ما در وضعیت فقدان جامعه مدنی بسر می بریم
گفتگوی اختصاصی هامون ایران با حمید موذنی؛ نویسنده و منتقد فرهنگی
هامون ایران: جامعه مدنی در ایران با چه چالشهایی مواجه است؟
حمید موذنی: در یک نظام دموکراتیک، جامعه بر قدرت سیاسی یا دولت نظارت دارد. هرچه میزان قدرت و مشارکت مردم در سطوح مختلف به ویژه سیاسی بیشتر باشد، این جامعه دموکراتیک تر و به لحاظ اقتصادی در وضعیت مناسبی قرار دارد. راه افزایش قدرت مردم، چیزی که میتوانیم به آن قدرتِ اجتماعی هم بگوییم، در وجود و پویاییِ جامعه مدنی است. جامعه مدنی واقعی در وجود نهادهای مدنی متعدد و متنوع است. نهادهای مدنی، دروازه بان دموکراسی و دفاع از حقوق مردم هستند. نهادهای مدنی یا «ان.جی.او»ها؛ مستقل، غیردولتی و غیرانتفاعی هستند. کارکرد مهم آنها نظارت است و این نهادها، همچون یک گروه فشار مدرن بر تصمیمات و سیاستگذاری های دولت عمل میکنند. در جامعه مدنی شهروندان با حضور داوطلبانه خود، از طریقِ خلق فضاهای جدید، هویتی جدید نیز کسب کرده و در یکدیگر تنیده می شوند. جامعه ایران تا کنون تجربه واقعیِ جامعه مدنی را نداشته است. از انقلاب مشروطه تا به امروز را اگر به صورت گفتمانی نظر بیفکنیم، متوجه میشویم که آنچه جنبشها، اعتراضات، کنشها، واکنشهای جمعی ما را رقم زده است همه آنها رفتارهای توده ای بوده است. به همین خاطر، انحراف و تغییر مسیر آنها پس از نتیجهگیری و پیروزی در اغلب موارد رخ داده است. واقعیت این است که جامعه مدنی تا پیش از سال ۱۳۷۶ اصلا موضوعی آشنا برای جامعه ایران نبوده است. جامعه مدنی از موضوعات هویت بخش جامعه مدرن است. در واقع همانطور که گفتم جامعه مدنی به صورت مدرن شهروندان را به هم پیوند می دهد و مهمترین چسب روابط اجتماعی مدرن محسوب می شود. شهروند جامعه مدرن با هویت مدنی، کارکردهای رفتار اجتماعی جدید برای حضور پویا در جامعه را از خود بروز می دهد. اما بایست اذعان کرد که این موضوع کمتر مورد توجه نخبگان و توده ها در ایران بوده است. بگذریم؛ جامعه مدنی از دوم خرداد۷۶ از جمله موضوعاتی بود که وارد فاز گفتمانی شد و ابتدا در محاورات نخبگان و سپس جامعه رواج یافت. این کلمه اما در همان آغاز با سدّ و ممانعت سختِ گفتمان رسمی روبرو شد و رییس جمهور دوران وقت در همان آغاز با عدم مقاومت بر سر این مطالبه عمومی به تغییر معنای این کلمه مبادرت ورزید. خاتمی به گونه ای نام جدیدی بر جامعه مدنی گذاشت که این نام به نوعی برگشت از آن بود. این وادادگی محمد خاتمی بر سر «زبان»، درست در همان جایی قرار گرفت که گفتمان رسمی اقتدارگرا، سالها بدان مبادرت ورزیده بود: «تجاوز به واژگان شریف». جامعه مدنی نیز همانند کلماتی همچون: جمهوری، دموکراسی، حقوق ملت، آزادی، برابری و… مورد تعرض قرار گرفت و در ادامه مسیر از معنا تهی شد.
