- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

درحال برساختن پروژه “تاریخ از پایین” در جنوب ایران هستم؛ در گفتگو با سیدقاسم یاحسینی

درحال برساختن پروژه “تاریخ از پایین” در جنوب ایران هستم

 

مصاحبه اختصاصی هامون ایران با سیدقاسم یاحسینی

درباره کتاب «سدیدالسلطه و مطالعات زنان خلیج فارس در عصر قاجار»

 

 

اشاره: به تازگی کتاب «سدیدالسلطه و مطالعات زنان خلیج فارس در عصر قاجار» اثر سیدقاسم یاحسینی؛ نویسنده و پژوهشگر و مورخ جنوبی منتشر شده است. کتابی که با روش بینارشته ای و چند-رشته ای به فهم و ادراک زیست روزمره زنان حاشیه خلیج فارس در دوره قاجار پرداخته است. کتابی که تلاش دارد وجهه همت خود را در عرصه تاریخ نگاری با دیگر ساحت های علوم انسانی پیوند زند و از درون این مرصع کاری و بریکولاژ-نویسی (به زعم داریوش شایگان) بتواند به درک عمیق تر و وسیع تری از زندگی زنان در آن عصر دست یازد. هرچند که به قول نویسنده اثر، این شیوه اساسا در حوزه تاریخ نگاری جنوب ایران به طور خاص و سرزمین ایران به طور عام متداول نیست و چه بسا با مواجهه ای سخت از سر محافظه کاری روبه رو گردد، اما می تواند دریچه های نویی را در معرفت و شناخت چندساحتی از زیست مردم و عوام بگشاید. ازهمین رو با سیدقاسم یاحسینی به صورت مکتوب گفتگویی را صورت بخشیدیم و حاصل این گفتگو، آنچه هست که در ادامه باهم خواهیم خواند:

 

 

هامون ایران: عنوان کتاب چهار عبارت دلالت بخش دارد؛ اول؛ سدیدالسلطنه، دوم؛ مطالعات زنان، سوم؛ خلیج فارس و چهارم عصر قاجار. چه عنصر تئوریک یا متدولوژیکی یا گفتمانی این­ها را به ­هم وصل می­ کند یا مفصل­ بندی (Articulate) می­ کند؟

سیدقاسم یاحسینی: به ­لحاظ گفتمانی چه بخواهیم و چه نخواهیم ما در عصر پسامدرن زیست و زندگی می کنیم. البته هیچ معلوم نیست خودمان و جغرافیایی که در آن زندگی می­ کنیم، هم مدرن یا پسامدرن باشد. یکی از گفتمان­های برجسته و مهم این عصر، دست­ کم از نیمه دوم قرن بیستم و شروع موج دوم فمینیسم در مغرب زمین تا امروز، توجه به زنان و جنبش زنان می ­باشد. بنابر این اگر یکی از دغدغه ­های اصلی مطالعاتی من فمینیسم و ریشه ­های تاریخی توجه به ­نقش و جایگاه زنان باشد، چیز عجیبی نیست. عجیب آن است که در عصر پسامدرن زندگی کنی و به گفتمان ­های کلان این عصر توجه نداشته باشید! البته «نسبت» ما با دنیا و گفتمان پسامدرن، در حالی که ما هنوز در دنیای انتقال از دنیای قدیم به­ جدید هستیم، نیز جای تأمل بسیار دارد که فرصت پرداختن به آن در این مجال نیست.

اما چرا این چهار کلمه! چنان که در مقدمه کتاب هم شرح داده ­ام، مطالعه من تک ­رشته ­ای و یک موضوعی نیست. یک مطالعه میان رشته ­ای، بلکه چند رشته ­ای است. شامل رشته ­ها و مباحثی چون مطالعات زنان، تاریخ محلی، خلیج ­فارس پژوهی و تاریخ معاصر ایران.

