین به صورت جامع و کامل به امام حسن(ع) و ذکر مصیبت‌ها و تنهایی‌های آن حضرت پرداخته است. چنان‌که امروز نیز با وجود گسترش جامعۀ مسلمانان در سرتاسر جهان، نام این امام بزرگوار به غریبانه‌ترین وجه ممکن بر زبان‌ها جاری می‌شود. کمتر شعر خوبی برای ایشان سروده می‌شود و کمتر جشنواره و کتاب و مجموعۀ هنرمندانه‌ای به نام مطهر ایشان مزیّن است. حال، آن‌چه قابل تأمل است، عزیز بودن دو فرزند علی(ع) نزد پیغمبر خداست و هرچند کربلا با حضور امام حسین(ع) و یاران با وفای آن حضرت کربلای معلّی شد، اما واقعۀ صلح امام حسن(ع) با معاویه نیز مقدمه‌ای بر جریانات پس از آن و واقعۀ عاشورا بود.

 

در ادبیات پارسی که در طول قرن‌ها مورد اقبال علاقمندان و هنرمندان بسیاری بوده است، اشعار آیینی و مرثیه‌های بسیاری برای ماه محرم و شهادت امام حسین(ع) و هفتاد و دو تن از یاران با وفای ایشان سروده شده است؛ واقعۀ عاشورا به عنوان یکی از برجسته‌ترین رویدادهای دینی و تاریخی جهان اسلام، موضوع بسیاری از اشعار و داستان‌ها و تعزیه‌ها بوده و هرساله سوگواری برای مقام سالار شهیدان(ع) و حضرت عباس(ع) و فرزندان امام حسین(ع) صورت می‌گیرد که جای بسی تأمل، عزت، دقت و احترام دارد. با این حال کمی بعد از اربعین حسینی، سیاهه‌ها از دیوارها برداشته می‌شوند و همزمان با روزهای آخرینِ ماه صفر، آن طور که شایسته است برای شهادت امام حسن(ع) هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری به راه نمی‌افتند. این عزاداری حتی در شعرهای شاعران هرچند موفق و به نام نیز دیده نمی‌شوند و کمتر شاعر و نویسنده‌ای تا امروز توانسته شعر شکوهمند و آبرومندانه‌ای به ساحت این امام بزرگوار تقدیم کند.

 

مگر عزاداری هم هست که غزل دلنشین محتشم کاشانی برای امام حسین(ع) را تا به امروز نخوانده یا نشنیده باشد؟ شعر زیبای محتشم همواره بر کتیبه‌های تکایا و هیئت‌ها جا خوش کرده و مطلع زیبای «باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» شنیدنی‌ترین شعر برای سوگواری سالار شهیدان است. در طول سال‌ها اما بعضی شاعران مثل سید حسن حسینی در کتاب «گنجشک و جبرئیل»، علی معلم در مثنویِ «روزی که در جام شفق مل کرد خورشید … »، قیصر امین پور در مثنوی نی نامه و منظومه روز دهم، علیرضا قزوه در کتاب «با کاروان نیزه» و قادر طهماسبی در برخی از آثار با سرودن اشعار عاشوراییِ خوبی، توانسته‌اند به شعر آیینی و حسینی رونق بخشند و شعر عاشورایی ماندگاری را در ادبیات معاصر به یادگار گذاشته‌اند. اما چه تعداد از شاعران توانسته‌اند شعری در سطح شعر محتشم برای امام حسن(ع) بسرایند؟ آیا هرگز در عرصۀ اشعار آیینی شعری شناخته شده و شنیدنی برای کریم اهل بیت سروده شده است؟ آیا شعرهای شاخص برای امام مجتبی از تعداد انگشتان یک دست تجاوز می‎کند؟

 

 

از ماندگارترین شعرهایی که برای امام حسن(ع) سروده شده می‌توان به شعر وصال شیرازی اشاره کرد که در جریان نابینا شدنش بر اثر آب آوردن چشمش، برای آن حضرت غزلی می‌سراید. میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفّی سال ۱۲۶۲ هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم،ریحان،تعلیق،و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه ۶۷ قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. او پس از نابینا شدن شبی متوسل به حضرت محمد(ص) می شود و از آن حضرت شفای چشمانش را می خواهد. آن حضرت به خواب وصال می‌آیند و به او می‌گویند شعری برای امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) بسراید. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر می‌شوند و به او می‌گویند که اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است. و این راز سرودن شعر «از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد/ آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد … » در فردای دیدن آن رؤیا در عالم خواب است.

