مقدمه کتاب گفال؛ پاره تاملاتی جامعهشناختی پیرامون استان بوشهر
محسن عباسپور
دفتر پیشرو، مجموعهای از یادداشتهایی است که نگارنده طی سالهای ۹۳ تا ۹۶ نوشته است. عمده آنها ذیل مسئله «جامعهشناسی بوشهر» و تمامیشان در قالب نوشتارهایی برای برقراری گفتگو با جامعه تنظیم گردیدهاند. محور آنها گاه محصول درنگها و تأملات نگارنده پیرامون مسایل اجتماعی جاری در جامعه بوشهر بوده و گاه در پاسخ به پرسش یا موضوع مطرح شده از سوی دوستان گرانقدرم در انجمن هامون ایران، اسماعیل حساممقدم و مهدیه امیری به رشته تحریر درآمدهاند. ضروری است تأکید کنم برخی از این یادداشتها شکل نمیگرفتند و هیچ کدام از آنها به سبک و سیاقی که خواهید خواند، تنظیم نمیشدند، اگر جریان فکری هامون در استان بوشهر و جنوب کشور شکل نگرفته بود. شرح مختصری از آشناییام با این نهاد اندیشهورز را در یادداشت «چرا هامون؟» که در همین دفتر نیز بازنشر شده است، آوردهام. آنچه در طول سالهای همکاری با این نهاد زمینهای برای همکاری نگارنده پدید آورده بود، علاوه بر نزدیکی دیدگاههای فکری و التزام به نگاههایی از دریچههای جامعهشناسی، مردمشناسی، مطالعات فرهنگی و… به جامعه بوشهر، مشی مبتنی بر کنشگری میدانی و برقراری گفتگو با جامعه، از سوی این نهاد غیردولتی نیز بود.
مجموعهی پیشرو، شامل دو بخش است. بخش نخست که عمده مقالهها و یادداشتها را به خود اختصاص داده، در ارتباط مستقیم با استان بوشهر و مسایل اجتماعی جاری آن است. بخش دیگر که با عنوان ضمیمهها و در پایان کتاب آمده، شامل چهار یادداشت و مقاله دیگری است که گرچه اشاره مستقیمی به مسایل اجتماعی بوشهر ندارند، اما به دو دلیل در این مجموعه قرار گرفتند. نخست آنکه در همان فضای فکری و در همان دورانی نوشته و تنظیم شدهاند که سایر یادداشتها و مقالههای این مجموعه در آنها نوشته شدهاند. براین اساس میتواند در پیوند با نوشتههای مرتبط با بوشهر، به تقویت گفتگوی نویسنده ـ مخاطب که در این دفتر دنبال میشود، کمک نماید. دوم اینکه این یادداشتها نیز همچون سایر نوشتههای دیگری که در این مجموعه گردآوری شده، در فضای اندیشهای هامون منتشر شدهاند و ذیل گفتمانی که این جریان فکری با جامعه جنوب برقرار کرده به دست مخاطبها رسیدهاند.
برای اینکه یادداشتهای گردآوری شده در این دفتر بتوانند نزدیکترین ارتباط ممکن فکری با مخاطب را برقرار نمایند، مناسب دیدم در ابتدا شرح مختصری بر برخی کلیدواژهها و یا عناصر اصلی و پرتکرار در متن این یادداشتها ارایه نمایم. بر این اساس آنچه در ادامه میآید، لزوماً بیانگر مفهوم دقیق هر کدام از این واژگان نیست، بلکه تشریح فضای مفهومی آنها ـ با اتکاء به تعابیر نظریشان ـ و نوع مواجهه نگارنده با هرکدام از این مفاهیم است که تلاش میکنم به بیانی ساده مطرح گردند. گمان من بر این است که این کار بتواند امکان مناسبتری را برای برقراری گفتگوی نویسنده و مخاطب، در آثاری از این دست برقرار نماید.