هامون ایران: بزرگترین مساله نهادهای مدنی در ایران چیست؟
حمید موذنی: در ایران بابت برخورد سخت با فعالیت در نهادهای مدنی، در واقع ما اکنون نهادِ مدنیِ واقعی نداریم که به چالشهای آن بپردازیم. چالش مهم و اصلی، فقدان جامعه مدنی است و بررسی عواملی که ما را به این وضعیت رسانده است. تا آنجا به ذهنم میرسد جدای از برخوردهای سخت، سیاستِ دیگری که نهادهای رسمی برای برانداختن جامعه مدنی پیش گرفتند، سلب اختیار و گرفتن استقلال از آنها بود. اغلب این مهم را به وسیله ساختن نهادهای مشابه اما غیرواقعی انجام دادند. از خانه مطبوعات گرفته تا انجمنهای دانشجویی و اتحادیه های کارگری، در تک تک این موارد ما با نهادهایی موازی مواجه ایم که اسامی ای نزدیک به نهاد اصلی دارند (مثل خانه کارگر و…) اما تنها کارکردشان مختلکردنِ کار نهاد اصلی است. واقعیت این است که کشور اکنون به یک سوپرمارکت بحران تبدیل شده است. همه نوع بحران در ایران اکنون وجود دارد که هرکدام از آنها اگر در یک جامعه دیگری وجود داشت شاید به یک بن بست یا تغییرات اساسی مبدل میشد. اما در ایران از فرط وجود و تکرار بحران، دیگر بحران هم بحرانساز نیست. حتا خود بحران از معنا تهی شده است و برای همین بحران سازی به رفع بحران کمک می کند. راه حل تمام بحرانهای ایران به سیاست گره خورده است و تا مسئله بن بست سیاسی حل نشود، سایر مسائل همینطور باقی مانده و بُغرنجتر می شوند.
هامون ایران: تشکلهای غیردولتی در ایران تا چه اندازه اثربخشی و کارایی داشته اند؟
حمید موذنی: نهادهای مدنی در ایران ، نهاد مدنی نیستند. در واقع، نهاد مدنیِ فاقد کارکرد گروه فشار، ذیل همان نهادها و دستگاه های بورورکراسیِ گفتمان رسمی(حاکمیت) جای می گیرند. به بیان ساده تر نهاد مدنی باید بتواند در اعمال سیاستهای رسمی را مختل کرده و با سازوکارهایی آنها را تعدیل کرده یا تغییر دهد. اما در حال حاضر ما با چنین چیزی مواجه نیستیم. یکی از عوامل ضعف نهادهای مدنی سنگبنای کجی بود که دولت محمد خاتمی بنا گذاشت. دولت اصلاحات با افزایش مجوز ثبتِ کمّی نهادهای مدنی تلاش کرد مثل دیگر لوازمات مدرنیته که در ایران تنها ظاهر آنها به وجود آمد و فاقد روح مدرن بودند، این بار نیز از همان سنتِ اَخذِ ایماژِ مدرنیته بهره ببرد. و این بار البته ضربه زده شده، به هویت مدرن و مدرنیته، سختتر و سهمگینتر بود. زیرا این نهادها دستوری، بخشنامه ای و از بالا به پایین بود که با روح جامعه مدنی مخالف بود. جامعه مدنی بایست داوطلبانه و در جهت فشار به دولت باشد، نه فِیک و شوآف و باسمه ای که همین مهم، جامعه مدنی را از عملکرد اصلی خود به دور کرد و آن را به حضیض برد. به عنوان مثال جنبش دانشجویی که در آن دوران با نهادها و تشکلهایش تمام قد پشت سر دولت خاتمی ایستاده بود، عملا تبدیل به پیاده نظام اصلاحات شد. گویا این اصلاحات بود که تشکلها را در دست گرفت و نه برعکس. در حالی که قاعدتا می بایست برعکس باشد. ایران با انقلاب مشروطه و ورود ابزارهای مدرن به جای مدرنیسم، به مدرنیزاسیون رسید. این وضعیت منجر به این شد که جامعه توده ای بماند اما ظواهر جهان مدرن به ایران بیایند. یعنی انقلاب مشروطه و مجموع رخدادهایی که ایران را از سنت جدا می کرد تنها به ظاهر بود و در عمق رخدادی صورت نگرفت و به تحول گفتماتی در ایران منجر نشد. اما این بار دولتی مدعی اصلاحات به صورت دستوری به افزایش کمّی نهادهای مدنی اقدام کرد و چون کارکتر واقعی یک دولت را نداشت بر سر همه ادعاهای خود کوتاه آمد و همه دستاوردهای گفتمان اجتماعی را به حضیض برد. جامعه مدنی پسا-دوم خرداد با اینکه بایست غیردولتی باشد بر اساس همین تاسیس دولتی به مرید دولت در آمد و این نهادها به جای تقویت جامعه مدنی، مجری برنامه ها و سیاستها و پژوهشهای دولتی شدند و در نهایت هم کلمه جامعه مدنی معنای خود را از دست داد. اما نمی توان کتمان کرد که شهروندانی کوشا و پویا هم بودند که در حیطه های مختلف به صورت مستقل نهادهایی را تاسیس کردند که البته آنها نیز با فشار در نهایت به تعطیلی کشیده شدند و یا حذف شدند.
