- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جهان و کرونا: امروز و فردا؛ یادداشتی از حمید موذنی

کرونا، واقعیت زندگی ما را به فیلم‌ها، سریال‌ها و رمان‌های آخر الزمانی پیوند داده است. شهرهای خالی همچون یک برهوت، خیابان هایی بدون رهگذر و سینما، هتل‌ها و کافه های تعطیل، سطل های آشغال آکنده، مردمان درمانده و… در یک کلام گویی زمان، زمان نیست و مکان به متروکه مبدّل شده است. وضعیتی آخرالزمانی در غیاب انسان، و آنجا هم که انسان، حضور دارد؛ انسان واقعی نیست، انسان مجازی است. انسانی تهی و همراه با کارکردی غارتگر و به سانِ پریداتور که برای غارت آنچه از انسان واقعی بجای مانده است، حضور دارد.

شبکه های اجتماعی این روزها، آکنده از ترس است و هر کس از گوشه‌ای توصیه و پیشنهاد می فرستد و‌ به تهدید دیگران اقدام می‌کند. دیگرانی که تا قبل از کرونا دوست بودند، هم وطن بودند اکنون اما گویا هر کس، دشمنِ شده است. فیلم هایی از کتک زدن و حمله به هموطنانی که از سر ترس و مراقبت از فرزندانشان ترک شهر خود کرده‌اند، اکنون ارزشمند و قهرمانانه شده است و دست به دست می چرخد. همه چیز شبیه آثار سینمایی آخر الزمانی شده است. کرونا، دیگری را به شمایل زامبی در آورده است و هر کس از ترس گاز گرفتن توسط یک زامبی و تبدیل شدن به زامبی بعدی از دست دادن به دیگری، حذر می کند. کرونا، بیش از هر چیزی، چهره ی جمعی ما را عیان نمود. نشان داد که چسب هایی که در طول تاریخ ما را بهم پیوند داده در روزهای سخت بسیار سٌستند و توانایی اتصال مان به یک مای جمعی را از دست داده اند.

دولت و یا حاکمیت که نا کارآمد شد، ما به همان وضعیت بیدولت می‌رسیم که در آن انسان گرگِ انسان می شود. شبکه های اجتماعی هم به گونه‌ای عامل و به صورت واقعی حامل این وضعیت‌اند. زبان که پارادایم های تاریخی را تداوم می بخشید در این وضعیت، فاقد توان شده و انسان ها هر چه را جامعه بر اساس آنها مفصل بندی می‌شد از بین می‌برند. هموطن، پناه دادن، دوستی و … اعتبار خود را از دست داده اند. آنها که دیده نشده بودند، آنها که بیش از سایر بخش های جامعه دچار نارسیسیسم ناشی از تحولات سرکوب شده و جامعه ی ناکام هستند ، پرچم پوپولیسم را برافراشته‌اند و برای ابراز وجود خود از شبکه های اجتماعی بهره می برند. پوپولیست‌ها، مردم را می‌ترسانند. خود را منجی مردم معرفی می‌کنند. به مدیران می تازند و …فیلم های انها دست به دست شده و بیشتر دیده می شوند. حظّ انها از دیده شدن به ترس بیشتر مردم دامن می زند و جامعه از هم گسیخته تر، هراسان‌تر و بی پناه‌تر می شود.

بی‌پناهی، مردم را به‌ناچار به سراغ این خودشیفتگان می‌‌برد.

کرونا از سوی دیگر توهم زندگی موفق فردی را زیر سوال برد. کرونا از نو به ما نشان داد که برای زیستن خودمان راهی غیر از سالم زیستنِ دیگری نیست. گویی سعادت جمعی از نو برای‌مان معنا شد. وضعیتی کاملا متفاوت با آن ورکشاپ‌ها و سمینارهای انگیزشی که به مخاطب القا می‌کردند: «تو به تنهایی می‌توانی زندگی خوبی برای خودت بسازی»

دوران پساکرونا که سر برسد باید منتظر این تحول در ذهن مردمان باشیم. چرا که آگاهی جمعی بعضا نه با مطالعه که با رخدادها و فجایع شکل می‌گیرد.