به هر روی آن‌چه جای تأمل دارد، فقر آثار منظوم و منثور در ستایش و بیان مصیبت‌های امام دوم ما شیعیان است. جشنواره‌های مربوط به امام حسن(ع) در مقایسه با جشنواره‌های عاشورایی، رضوی، مهدوی و … بسیار اندک‌اند و هر ساله معمولاً آثار مکتوب خوب و ماندگار کمی در حوزه شعر حسنی منتشر می‌شود. خوب است که مراکز ادبی در گسترش و ترویج شعر کریم اهل بیت وقت بگذارند تا قدری از غربت این امام معصوم در میان جامعۀ مسلمین نیز بکاهند.

در ادامه شعر زیبای وصال شیرازی برای امام حسن(ع) را با هم می‌خوانیم:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت …

 

شاعران امروز با آسیب شناسی های شعر شاعران کهن در حیطه ی موضوعات آیینی – درمواردی –  سعی کرده اند نسبت به موضوعاتی که کمتر به آن پرداخته شده (مانند امام حسن مجتبی(ع)) توجه بیشتری نشان دهند. ضمن اینکه نحوه ی پرداخت اشعار همگام با تحول شعر فارسی پس از نیما بوده است و بر زیبایی آن افزوده است.

در اینجا اشعار را با توجه به سه محور ( ولادت، مدح و شهادت ) امام تفکیک میکنیم:

 

اولین شعری که مورد توجه من قرار گرفت، از شاعری است که کسی او را بنام شاعر آیینی نمی شناسد. جالب اینجاست که حتی تا زمان مرگش کسی نمی دانست این شاعر، شعری درمدح امام حسن مجتبی (ع) دارد. گرچه می توانست در زمان حیاتش اشعارش را آشکار کند و مانند بسیاری از افراد از سازمان ها و ارگان های دولتی حقوق بگیرد ولی این کار را انجام نداد. این شاعر برجسته کسی نیست جز زنده یاد حسین منزوی. شعر این شاعر را در ادامه می آورم:

از جانب خدای تعالی گُزین شدی
آیینه‌دار حُسن جهان‌آفرین شدی

زیبا به خَلق و خلُق و به روی و موی هم
مجموعه محاسن روی زمین شدی

گرچه حَسن به معنی زیباست، لیک تو
پیشی ز خویش جُستی و زیباترین شدی

بعد از علی به باغ امامت دوم‌گلی
در بوستان عصمت اگر چارمین شدی

صلح تو خود مقدمه جنگ کربلاست
تو ره‌گشای کوکبه شاه دین شدی

علم از نبی گرفته، شکیبایی از امام
وان‌گاه بر رسول و علی جانشین شدی

ای تابناک‌اختر چرخ ولا!‌ حسن!
ای آن که خود به نور ولایت عجین شدی

 

 

 

مرحوم استاد حمید سبزواری که در سرودن اشعار آیینی قلمی توانا داشت، شعری در خصوص ولادت این امام معصوم دارد:

خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد

غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد

 

تو آن امیدی به باغ جانم که در هوای تو گل‌فشانم

چو نوبهاری به بوستانی که شاخه شاخه جوانه دارد

 

اگر چه بشکسته استخوانم، چو از تو دم می زنم جوانم

به بزمت آن شمع سرفشانم کز آتش دل زبانه دارد

 

چه جای اظهار نکته دانی؟ تو بر لبم نکته می‌نشانی

چو عندلیبی به ترزبانی که بر زبان صد ترانه دارد

 

چو دستگیرم تویی کماهی، نمی زنم لاف بی‌گناهی

نمی هراسم ز روسیاهی، کسی که ترسد، تو را ندارد

 

تو را ندارد که مهتری تو، به سروران جهان، سری تو

ستوده فرزند حیدری تو، که سروی زین نشانه دارد؟

 

شکوفهٔ شاخسار طوبی، فروغ چشم علی و زهرا

به غیر گنجور گنج طاها، که این گهر در خزانه دارد؟

 

