- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

ملاحظاتی جامعه‌شناختی در باب بحران کرونا: فرهنگ یا سیاست، مساله این است

ملاحظاتی جامعه‌شناختی در باب بحران کرونا:

فرهنگ یا سیاست، مساله این است

یاسر رستگار

عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه هرمزگان

 

 اندکی پس از اعلام رسمی ورود ویروس کرونا به کشور، یکی از سکانس‌های پرتکرار و هر روزه، حضور مسئولان عالی رتبه‌ وزارتبهداشت در تلویزیون برای دعوت از مردم به ماندن در خانه بود. در سوی دیگر اما نادیده انگاشتن این توصیه‌ها و حضور در خیابان ازسوی برخی شهروندان، پرسش‌برانگیز و قابل‌ تامل می‌نمود. یادداشت پیش رو تلاش دارد تا از منظری جامعه‌شناختی، به پاره‌ای از دلایلاین بی توجهی اشاره کرده و برخی از خطاهای تحلیلی را آشکار سازد.

 

۱-فاجعه، پیش از بحران کرونا در جامعه‌ ایران رخ داده است. فاجعه، مدت هاست به بخشی از زیست روزمره‌ ایرانیان بدل شده و نه درحاشیه و آن‌جایی، که امری همیشه حاضر و این‌جایی است. زیستن مداوم، هر روزه و نفس به نفس ایرانیان با فاجعه به مرور،افراد(شهروندان) را دچار نوعی کرختی و بی حسی در درک فاجعه می‌کند. گزاره‌  «برهه‌ حساس کنونی» و بسیجِ همه‌ منابع سیاسی،اقتصادی و رسانه‌ای کشور برای آماده‌باش روانی در رویدادها و بحرانها به ویژه در دو دهه‌ اخیر، به حدی تکرار شده که “حساسیت” برهه‌ کنونی برای برخی شهروندان از دست رفته است.

 

۲-جامعه‌ ما سال‌هاست به یک جامعه‌ پیش‌بینی‌ناپذیر تبدیل شده است.  «آینده» به پرابهام ترین مفهوم در زندگی ما بدل شده و اندیشیدنبه آن همواره با شکلی از هراس همراه خواهد بود. از همین روست که مهم‌ترین پرسش ایرانیان در تعاملات روزمره و هرجایی، این است که«چه خواهد شد؟» این سئوال که امروز درباره‌ ادامه‌ وضعیت کرونا و شرایط پساکرونا مدام پرسیده می‌شود، یک پرسش تکراری است که حداقل در سال‌های اخیر مدام مطرح بوده است. پرسشی که ویژگی بنیادین جامعه‌ ایرانی را آشکار می‌سازد: کنترل‌ناپذیری حیات اجتماعی. همه ما بارها و بارها این وضعیتِ معلق و آکنده از اضطراب را تجربه کرده‌ایم. شرایط سیاسی متلاطم داخلی و بین‌المللی، نگرانی از وقوع جنگ، بیم هر لحظه‌ سقوط هواپیما، ترس هر لحظه‌ از دست دادن کسب و کاری که با هزار زحمت سرهم‌بندی شده، عدم اطمینان از مقاومت خانه‌‌‌مان در برابر زلزله، پل‌های لرزان در برابر سیلاب، به باد رفتن یک شبه‌ دارایی و سرمایه حاصل از یک عمر کار وتلاش  و لیستی بالابلند از بلاتکلیفی، سردرگمی، اضطراب و اضطرار. لذا کنترل‌ناپذیری و رهاشدگی زیست اجتماعی، حالتی ازبی‌تفاوتی، بی‌خیالی، به سخره گرفتن و حتی نوعی تقدیرگرایی و فاتالیسم به همراه خواهد داشت. به همین دلیل است که برخی از افراد عادی، زندگی خود را به دست تقدیر سپرده و منتظرند تا چیزی بر آنان حادث شود.

 

۳-رویکردهای نوین در حوزه‌ مسائل اجتماعی از برساختی‌بودن مسائل یاد می‌کنند؛ به این معنا که یک مساله‌ اجتماعی باید در کنار ابعاد عینی و واقعی ماجرا، واجد درک ذهنی از پدیده نیز باشد. به دیگر سخن وقوع شرایط عینی( در اینجا گزارش‌های آماری از مبتلایانکرونا)، شرط لازم شکل‌گیری مساله‌ اجتماعی است اما شرط کافی، تبدیل شدن آن به یک نگرانی یا چیزی تهدیدآمیز و جدی است. تجربه‌سالیان اخیر در مواجهه با بحران‌های متعدد نشان داده است که حاکمیت به طور عام و دولت به معنای خاص، در برابر بسیاری ازبحران‌ها و از جمله بحران کرونا، تمایل زیادی به عادی‌ سازی دارد. اکنون دیگر محرز شده که حاکمیت/دولت، در ابتدای ورود ویروس بهایران، بحران کرونا را به قدر کفایت جدی نگرفت؛ در اتخاذ تصمیمات بسیار مردد و کج دار و مریز پیش رفت. نوعی نگاه توام با مصلحتسنجی! که مهمترین کارویژه اش، به تعویق انداختن  «مواجهه با بحران» است آن هم در وضعیتی که خودِ بحران، هر لحظه به زندگی ما نزدیکتر می‌شد. در این میان رسانه ملی و به ویژه تلویزیون در هفته‌های اول در همین مسیر حرکت می‌کرد و بر عادی‌سازی و بی‌اهمیت نشان دادن شرایط، بارها و بارها تاکید کرد. تاکید بر نوعی امید واهی دقیقاً در لحظه‌ای که باید با شفافیت و جدیت، مساله را برای مردم بازگو کند. این سیاست رسانه‌ای ادراک افراد از کرونا به مثابه مساله‌ای حاد و تهدید کننده را مخدوش می‌سازد. این تصاویر را مرورکنید: گزارش‌های پیاپی تلویزیون درباره‌ عادی بودن اوضاع شهرها، بازگشتن به روال عادی از شنبه  معروف، یکسان دانستن ویروسکرونا با چیزی راحت‌تر و سبک‌تر از آنفولانزای فصلی توسط مجری–کارشناسان صدا و سیما و…

