- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

از خیامی خوانی تا خیام خوانی؛ تاملاتی انتقادی از زهرا رضایی طرهانی

از خیامی خوانی یا خیام خوانی

تاملاتی انتقادی بر خیام خوانی! در بوشهر

 

زهرا رضایی طرهانی

 

برجسته ترین و پرطرفدارترین موسیقی بومی در استان بوشهر؛ خیام خوانی نام دارد که محبوبیت آن نه تنها در استان و نه تنها در کشور بلکه در خارج از کشور هم مشهود است و مورد استقبال قرار می گیرد. نویسنده از دوستداران این نوع موسیقی هست. اما به نظرم، عنوان خیام خوانی به این موسیقی اشتباه است زیرا خیام خوانی، قرائت اشعار خیام است بی اضافات دیگر که در موسیقی محلی بوشهر چنین چیزی دیده و شنیده نمی شود و علاوه بر استفاده از برخی اشعار خیام، اضافات دیگری آمده است که گاه بی معنی، گاه هجو و هزل می باشد که در این مقاله به آن اشاره خواهم کرد.رباعی کاملترین شعر در ادبیات جهان است؛ زیرا دارای فلسفه ای است که بر مبنای آن حکمی صادر می شود و در پس آن اندیشه ای ژرف نهفته است و به لحاظ ساختار، چهار مصراع است.

خیام با زبان رباعی از ستم زمانه اش حرف می زند ودنیای کنون را به نقد می کشد ، هرچند که خیامی بوشهر هم از کار وزحمت وتلاش وزندگی سخت می گوید، از ماهیگیرانی که دل به دریا می سپارند به امید معیشت که بازگشت شان معلوم نیست که در دریا غرق شوند یا با دست پر به خانه بازگردند وبا فریاد به گوش همه می رساند اما نه به شیوه خیام خوانی وخیام دانی .

به نظرم “خیامی” عنوان مناسب تری است که بتوان گفت بر پایه اشعار خیام و وزن رباعی، اشعاری در وصف حال  و زمان خود سروده اند و در برخی مجالس فی البداهه شعری بر زبان خواننده آمده که زبان به زبان منتقل شده است.

 

در خیامی بوشهر خوانده می شود: “سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی / ما را زسر بریده می ترسانی – گر ما زسر بریده می ترسیدیم / در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم” این شعر، شعر خیام نیست که با عنوان خیام خوانی زبان به زبان شده بلکه شعر منسوب به زنده یاد میرزا آقاخان کرمانی است؛ دلاوری که در کنار آزادمرد کرمان؛ زنده یاد شیخ احمد روحی، در راه آزادی و اعتلای ایران سر داد، یعنی سرش را بریدند آن هم در حضور محمدعلی شاه، بعدها این شعر را در وصف زنده یاد “هاوارد باسکرویل”خواندند.

باسکرویل معلم ۲۳ ساله آمریکایی بود که در پاییز ۱۹۰۸ به دعوت مدرسه ممریان تبریز برای تدریس به ایران آمد که مقارن با دوره محمدعلی شاه قاجار در تهران بود که مجلس را به توپ بست و مشروطه را برچید و استبداد صغیر بر ایران حاکم شد. مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان، دسته ای به نام فوج نجات تشکیل دادند که باسکرویل به آنها پیوست وعلیرغم فشار سفارت آمریکا به وی، از دسته خارج نشد و در ۳ فروردین ۱۲۸۸شهید شد که تشیع جنازه با شکوهی در تبریز برایش گرفته و در گورستان ارمنی های تبریز دفن شد.

آلبوم و مجسمه و تابلویی از  باسکرویل در خانه مشروطه تبریز موجود است .

در شعر مذکور، نصرانی اشاره به باسکرویل هست که نام دیگر مسیحی می باشد که پیرو ناصری بوده است. حالا این شعر در بین خیامی خواندن و همراه با اشعار خیام و فی البداهه چه جایگاهی دارد؟ شعری حماسی که در روزگار خود سرودی برای مبارزه علیه استبداد بوده و هست؛ شعری حماسی که از حال و در اکنون زیستن نمی گوید.

 

برگردیم به اشعار خیامی،شعری از خیام خوانده می شود مثلا : “من بی می ناب زیستن نتوانم / بی باده کشیده بار تن نتوانم  –  من بنده آن دمم که ساقی گوید / یک جام دگر ومن نتوانم” بعد  خیامی خوان ادامه می دهد: “دختر خاله وری جامو بنداز …” و بعد شعری بدین مضمون می شنویم که: “نمیشُم به کله” که در گویش دشتی به قلعه نمی روم معنی می دهد ودر ادامه “هللیوس” که معنایی ندارد، تکرار می شود و بعد دست زدن و کل زدن ودر این میانه هم به رقص در آمدن و تکان خوردن….