حسن به صورت، حسن به سیرت، حسن به نیکوترین سریرت

که بار درماندگان ز غیرت، نهان و پیدا به شانه دارد

 

به علم و حلم و سخا، پیمبر، به عزم و حزم و قضا، چو حیدر

حسین را در گهر برادر، که این نصب در زمانه دارد؟

 

تو رکن دین، معنی مقامی، تو در حرم شرط احترامی

نخست سبطی، دوم امامی، کدام بحر این کرانه دارد؟

 

هر آنکه رو در بقیع آرد، تو را به محشر شفیع آرد

بنای همت رفیع آرد، که سر بر آن آستانه دارد

 

ولی به یوم‌الحساب محشر، چو برگشاید «حمید» دفتر

به داوری در مقام داور، بها ندارد، بهانه دارد

 

 

از شاعران دیگری که به موضوع امام حسن پرداخته است سید حمیدرضا برقعی است. دو شعر از این شاعر  پرآوازه ی آیینی را باهم میخوانیم:

زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت

آن امامی که تا سحر دیشب
روی لب های من غزل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت

آن کریمی که در پیاله ی دست
هر چه می ریخت لم یزل می ریخت

از هر آن کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خشمش ولی زمان نبرد
رنگ از چهره ی اجل می ریخت

شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشکر جمل می ریخت

آن امام که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت

 

 

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت
«اذا تنفس» باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می‌لرزد
شکوه عرش خدا، شانه‌های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز  عِزّهُ للّه  نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته‌ایم سر سفرۀ مُحرم تو

چقدر جملۀ «احلی من العسل» زیباست
و سال‌هاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می‌زند از ماتمت به عاشورا
گریز می‌زند از کربلا به ماتم تو

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

دیگر شاعری که در مدح امام حسن مجتبی (ع) غزل زیبایی سروده است، مهدی رحیمی شاعر خوب آیینی از دلیجان است:

 

اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً
به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً

شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز
تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً

کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد
پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً

کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد
به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً

«مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب
و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً

اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار
تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً

همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود
خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتما

محسن کاویانی آیینی سرای توانمند اهل شهر قم، غزلی زیبا در مدح این امام دارد:

 

گمنامی او را نفهـمیدند نامی ها
هرگز نشد آشفته از بی‌احترامی ها

آری نشان از داغی بازار تهمت هاست
وقتی که خالی می شود دورت ز عامی ها

در مهربانی شهره بود آنقدر که حتی
خوردند از نان حلال او حرامی ها

حتی سگی را رد نکرد از سفره لطفش
لبخند میزد در جواب بی مرامی ها

در بین شهری که محبت را نمی فهمید
تنها حسن هم‌سفره می شد با جذامی ها

من شک ندارم کام او با زهر شیرین شد
زهری که مرهم بود خود بر تلخکامی ها

توجه شاعران آیینی نسبت به موضوع شهادت امامان معصوم بیش از هرموضوع دیگری بوده است.بدیهی است که نمونه های شعر با این موضوع از تنوع بیشتری برخوردار باشد.

حسین عباس‎پور از شاعران توانای کشور به‎ویژه در حوزۀ شعر آیینی است. دو شعر از این شاعر :

 

سکه ها ایمانشان را برد بیعت ها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست

دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمت‎ها شکست

خنجر ماموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بی بصیرت‎ها شکست

دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه این آیینه را سنگ ملامت‎ها شکست

زهر جعده تلخ‎تر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدت‎ها شکست

 

شعر دوم که در حضور رهبر معظم انقلاب خوانده شده است:

 

بارها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند

روز تشییع تنش، تیر و کمان برداشتند

 

مردم این شهرِ در ظاهر مسلمان، عاقبت

با صدای سکه دست از دینشان برداشتند

 

بر سر همسایگانش سایه‌ای پُر مهر داشت

از سرش هرچند روزی سایه‌بان برداشتند

 

بذر ننگین جسارت بر تنی‌ معصوم را

این جماعت کاشتند و دیگران برداشتند

 

دست‌هایی که بر آن تابوت تیر انداختند

چند سال بعد چوب خیزران برداشتند

 

 

 

