- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

داستان “شعر” زن؛ یادداشتی از زیور سن

داستان «شعر» زن

 


زیور سنگری
نویسنده و منتقد ادبی-فرهنگی

 


توی اتاق قدم می زند، بخار هنوز ازآشپزخانه بلند می شود. ذهنش در کنکاش «چگونه بودنش و اندیشه اش» در آشوب است. از خود می پرسد: من کجای این خانه ایستاده ام؟ بر انگشتان من چه لحظه هایی گذشته وخواهد گذشت؟ هزاره ها می گذرد، و دفترش پر از سوال؟ تعدادی از آن ها خط قرمز می خورد، تعدادی دیگر در جستجویش، شاید تا بی نهایت تاریخ. علامت سوال بدنبال سوال می آید. در جای خود ایستاده و به آن پرسش ها فکر می کند. در باره زن و ادبیاتش یا ادبیاتی که در باره اش نوشته شده؟ یا هردو. و سعی در بدست آوردن یک نتیجه. در گرماگرم هوای اتاق سرش را بطرف پنجره می چرخاند، کران تا کران درختان شمشاد صف کشیده اند که نوک های شاخه هایشان آفتاب را نشانه می گیرد. بادی می وزد و بوی جوانه های شمشادها و گل های نورس پاییزی را با خود به اتاق می آورد. زنی سبد بدست از پیاده رو می گذرد. خوشه های حوادثش را ازتاریخ زندگیش می چیند و در سبد می گذارد. ازچه تاریخی داستانش شکل گرفت؟ و توانست شعر بسراید؟ چگونه نوشت؟ واصلن چرا داستان؟ چرا شعر؟ داستان هایش از دیدگاه چه کسی نقل کرد؟ از زبان کسی یا خودش یعنی با شیوه اول شخص دست به نگارش تجارب و احساسات و حوادثش زده است ؟ و یا در قالب نامه نگاری؟ حالا اوچگونه با این داستان ها آمد. از چه گفت؟ سیر اندیشه اش از کجا آغاز؟ به کجا در حال جریان بود؟ فصل بعدی چه خواهد بود؟ از چه زبانی حرف زد؟ تفاوت هایش چه بود؟ آیا عالمش با عالم مردان جدا است؟ آیا سرنوشتش مقدری مادرانه است که همواره لالایی بخوانند؟ (لالای زنانه که منبعی بود برای پی بردن به خلق و خوها و آرزو و آرمانش در طول تاریخ زندگیش وروی ادبیات دوره های بعدیش نیز بی تاثیر نبود.) حق تحصیل و ارث و … همه زیر چاقوها ریز ریز می شدند. پیدا کردن جریان های فکری شاید چندان کار ساده ی نباشد. چون برخی از افکارش هنوز در پستو های خانه پنهان هستند. و تاریخ از آن بی خبر. از رادیو می شنود، جنبشی که عمدتا در بریتانیا و امریکا و اروپا سیر تکاملی خود را طی می کند که نشانی از علاقه مفرط زنان به راه یافتن در مراکز ادبی، فرهنگی و سیاسی و دفاع از حقوق خود هستند و در این راستا دست به تالیفاتی می زنند. برخی از زنان از قرن ۱۶ به بعد سبک های نوی در ادبیات بوجود می آورند. (زمانی که پاکدامنیش قبلش حتا تا امروزاز هرچیز با اهمیت تر است و خارج شدن از این حیطه اگر بخواهد مهارت و توانایی خود را نشان دهد دیوانه ای بیش نخواهد بود و با این موانع وغرایز متضاد خود، ترجیح به ماندن در پستو و انزوا می دهد). وزمانی که زنان ایرانی هنوز با فردیت و هویت خود دست وپنجه نرم می کنند، زنی به نام لویز لابه (louise labe) در غزلیات خود عشق ملکوتی با جنبه حیوانی و شهوانی در هم می آمیزد و یکی از موسسین سبک غزلسرایی فرانسه می شود. مادام دوسوینیه ( ۱۶۹۶- ۱۶۲۶م) فرانسوی نخستین کسی می شود که احساسات لطیف شاعرانه را در « نامه نگاری» به کار می برد. جین آستین ( Jane Austen) یکی از بزرگترین رمان نویس همه دوران ها زمینه مطلوبی برای رمان های تاریخی وعشقی بی شمار می شود.در طرح داستان هایش مانند یک مینیاتورعمل و پدیده های که به دایره دیدش نزدیکتر است مانند تجارب معمولی در باره خانواده های محترم شهرستانی در جستجوی کاویدن طبع انسانی و شخصیت و جامعه انگلیسی در سالهای اول قرن نوزدهم برمی آید. گفته شد، او در سال ۱۸۱۵ در برنامه ای به کشیش جیمز کلارک می نویسد» فکر می کنم باید به خود ببالم که بدون خودستایی، نا فرهیخته ترین و ناآگاهترین زنی هستم که جرات کرده است قلم بدست بگیرد» (۱)