من در کتاب خودم با نگاه و تاریخ ­نگری یک فمینیست، در جستجوی رد پای زنان در آثار سدیدالسلطنه، به عنوان بزرگ­ترین خلیج ­فارس­ شناس عصر خودش، بودم. پس ­زمینۀ ذهن من هم برخی از رشته ­های علوم اجتماعی و انسانی بوده است. (به ­خصوص مطالعات زنان، جامعه ­شناسی تاریخی، انسان­ شناسی فرهنگی و تاریخ فرهنگی). روش و نگاه من در این کتاب توجه به «تاریخ خُرد»، «تاریخ از پائین» و «تاریخ اجتماعی» بوده است. زنان در طول تاریخ همواره حاشیه ­نشین بوده و در تاریخ عملاً و عمداً نادیده گرفته شده ­اند. پروژه کلان فکری من، به نوعی برجسته ­سازی نقش و جایگان زنان به ­قول هرمنوتیست­ ها، در یک متن خاموش است. «متن خاموش» در این­جا و موردنظر من، کل تاریخ ­نگاری و تاریخ­ نگری عصر قاجار است. بر این باورم که زنان در تاریخ ­نگاری و تاریخ­ نگری قاجار در حاشیه بوده و عملاً تلاش شده به ­عنوان جنس دومی که عقل معیوبی دارد، تلقی و معرفی شوند. به ­لحاظ تئوریک بهتر است کتاب «تأدیب النساء» را، که با تحقیقات خانم دکتر روح­انگیز کراچی مشخص شده نوشتۀ یکی از شاهزادگان برجسته عصر قاجار است، بخوانید تا تلقی آنان از زن را بدانید. چنان نگاه زن  ستیزی، در گفتمان تاریخ ­نویسی عصر قاجار نیز ریزش داشته است. اکنون تلاش آن است در لابلای انبوه متون قاجاری، خوانشی فمینیستی انجام شود و این متن خاموش را گویا کرد! کاری بسیار صعب و دشوار، اما بسیار پرفایده. به ­لحاظ متدودیک و تئوریک، من نیز در همین کتیگوری (مقوله) قرار می­گیرم و نوشته ­هایم را باید در همین راستا دانست و تحلیل کرد.

 

 

هامون ایران: از میان چهار عنصر گفتمانی که در عنوان کتاب آمده، کدام به­ عنوان عنصر کانونی و مرکزی در کتاب شما به آن توجه شده است؟

سیدقاسم یاحسینی: چنان که در پاسخ به ­پرسش اول هم گفتم، کتاب من چند-کانونی و میان رشته ­ای است. تلفیق و میکسی است از مطالعات زنان، تاریخ محلی، خلیج فارس پژوهی و تاریخ معاصر. با یک رویکرد هرمنوتیکی و با چشم و نگاه یک «فمینست مسلمان»، (اگر بشود به­ چنین ترکیبی قائل بود که من البته هستم)، به ­سراغ یک خلیج­ فارس ­شناس عصر قاجار رفتم، تا ببینم زنان در آثار و نگاه سدیدالسلطنه چه جایگاه و پایگاهی دارند. کتابم، تک کانونی نیست. چند کانونی و میان رشته ­ای است. بر این باورم که امروزه مورخی موفق است و می ­تواند حرف نویی بزند که افق­ های او متعدد باشد و به ­قول شادروان شایگان دچار «آمیزش افق ­ها» شده باشد. مورخ نوین باید حظ وافری از علوم اجتماعی و انسانی برده باشد. تلاش کند نگاه تئوریکش به روز باشد. زندانی نگاه پوزیتیویستی قرن نوزدهم و فرضاً «حلقه وین»ی نباشد. نگاه چند-افقی و چند-کانونی به ­موضوعات داشته باشد. عصر روایت سنتی از تاریخ، سپری شده است. هرچند در ایران، چون نگاه متودیک و فلسفی به ­تاریخ چندان معمول و مرسوم نیست، این سخن طرفدار چندانی نیز ندارد.

 

 

هامون ایران: نسبت مفاهیم و روش­های تاریخ­نگاری در این کتاب با عنصر قدرت چیست؟ منظور از قدرت، هم در مفهوم اقتدار (Authority) و هم قدرت سیاسی و هم قدرت زیستی (bio politics) می­باشد.

سیدقاسم یاحسینی: پاسخ به این پرسش شما چندان آسان نیست! وقتی زنان در عصر قاجار، دچار نظام گفتمانی زن ­ستیزی و جامعه، فرهنگ و سنت مردسالاری بوده ­اند، نمی­ دانم چگونه باید از اقتدار (Authority) آنان حرف زد؟ البته بودند زنانی که در عصر قاجار و بیشتر در دربار و طبقه اشراف، دارای اقتدار و اتوریته شخصی بودند، اما اولاً اتوریته آنان یک اقتدار فردی و موردی بوده که هرگز به جنبش آگاهی بخش زنان منجر نشد و ثانیاً همان اقتدار هم محدود به و در حرمسرا یا جامعه اشرافی محصور بوده است.

