- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

زنان، خودباوری و ادبیات رنگ باخته؛ یادداشتی از سحر پولادی نژاد

زنان، خودباوری و ادبیات رنگ باخته

سحر پولادی نژاد

 

عبارت عطفی “زنانگی و ادبیات”  ( womanhood and literature )  به کهن موضوعی بدل گردیده که همچنان راکد است. با فرض این رکود، علل آن را می توان فعالیتهای مقطعی و جزیره ای نام برد که گاها بدون پشتوانه های اجتماعی و علمی صورت می گیرد، به همین دلیل حیات اینگونه تحرکات کوتاه مدت است یا با انحرافاتی مواجه می شود و از رسیدن به اهداف اصلی باز می ماند. حتی می توان با اندیشه ای افق دار به قضیه نگاه کرد (با تامل) و آن را معلول نوعی عدم مسئولیت پذیری اجتماعی خواند که مدتهاست از کالبد جامعه ما رخت بر بسته و به عبارتی برائت محض (pure innocence) را به نفع خود صادر نموده است.

با تاکید بر این وجه که هرگاه در جامعه سخنی از زنان (همه جوانب حق و تکلیف ایشان) به میان آمد، آن را موازنه ای (balance ) بدانیم با عبارت “جهان جای بهتر و امن تری برای زیست همه اقشار و اشخاص”. در این گونه مسئولیت پذیری ها (responsibility) در پی یافتن یک تعادل میان زندگی اجتماعی (social life) بشر هستیم. معتقدم زیست اجتماعی یعنی تاثیر متقابل و بلامنازع همه اقشار و اشخاص مزید دیدگاه های جنسی (sex) و جنسیتی (gender) با لحاظ مراحل رشد انسانی بر همدیگر.

بحث از تغییر در حوزه علوم انسانی و رفتاری (بعد روانی و اجتماعی زندگانی بشر) اغلب تبعات خاص خود را دارد و با چالش هایی (challenge) رو به رو بوده که معمولا منتج به ارائه راهکار و چاره گردیده است.

یک رفتار بدل شده به عادت با پشتوانه و پایگاه اجتماعی در طولانی مدت می تواند منشا یک “فرهنگ”(culture) باشد که ممکن است “خرده فرهنگ”هایی (subculture) از آن متولد گردد. این مطلب صرفا برای جامعه ایرانی نیست و فارغ از حدود و مرزها، هرجا که روان  (spirit) بشر جریان داشته باشد، این مبحث نیز صدق می نماید. هرچه این فرهنگ ریشه دارتر و قدیمی تر باشد، یقینا به چالش کشیدن آن و نوشتن و مطالبه در خصوص ضعف موجود در آن در راستای ارائه راهکار یا تغییر سیال با مقاومتهایی رو به رو می گردد که ایجاد جبهه می نماید و این جبهه گیری می تواند دیدگاه هایی بر پایه تعصب خارج از دایره تعقل بزاید. در نتیجه این می شود آغاز راهی که بیشتر شبیه دویدن بر یک نقطه ثابت است؛ بدون هیچ گونه جهش یا پیشروی.

 

مقوله “زنانگی و ادبیات” در محتوای محاوره ای و روزمره، پدیده ای بسیار آشنا و مانوس با ذهن، کلام و به صورت خلاصه با زندگی اجتماعی ایشان می باشد. عباراتی موجود می باشند که نوع انسان را فارغ از جنس (sex) که تفکیکی منطقی و حقیقی است، نوع بشر را با نگاهی جنسیت زده (gender) تقسیم می کند گویی به جنس اول (مرد) و جنس دوم (زن). از این دست عبارات می خوانیم: “حرف های خاله زنک” (نه تنها در قالب بعد رفتاری صحبت کردن بلکه در همه ابعاد رفتاری زنان مستعمل است و حتی برای مردان در مقام مذمت موکد نیز استفاده می گردد.)، “چند کلمه از مادر عروس” (در این عبارت از نقشهایی که زن و زنانه می باشد سخن به میان آمده و به حدی عمیق گردیده که به صورت مثلی رایج می باشد. معمولا اشاره به کلام هجو و بیهوده دارد.)، “خاله سوسکه” (غالبا برای خطاب نوع زن کاربرد دارد. دیگر این که بر این نوع حشره خطاب زنانه نهاده اند.)، “حمام زنان” (اغلب در مواردی که سر و صدایی باطل وجود دارد و خبری از نظم نباشد کاربرد دارد.)، “زن که رسید به بیست باید به حالش گریست” (تحقیر اجتماعی زنان و مهیا نمودن این قشر در راستای پذیرش هر نوع رفتار خارج از چارچوب اخلاق انسانی و به گونه ای مشروعیت بخشیدن به آن جنبه از رفتار است.) و… .