 


ویرجینیا ولف (  Virginia Woolf ) انگلیسی ( ۱۹۴۱- ۱۸۸۲) بدون توجه به معیارهای ادبی متداول آن روزبه رمان نویسی معنایی دوباره بخشید. و آنرا از سطح واقعیات و معنویات به عمق هوشیاری و آگاهی می کشاند، و بر دنیای درونی و روانشناختی قهرمانانش متمرکز می کند به نظر او» نوشته های یک زن همواره زنانه است و جز این نمی تواند باشد و هر قدر این نوشته ها بهتر باشد بیشتر زنانه خواهد بود» (۲) و به این ترتیب سبک تازه ی در ادبیات و شیوه مقاله نویسی پدید می آورد. از پنجره بیرون را نگاه می کند، شمشادها راست قامت در پهنای طبیعت روبرویش لبخند می زند. در دلش به آن ها آفرین می گوید وتبسمی ازسر تایید بر آن می زند. حال آن سیر تحول در جامعه و فرهنگ خودش را مرور می کند. شنواتر شد و مباحث رادیکال و پر شور از نقد مالکیت خصوصی در حقانیت حقش و در اعتراض به نهادهای چون خانواده، آموزش و.. باید تند تند آن ها را روی کاغذ به تصویر درآورد.


از جاده های خاکی می گذرد و در خیابان بدنبال هویت ادبیش قدم می زند، به خودش فکر می کند به زن بودنش و هر آنچه فرهنگ و سنت و… به تارو پودش بافته بود و سعی در پاره کردن تارها و رها از تنیدگی های خود. به سراغ قفسه کتاب ها می رود. شاید لازم باشد مروری بر گذشته ها داشته باشد. نخستین کتاب ها ورق می خورد، غبارهای روی آن را تکانی می دهد.آن ها می آیند، برشی روشن از همه ی آن چه تاریک مانده بود و ستاره ها تک تک هویدا می شوند: رابعه قزداری و مهستی گنجوی دو تن از شاعران بنام که توانستند به تنهایی تسلط خود را به زبان شعر نشان دهند. رابعه شاعر قرن سوم و چهارم که معاصر با رودکی و امیر نصر سامانی است، به دو زبان عربی و پارسی مسلط و به هر دو زبان شعر می سراید.اشعارش آنچنان پخته و سلیس است که بعد از یازده قرن تاکنون هنوز روانی و سلاست خود را از دست نداده است.شاید جز این نباشد که قبول کنیم رابعه احاطه نامحدودی در زبان پارسی داشته است. با خنده بر جهانیان واحاطه بر نظم و شعر پارسی وذکاوتش اندیشه هایش شکل گرفت طوری که او را «مگس روئین» می خواندند. پس اولین کسی می شود که از ماهیت عشق سخن می گوید. بر اوزان و عروض تسلط کافی دارد و دریایی دیگر بر دریای ادبیات فارسی می افزاید.


ترکم از دردرآرد خندانک        آن ماهروی چابک مهمانک


ملمع که ساخته و پرداخته طبع ظریف اوست در زمانی شکل می گیرد که یک زن هنوز حق انتخاب عشق و همسر ندارد از طریق اشعارش فریاد مظلومانه خود را به گوش ها می رساند. دارای تذکره ها و شرح حال و نمونه های شعر که از او به عنوان نخستین زن شاعر فارسی، مقام بلند او را در طلوع شعر فارسی ستوده اند.