 

در چنین وضعیتی است که آمار و ارقام مبتلایان به تنهایی ایجاد نگرانی نکرده و پر واضح است که این سبک مواجهه‌ منابع رسمی باکرونا، مخاطب را از وجود مساله‌ای حاد و جدی قانع نمی کند.

 

به صراحت می‌توان گفت اگر فضای مجازی و شبکه‌های غیر

 

رسمی رسانه‌ای به ویژه در دو هفته‌ ابتدایی نبودند، اکنون بحرانی به مراتب شدیدتر را تجربه می‌کردیم.

 

۴- بزرگترین چالش در عرصه سیاستگذاری، ضعف اعتماد نهادی است و به نظر می‌رسد ما با نوعی دومینوی بی اعتمادی روبرو هستیم. وقوع بحرانها می‌تواند فرصتی فراهم سازد که با اتخاذ سیاستی شفاف و بی‌طرفانه، بخشی از اعتماد از دست رفته را بازسازی کند اما استمرار بر سیاستهای غیرشفاف و ناکارامد در بحران، حداقل اعتماد باقی مانده را نیز از بین خواهد برد. در یک سال گذشته پرسشهای متعددی مرتبط با بحران‌های پیش‌آمده و این اواخر درباره ورود ویروس کرونا به ایران، در عرصه‌ عمومی مطرح شد که همچنان بی‌ پاسخ مانده است. چگونه می‌توان انتظار داشت مادامی که در بسیاری از بحران‌ها شفافیتی وجود ندارد و به شهروندان اعتماد نمی‌شود، اکنون و در میانه‌ بحران، شهروندانی همراه و همگام داشت؟

 

جمع بندی: نادیده گرفتن وجوه ناکارامد نهاد سیاست و افتادن در دام  «فرهنگ»

 

شیوع ویروس کرونا بار دیگر نشان داد که در مواجهه با مسائل اجتماعی، این نهاد سیاست است که باید به درستی عمل کند و هیچ چیزبه اندازه ناکارآمدی نهادهای تصمیم ساز مخرب نیست. اکنون و با گذشت بیش از یک ماه آشکار شده است که نهاد سیاست و همه زیرمجموعه‌های دارای قدرت اجرایی باید با قوت و قدرت رفت و آمدها را محدود و کنترل کرده و در برابر تمرد شهروندان، مطابق با قانونبرخورد می‌‌کرد. مهمترین کار ویژه‌ سیاست در موقعیت‌های بحرانی، اتخاذ همین تصمیمات است؛ نه توصیه‌های مصلحانه و دلسوزانه وسپس گلایه‌ از خلقیات و روحیات ایرانیان و در نهایت انداختن توپ ناکارمدی به زمین مردم.

 

ایده به ظاهر اخلاق گرایانه در روزهای بحرانی از سوی تصمیم گیرندگان و سپردن تصمیم به خود شهروندان برای خود–قرنطینه‌گی درجامعه‌ای که در بسیاری از موقعیت‌های دیگر ساز و کارهایی به شدت سخت‌گیرانه تر اعمال می‌شود، سویه‌ کمیک–تراژیک ماجراست.

 

حتی جریمه‌های تردد در رفت و آمدهای غیرضرور به بهانه‌ «ناعادلانه بودن» و فانتزی‌بازیهای ساده‌لوحانه اجرا نمی‌شود تا نشان دهدبحران در تصمیم‌گیری تا چه میزان جدی است. به قدری جدی که نشان می‌دهد درک از یک بحران زیستی–اجتماعی به شدتغیرجامعه‌شناختی است.

 

بار دیگر این تصاویر– خبرهای رسانه‌ای را باهم مرور کنیم: درگیری شدید مردم در آمریکا و اروپا بر سر کمبود دستمال توالت که آن را تاسرحد بحران پیش برد، رفتار زن چینی در آسانسور برای انتشار ویروس، نایاب‌شدن مواد غذایی در ایتالیا و هجوم کره‌ای‌ها بهسوپرمارکت، احتکار دستکش و ماسک در ایران، بی‌توجهی مردم آلمان و کانادا به توصیه‌های بهداشتی تا قبل از اعلام جریمه و قرنطینهرسمی و بسیاری موارد دیگر. همه این شواهد، بار دیگر آشکار ساخت که در بحران‌ها، چنین رفتارهای هیجانی در بین همه‌ جوامع، کم و بیش فراگیر بوده و لذا نقد کنش‌های مشابه ایرانیان ذیل فرهنگ ایرانی و خلقیات ایرانیان، به شدت تقلیل‌گرایانه و دم‌دستی  است.

 

مسأله، روحیات مردم عادی نیست، مسأله را در جای دیگری باید کندوکاو کرد.