- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

نویسندگان، شهروندان درجه یک سرزمین خود هستند؛ گفتگو با محمدرضا محمدزادگان

 

محمدرضا محمدزادگان، شاعر و داستان نویس دشتستانی مطرح کرد:

نویسندگان، شهروندان درجه یک سرزمین خود هستند

 

گفت و گو از: رضا شبانکاره

(هفته نامه بیرمی)

 

 

 

 

اشاره: محمدرضا محمدزادگان از چهرهای ادبی استان بوشهر به شمار می رود. وی زاده یکم شهریور ماه ۱۳۵۳ در بوشهر است. او از همان کودکی به واسطه شغل پدرش که از عکاسان قدیمی استان بود  به برازجان آمده و تا کنون نیز ساکن این شهر می باشد. اکنون او کارمند کارخانه سیمان دشتستان  و دانش آموخته کارشناسی رشته حقوق و علوم سیاسی است. محمدزادگان علاوه بر انتشار کتاب شعر ((بدرود امی تیس)) که در سال ۱۳۸۴ از سوی نشر همراه تهران چاپ شد، کتاب مجموعه داستان خود را نیز با عنوان ((در کوک های آخر قالی/ از دار پایین می آییم)) درسال ۱۳۹۶ از سوی انتشارات نوید شیراز منتشر کرد. این مجموعه شامل ۱۰ داستان کوتاه با نام های ((چراغ راهنما، قاب خالی روی دیوار، عنکبوت، نقطه های سفید چادر سیاه زن، در کوک های آخر قالی/ از دار پایین می آییم، سهول، رقص، پاد – شاهان، یک دسته گل گلایول و اسب هر آینه)) می باشد. برای معرفی بیشتر این نویسنده دشتستانی به سراغ محمدزادگان رفتیم تا با دیدگاه های او و کتاب داستانش بیشتر آشنا شویم.

این گفت و گو ابتدا در صفحه ادبی پرنیان ِ هفته نامه بیرمی منتشر شده و در چارچوب همکاری این نشریه با وبسایت هامون ایران (تارنمای جامعه مدنی جنوب ایران)  بازنشر می شود.

 

***

 

– کتاب را به سه چهره ی ادبی جنوب سعید مهیمنی، جلال خسروی و زنده یاد محمد بیابانی تقدیم کرده ای. دلیل آن چه بود و هر کدام از این سه تن در زندگی ادبی شما چه تاثیری داشته است؟

محمدزادگان: بگذراید پرسش تان را تصحیح کنم. کتاب ((در کوک های آخر قالی/ از دار پایین می آییم)) به آقایان سعید مهیمنی،  محسن شریف و ناصر نجفی پیشکش شده است.

اما رفاقت و همنشینی با این سه بزرگواری که نام بردید بدون تعارف تاثیراتی شگرف در زندگی شخصی و ادبی من داشته است.

این رفاقت و همنشینی از این جا آغاز شد که صبح یک روز برای نخستین دیدارم  با آقای منوچهر آتشی به دفتر آیینه جنوب بوشهر رفته بودم. دفتری از شعرهایم نیز همراهم بود. شعرها را برده بودم که آقای آتشی ببیند. (هنوز آن دفتر و حاشیه نویسی های ایشان را دارم.)

همین طور که آقای آتشی شعرها را ورق می زد و نگاه می کرد، از من پرسید که آقای جلال خسروی را می شناسی؟

گفتم که او را ندیده ام و نمی شناسم.

* نکته ای بیفزایم که جلال را تا آن زمان ندیده بودم. اما نخستین گردآمده ی شعرش ((با باوری به حجم گلوله)) را خانده بودم.

آقای آتشی گفت که خسروی شاعر خوبی ست. به زبان شعری خودش رسیده و تاکید کرد حتمن او را ببینم.

برگشتنا شعرهای جلال را دوباره خاندم و شماره تلفن خانه شان را از دوستان گرفته و فردای آن روز با او تماس گرفتم. برای آن که بداند کتابش را خانده ام و بتوانم راحت تر به حضورش راه یابم به ایشان گفتم: – آیا هنوز هم به حجم گلوله باور دارید؟ –

این نخستین تماس و آشنایی من با جلال بود که تا هنوز هم برایم این افتخار باقی است.

 جلال تاثیر بسیاری بر من و دیگر شاعران برازجان و حتا دشتستان داشته است. جلال ذهن و زبان من را در دیدارهای تقریبن هر روزه ام با ایشان متحول کرد. از او بسیار آموخته ام و آموخته ایم.

ما شاعران برازجان همه از زیر کلاه جلال خسروی بیرون آمده ایم.

هم چنین افزوده کنم، جلال بود که من را با بزرگانی دیگر مانند آقای سعید مهیمنی و زنده یاد محمد بیابانی و محسن شریف آشنا کرد.