بوشهر
همانطور که در سطرهای پیشین آمد، عمده یادداشتهای این دفتر ذیل «مسئلهای به نام بوشهر» شکل گرفتهاند. نگارنده از اواخر سال ۱۳۸۶ تا اوایل سال ۱۳۹۵ ساکن بوشهر بود. در فضای اجتماعی این شهر و در ارتباط مداوم و روزانه با گروههای مختلف اجتماعی ساکن بوشهر، ارتباطی مداوم داشتم. عمده این ارتباط با اهالی شهر و شهرستان بوشهر بود، با این وجود به اقتضاء ضرورت کاری، با گروهها و افراد دیگری در سایر شهرستانهای استان نیز، ارتباط کنشگرانهای داشتم. آنچه در ذهن من ذیل مسئله بوشهر شکل گرفته و در قالب این یادداشتها بازتاب داده شده است، نگاهی است مبتنی بر پرسشهای برآمده از پشت عینک جامعهشناسی به جامعهای که در آن زندگی میکردم و با مردم آن در ارتباطی مداوم قرار داشتم. بر این اساس، در این یادداشتها، بوشهر نه به مثابه شهری است که با روشهای انتخاب نمونه برای یک کار مطالعاتی انتخاب شده باشد و نه به واسطه تعلقهای احساسی و عاطفی که به واسطه حضور و زیست در یک منطقه، ممکن است در ذهن افراد ایجاد شود. بنابراین در صورت حضور نگارنده در شهر و منطقهای دیگر و با احتمال وجود بستری مانند انجمن هامون ایران، این یادداشتها میتوانستند ذیل مسئله آن شهر پدیدار شوند.
توسعه
شاید محور و مرکز اصلی بیشتر یادداشتهای این دفتر، پیرامون مفهوم مسئله توسعه باشد. البته که تشریح و یا تبیین این واژه، نیازمند ارجاع به کتابهای تخصصی است که مباحث متعددی را از زوایای گوناگون پیرامون این مفهوم مطرح میکنند. اما به ضرورت این یادداشتِ مختصر و جهت کمک به هرچه واضحتر شدن فضای گفتگوی ذهنی نویسنده و مخاطب، بایستی تصریح کنم که مفهوم توسعه، مفهومی کیفی است که متناسب با فضای فکری و زیست مادی افراد یک جامعه و متأثر ارتباط چندسویهای از کنشهای درون و برونگروهی آنها شکل میگیرد.
با این وجود در ایرانِ امروز و متأثر از برخی رویههای مشابه در دنیا، دستگاهها و نهادهایی که به عنوان پیشرانهای جامعه به ایفای نقش میپردازند، این مفهوم را به مفهومی کمّی تقلیل دادهاند و با تکیه به آمار و ارقام، نه فقط توسعه را از مفهوم کیفی و مبتنی بر امر اجتماعی خود دور کردهاند، بلکه آن را به مثابه یک ایدئولوژی و از طرق مختلف اعم از صنعت فرهنگ، بستههای مختلف و متنوع و وسیع رسانهای و… در سطح کشور ترویج دادهاند. دنبال نمودن چنین رویهای و خلق این ایدئولوژی، تنها محدود به یک جریان سیاسی و یا اقتصادی هم نیست. بلکه با نگاهی به دستگاههای خلق و ترویج «ایدئولوژی توسعه»، میتوان رد پای پررنگ اکثر قریب به اتفاق کنشگران فردی و نهادی حاضر در سپهرهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… کشور را در پدیداری چنین خوانشی از توسعه در سطح جامعه دید.