من جدایم زیار از آن می نالم                تو چه می نالی که با مساعد یاری
من نگویم چو خون دیده ببارم             تو چه گویی که خون دیده نباری (۳)

 

مهستی از شاعران روزگار سلجوقی که از خردسالی شعر می گفت. اهل گنجه بود. ابتدا به دربار سلطان محمود می رود و سپس به دربار سلطان سنجر راه می یابد. شهرتش بدلیل رباعیاتش است، بخصوص «شهرآشوبش» که آشوبی در حسن شهرت او برمی اندازد.

 

بازار دلم با سر و سودات خوش است              شطرنج غمم با رخ زیبات خوش است
دایم داری مرا تو در خانه مات                     ای جان جهان مگر که با مات خوش است (۴)

 

به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع و وصف صاحبان پیشه های گوناگون مانند قصابی، خیاطی، نجاری، خبازی، کفاش، کبوتر باز، کله دوز، نعلبند، بزازو… و سرگرمی های مختلف مردم روزگار خود دارد، پیشرو شعر خاصی در زمان خود می شود، که بعدها در عصر صفوی نیز رواج می یابد. شعرهایش شهرآشوب نام میگیرد که تاکیدش همان بر توصیف حرفه ها و صنایع با بیانی عاشقانه شوخ طبعی، صداقت، و سرشار از نشاط و دور از غم و اندوه و در قالب رباعی است. او صاحبان حرف و صنعت عصر خود را زیبارویانی دلفریب می داند.بدین ترتیب پیشه ها را از حاشیه به متن می خواند و با نگاه و توصیفی غیر مردانه و پرهیز از کلیشه ها و رونویسی ها و باورها شعر می سراید: 

قصاب چنان که عادت اوست مرا
بفکند و بکشت و گفت این خوست مرا
که گاهی گاهی متنی نزدیک به عصر ما دارد:

بنگر تو بدان بنفشه زار دلکش             چون کبریت گرفته اندر آتش
پشتی دارد چو پشت مهجوران کوژ               بویی دارد چو بوی معشوقان خوش

 

او در اشعار سنت شکنش که معشوق را به صراحت در اشعارش می آورد از صنایع ادبی چون تضاد، طباق نیز بهره می جوید. با وجود این شعر و عشق هنوز پشت پرده ها و در پستوی خانه شکل می گیرد و در صندوقخانه ها مخفی. اگر عیان شود کوس رسوایی او به صدا در می آید.
اما قبل تر شاعران دیگری نیز بودند مثل پروین خاتون، شاعرباستانی که در لغت نامه اسدی (۴۶۵ق) اشعاری از او ذکر شده است.دختر خطیب گنجه که رباعیاتی از اوبجا مانده است. (۵)
قرن هفتم با دیوان جهان ملک خاتون. در این دیوان سوای از جایگاه ادبی متن که منثوراست از شرایط زندگی نویسنده و نوع اندیشه رایج در باره زنان را نشان می دهد.

«شکر و سپاس و حمد بی قیاس حضرت خالقی را جل جلاله و عم نواله که آدمی را به شرف نطق و فصاحت و کمال فضل و بلاغت بر دیگر مخلوقات تفاخر بخشید»

روبرو باغیست سبز که آهسته و با تردید جلو می رود. قرن نهم شاعرانی دیگر پا به باغ می گذارند. مانند آرایش بیگم دختر اسکندر میرزا و اوراق سلطان بیگم دختر امیر اسکندر خواهر آرایش بیگم که طبع شعر داشت و نیز بنت البخاریه که جز لقبی چیزی از او بجا نمانده است ویا بی بی حیات از زنان شاعر و عارف و درنهایت پادشاه خاتون معروفترین پادشاه زن ایرانی از سلسله قراختائیان مشهور به لاله خاتون که دارای اشعار لطیف و ملیحی بود. برای نمونه شعری از این پادشاه ذکر می شود:

من آن زنم که همه کار من نکوکار است                   به زیر مقنعه من بسی کله داری است
به هر که مقنعه ای بخشم از سرم گوید                   چه جای مقنعه تاج هزار دیوانی است.