اما درباب قدرت زیستی (bio politics) زنان در عصر قاجار، و خلیج­ فارس، بسیار می ­توان سخن گفت. از آداب و رسوم گرفته تا ابتکارها و خلاقیت ­های مختلف در سبک زندگی. اگرچه زنان در عصر قاجار بهره چندانی از «قدرت» و «اقتدار»، به ­مفهوم فوکویی، نداشتند، اما همۀ هنر و توان خود را در همین حوزه «قدرت زیستی» به کار بردند. جامعه و اجتماع به زنان عصر قاجار «نه» گفته بود، اما زنان که به ­هرحال عضو نیمی از جامعه بودند، با خلاقیت ­های خاص خود کوشیدند با اعمال قدرت زیستی خود، زندگی را کمی تا قسمتی برای خودشان آسان و شیرین کنند و از سویه ­های تز مردسالاری بکاهند. در این باره من در یک مجال دیگر، باید به­ شکل تجربی و انضمامی، با تکیه بر زیست بوم زنان جنوبی و بوشهری، سخن بگویم.

 

 

هامون ایران: روش ­شناسی مورد استفاده در این کتاب که حول «تاریخ خُرد» یا «تاریخ از پائین» می چرخد، چه نسبتی با مکتب تاریخ ­نگاری آنال دارد؟ آیا تلاش ­های تاریخ­ نگارانه سدیدالسلطنه در این حوزه می­ گنجد؟ چه نسبت­ هایی برقرار می­ کنید؟

سیدقاسم یاحسینی: اولاً کدام آنال؟ آنال «لوسین فِوِر» و «مارک بلوخ» و یا «فردینان برودل» و یا نسل سومی ­های حال حاضر آنال که تقریباً نسبت کمی با نسل اول دارند؟ چنان که پیتر برک در کتاب «انقلاب تاریخی فرانسه؛ مکتب آنال» نشان داده، به ­دلیل تکامل و پیشرفت تاریخ ­نگاری، امروزه حتی دشوار است از «مکتب آنال» سخن گفت. مثلاً خود پیتر برک در جوانی از جمله هواداران همین مکتب بود، اما در آثار متأخرش، کمتر رنگ و بوی آنالی مشاهده می ­شود. بگذریم…

چنان که در مقدمه کتاب هم توضیح دادم، سدیدالسلطنه و گفتمانی که او در آن می­زیست، متعلق به ­دنیای ماقبل مدرن و مردسالاری عصر قاجار بود. او که خود بَرده ­دار بود، نه بویی از فمینیسم بُرده بود و نه چیزی از «تاریخ خُرد» و «تاریخ از پائین» به ­گوشش خورده بود. چنان که ابن خلدون در کتاب مهم «مقدمه» هم چیزی از جامعه ­شناسی و اگوست کُنت به­ گوشش نخورده بود! تاریخ ­نگری و تاریخ­ نگاری با محور تاریخ از پائین و تاریخ خُرد، برساخته های قرن بیستمی بوده است. توجه داشته باشید تاریخ تولد مکتب آنال به سال ۱۹۲۹میلادی/ ۱۳۰۸شمسی در فرانسه بوده است. سال­های زیادی هم «آنال» و مطالعات تاریخی آنالی در همان فرانسه محصور ماند.

دنیای سدیدالسلطنه اما ایران عهدِ قاجار بوده است. حتی «قرن نوزدهم» هم نبود. کما این که سدید حتی نام کارل مارکس، پرودون و یا اگوست کُنت هم به گوشش نخورده بود. مارک بلوخ و آنال که هیچ!

اما مورخ امروزی با استفاده از مباحث بین رشته ­ای، میان رشته ­ای و چند رشته ­ای و دیدگاه تاریخ از پائین می تواند و باید به ­سراغ متون کلاسک برود و حرف­های نویی از دل آن متون بیرون بکشد. سدیدالسلطنه هنگام نگارش یادداشت ­های خود بویی از تاریخ از پائین، مکتب آنال و یا فمینیسم نبرده بود. او حتی شخصاً کنیزک و برده داشت. گفتمان زمانه او چنین بود و او هم فرزند زمان خودش بود. اما چون ذهنی فوق ­العاده کنجکاو داشت، توانست تا اندازه زیادی، به ­قول آن فیلسوف تاریخ، «حجاب معاصریت» را بدرد و از سبک زندگی و زندگی روزمره مردمان دور و اطرافش بگوید و بنویسد، همین!