هنوز هم از هم نشینی و مصاحبت با آقای سعید مهمینی لذت می برم و می آموزم. ایشان در دانش و آگاهی و اخلاق انسان بی همتایی است. زنده یاد محمد بیابانی نیز چنین بود. شاعری که سخت می نوشت و سخت خانده می شد. در نوع شعر خود تک بود و هست.

این سه بزرگواری که شما نام بردید نخستین آموزگاران ادبی من هستند.

 

 

– داستان های «در کوک های آخر قالی از دار پایین می آیم» چه گونه در ذهن ات ریشه دواند؟

محمدزادگان: ((در کوک های آخر قالی/…)) گردآمده ی ۱۰ داستان کوتاه ست  که در دهه ی هفتاد نوشته شده و چندین سال بعد یعنی سال ۱۳۹۶ چاپ شد. و هر داستان آن می تواند به گونه ای متفاوت با دیگری در ذهن ریشه دوانده باشد.

همان گونه که می دانید هر داستان می تواند گاهی با دیدن یک تصویر یا صحنه ای از یک رویداد عینی در پیرامون یا گاهی با خاندن کتاب های دیگر نطفه بگیرد. گاه می تواند ریشه در خاطره داشته باشد، خاه آن خاطره شخصی باشد خاه از زبان دیگری روایت شده باشد. اما مهم این جا ست که داستان نویس، روزها و سال ها حتا  با آن روایت های خام زندگی می کند و رنج می کشد تا بتواند آن را بازآفریند و بپردازد. تاکید می کنم مهم پرداختن این روایت های خام  می باشد. پرداختن به گونه ای دیگر. به زبان و بیانی که تازگی داشته باشد، نو باشد.

گرنه نوشتن آنچه هست یعنی آن چیزی که هست و همه می دانند و می بینند تنها بازنویسی واقعیت است و خلاقیتی در آن نیست. کار خاصی انجام نشده است.

 

– یکی از ویژگی های اثر داستانی شما ایجاز و کوتاه نویسی است. این ایجاز و کوتاه نویسی ریشه در چه چیزی دارد؟

محمدزادگان: چندان به پروبال دادن به موضوع یا شاخ و برگ دادن به آن باور یا شوق ندارم. در نوشتن داستان این را یک کار تکنیکی نمی بینم. هر چند ایرادی نداشته باشد و حتا در گذشته  توان و هنرنمایی نویسنده را نیز به رخ می کشیده اما امروز ضرورت آن را حس نمی کنم و سعی می کنم کم تر به کارش گیرم.

ایجاز را با خاندن نمایش نامه های ایرانی و غیر ایرانی هم چنین با خاندن و مرور داستان های کوتاه هوشنگ گلشیری آموخته ام. هنوز هم بر این باورم که این دو یعنی خاندن نمایشنامه و کارهای هوشنگ گلشیری می تواند تاثیر سازنده ای  بر داستان نویسان داشته باشند.

مثلن هوشنگ گلشیری وقتی می خاهد از شب بنویسد، می نویسد: ((شب بود)) و نمی نویسد ((شب چادر سیاهش را روی سر شهر کشیده بود و درختان مثل توده های عزادار شانه های خود را تکان می دادند.))

( انگار بد نشد. بهتر از کار گلشیری بود، نه ؟!)

البته این که می گویم  پروبال ندادن به موضوع به معنای این نیست که می بایست هر چیزی را همان گونه که هست روایت کرد بلکه می بایست واقعیت را دگرگون کرد، روایت معمول را نیز شکست و به گونه ای دیگر نوشت. بایست از کارهای غیر ضروری زدود. چیزی که با حذف آن از روایت داستان اتفاقی در روایت داستان نمی افتد، بهتر است حذف شود. این نیز تمرین و تجربه ای ست در نوشتن.

 

– در داستان های شما، شخصیت اصلی داستان ها مرد هستند و زنان نقش کم رنگی در داستان دارند. چه مساله پررنگی شخصیت های مرد و چه کم رنگی شخصیت های زن ریشه در چه دارد؟

محمدزادگان: به انتخاب جنسیتی شخصیت ها فکر نکرده ام. شاید انتخاب آن ها به عهده ی من نبوده است. داستان ها گاهی خودشان شخصیت های خودشان را به ضرورت متن و موضوع انتخاب می کنند. آن چه برای من مهم بوده است نوع تعارضی است که شخصیت ها از هر جنسیتی، زن یا مرد با محیط پیرامون خود و با خود دارند یا داشته اند. خاه این تعارض حل شود و داستان پایان پذیرد یا این که حل نشود و داستان هم چنان به دور خود بچرخد یعنی تا چشم کار می کند ادامه یابد و تکرار شود.

