ایرج کمالیان، داستان نویس دشتستانی مطرح کرد:
نویسنده به تنهایی بار سنگین نوشته هایش را به دوش می کشد
گفت و گو از: رضا شبانکاره
اشاره: ایرج کمالیان؛ از هنرمندان و نویسندگان ِ برازجانی است که حدود سه دهه دور از زاده گاه و دیار خود، در کشورهای آسیای شرقی، و شهرهای شیراز و اصفهان روزگار را سپری کرده است. حدود چهار سالی است که بعد از این همه سال، دوباره به برازجان بازگشته و در این شهر اقامت گزیده است.
به بهانه ی اثر در دست چاپ وی تحت عنوان «آوازهای آب» و آشنایی بیشتر با این نویسنده هم اقلیمی و آثارش، سرویس ادبی هفته نامه بیرمی با وی به گفت و گویی نشسته است. البته در سال های گذشته هم به بهانه های انتشار کتاب هایش با او در این نشریه گفت و گوهایی شده است.
ایرج کمالیان، متولد ۱۳۴۱ خورشیدی در بوشهر و اهل برازجان است. او سال های کودکی تا نوجوانی را در بوشهر و برازجان و سال های جوانی را در شیراز و برخی از کشورهای آسیای شرقی گذرانده است. در کارنامه ی ادبی کمالیان مجموعه داستان «راهی در آسمان» (۱۳۸۳) و رمان «زنجیر» (۱۳۸۷/ نشر صادق هدایت/ اصفهان) به چشم می خورد.
این مطلب ابتدا در صفحه ادبی پرنیان – هفته نامه بیرمی منتشر شده و در چارچوب همکاری این نشریه با وبسایت هامون ایران (تارنمای جامعه مدنی جنوب ایران) مجددا در این جا بازنشر می شود.
***
شما پس از سالها دوری از دیار و استان خود چندسالی هست به برازجان برگشته اید. در این مدت که در سطح شهر و یا محافل فرهنگی و ادبی در رفت و آمد بوده اید، وضعیت فرهنگی و اجتماعی شهر را چگونه ارزیابی کرده اید؟
- دقیقتر بخواهم بگویم؛ سی سال بود که خارج از استان بوشهر زندگی کرده ام و حدود چهار سال است که به برازجان برگشته ام و در این مدت، من با محافل ادبی یا فرهنگی به خصوصی در ارتباط تنگاتنگ یا مستمری نبوده ام، اما در کل باید بگویم تا آنجا که ارتباط من و دیدم نسبت به جامعه اجازه می دهد این است که در این وانفسایی که برای ادب و فرهنگ، تره هم خورد نمی کنند، باز افرادی هستند که بدون در نظر گرفتن شرایط سعی می کنند تا نسبت به مسئولیتهای خود در جامعه صادقتر باشند و این ماهی سیاه کوچولو را در تنگ تنگ و ترش آبی که برایش مقدر است، زنده نگه دارند و به خود و به اهالی ادب و به همنسلهایشان امید بدهند که شاید شاهد روزی باشیم که این ماهی در دریای بیکران هنر غوطه ور باشد.
کمی از اثر در دست چاپ خود «آوازهای آب» بگویید.
- از تکنیکهای مختلفی استفاده کرده تا بتواند حول مفهوم عشق تعاریف جدیدی را رقم بزند. البته از دوست داشتن تا عشق ورزیدن خود دریایی از تعاریف هست، مثلاً از عشق نیم تنه لنگ به دخترک از عشق دیو و دلبر و همینطور از عشق به وطن و عشق نامی مادر نسبت به فرزند استفاده کرده تا عشق زمینی را سرمنشاء عشق حقیقی معرفی کند. باز هم امیدوارم توانسته باشم تا این کار را در توان خویش به درستی ارائه داده باشم. در عرفان شرقی و به خصوص ایرانزمین، بیشتر بر مبنای عشق آسمانی یا همان حقیقی و معنوی است، اما من در این رمان بیشتر همچنان که حافظ به آن می پردازد و عشق آسمانی را در لایه هایی از عشق زمینی جستجو می کند. عشق زمینی را سر منشاء عشق معنوی معرفی میکند و من معتقدم که نوشته هایم با توجه به اینکه از رمانهای غیرایرانی تأثیر گرفته است، اما سعی بر این شده تا در ضمن اینکه از نظر معنایی توجه قشری از روشنفکران یا تحصیلکرده ها و یا کتاب خوانهای حرفهای را به خود جلب کند، اما بتواند نظر گروهی از خوانندگان غیرحرفه ای را هم به خود معطوف دارد و معانی و مفاهیمی پیچیده چون عشق را در فرم و شکلی ساده در لابه لای روایتهای متفاوت بیان کند.
چه چیزی باعث شد «آوازهای آب» را بنویسی؟
- تمرکزم بر مفهوم عشق بود اما موضوع آب حادثه ای بود که دایم در داستان تکرار می شد و همین طور که در ذهنم غوطه ور بود در داستان هم سیلان داشت و نتیجه آن شد که می بینید. اتفاقی که در کتاب بین من و آب از نظر ذهنی روی داده است. اگر بخواهم در این باره بیشتر توضیح بدهم باید داستان را تعریف کنم، پس نتیجه را به خواننده کتاب پس از انتشار آن واگذار می کنم.
داستان «آوازهای آب» چه گونه در ذهن ات ریشه دواند؟
- موضوع آب موضوع گسترده ای در عرفان شرقی است و دلیلش را در داستان توضیح داده ام اما اختصاراً باید بگم که من در سال های نه چندان دور دارای ذهنیت به خصوصی بودم که آب نقش ویژه ای در آن داشت و از همین جاست که من به آب تکیه کرده ام تا داستانم را به وسعت دلخواهم برسانم.