اما منِ مورخ، در حد گوهر خُرد و اندکی که دارم، تلاشم این است که از همۀ سبک­ ها، مکتب­ ها و جریان­ های تاریخ ­نگاری بهره ببرم. از تاریخ ­نگاری مارکسیستی (خصوصاً چپ نو و مارکسیسم اروپایی و به خصوص کسانی چون گرامشی، آلتوسر و  هابسبام) گرفته تا نئو-آنال و لیبرال تا فمینیستی و پسااستعماری.

 

 

هامون ایران: نسبت این شکل از مطالعات در حوزه مطالعات مردم­شناسی با مطالعات پسا استعمارگرایی (post colonialism) از نظر شما چیست؟ آیا نسبت به این حوزه تئوریک و متدودیک، در این کتاب متذکر بوده­اید؟

سیدقاسم یاحسینی: من خودم به ­شخصه با علاقه ­مندی و اشتیاق به ­مباحث تئوریک و تاریخی پسااستعماری پرداخته و می ­پردازم. یکی از کتاب­های خیلی خوبی که اخیراً به­ فارسی ترجمه شده، کتابی است درباب نظر مارکس و انگلس درباره استعمار. نویسندۀ کتاب که گرایش­های مارکسیستی دارد، با نگاه پسااستعماری تلاش کرده تا مارکس و انگلس را از اتهام هوادار استعمار بودن تبرئه کند، که به ­باور من موفق هم نبوده است. توجه داشته باشید مارکس و انگلس در برخی از نامه ­ها و مقالات خود، رسماً به توجیه استعمار انگلیس در آسیا و آفریقا پرداختند. توجیه مارکس درباب «ضرورت تاریخی» استعمار «جامعه بسته و منجمد شده هند» و یا جملات عجیب فردریک انگلس درباب استعمار فرانسه در الجزایر و آفریقا، هنوز هم موجب شگفتی بسیاری است… بماند.

اما توجه داشته باشد سدیدالسلطنه در چارچوب یک دنیای داخلی سخن گفته و به ­ندرت به­ حضور استعماری مثلاً انگلیس در جنوب ایران پرداخته است. گفتمان او هم در دل کولونیالیسم بوده و نه پسا استعمار. البته اگر محققی با دیدگاه تئوریک پسااستعماری آثار سدیدالسلطنه را خوانش انتقادی کند، بهره­ ها خواهد برد، اما من در کتابم چنین قصد و نگرشی نداشتم. من در کتاب، با محویت مطالعات تاریخی زنان، به ­سراغ سدیدالسلطنه رفته ­ام. همین و بس!

 

 

هامون ایران: نقدی جدی بر مطالعات ترجمه ­ای دارید و از برساخت نگرش محلی یا شهرستانی در مطالعات تاریخی و فرهنگی استقبال نموده ­اید، به­ طور مبسوط حدود و ثغور این نگرش و یا چشم انداز از نظر شما کدام است؟ نگاه مطالعات ترجمه ­ای چه آسیب­هایی به­ حوزه مطالعات جنوب ایران زده است؟

سیدقاسم یاحسینی: یک واقعیت تلخ و در عین حال دردآور، پدیده ­ای در تاریخ تفکر نوین و روشنفکری ایران بوده و هنوز هم هست که ده ­ها سال پیش شادروان دکترعلی شریعتی آن را با عنوان «عوضی فهمیدن» صورتبندی کرده بود. به ­قول آن بزرگوار همه حرف­های روشنفکری، تئوری ­ها و نظریه­ ها در علوم اجتماعی «جغرافیا» دارند. چیزی که شریعتی آن را «جغرافیای حرف» می ­نامید.

پژوهشگر وقتی تاریخ روشنفکری و تفکر مواجهه ایرانیان با دنیای مدرن و مدرنیته را می ­خواند، از این همه عوضی فهمیدن­ها حیرت می­ کند. اولویت نظامی­ گری برای رسیدن به ­دنیای مردن توسط عباس میرزا؛ ولیعهد فتحعلی شاه را که همه یادمان هست! ماجرای پرسش­های سوسیالیست ­ها و مارکسیست ­های ایرانی از کائوتسکی و پلخانوف درباب این که ایران وارد «فاز سوسیالیسم» شده و یا نه، هم مشهورتر از آن است که بخواهم آن را تکرار کنم. در حالی که ایران نه حتی وارد فاز بورژوازی شده بود و نه خبری از «پرولتاریای» موردنظر مارکس بود، حرف زدن از ورود به فاز سوسیالیسم چقدر باید تفکر ترجمه ­ای بوده باشد؟