 

– به لحاظ فرم و تکنیک در کتاب «در کوک های آخر قالی از دار پایین می آیم» چه گونه به آن پرداخته اید و چه قدر برایتان اهمیت داشته است؟

محمدزادگان: در نوشتن داستان ها نخاسته ام و سعی ننموده ام چندان به پیشنهاد و نظریه ی ارسطو  وفادار  باشم، یعنی نظم و ترتیب زمانی منظم رویدادها: آغاز – میان – پایان.

نخست، عبور از راوی بیرونی و کنار گذاشتن او که بر کلیت داستان، ذهنیت و رفتار شخصیت های داستان حتا اشیاء داستان  احاطه و اشراف کامل دارد. (الگوی کلاسیک)

دوم، رسیدن به راوی درونی که خود یکی از شخصیت ها و یا اشیاء داستان است.

و سوم، به کار گرفتن فعل های حرکتی و نمایشی و حذف فعل گفتاری. ((آقای اشرف سر سه ضلعی اش را به طرفم کج کرد:)) اینجا فعل (گفت) حذف شده است. زیرا همان کج کردن سر به طرف کسی می تواند نشان از آغار گفت و گویی غیر معمول باشد. دیگر نیازی نمی بینم این کج خلقی را توضیح دهم یا در چهره و رفتار آقای اشرف توصیفش کنم. و کارهایی دیگر از این دست …

 

– نویسنده شدن در کشورهای پیرامونی و جهان سوم چه گونه است؟ نویسنده در چنین جوامعی با چه مصائبی روبه­رو می شود؟ در کشور ما وضعیت را چه طور می بینید؟

محمدزادگان: نویسنده چشمی است که در شرایط تاریک به روشنی می بیند. جهل جامعه در نتیجه خاندن آثار نویسندگان، به آگاهی، دانش و  بینش تبدیل  می شود. از همین روست که حساسیت حکومت های توتالیتر و تک محور روی نویسندگان بیشتر است.

 بنیان تحولات فکری و فرهنگی هر جامعه ای می تواند نتیجه ی تحولاتی باشد که نویسندگان آن جامعه در عرصه های فرهنگی و فکری آن جامعه ایجاد کرده اند.

نمونه روشن آن، دوران نوزایی در اروپا ست، که طی سه قرن از فلورانس ایتالیا آغاز شد و در تمام اروپا گسترش یافت.

نوزایی اروپا نیز ناشی از نوشته های نویسندگانی همچون افلاطون، سیسرون، سوفوکل و بسیاری دیگر بود. این ها همه نویسندگان مدرن و متفکر دوران خود بوده اند که اکثریت آن ها توسط کلیسا کشته یا سوزانده شدند.

اما، در مملکت ما ایران… به گفته ی سید علی صالحی: ((حال همه ما خوب است/ اما تو باور نکن))

 

– جایگاه نویسنده و مولف را در سطح جامعه چه گونه ارزیابی می کنید؟

محمدزادگان: اصولن وقتی حرف از نویسنده و نویسندگی می زنیم، بیشتر منظور نویسنده ای است که در تحول فکری خاننده (فرد) و در نتیجه جامعه نقش دارد.

به گونه ای دیگرگونه دیدن را از نوشته های او و نگاه او می آموزیم. بنابراین جایگاه چنین نویسنده ای نمی تواند در سطح اجتماع باشد،  بلکه در عمق و ژرفای جامعه جای دارد. نویسنده ای که در سطح قرار دارد بدون تردید در سطح هم می نویسد. خودش را سرگرم و خرسند می کند. اسباب سرگرمی خاننده را فراهم می کند.

 نویسنده ای که مورد نظر من و شما هست بدون تردید همان است که می نویسد تا دگرگونی فکری ایجاد کند چه در فرهنگ و هنر و چه در عرصه های دیگر فکری.

حافظ است که می گوید: هزار نکته باریکتر زمو اینجاست/ نه هر که سر بتراشد قلندری داند.

 

– برای نویسنده و شاعر نقش اجتماعی قائل هستی؟ چرا؟

محمدزادگان: نویسنده در اجتماع زیست می کند. از متن همان اجتماع و زیست گاه می نویسد. از تاریخ، از شادی و از رنج تاریخی همان اجتماعی می نویسد که خود در آن رشد کرده و بیرون آمده است. نویسندگان، شهروندان درجه یک سرزمین خود هستند.

و آقای محمود دولت آبادی به درستی می گوید:

– هنرمند برآیند اجتماعی اجتماع خویش است. –

از آن جا که ادبیات بسیاری از دانش های مستقر و مسلط در جامعه مانند جامعه شناسی، تاریخ و سیاست را در بر می گیرد ناگزیر نویسنده ی ادبیات نیز ازهیچ کدام به دور نیست به ویژه سیاست.