تا قبل از دوره قاجار تعداد زنان محقق و نویسنده اندک است. بعد از قرن ۱۲ جنبشی در ادبیات پیدا می شود سبک دوره ی مغولی و هندی رو به افول می گذارد. مضامین و عبارات پیچیده و سخت کم رنگ تر می شود. از پیشتازان این عرصه که مرکز آن در اصفهان است مانند سید محمد شعله، مشتاق و هاتف و.. می توان نام برد. و با پیدا شدن این شاعران و فضلا دوره ی از ترقی ادبیات ایران شکل می گیرد. اما مفاهیم و مضامین همچنان در ستایش و مدح و وصف شکار و تصویر بهار وخزان دور می زد. فقدان نوآوری در زبان، تصویر سازی، کلام و ترکیب واژه ها از ویژگی های بارز شاعران زن این دوره است. تا این که انقلاب مشروطه از راه می رسد. ادبیات مشروطه شامل بخشی از ادبیات کهن است که از یک سو ریشه در دوره ناصرالدین شاه دارد و از سوی دیگر در ادبیات نوینی متجلی می شود که تا سالهای نزدیک کوتای ۱۲۹۹ شمسی و بعد ادامه می یابد. این ادبیات تکاپوی برای نیل به حکومت قانون با مفاهیمی در وزن های ساده تر و کوتاهتر در قالب های ترانه، تصنیف، مستزداد، مسبوط و ترجیع بند شکل می گیرد. اشعار در حوزه تفکر و محتوا با مضامینی مانند دعوت به اتحاد و همبستگی، احترام به شهیدان، مخالفت با بیگانگان، باستان گرایی، جمهوری خواهی و حمایت از قشر مستضعف است.


در حوزه زبان و تخیل، شاعران به منظور ارتباط و برآوردن نیازهای عمیق اجتماعی به سوی زبان کوچه و بازار کشیده می شوند. و این واژگان با برخی واژگان اروپایی که وارد زبان فارسی شده است و به ظن برخی شاعران با این شیوه سعی در کار اصلاح شعر و ادبیات فارسی داشته اند با لحنی پرشور و کوبنده اشعار خود را شکل دادند. آثار بانوان در این دوره به سبکی کلاسیک است جز «شمس کسمایی» که با ساختار شکنی و سنت گریزی ادبی ذهنیات خود را به تصویر می کشد و نخستین زن شاعر در زمینه سبک نو می شود. این دوران بطور کلی توجه زنان بیشتر اعتراض به وضعیت جامعه خود است. که این مفاهیم در مشاهیری مانند شمس کسمایی، نیمتاج سلماسی، زندخت شیرازی، پروین اعتصامی و ژاله اصفهانی می توان دید. پس این زنان با مفاهیم وطن، آزادی، اخلاق با تکرار مفاهیم و تصاویر مردانه دست به قلم می شوند و بدین سان از حضور نوپای خود در جامعه محافظت می کنند.


پس از ۷۴۱ ق تا مدت بیش از سه قرن خبری از نوشتار زنانه در تاریخ نیست تا زمان حمیده روبدشتی اصفهانی متوفی به سال ۱۰۸۷ هجری قمری. از آن به بعد با افزایش کمی نویسندگان، تنوع نگارشی نیز صورت می گیرد. رشحه اصفهانی با دیوان شعری بالغ بر سه هزار بیت/ مستوره کردستانی کتابی به نام «شرعیات» می نویسد. در این دوره عقاید مذهبی مضامین +نوشته ها است. اگرچه بدور از خرافه و خرافه پرستی می باشند. به عنوان مثال کتاب شرعیات مستوره باب اول آن به اصول دین باب دوم به فروع و باب سوم به غسل اختصاص می یابد. خود علت نوشتن این کتاب را اینطور وصف می کند: «با تنی چند از زنان خویشان قرین و از نسوان هم کیشان هم نشین بودم از هر باب حکایتی و از هر داستان روایتی به میان آمد. تا سخن به رسم وآیین دین نبوی و شریعت جناب مصطفوی کشید… چون گاهی در خدمت ارباب کمال و اصحاب افضال موالی رفته و دری از این مقال سفته ام» ۷