فاجعه بارتر از آن، تحلیل­های ترجمه ­ای حزب توده در زمان دکترمصدق است. براساس تئوری­ های مارکسی و لنینی، حزب پرولتاریایی نمی ­تواند از بورژوازی حمایت کند. حزب توده ایران با چنین تحلیلی بود که به قول خودش از حمایت «مصدق السلطنه» خودداری کرد. کافی است به جزوه اولی که حزب پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ منتشر کرده، توجه کنیم. جزوه­ ای که چنان مورد اعتراض اعضای حزب قرار گرفت که «نسخ» شد! آش چنان شور بود که چنین مشی ویرانگری در کنگره چهارم حزب در شوروی، رسماً و علناً مورد «انتقاد» قرار گرفت. اما در آن هنگام صبو شکسته و نوش دارو پس از مرگ سهراب بود.

روشنفکر برجسته و دانایی چون دکتر رضا براهنی در گرماگرم پس از پیروزی انقلاب کتابی منتشر کرد به نام «در انقلاب ایران چه شد و چه خواهد شد؟» (سال ۱۳۵۸). محور این کتاب این است که ماهیت انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چه ماهیتی است و چه طبقه ­ای رهبری آن را باید برعهده گیرد؟ پاسخ دکتر براهنی «سوسیالیستی» بودن ماهیت انقلاب بهمن ۱۳۵۷ است!

به ­یاد داریم در دهۀ هفتاد و هشتاد شمسی، چگونه بسیاری از روشنفکران ما به­ پیروی بلکه تقلید از ژان فرانسوا لیوتار، در ایران دَم از «وضعیت پُست مدرن» و عبور از مدرنیسم و ورود به دنیا و وضعیت پسامدرن می ­زدند، حال آن که به ­باور همان روشنفکران، مشکل اصلی گفتمانی در ایران و جغرافیای ایران زمین، جدال سنت و مدرن و دنیای قدیم و جدید است. چه حجم کتاب، مقاله و سخنرانی درباب پُست مدرنیسم ترجمه و بعضاً تألیف شد؟ نتیجه فکری و تأثیر فرهنگی آن منشورات در ایران چه بود؟ پیروی از نوعی مُد فکری! مُدی که در دهۀ نود کم­ کم «دِمُده» شد! غوغای رئالیسم جادویی و «مارکزهای ایرانی» هم که هنوز یادمان نرفته است. ایضاً ارجاع می ­دهم به اثر سترگ پژوهشگر برجسته میهن؛ استاد شفیعی کدکنی درباب تقلید محض شاعران ایرانی در طول تاریخ شعر مدرن از انواع سبک­ها و موج ­های شعری اروپایی و غربی در کتاب ارزشمند و خواندنی «با چراغ و آینه».

فکر نمی ­کنم دیگر نیاز به آوردن نمونه ­های دیگری باشد. مدعای بنده به ­لحاظ تئوریک این است که «نظریه» مآلاً محصول «انتزاع» و «تحلیل» واقعیت است. نظریه در واقع امتداد واقعیت است. به قول برتولت برشت، «تنها نظریه ­ای می­تواند واقعیت را تغییر دهد که از واقعیت برخاسته باشد.»

حال توجه بفرمائید چند درصد مسائل نظری فمینیستی می ­تواند چاره و راهگشای جامعه ما، که همچنان در حال عبور از دنیای قدیم به جدید است، باشد؟ حرف من این است که یک فعّال فمینیست در فرضاً سیستان و بلوچستان و کرمانشاه، لزوماً اولویتش همان نیست که یک کُنش­گر فمینیست در تهران و یا اردبیل دارد. همین! اگر در این گزاره دقت کافی بشود، کل مدعای من فهمیده خواهد شد. ما باید جدیدترین نظریه ­های فمینیستی را در مطالعه گرفته و از زوایای کامل آن مطلع باشیم، اما هنگام کُنش در جامعه موزائیکی ایران، باید منطبق بر جغرافیا و فرهنگ هر منطقه نظرورزی و از آن مهم­تر، عمل کنیم. در جامعه و جغرافیایی که هنوز از نام بردن اسم کوچک زنان و دختران خود شرم دارند و در مناطقی از آن، تمایل چندانی به­ حتی تحصیل و مدرسه رفتن دختران خود ندارند، حرف زدن از فمینیسم رادیکال و یا افکار فیلسوفی چون ژولیا کریستوا چه اندازه با «جغرافیای حرف» انطباق دارد؟ آن وقت داستان این جماعت، داستان مردی می ­باشد و می ­شود که به­ عیادت بیماری رفت!  مولانا در کتاب مثنوی به زیبایی تمام چنین «عوضی فهمیدنی» را به ­تصویر کشیده و از آن سخن گفته است.