نمونه هایی از این نوع ادبیات را در اشعار بزرگان پارسی نیز مشاهده می کنیم در عین این که ابیاتی نیز در مدح مقام زن دارند اما تاثیرات اجتماعی غیرقابل انکار می باشند که این نیز نمونه ای از آن موارد می باشد. در حال حاضر به طور نسبی نظامی شایسته سالار بروز نموده که ادامه حیات آن از اهمیت ویژه ای در این مسیر برخوردار است. نظام شایسته سالاری می تواند جهان را از مرض دوگانه بینی جنسیتی نجات دهد. چرا که شرط عقلانی و منطقی برتری، شایستگی است.

در سایه حاکمیت شایستگی، ادبیات قدیمی رایج امروز با محتوای خشن علیه نوعی از بشر به نام زن متروک می گردد و تقریبا به فضای نامتعادلی نزدیک می شویم که تحرکات اجتماعی به روزتر و انعطاف پذیرتر شده لذا شایستگی ها و جنبشهای زنان را بازخورد داده در مقابل نوع ادبیات در خود مانده و به نوعی کهنگی محکوم به متروک شدن را به دوش می کشد. در نتیجه تغییر ادبیات شاید با کلام، نگاره ها و گزاره ها یا حتی رسانه ها به راحتی موثر نیفتد.

اما با تلاش زنان در جهت دستیابی به نظامی شایسته سالار مبتنی بر داشته های افراد فارغ از نگاه های جنسیت زده یا تاثیر یافته از جنس می توان تغییراتی را ایجاد نمود که غیرمحسوس عبارات و واژگان منظور را متروک می نماید.

ادبیات به دلیل ذات خاص خود، استمرار و نهادینه شدن آن در فرهنگ به صورت غیرارادی در ضمیر ناخودآگاه حاکم می شود که آمر بسیاری از رفتارهای به عادت انسان می شود که معمولا پس زمینه ای از تعقل قبل از رفتار ندارند (بعد روان شناختی)، از این رهگذر جامعه نیز توسط افراد تشکیل دهنده تاثیر پذیرفته در بعد فردی دچار تغییراتی می گردد (بعد جامعه شناختی) که حقوق برابر بشری اعم از مرد و زن را خدشه دار می نماید. برابری معنوی زن و مرد (جنسیت) به وسیله ایذای ادبی مخدوش می شود که اصول و قواعد حقوقی مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر را هدف نقض قرار می دهند. برای نمونه اشاره ای که در ماده یک از اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص برابری در حرمت و حقوق تمام افراد بشر آمده است.

با پذیرش این نکات و یافته ها در راستای تغییرات سیال در جهت تکریم مقام همه انسانها به خصوص زنان با رویکرد تحول ساختاری در نوع کلام برای زنان اولین گام خودباوری زنان و تلاش برای استحکام نظام شایسته سالار است تا قادر به تغییر آرام و موثر در فرهنگ باشند.

بحث تفصیلی و تخصصی در این حوزه از مجال این مقال خارج است. امید که در فصولی تخصصی فرصتی حاصل آید تا به صورت مفصل به این پدیده پرداخته شود.