- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

گریز از مدار؛ یادداشت علی آتشی بر کتاب از سرد و گرم روزگار اثر احمد زیدآبادی

گریز از مدار

یادداشتی بر کتاب از سرد و گرم روزگار اثر احمد زیدآبادی

علی آتشی

یک درصد مردم ریاکار و دزدند. یک درصد هم همیشه درستکارند و در هیچ شرایطی جانب انسانیت را رها نمی کنند. می ماند ۹۸ درصد مابقی که رفتار و سلوکشان بسته به شرایط زندگیشان دارد. شرایط حاکم بر محیط پیرامونیِ این کسر از آدمها می تواند مرزهای اخلاق و انسانیت را برایشان تعریف کند. این حرفها را دن اریلیِ روانشناس در کتاب «پشت پرده ریاکاری» می گوید.

کتاب «از سرد و گرم روزگار» احمد زیدآبادی را خواندم. احمد هم مثل میلیاردها انسانِ آمده و نیامده ی دنیا، زندگی اش یک رمان است. برای من و هم نسلان من که او را همیشه با آرا و اندیشه های سیاسی و ذلّه کردن بچه های بالا از قلم و زبانش می شناختیم، تازگی داشت وقتی می خواندم زمانی شاگردراننده کامیون و دستیار یک دندانپزشک تک­خور بوده یا فعله روزمزد بگیر؛ هرچند زندگی فقیرانه ایرانیانِ سالهای چهل، حدیث غریب ونادری نیست. آنچه اما نگاهم را در کتاب احمد به خود جلب کرد قصه تلاطم آدم های متوسط «همین حوالی» بود که از افتادن سنگ انقلاب به حوض آرام زندگی شان، میان نیک و بد روزگار به نوسان افتاده بودند. احمد با نثری بی تکلف از آدمهای ساده ای می گوید که جفت پا پریده اند وسط چشم گردباد سیاست و کورمال کورمال دنبال عنوانی، تیتری، چیزی جلوی اسم خود می گشته اند تا خود را به آن متصف و تعریف کنند.

انقلاب، جنگ، کودتا، فروپاشی… و رویدادهایی از این دست که بی مقدمه توده های همین حوالی را به امر سیاست می کشاند، در کوته زمانی، عنان از غرور و تعصب آنها برمی دارد. از همین روست که جوانک سازمانی که سر چهارراه، دزدکی مجله «مجاهد» می فروشد خود را در هیبت یک سوپرانقلابی، در نوک پیکان تکامل تاریخ تصور می کند. و یا ساده ترین ابرازنظر چهرگان سیاسی، محصلان دبیرستانی را در میاندست کویر، به منتهی الیه صف بندی مجاهد – حزب الهی تقسیم می کند تا همچون زنگیان مست به جان همدیگر بیافتند و شکاف های ایدئولوژیک شان را با چک و لگد پر کنند. آن سوترک هم عده ای در خماری، به انقلاب علیه خود دست می زنند و به خودسازی می پردازنند. احمد صادقانه از شش تجدید رنگ و وارنگ خود در امتحانات خرداد می گوید و از اصرار همچنانش در این اوصاف، به خواندن «تاریخ بیداری ایرانیان» و «علی، حقیقتی بر گونه تاریخ».

انقلاب آدم ها را به شکل مبنایی دچار آنتروپی اندیشه و بی سامانی روح می کند. آدم ها برده مکتب­ها، واژه­ها و ایده آل ها می شوند. دیگر، خدایان ایدئولوژی سازند که اربابان تازه جامعه می شوند. اردوکشی و عربده کشی جای خردورزی و تعادل را می گیرد. انقلاب آدم ها را «عوضی» می کند؛ موجوداتی که قادرند با یک برچسب، حذف دیگری را از عرصه سیاست و گاه از صحنه زندگی، برای خود توجیه کنند. همین عنوان که فلانی را در «خانه تیمی» گرفته اند برای مجازات بی محاکمه اش کفایت می کند. و کم نیست یادگارهای این چنینی از فضای پرالتهاب سالهای شصت.

بی قوارگی جامعه انقلاب زده به حدی می رسد که شاگردمدرسه ای هوادار فلان محفل کمونیستی، به لطف تواب شدن با فاصله ای مویرگی از طناب مجازات می رهد و از راه زندان یک راست راهی جبهه های حق علیه باطل می شود تا این بار برای آرمان های این وری ها بجنگد. آن یکی هم با دولول پدری روی پشت بام کمین نشسته که جنگده عراقی را در راه بمباران کرمان در آسمان سیرجان بیاندازد. غافل از اینکه سوخت هواپیما کفاف رسیدن به شیراز را هم نمی دهد و تازه شکار مرغ کارخانه ای هم به این سهولت نیست.

کتاب احمد تجربه دنیای سیاه و سفید است، دنیای صفرها و صدها؛ دنیایی که انفجارهای آنی در راس قدرت سبب مرزبندی بین آدم خوبه ها و آدم بده ها می شود. انفجارانقلاب، نیروی شکم چرانان، میان مایگان و عمله های قدرت را آزاد می کند؛ همان هایی که می توانند از یک پیرمرد تنبان پوش که جلوی آب انبار روستا، فروپاشی پهلوی را دسیسه انگلیس می خواند، یک کودتاچی خطرناک بسازند که از توطئه نوژه اطلاع داشته است. خنده ام گرفت وقتی خواندم فلان شیخ در مقام دادستان، با توپ پُر به سیرجان آمده بود اما هرچه می گشت ضدانقلابِ درخورِ سرکوبی نمی یافت که گوشش را بپیچاند.

مشکل دنیا، همان ۹۸ درصد است. همانها که شرایط حاکم بر زندگی، مشی اخلاقی شان را تعیین می کند. و گرنه خوب ها و بدهای مطلق، آنقدرها نیستند که آزارشان به کسی برسد. الباقیِ ۹۸ درصدی همان توده های بی شکل و صورتی اند که با هر نسیم به سویی می غلتند و به فراخور زمان، به رنگ قدرت در می آیند. خدا نکند امر سیاست از اشرافیت فکری اش به سطوح پایین دستِ ما آدمهای متوسط سقوط کند.