هامون ایران: فعالان مدنی و اجتماعی در جامعه امروز ایران، آیا کنشگری موثری داشته اند.؟
حمید موذنی: با فراگیری شبکه های اجتماعی در ایران، فعالیت مدنی و یا فعالیت اجتماعی از آنچه که پیش از آن بود نیز بدتر شد. برخلاف نظر عموم که شبکههای اجتماعی را عرصهای برای فعالیت میدانند، گمان میکنم ما با یک شبه فعالیت مواجهایم که سویههای منفیاش را نمیبینیم. در وضعیت جدید، دیگر نیاز به یک تشکل و نهاد مدنی نبود و شبکه های اجتماعی فرصت را به پوپولیستها دادند تا با یک تلفن هوشمند به بهره برداری از بحرانهای فراوان برای نمایش و عرضه خود اقدام کنند. پوپولیستها در فقدان جامعه مدنی از مرگ و میرها، شیوع کرونا، ناکارآمدی مدیران و انواع و اقسام دیگر بحرانها، فرصت را غنیمت شمرده و از میل درونی مردم به نفع خود و علیه مطالبات بهره بردند. در زمان به مسلخ بردن کلمات از سوی گفتمان رسمی، حالا فرصت جدید به دست پوپولیست ها افتاده بود تا آنها نیز همان متجاوز جدید به کلمات باشند و برخی کلمات شریف باقی مانده و یا نحیف شده نیز به دست آنها مورد تعرض قرار گیرد. در وضعیت اتمیزاسیون اجتماعی که جامعه ذره ای شده و فردیت ضعیف شده است. در وضعیتی که شهروندان به کف هرم مازلو سقوط کردهاند و هر دم تعدادی تازه از مردم به طبقه فرودست سقوط می کنند و انسان هابزی پیشا-لویاتان سر برمیآورد، شبکه های اجتماعی نیز به این وضعیت شتاب بیشتری بخشیدند و زنگ خطر اجتماعی بیش از پیش صدایش طنین انداز شده است؛ شعر فروغ در این وضعیت خود را نمایان می سازد که: گوش کن؛ وزش ظلمت را می شنوی؟ اما در برهوت پاسخگویی، وزش ظلمت تنها سهمگین تر میشود و کسی به در کوفتنت، پاسخی نمیدهد. اینجاست که دگر بایست به حافظ رجوع کرد که: از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود.
هامون ایران: مناسبات جامعه مدنی با دولت در سالهای اخبر ایران چگونه شکل گرفته است؟
حمید موذنی: مناسباتی میان دولت و جامعه مدنی وجود ندارد. جامعه مدنی از بین رفته، دولت منتخب، زیر دست دولت پنهان، توان نفس کشیدن ندارد و روز به روز شرایط سخت تر و وضعیت جامعه رقت انگیزتر میشود. اگر به صورت واقعی به قضیه نگاه کنیم، رابطه حکومت با جامعه مدنی، در وضعیت دشمنی و بی رابطهای است و پای اولی بر گردن دومی برداشته نمی شود.
هامون ایران: بزرگترین نقد بر فعالیت تشکلهای غیردولتی در ایران معاصر کدام است؟
حمید موذنی: فکر کنم در یکی از پاسخها به صورت مبسوط به این پرسش پرداختم و به صورت کلی عرض کردم که ما در وضعیت فقدان جامعه مدنی بسر می بریم و چند مورد از عوامل از میان رفتن آن را برشمردم. پیش بینی آینده مشکل است اما زمانی هم که جامعه مدنی وجود ندارد بایست منتظر بود آستانه تحمل توده ها تمام شود و آنگاه در دوران جدید، شاید بتوان دوباره از شکلگیری جامعه مدنی سخن گفت.