خانم زهرا بشری موحد از شاعران خوب استان قم است که شعری با موضوع شهادت امام دارد:

 

هر قدر که می‎خواست گدا، شاه کرم داشت
آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت

در خانۀ او بود که در اوج غریبی
دل‎های غریبان جهان، راه به هم داشت

دلخوش به نفس‎های مسیحایی او بود
شب‎های مدینه که فقط غربت و دم داشت

داغی شده بر سینه غم‎های وسیعش
یک کوچه باریک که بیش از همه غم داشت

راحت شد از اندوه جفاکاری یاران
ای کاش که یاری، به وفاداری سم داشت

ای آینه‎ها آینه‎ها! ذکر بگیرید
ای کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت

 

 

و شعر دیگری از سید حمیدرضا برقعی:

 

 

هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

نسیم پنجرهء وحی!  صبح زود بهشت
“اذا تنفس ِ” باران هوای شبنم تو

تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو

به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز  عِزّهُ للّه  نقش خاتم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو

تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو

چقدر جملهء”احلی من العسل ” زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو

هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من می نویسد از غم تو

گریز می زند از ماتمت به عاشورا
گریز می زند از کربلا به ماتم تو

فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

 

 

محمد شمس از شاعران جوانی است که در حوزۀ شعر هیئت و ادبیات آیینی با پشتکار بسیار فعالیت می‌کند. به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خوانش یکی از اشعار این شاعر جوان تهرانی می‌پردازیم:
پلک بر هم چون‌که با چشمان تر بگذاشتى
اشک پوشاندى صدف را با گهر بگذاشتى

شانۀ یارى نشد سنگ صبورت اى غریب
دست افسوسى اگر در زیر سر بگذاشتى

سال‌ها خون خوردى و زخم دلت سربسته ماند
داغ صحبت بر زبان نیشتر بگذاشتى

در بهار کودکى زد برف پیرى بر سرت
عمر خود را در زمستان پشت سر بگذاشتى

هر زمان از داغ مادر شعله‌ور شد باورت
تکیه بر دیوار کردى سر به در بگذاشتى

پاره‌پاره گر جگر آید برون، نبوَد عجب
بس‌که غم خوردى و دندان بر جگر بگذاشتى

رفتى اما ماند از تو طشتى از خوناب دل
پر زدى از خود به جا یک مشت پر بگذاشتى

عمر چون بارى گران بر دوش تو بود از نخست
شانه خالى کردى و پا در سفر بگذاشتى

 

 

 

شاعران خوب بوشهر نیز همگام با شاعران کشوری نسبت به  موضوعات آیینی بخصوص با محوریت امامان معصوم توجه خاصی نشان داده اند. در ادامه با هم شعری از ابراهیم درویشی ساکن آبدان را میخوانیم:

 

ای کسی که آسمان با تو هم عقیده است

مثل غربت تو را هیچکس ندیده است

 

ارتفاع سادگی، کوه صبر، دشت عشق

در نگاه روشنت صبر آرمیده است

 

آسمان برای تو ای غریب خانه زاد

بار ماتمی عظیم سالها کشیده است

 

رستخیز چشم تو، ابتدای کربلاست

گوییا حسین عشق تا خدا رسیده است

 

ای حضور سبز تو سایه ی فرشته ها

هفت پشت آسمان از غمت خمیده است

 

آه ای بهار دین، ای صداقت زمین

مثل غربت تو را هیچکس ندیده است

 

 

● به بهانه ولادت سبط اکبر، امام حسن مجتبی (ع)

نامت، دوای روح و شفابخش دردها
سردارِ صلحِ سخت ترین ِ نبردها!

ای که به  یاد گردِ سر شانه‌های تو
پیچیده در هوای زمان، ریزگردها

انبان به دوش -چون پدر- از راه می‌رسی
تا صبح ادامه داشت شب کوچه گردها

گمگشته ی بقیع، فقط مادر تو نیست
قبر تو نیز گم شده آن سوی نردها

با آن ردای معجزه، آقای سبزپوش!
پاییز نیز  سبز شود برگ زردها

□□□
تعریف می‌کنند پس از قرن‌ها هنوز
آموزشِ  وضوی  تو را ، پیرمردها !

*احمد جمعه پور*_ بندر بوشهر