هر حرکت فرهنگی از طرف نویسنده حتا چاپ یک کتاب برخلاف جریان فکری حاکمیت خودکامه ی هر سرزمینی، می تواند یک امر سیاسی تلقی شود.

رشد هنر می تواند رشد فرهنگی را در پی داشته باشد. رشد فرهنگی، اجتماع را تعالی می بخشد. اجتماع متعالی سیاست مترقی و فضای باز سیاسی را درخواست می کند. سیاست مترقی، اقتصاد سالم و رشد اقتصادی را به دنبال دارد. این چرخه ی ارتباط می بایست آن قدر ادامه پیدا کند و ادامه یابد تا آن اجتماع به آزادی مطلوب خود دست بیابد.

 

–  استقبال از کتاب در محافل ادبی، کتاب فروشی و مخاطبان ادبیات فارسی چه طور بوده است؟

محمدزادگان: خانندگان ادبیات فارسی در مملکت ما ایران فراوانند یعنی به تعداد دانش آموزان و دانشجویان کشور.! اما خانندگان کتاب با تاسف، بسیار اندک.

اما تعداد چاپ ((در کوک های آخر قالی/…)) یک صفر کم داشت یعنی پانصدتا چاپ شد. ناشر هم گفت که صدتا را در کتاب فروشی های شیراز پخش می کند که نکرد. در نتیجه وقتی پخش صورت نگیرد چه توفیری دارد تعداد چاپ کتاب؟!.

البته توفیر دارد. اگر پنج هزار تا چاپ می شد و پخش هم نمی شد آن وقت نمی توانستم میان آشنایان دور یا نزدیک پخش و بهرشان کنم و تاکید داشته باشم حتمن بخانید نظرتان برایم ارزشمند است (یعنی التماس). (جدی نگیرید یا بگیرید.)

البته بی انصافی نباشد در شهرمان برازجان یک نشست رونمایی از کتاب ((در کوک های آخر قالی/ از دار پایین می آییم)) به کوشش دوست عزیز و فرهیخته ام آقای شهرام قلی زاده و دیگر اعضای محترم -خانه ی فرهنگ دشتستان- برگزار شد که اشتیاق خوبی نشان دادند و تعداد زیادی از کتاب را در همان رونمایی خریداری کردند.

نشست رونمایی دیگری نیز به همت رفیق از دست شده ام زنده یاد استاد حسن انصاری -طنزپرداز نام دار دشتستان – و دیگر دوستانم در نشست های ادبی – کتاب بحث- انجام گرفت که از آن نیز خیلی خوب استقبال کردند.

 

– در کارنامه ی ادبی ات هم مجموعه شعر و هم مجموعه داستان دیده می شود. می خواهم بپرسم وجه غالب نوشتارهای ادبی در استان بوشهر در سال های اخیر کدام بوده و دلیل این وجه غالب چیست؟

محمدزادگان: از این جهت که بازار خرید و خاندن کتاب چندان رونقی ندارد از دید من وجه برتر نوشتارهای ادبی چندان مهم نیست. اما انگار از مشروطیت به این سو نیز مادران بیشتر شاعر زاییده اند تا داستان نویس.

این پرسش تان را گاهی در نشست های خودمانی هم مطرح کرده ایم. یادم هست از آقای جلال خسروی پرسیدند آدم چه گونه شاعر می شود؟ ایشان به شوخی گفت: وقتی که از ننه اش قهر می کند.

(جدی نگیرید. البته من هم به شوخی جدی نگرفتم).

اصولن نوشتن داستان وقت و حوصله ای بیشتر می خاهد. تمرکز و سخت کوشی می خاهد. زمان بیشتری درخواست می کند. مکان نوشتن داستان هم هرجا نیست.

 می گویند فلانی فی البداهه شعر می گوید اما نمی شود داستان را فی البداهه گفت یا نوشت.

در پاسخ به بخش نخست پرسش تان بگویم که شعر را دوست دارم. هنوز هم دو گردآمده از شعر دارم که چاپ نشده اند. اما با داستان بیشتر هم نشنینم تا شعر. خاندن و نوشتن و کارم روی داستان بیشتر از شعر است. داستان برایم نوع دیگری ست. از خاندن یک داستان یا یک رمان نه تنها لذت می برم بلکه بهره می گیرم. هنگام نوشتن داستان انگار خودم را می نویسم. خودم را گم می کنم و دوباره خودم را تازه تر پیدا می کنم. انسان و جامعه را از نو می شناسم. اصلن داستان، زندگی ست با تمام ریزه کاری هایش. در حقیقت نیز وجه برتر ادبیات مدرن جهان، داستان است.