یکی از ویژگی آثار شما نوعی گرایش به عرفان گرایی ست. ریشه ی این ویژگی کجاست؟
- هیچ ادعایی برای عارف بودن در من نیست اما ادبیات و سبک نوشتاری من به گونه ای است که خواننده را با نوعی مبادی عرفانی آشنا می کند و ریشه آن در ذهنیت و نوع نگاهی است که در من نسبت به زندگی می شود در یافت.
به لحاظ فرم و تکنیک در کتاب «آوازهای آب» چگونه به آن پرداخته اید و چه قدر برایتان اهمیت داشته است؟
- من هیچگاه قبل از اینکه داستان را بنویسم، به تکنیک یا فرم فکر نکردهام. این ها خود در جریان نوشتن اتفاق می افتد. البته میدانید که تکنیک همیشه در خدمت فرم است و شکل و فرم داستان چیزی است که در ذهن ما غوطه ور است و به خیلی از المانهای شخصیتی خود نویسنده و همینطور نوشته شده مرتبط است و برای من هم مهم است و در طی نوشتن مراحل مختلف داستان به آن می اندیشم. اما آنچه فکر میکنم خیلی می تواند به شناخت شخصیتی داستان کمک کند، «سبک» است؛ یعنی شیوه های کاربردی زبان برای انتقال اندیشه مان و این آن چیزی است که من سعی میکنم به آن وفادار بمانم.
شما به عنوان نویسنده ای که تاکنون چندین اثر داستانی منتشر کرده است، نویسنده شدن در این مملکت چگونه است و با چه مصائبی روبه رو شده اید؟
- با توجه به سؤالی که کرده اید، برای اینکه بتوانم به درستی جواب آن را شرح دهم، باید مروری بر این موضوع داشته باشم که چگونه شد که من نویسنده شدم. در اوایل جوانی بود که به سفر رفتم و چند مدتی را خارج از کشور گذراندم. وقتی به ایران بازگشتم، در شرکت مخابرات راه دور شیراز مشغول شدم. اما طولی نکشید که آنجا را ترک کرده و فروشگاهی را در خیابان قصرالدشت شیراز گرفتم. حدود ده سالی را در آنجا مشغول بودم و آنجا به دلایلی جمعآوری شد و من که در آن زمان دارای همسر و یک فرزند بودم، روزهای خیلی سختی را میگذراندم و در همین سال بود که به فکر افتادم تا این سرگذشت را تبدیل به یک داستان کنم و نتیجه آن دو کتاب شد با نام «راهی در آسمان» و «زنجیر» که به وسیله ایما، اشاره، کنایه و تمثیل سعی کردم تا معنای زندگی خود را به داستان انتقال دهم و خودم با توجه به نظریاتی که شنیده ام از کار خود راضی هستم، اما من هرگز نتوانسته ام که در این محیطی که برای مطرح شدن باید از وسایل غیراخلاقی استفاده کرد و روابط آن چنانی را ایجاد کرد، موفق باشم و این مشکلاتی است که نویسنده در کنار بی توجهی کامل اصحاب هنر، به دوش می کشد. نویسنده بدون اینکه از هیچ جایی حمایتی دریافت کند، خود به تنهایی بار سنگین نوشته هایش را به دوش می کشد.
یک خاطره خوش از تجربه نویسنده شدن خودتان بگویید.
- سال ۸۶ وقتی کتاب «زنجیر» را به چاپ رسانیده بودم، در نمایشگاه کتابی در اصفهان، کتاب «زنجیر» را شرکت دادیم و در آنجا با خانمی به نام قریشی زاده آشنا شدم که مسئول انجمنهای ادبی اصفهان بود که با خواندن «زنجیر» شیفته آن شد و مرا به مراسمی در آمفیتأتر ارشاد اصفهان دعوت کرد و در آنجا با تعریف از رمان زنجیر و مقایسه اش با رمانهای آمریکای لاتین، اقدام به خریدن تعداد ۵۰۰ جلد کتاب برای دانشجویان و تعدادی را برای پیش دانشگاهیان کرد و من آن روز را به خوبی به یاد دارم.
برای نویسنده و شاعر نقش اجتماعی قائل هستی؟ چرا؟
- آیا این که محمد (ص) خاتم پیامبران است و معجزه او کتاب است را یک اتفاق می دانیم یا وسیله ای است تا به ما بگوید انسان خود به پیامبر زمان ِ خود بودن ارتقاء یافته است؟! انسانی که می اندیشد و اندیشه هایش را به یکدیگر انتقال می دهند اندیشه هایی که از پس انتخاب هایش سر می زند آیا این را نمی توان برداشت کرد که نویسنده بودن مقامی مانند پیامبر زمان بودن است؟ زیرا که راه بشریت را نسبت به آینده باز می گشاید. آیا نقشی فراتر از این را می شود برای نویسنده قائل شد در اجتماعی که راه خود را در میانه حواداث گم کرده است؟
آثار داستان نویسان امروزی بوشهر را دنبال می کنی؟ آثار آنان را می خوانی؟
- از گذشته با صادق چوبک و منیرو روانی پور آشنا بوده ام اما در این سال ها با احمد آرام، محمدرضا صفدری و محسن شریف و نوع ادبیاتشان آشنا شده ام.
این گفت و گو ابتدا در صفحه ادبی پرنیان – هفته نامه بیرمی منتشر شده و در چارچوب همکاری این نشریه با وبسایت هامون ایران (تارنمای جامعه مدنی جنوب ایران) در این جا بازنشر می شود.