 


بی بی خانم استر آبادی با نقد کتاب «معایب الرجال» از اولین متون فمینستی در ایران که در سال ۱۳۱۲قمری به طنز در نقد و رد کتاب تادیب النسوان نوشت نام اولین منتقد زن را بخود اختصاص می دهد. ملکه بقایی کرمانی در سال ۱۳۰۰ در کرمان بدنیا آید. فعالیتش در دفاع از حقوق آموزگاران با وزارت فرهنگ مشهور است . و رمان هایی به نام «عشق و شهوت»، قلب زن از زبان یک مرد، و کتاب «زن ها چه می گویند» در ۵۵ صفحه به چاپ می رساند.آثار او از نخستین نمونه های داستانی است که از دید یک زن به مسائل زنانه می پردازد.


داستان ها علیرغم کم تجربگی که در شیوه نگارش یا صنعت آن ها مشاهده می شود. اما از نظر سنت نویسندگی زنانه حائز اهمیت شده است. در داستان ها عشق موضوعی ممنوع و روابط زن ومرد برای هشدار به دختران و کریه نشان دادن باطن مردان است. و هنوز ادبیات زن برای ورود به عرصه جذاب، اما ناشناخته جامعه و هراس از وارد شدن به عرصه ایی بازتر قلمشان تحت تاثیر باورهای ریشه دار و درونی شده برگرفته از ادبیات مردانه است. و داستان هایی خانوادگی و اخلاقی ساختند و پرداختند. هر چند پاره از آن نویسنده ها ادعا کردند که ماجرا واقعی ست اما پایه و اساس داستان ها بیشتر بر تخیلات ذهن یک دختر نوجوان و رمانتیک شباهت دارد. لحظه درنگ کرد و دستی از روی مهربانی کشید بر همان داستان های خام و شعاری و باورهایی که در طول سده ها به او قبولانده بودند که بتدریج حرف هایشان رنگ نوتر و جسورانه تری بخود می گیرد. چند رمان و تعداد بیشتری داستان کوتاه و شعر نشان دهنده حضور جدی آنان در عرصه آفرینش ادبی است. «فردیت و هویت» در ادبیات زن بویژه در دهه اخیر نشانی از تلاش برای خودیابی از حجابی از باید و نبایدها بود که در آن محبوس بود.

 


سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۰ از راه می رسد. «ایراندخت تیمورتاش» داستان اجتماعی، احساسی « دختر تیره بخت و جوان بوالهوس» را می نویسد. و بعد از او زهرا خانلری داستان پروین و پرویز و ژاله یا رهبر دوشیزگان را به رشته تحریر در می آورد. رمان هایش نثری ساده و بی پیرایه دارد و راوی دانای کل است. اندرز پشت هر حادثه شکل می گیرد و داستان شکلی اخلاقی می یابد. تا سال ۱۳۳۹با چند نویسنده زن دیگر:. بهین دخت دارایی با رمان «حرمان» و نویسنده ای به نام مریم ساوجی که نخستین زنی است که مبحث حقوق زن را در رادیو ایران مطرح کرد. او شاعر بود و داستان «دختر راه فرشته» را نوشت. در این سال ها عمدتا زنانی که وابسته به خانواده های ممتاز بودند بخت و فرصتی برای نوشتن می یابند که می توان به کسان دیگر مانند فاطمه سیاح و سیمین دانشور اشاره کرد.


آفتابک بارقه از نور خود را بر ورق های کتاب ها می اندازد. تحولی اجتماعی، فرهنگی، و انسانی بتدریج شکل می گیرد، که همراه با تلاطمی خشن، گاه ایجاد حقارت و گاه بالنده است.