تقلیل مفهوم کیفی توسعه به تعابیر کمّی همچون رشد، پیشرفت، ارتقاء و…، زمینه مناسبی ایجاد مینماید تا زیست پایدار و مبتنی بر ارزشهای فرهنگی همچون صلح، درک متقابل دیگری، گفتگوی مسئولیتپذیرانه، کنشگری متناسب با خرد جمعی، خلق کنشهای جمعی برای دسترسی به محیطزیستی پایدار و… که بایستی ذیل مفهوم کیفی توسعه شکل بگیرند، جای خود را به ارزشهای کمّی مانند ایجاد سد، احداث پتروشیمی، راهاندازی منطقه آزاد تجاری، گسترش راهآهن و… بدهند. اینگونه است که شهروندان چنین جوامعی در روند درخواست توسعه، به جای مطالبه گفتگوی مسئولیتپذیرانه، کنشگری متناسب با خرد جمعی، تشکلیابی مبتنی بر مسئولیتپذیری اجتماعی و ایجاد کنشهای جمعی و…، خواستار احداث راهآهن و ایجاد منطقه آزاد تجاری و… میشوند. این دو خوانش متفاوت، دو روش متفاوت از زندگی را نیز برای مردم به دنبال دارند و دو شکل متفاوت از دولت را پدیدار میکند. در واقع میتوان گفت در کلمه ترویج شده «توسعه» به نوعی با جعل واژه و مفهوم مواجهیم که مصادیق آن را از پشت عینک جامعهشناسانه و با نگاه به جوامع شهری و روستایی پیرامونمان میتوانیم ببینیم و در آنها تأمل نماییم.
لیبرالیسم و نئولیبرالیسم
همچون مفهوم توسعه، مخاطب پرسشگر برای به دست آوردن درک دقیقی از این دو واژهی رایج در علوم انسانی، بایستی به سراغ کتابهای تخصصی برود که با ارایه ریشهشناسی تاریخی این مفاهیم، تعریف نظری دقیقی از این دو واژه را ارایه مینمایند. با این وجود و صرفاً جهت نزدیک شدن ذهن مخاطبِ یادداشتهای گردآوری شده در این دفتر برای شروع یک گفتگوی فکری، بایستی گفت که لیبرالیسم و نئولیبرالیسم، دو مکتب فکری جداگانه هستند که بیش از همهی علوم، در علم اقتصاد چارچوببندی نظری شدهاند؛ اما به خصوص نئولیبرالیسم، به مرور و با ایجاد تصویری آخرالزمانی و جهانشمول از خود، اصولش را به تمامی ساحتهای زندگی و زیست انسانها تزریق نمود و تمامی عرصههای اجتماعی از شهر و محلههای آن تا روستاها و نهادهای مختلف و روابط گوناگون اجتماعی را در بر گرفت. این مکتب فکری به واسطه توفیقی که در کنترل روابط اجتماعی از منظر اقتصادی به دست آورده، موفق شده در شکلگیری فضای فکری مردم نیز تأثیر بگذارد.
در ایرانِ معاصر، به صورت مشخص از دوران پایان جنگ هشت ساله و با روی کار آمدن دولت سازندگی به بعد، بدنه سیاستگذاریهای اقتصادی کشور در تمامی دولتها، به سمت دستورالعملهای این مکاتب و به ویژه نئولیبرالیسم حرکت کردند. اصل قرار دادن بازار آزاد، مقرراتزدایی از عرصههای اقتصادی، موقتیسازی نیروی کار، سیاستزدایی و جامعهزدایی از عرصههای عمومی با محدود کردن و یا ممانعت نمودن از تشکلیابی و یا کنترل نظاممند ساختارها و تشکلهای مدنی و… از جمله برخی از ویژگیهای ترویجی این مکتب فکری محسوب میشوند. باتوجه به اینکه ردپای اصول ترویجی این مکاتب را میتوان در بسیاری از تصمیمگیریهای سطوح کلان، میانه و خرد در سطح کشور به ویژه در قالب برنامههای توسعهای مشاهده نمود، بنابراین میتوان متصور شد پیامدهای آنها تأثیر مستقیمی بر استانها، شهرستانها، شهرها و روستاهای مختلف گذاشته است. در این میان با استفاده از ابزارهای فکری جامعهشناسی انتقادی، میتوان مکانیزم عملکرد این مکاتب فکری در سطح جامعه و پیامدهای آنها برای عموم مردم را مشاهده و عیان نمود.