- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

شجریان و آزادیخواهی ایرانی؛ چرا شجریان مهم است؟

چرا شجریان مهم است؟ این پرسشی است که یک جامعه‌شناس باید از خویش بپرسد. او چه چیزی را تمثیل می‌کرد؟ هر نظام سیاسی دارای اهداف و فلسفه‌ای است. جامعه نیز مجموع عواطف و دغدغه‌ها و دردها و رنج‌ها و آرزوها و آمال و آماج‌هاست. نظامی موفق‌تر است که می‌تواند بین ساحت سیاست و اقلیم جامعه «پلی مستحکم» پی‌ریزی کند که دائما این دو قطب در حال گفت و شنود و داد و دهش و تناور کردن یکدیگر باشند. هنرمندان و اندیشمندان و متفکران و فعالان عرصه‌های گوناگون اجتماعی و اقتصادی و تجاری و صنعتی و کارآفرینان همان «پل مستحکمی» هستند که بین عرصه قدرت و ساحت جامعه قرار گرفته‌اند و امکان «تداوم زیست جمعی» را در جوامع انسانی فراهم می‌کنند. اما گاهی اتفاق می‌افتد که این پل قوی دچار ترک و شکستگی شده و نقل و انتقال ایده‌ها و عواطف و احساسات و مطالبات بین عرصه قدرت و ساحت جامعه دچار خلل می‌شود و «زبان مشترک» از میان برمی‌خیزد و امکان «گفت‌وگو» کاهش می‌یابد و هر کدام از طرفین این «پل» در دنیای خویش فرو می‌رود و سخن از «فهم‌ناپذیری» دیگری به میان می‌آورد. جامعه فریاد برمی‌آورد که من در «درد» می‌سوزم و قدرت برمی‌آشوبد که «منطق» قدرت را چرا جامعه درک نمی‌کند. آنچه به جامعه و سیاست و حوزه قدرت یکپارچگی می‌دهد «درد مشترک» است و این نکته که قدرت «در خدمت» جامعه باید باشد و تداوم آن مستلزم فهم «جغرافیای خدمت» و بسط اشکال گوناگون آن در گوشه گوشه جامعه است. اما وقتی این «فهم مشترک» بین جامعه و سیاست دچار خلل می‌شود، نخبگان جامعه که بسان «پل ارتباطی» هستند دچار تشتت و اختلاف می‌شوند و کارکرد «پل بودگی» خود را از دست می‌دهند و هر کدام به بخشی از «درد» یا «زیربنای هستی اجتماعی» توجه می‌کنند و این موجب می‌شود که «رویای مشترک» تکه‌تکه شود و نخبگان طبقه‌بندی می‌شوند. برخی تبدیل به نخبگان جامعه و محبوب مردم و برخی نخبگان قدرت می‌شوند و محبوب حکومت و آنچه در این میان از بین می‌رود، «رویای مشترک» است که باید زیربنای سیاست و جامعه و هستی اجتماعی کشور باشد که نیست. به نظر من، شجریان به تدریج در بین شکاف دولت و ملت قرار گرفت و این موجب شد که او محبوب جامعه باشد و مغضوب قدرت و در این کسوت او سخنگوی «درد مشترک جامعه» در برابر قدرت شد. اما آنچه ما امروز به آن نیاز مبرم داریم، نخبگانی نیستند که در «شکاف» عرصه جامعه و ساحت سیاست و قدرت قرار می‌گیرند بل ایران نیازمند نخبگانی است که توانایی «پل بودگی» داشته باشند تا بتوانند هم زبان قدرت را بفهمند و هم زبان جامعه را و از پس گفت‌وگو با قدرت و جامعه یک «جامعه قدرتمند» و «قدرت جامعه‌محور» را صورت‌بندی کنند تا دوباره «درد مشترک» و «فهم مشترک» و «زبان مشترک» بین قدرت و جامعه آفریده شود و کلید آن هم، قدرت در خدمت جامعه است؛ زیرا همان‌گونه که مولا علی می‌گوید: «دست خدا با جماعت است». جامعه‌شناس