یک جامعه به تعبیر دکترعلی شریعتی از «درد سیری»، درد می­ کشد و یک جامعه از درد گرسنگی ناله می کند. این هر دو جامعه «درد» دارند، اما شباهت این دو «درد» تا چه اندازه است؟ شاید فقط به ­قول لودویک ویتگنشتاین بگوئیم این چنین شباهتی فقط یک نوع «شباهت خانوادگی» است! در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ!

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقتی دگر.

 

 

هامون ایران: پروژه مطالعاتی شما در حوزه مطالعات تاریخ از پائین و یا تاریخ خُرد، در حوزه جنوب ایران بر چه پایه ­های تئوریک و متدولوژیکی بنا شده است؟ در این حوزه به­ کدام مقولات دیگر در مطالعات آینده خود خواهید پرداخت. آیا طرح پژوهشی و مطالعاتی منسجمی در این زمینه طراحی نموده ­اید که چه بسا بتواند به ­دیگر پژوهشگران یاری رساند؟

سیدقاسم یاحسینی: پرسش شما شامل دو قسمت است. در بخش تئوریک، بله من از طرفداران سخت و پر و پاقرص تاریخ­ نگری و تاریخ ­نگاری از نوع «تاریخ از پائین» هستم. بر این باورم که باید به ­سراغ توده­ ها، حاشیه نشینان، به ­قول فرانتس فانون «مغضوبین روی زمین»، شکست خوردگان، مطرودان، زنان و … رفت، بدون شعار-زدگی و هیجان­های مقطعی، تاریخ توده ­ها، این خاموشان همیشه تاریخ، را همان­گونه که بوده و بدون هیچ بزرگ­ نمایی، مشاطه­ گری و آرمان­ زدگی نوشت. نصف این جماعت، زنان و دختران هستند. من به ­دلیل گرایش­های فمینیستی، طبیعی است که در رویکرد به ­تاریخ پائین، به ­سراغ نیمه خاموش توده ­ها که زنان باشند بروم. توجه داشته باشید که تبعیض میان زنان و مردان طبقه نمی ­شناسد. اگر بخواهم از ترمینولوژی دیالکتیک مارکسی و ماتریالیسم تاریخی استفاده کنم، از «بورژوا» تا «پرولتاریا» به زنان شان ظلم می ­کنند و حقوق آنان را به انحاء مختلف نادیده می ­گیرند. از آقای دکتر و استاد دانشگاه تا فلان نجار یا چوپان به اصطلاح عوام «دستِ ­بزن» دارند و برخی از آنان زنان شان را به قول تاجیک ­ها «لت و کوب» می ­کنند! چرا؟

اما پروژه مطالعاتی من! من برای خودم در طول عمرم، که نمی ­دانم چقدر دیگر از آن باقی مانده، چند دغدغه فکری دارم. یکی از آن­ها مطالعات زنان است. چون یکی از کسانی هستم که دغدغه «بوشهر پژوهی» هم دارم، طبیعی است که در مطالعاتم به زنان بوشهر در تاریخ، از آغاز تا امروز، نیز توجه و عنایت داشته باشم. یکی از پروژه ­های عمری خودم را، همین مطالعه درباب تاریخ کُنش و جایگاه زنان بوشهری از آغاز تاریخ تا امروز می ­دانم. الحمدالله خداوند توفیق داده و در همین باره تاکنون حدود ده عنوان کتاب نوشته و منتشر کرده ­ام و همین حدود کار را هم نوشته و یا در دست نگارش دارم که هنوز مجال انتشار پیدا نکرده است.

می­دانم ابعاد کار چنان وسیع، پُر چالش و گسترده است که چنین پروژه فکری و مطالعاتی فردی و شخصی نمی­ تواند پیش رفته و به­ کمال مطلوب برسد. از مراکز رسمی و دولتی البته انتظاری نیست! چنین طرح بزرگی یک کار تیمی و گروهی است و البته بسیار هم هزینه ­بَر! فرصت را مغتنم شمرده و از همین جا دست همکاری و مساعدت به ­طرف همه پژوهشگرانی که چنین دغدغه ­هایی دارند دراز می­کنم.

به امید روزی که بتوان از «حلقه مطالعاتی بوشهر» در حوزه مطالعات زنان سخن گفت.

آمین، یا رب العالمین.