- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

مقاومت تراژیک فکری؛ یادداشتی از مجید نصوری

مقاومت تراژیک فکری

 


مجید نصوری
نویسنده و منتقد فرهنگی

سردبیر سومین شماره سالنامه ارغنون هامون

 

روزگار پرستمی است. آوار عذاب، رنج و سفاهت برسر ما ریخته شده یا آویزان است.

کلیه تمایزهای اخلاقی مورد خدشه جدی قرار گرفته شده، ویرانی آگاهی به همراه محدودیت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی همگان را نفس بریده کرده، شمایل ناتوانی و تندیس های بلاهت همه گیر شده و رهایی اگر نه غیرممکن، که بسیار دور از دسترس است. سخت دلی و سست پیمانی؛ عهدی نانوشته میان عموم است.

چنین سترونی تنها قوام اجتماعی موجود را دربرمی گیرد. تلخکامی و یاس فراگیر شده و پادزهرش خوشی لحظه ای نمایان گشته، وفور لذت های آنی و استفاده از غنایم دم؛ راهکار و راه حل بسیاری از عوام و خواص است. به یکدیگر چنین تفسیری از موقعیت چنین مجاوبه ای سهمگین، آه جانان دردمندی را به بار می آورد.

احوال ما در این ایام این گونه است و پرسش نشده، پاسخ هایی به موقعیت داده می شود. چنین وضعی برآمده از احساس فرهیختگی و نه فرهیختگی است که مردمان اعم از خواص و عوام به آن دچار شده اند. این وضع با بیان شبه ادیبانه در فضای مجازی و واقعی، دمادم تولید و انتشار می یابد. و این خود تخلیه ای روانی و فکری است از کوبش ترفنده و سرد واقعیت است. چنان چالشی برانگیخته که ما را وادار به این واکنش عاطفی فکری توامان کرده است.

به اصل سخن بازمی گردیم و چرایی و چیستی پرسش نشدگی را به کنار می گذاریم و در جایی دیگر جداگانه آن را بررسی می کنیم. پرسش آغازین را چگونه مطرح کنیم. بر حسب معمول این مواقع با پرسش چه باید کرد؟ آغاز می کنند. تبعات این پرسش تقریبا تجربه کرده. این پرسش تاکیدی جمعی و سیاسی دارد. و الزام آوری خاصی را می طلبد.

این پرسش را وامی گذاریم و پرسشی محدودتر و دقیق تر اعلام می نماییم. و به این پاسخی در خور می دهیم. “چگونه باید بود؟”

طرح این پرسش تازگی فکری، فرهنگی و اخلاقی به همراه دارد، که سویه های ایجابی و ایجادی و سلبی و انکاری دارد. این پرسش امکان و شرایطی را پیش می آورد که منفعلانه به مسائل و مباحث نپردازیم و در صدد راهی برای حل موضوعات باشیم.

ورودی به این پرسش، قبل از هرچیز به فائق آمدن بر خود و تحمل هستی شناختی وضع موجود است. وضع موجود ماهیتی توان فرسا دارد. مفهومی که توان فرسایی نیستی ساز، که هستی ما را به تحلیل و تخریب می برد.. دوری کردن از این وضعیت نیاز به تمرین هایی دارد که به خودی خود به دست نمی آید.

“تقویت تفکر انتقادی” می تواند بسترساز و به وجود آورنده این رویکرد تحول ساز و کنش گرایانه با امور در تعامل با مشکلات باشد.

“تقلیل مشکلات به امور روان شناختی”؛ خود مشکله ای است که دور شدن از آن توان فکری نیرومندی می خواهد که تفکر انتقادی می تواند چنین توانش ذهنی و عینی برای افراد به وجود آورد.

“تقلیل روان شناختی مشکلات” دست به یک ساده سازی در بهترین حالت و یک مبتذل سازی در بدترین حالت می زند که تقریبا همه چیز را به معشوف و مغموم بودن خود افراد وا می دهد.

راه هایی برای اصلاح چنین موقعیتی ارائه می دهند. داشتن رویکردی اخلاقی –انسانی در فائق آمدن بر خود بسیار موثر است. وارد کردن آرمان به هستی شناسی واقعیت، داشتن این رویکرد را تضمین می کند. آرمان ها همچنان می توانند رفع تبعیض برای آزادی همگان در تمامی سطوح مختلف باشند.

تلاش و گام برداشتن در این کارزار، به وارد کردن آرمان به کنه واقعیت می انجامد. انجامش این رخداد، دفعتی و پرسرعت نیست که یک بار برای همیشه به پایان برسد. که رویه ای است کوتاه مدت، میانه مدت و بلندمدت که با کنش های مشخص و هدفمند می تواند انکشاف گردد.

انکشاف و اکتشاف این رویه ها جنبه های سلبی دارد، که سلبی بودن آن ها ایجابی بودنشان را هم نمایان می سازد که به دو مورد از این رویکرد اشاره می کنم:

۱- ادعاهایی داشته باشیم که بتوانیم از حیث عمل و حیث نظر توان فائق شدن بر آن داشته باشیم. این گزاره از دید نگارنده، تباین جدی به رویکرد ادعاهای کوچک دارد، به طور مثال اگر ادعاهای کوچک خواهان به طور مثال شفافیت میزان فیش حقوقی نمایندگان و استفاده نمایندگان از منابع قدرت و ثروت، خواهان شفافیت اداری در کشور شوید که اگر شفافیت حاکم شود، خود این بحث مورد مثال بلاموضوع می شود. طرح ادعای درست به جای ادعاهای کوچک و ادعاهای بیش اندازه تن دادن است. این ادعاها (هم ادعاهای بیشینه و هم ادعاهای کوچک) می توان اطوار بدون اصول دانست. تلاش شود ادعاها مبنا و اصول مستند و مستدل عقلانی داشته باشند.

۲-عدم ناله سرایی: فشار واقعیت و دور بودن حقیقت از ما حیث اساسی تاثیرات ناگوار شور روانی برای افراد به بار می آورد. فشار سنگین روانی بر برخورد به واقعیت و عدم تسلط در به کارگیری فهم خویش، افراد را برای خروج از این بن بست به نالیدن مدام می کشاند و نالیدن روندی عادی و طبیعی به خود می گیرد. کم کم چنان شوریدگی در افراد به وجود می آورد که بدون آن، افراد چیزی را در خود کم می بینند. عادت در این از لذت نالیدن یکی از راه هایی است که ما تا توانش ذهنی و عینی خود در دور کردن از گفتار خویش می توانیم بهره بیشتری از حقیقت و سلامت روانی بهتری برخود هموار کنیم.

نکته آخری که می توان به این نوشته افزود این است که ما از فرط بدیهی شدن برای مان نادیدنی می شوند. پیدایش و دانش مربوط به آن می تواند استعاره ای زنده برای ما به ارمغان بیاورد. در دانش زمین شناسی دو مضمون بسیار تکرار می شود. فشار و زمان. فشار بیان و در طول زمان در پی تغییرات باشد برای جانان دردمند بیدار این طول زمان تراژیک هست ولی جان سوز نیست.