- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

رنگین کمان؛ یادداشتی از جواد جوکار

یکی از دغدغه های همیشگی من در زندگی این بوده است که چرا ما، خودمان را نمی فهمیم! و چرا فهم درستی از محیط پیرامون خودمان نداریم و چرا ارتباط های انسانی ما به پایین ترین شکل ممکن خود، کاهش یافته است و چرا از کنار موضوع های بسیار مهم زندگی، به سادگی و با بی تفاوتی خاصی، عبور می کنیم، ولی موضوع های ناچیز و کم اهمیت را، به بزرگترین چالش زندگی خود و دیگران تبدیل می نماییم و اینکه چرا بی اعتمادی نسبت به محیط پیرامون و ساختار حاکم، بر کشور ایران سایه افکنده است و هر لحظه در حال گسترده تر شدن است و خیلی چراهای دیگر…

 ولی شاید دلیلش را در بهترین کشف بشری-البته به باور نویسنده-،  یعنی گفت و گو، بیابیم که جامعه را به جایگاه برتری سوق می دهد ولی متاسفانه، به گمشده فراموش شده ما تبدیل شده است. چرا گفت وگو را ، یادمان نداده اند و از آن بدتر این که، چرا خودمان نیز، تلاشی هدفمند برای  یادگیری آن، از خود نشان نداده ایم!.

ریشه این مشکل را می توان در ساختار آموزشی ایران که شامل خانواده، مدرسه، دانشگاه، جامعه و صد البته، صدا و سیمای موجود می باشد، که تلاش می نماید تا مردم را به سمت و سوی خاصی، سوق دهد، جستجو نمود. یادم نمی رود وقتی که سال اول دبیرستان از معلم کتاب تعلیمات اجتماعی! (کتاب تعلیمات غیر اجتماعی) خواستم که آداب ارتباط و گفت وگوهای انسانی را به ما بیاموزد و آن ها را در کلاس تمرین نماییم تا به یک مهارت مهم برای ما تبدیل شود، گفت: ما وقت این کارها را نداریم، و باید برای امتحان آماده شویم در غیر این صورت، نمره معدل که بعد از کفش،لباس و غذا، بزرگترین دغدغه ما بود، پایین خواهد آمد. راست می گفت! یکی از چالش های اساسی ما ایرانیان، کمبود وقت است، ولی نمی دانم، وقتمان را برای چه چیزهایی هزینه می نماییم و چرا رویداد مثبت و غرورآفرینی در زندگی ما، رخ نمی دهد و از کل دوران تحصیل، برای ما فقط یک نمره، باقی مانده است و دیگر هیچ!!، همه چیز، برای هیچ!!!!.

نمی دانم چه باید شود و چه مدت زمانی باید بگذرد تا بفهمیم که گفت وگو و ارتباط سازنده، نقشی بسیار مهم در تبدیل ما به آنچه که باید باشیم، بازی می نماید و جامعه ای که در آن گفت وگو، جایگاهی ندارد، عقلانیت و تفکر نیز جایگاهی نخواهند داشت و جامعه به جای حرکت به سمت یکرنگی! و شفافیت، به سوی تکرنگی حرکت می نماید و جامعه ای که تکرنگی را ارزش بداند، نیاز به گفت وگو را هیچگاه  نخواهد فهمید، ولی، شاید می فهمند و آن کار دیگر می کنند!!!!.  وقتی که ساختار حاکم بر یک جامعه، به دنبال گفت و گو باشد، مردمانش نیز اهل گفت و گو می شوند و ملتی که اهل گفت وگو باشد، مطالبه گر می شود و ساختار حاکم نیز از این مطالبه گری مردمانش، می تواند برای ترمیم خودش استفاده نمایید و این گونه است که جامعه به سوی پیشرفت و توسعه، گام بر می دارد و در دنیا جایگاهی کسب می نماید و اگر می بینیم که در داخل و خارج، جایگاهی نداریم به این خاطر است که اهل گفت و گو نیستیم.

 ملتی که آینده اش، از گذشته اش عقب تر است!

و مردمانش، از عقایدشان عقب ترند!

و تصمیم گیران، تصمیم سازان و قانونگذارانش از مردمانش، عقب ترند!

نیاز به گفت و گو را، هیچ گاه نخواهد فهمید.

گفت وگو مانند آب است، پویا که باشد روشن کننده و زندگی بخش خواهد بود.

 به قول فروغ فرخ زاد که می گوید:

در حیرتم از” خلقت آب”

اگر با درخت همنشین شود، آن را شکوفا می کند

اگر با آتش تماس بگیرد، آن را خاموش می کند

اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آن را تمیز می کند

آگر با آرد هم آغوش شود، آن را آماده طبخ می کند

اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می شود

و اگر تنها بماند، رفته رفته گندآب می گردد

دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است، زنده و تاثیر پذیر است و در تنهایی مرده و گرفته است.

“با هم” بودنهایمان را قدر بدانیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

هر ملتی که می خواهد در مسیر پیشرفت گام بردارد باید فضا را برای فکر ها، اندیشه ها، نگاه ها ،کلام ها و رنگ های گوناگون باز نماید تا گفت وگوی سازنده، در جامعه نهادینه گردد و در سایه این گفت وگو ها، گام های استواری را به سوی آینده ای درخشان بردارد. نمی توان با نگاه دشمن هراسانه، فضای گفت وگو را در جامعه محدود نمود و درها را بسته نگه داشت یا دور خودمان دیوار بکشیم. اگر فضا باز باشد، مردمان، به بلوغ فکری می رسند و قدرت تشخیص درست از نادرست را، به دست می آورند. ولی ادامه وضع موجود، نگرانی و ترس مرا بیشتر می نماید و اینکه تا حالا شده از خودمان بپرسیم، نسل های بعدی، درباره ما، چه فکری خواهند کرد!!!!

پایان سخن، این که، شاید نشود گذشته را جبران نمود، ولی با گفت و گو، می توان آینده بهتری را رقم زد.

درود بر گفت وگو!…