هامون ایران: نسبت پروژه «اصلاحات جامعه محور» با فعالیت تشکلهای غیردولتی در ایران چه می باشد؟
حمید موذنی: اصلاحات جامعه محور زمانی که با ناکارآمدی متولیان خود مواجه شد و از یک پروسه به یک پروژه تغییر ماهیت داد، تمام شد. دیگر در وضعیت امروز از اصلاحات جامعه محور تنها یک جسد مرده بر زمین باقی است. اصلاحات جامعه محور متولی بسیار ضعیف و ناکارآمدی همچون محمد خاتمی و بقیه سران اصلاح طلب داشت که کارکرد کاریزمای خاتمی، تنها تضعیف یک گفتمان برساخته اجتماعی بود و همراهان او نیز تنها از این اصلاحات برای کسب قدرت نه برای تقویت جامعه مدنی که بیشتر برای حضور نیروهای خود در کسب قدرت بهره بردند. گاهی بایست برای پیشروی اصلاحات، قدرت را ترک کرد و به تقویت جامعه مدنی پرداخت اما این راهبرد هیچگاه مدنظر اصلاح طلبان قرار نگرفت. اصلاحات جامعه محور دوم خرداد، جامعه مدنی را به صورت کلی رها کرده بود و تنها هدف خود را کسب قدرت بر اساس آرای سلبی مردم قرار داد. در نتیجه، پس از کوتاه مدتی، دیگر کلمه اصلاحات کارکرد خود را از دست داد و وجهی منفی در جامعه پیدا کرد و اصلاحطلبان به جای اصلاحات جایگزین شدند و با استمرار این وضعیت، ناکارآمدی آنها چنان فزونی گرفت که در نهایت جامعه از آنها روی برگرداند و آنها را به مخالفان اصلاحات یعنی اقتدارگرایان تعمیم داد. با این اوصاف در این وضعیت، من چندان به برقراری رابطه دوباره میان این دو امیدوار نیستم چرا که هیچ نشانه ای وجود ندارد.
هامون ایران: آیا برای شروع قرن جدید، باید نسبت به تاثیر تشکلهای غیردولتی و نهادهای مدنی در ایران خوش بین بود؟
حمید موذنی: ما در عصر خوشبینی به سر نمیبریم. قرن۱۹ام و اوایل قرنِ۲۰ام اگر عصر تا حدودی عصر خوشبینی بود، در عصر جدید آنچه وجود دارد بدبینی مفرط است. جهان، شکل زشتی به خود گرفته است. مدرنیته و دموکراسی در وضعیت ضعیفی قرار گرفتهاند و بنیادگرایی، پوپولیسم و فاشیسم در جوار هم در حال رشدند. پستمدرنیسم، دستاوردهای مدرنیسم را چوب حراج زد و ارزشهای مدرن دچار ضعف شدند. با حضور شبکه های اجتماعی نیز سرعت نزول مدرنیته و از خاک سر بر آوردن فاشیسم و توتالیتاریسم از شدت بیشتری گرفته است. چپ و راست دیگر عامل فربه شدن و عمق دادن به یکدیگر نیستند و از دیالکتیک آنها جهان به جلو نمیرود، بلکه هر دو در کنار هم، در حال مقاومت برای ماندن کنار یکدیگر و ایستادگی در برابر موج جدید پوپولیسم هستند. جوامع به جای خوش بینی به سمت اسکیزوفرنی و پارانویای توامان در حال حرکت اند و آنچه از این وضعیت حاصل می شود یک نوع بدبینی حاد است. این بدبینی هیچ وجهی از شک دکارتی مدرنیته را ندارد بلکه ریشه اش در ترسهای کلاسیک پیشا-مدرنیته است. به نظرم آن غریزه ای که به زعم زیگموند فروید برای تمدن سازی مهار شده بود، اکنون از پشت به جلوی ویترین جوامع آمده و وجوه تمدنی انسان و جامعه مدرن در حال عقب نشینی است. اگر اگوی مدرنیته در این چند سال گذشته زیر فشار سوپر-اگوی بنیادگرایی بود اکنون «id»(غریزه) نیز از زیر فشار تمدن به خارج زده و پوپولیست و راست افراطی از آن خارج شده که مبتنی بر بدبینی مفرط به مدرنیته است. دموکراسی و مدرنیته زیر حجم عظیمی از فشار هستند و شاید شکست ترامپ در انتخابات آمریکا و تغییرات و جراحی احتمالی که دولت آمریکا در پیش بگیرد بتواند در رفع این وضعیت کمک نماید. مردم آمریکا دست به کار بزرگی زدند و با اینکه جامعه آمریکا دوپاره شده اما شاید بتوان از نو به احیا دموکراسی و مدرنیته اقدام کرد. هنوز هیچ چیز مشخص نیست. بایست از مارکس وام بگیرم و بگویم دموکراسی خواهان دنیا ، متحد شوید