اینکه فضای امروزی جامعه به سمت افسردگی کشیده شده، جای بحث جداگانه ای دارد و یا آنکه مردم نیاز به نشاط و شادی دارند نیز حرف دیگری است اما با این رویه یک فرهنگ جا می افتد که سالها طول خواهد کشید تا از اذهان مردم پاک شود و یا تصحیح گردد.

از هجویات و هزلیات گفتم که خود بارها در مجالس خیامی شنیده ام و نیز به جمع آوری خیامی خوانی های متعدد پرداخته ام از سلمان که مردی نابینا بود تا باقر آرامی، بخشو، سید صفوی، خدر، آکا صفوی، چاشوری، شوشتری و عبدو، و دیگر اشخاصی که خیامی خواندند.

 

در خیامی به عنوان نمونه خوانده می شود : “رفتم به سر کوه ، به دیدن بزغاله / دیدم زنکو سیرمه به چیش می ماله – گفتم زنکو سیرمه سی چه معنی داره / گفتا شوهرم رفته سفر یه چی برام میاره” حالا این زن و بزغاله و آن مرد چه تناسبی با اشعار خیام دارد جای سوال است!

 

همین به اصطلاح خیام خوانی هم به یک روال نمانده و از ابتدا تا به امروز، ضعیف تر و کمرنگ تر شده است وحتی دکانی برای جذب مشتری در کافه ها ، جشنواره ها، همایش ها و…. بعد از متن هر دعوتنامه قید می شود همراه با اجرای خیام خوانی که تنها برای جذب مشتری و مخاطب است و هرکس هم در این بین، خیام خوان شده است.

 

در اینجا یادم به خاطره ای از زنده یاد محمد قاضی مترجم شهیر کشورمان افتاد که در کتاب خاطراتش می نویسد:

هرکس کتابی می نوشت پیش سعید نفیسی می برد تا مقدمه ای بر آن بنویسد که به کتابش اعتبار بدهد و همه کتابها هم در آن زمان، مقدمه ای از سعید نفیسی داشت، من هم که بمیرم احتمالا سر سنگ قبرم خواهند نوشت با مقدمه ای از سعید نفیسی

و حالا حکایت خیامی یا بقول رسم شده خیام خوانی چنین شده است.

در هر مجلس عروسی، تولد، سمینار، بزرگداشتی خیام خوانی اجرا می شود. باور کنید در شهر نیشابور این همه خیام خوان نداریم.

البته با تاکید فراوان می نویسم که استادانی چون محسن شریفیان از این مطلب مبرا هستند ایشان یک پدیده در استان بوشهر و جهان است. سواد موسیقیایی ایشان و همبستگی او با موسیقی جهان و اشاعه فرهنگ اصیل موسیقی بوشهر بر همگان آشکار است .

 

نکته دیگری که بایستی به آن اشاره کنم کلمه “هلل یوس” است که از هرچه جویا شدم معنی برایش نداشت و زبان به زبان گشته و در خیامی خوانی به تکرار خوانده می شود.

 

باید خیام خوانی را   با  خیامی  اشتباه نگیریم این اجراها خیامی است نه خیام خوانی .

خیامی اجرایی با الهام از رباعیات خیام و ریتم رباعی است.

 

خیام خوانی در ابتدا کاملا مردانه بود اما در دهه اخیر خانمها هم به جمع خیامی پیوسته اند که خود حرکتی قابل توجه است.

نواختن نی همبانه و نی جفتی توسط خانمها و اجرای خیامی خوانی که برای اولین باران توسط خانم مظفری این تابو شکسته شد، بسیار مهم وحرکتی نوین در تاریخ موسیقی بومی بوشهر است.

اما بهتر است هرچه را آنگونه که باید باشد، تعریف کنیم.

فرهنگ نسل به نسل و زبان به زبان منتقل می گردد و باید غنی تر شود و اصالت اش حفظ گردد و این امر میسر نمی شود مگر با همت خرد جمعی صاحبان اندیشه ای که برای موسیقی و شعر و هنر فرهنگ تلاش می کنند که یک خیامی خوانی تعریف شده را ارائه داده و آن را ترویج نمایند.