ادبیات همچنان تحت تاثیر کوتای رضاخانی، جنگ جهانی اول، و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که همزمان با حکومت قاجار است از پشت سر می گذرد. در این فاصله شعر آن درگیری مشروطیت را به کناری می گذارد و پوشیده تر ، کنایه تر و در نهایت ادبیانه تر می شود. همراه با کتاب اخلاق و احکام، به مساله زبان و شکل و تخیل بیشتر توجه می شود. اقداماتی برای «تجدد شعری» صورت می گیرد. در این جا افزون بر درج متن هایی بر مبنای آزادی بیان، دموکراسی و… اشعاراز مفاهیم تکراری و کلیشه عهد قاجار به مفاهیم هم چون وطن دوستی و …سوق می یابد. در نتیجه دمکراسی و دفاع از حقوق زنان جزو مضامین ادبیات قرار می گیرد. و تجدد طلبی در چنین فضایی تجربه می گردد. زنان با مردان معترض به حکومت وقت و درخواست زنان برای رفع تبعیض های اجتماعی و فرهنگی و بدنبالش تاسیس مدارس دخترانه توسط زنان و نوشتن مقالات و انتشار روزنامه مانند روزنامه دانش.» با وجود این در این دوره ازبین ۹۵۵ شاعر و نویسنده فقط ۷۵ نفرشان زن بودند». (علی باباچاهی، شعرامروز، زن امروز)

 


شاعرانی مثل ایرج، لاهوتی، بهار و میرزا یحیی دولت آبادی .. و یک زن شاعر به نام پروین اعتصامی . که کوششی برای نوعی ترکیب بندی و استفاده از قالب های غیر معمول شعر سنتی در لحنی بسیار صمیمی و پاک اما در آن دوره کمتر مورد توجه بزرگان انجام می دهد. شعرهایش اما از جنس مادرانگی، نصیحت،کسب معرفت، راستی و نکوکاری، مردمداری و دفاع از حقوق زن است.پروین از پایه گذاران شعر مناظره ی است و در زمان حیاتش شعرهایش را در قالب مناظره (بین اشیا، حیوانات و گیاهان) مثنوی، قطعه و قصیده در قالب دیوان اشعار می نویسد. دیوان اشعارش شامل ۲۳۸ قطعه شعر است. اشعارش مضامین اجتماعی را با دیده انتقادی به تصویر می کشد. درون مایه اشعار او بیشتر غنیمت داشتن فرصت ، فضیلت اخلاقی و انتقاد از ظلم و ستم و ناپایداری دنیاست. او داروی بیماری مزمن شرق را منحصر به تعلیم و تربیت می داند، که شامل حال زن و مرد می باشد و می خواهد که «ضعف و ملال را از خود دور کنند و تند چالاک از این پرتگاه عبور کنند»

 

ای گل تو زجمعیت گلزار چه دیدی               جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی
ای لعل دل افروز تو با این همه پرتو               جز مشتری سفله به بازار چه دیدی

رشحه اصفهانی (دختر هاتف اصفهانی) ملولی شیرازی (همسر یکی از شاهزدگان قاجار).

 

 

شمس کسمایی (شمس جهان) بر خلاف برخی از شاعران که مردان اسطوره ی را نجات بخش ستمیدگان می داند از لشکری از زنان کشوری یاد می کند.شمس کسمایی نخستین زنی که ذهن پویای خود را وارد ساختاری مدرن کرد و گامی در جهت همگونی شعر نو فارسی و اندیشه های جدید برداشت و دم از تجلی عقلی نو می زند. او سعی در تغییرو دگرگونی محتوا و صورت شعر داشت. او با ادراکی از ادبیات و فرهنگ ایران، عثمانی و روسیه و سعی در یک انقلاب ادبی به عنوان « مادر شعر مدرن» لقب گرفت.

 

در کهنه ملک جم خوش دیده می شود             صدها هزار مردان لشکری
آیا کجا شدند زن های کشوری                  آن ها که کردند قرن ها سروری

 

 

سیمین دانشور اولین فارغ التحصیل دکتری ادبیات که به جای تحقیق و تفحص به داستان نویسی روی می آورد. در واقع نویسنده ظهور می کند که از زنان می نویسد. دنیای دانشور زیبا وافتابی و پر از عطر گل و شکوفایی، بوی رشد و معصومیت می دهد. از این رو در شخصیت هایش نشانی از یاس و ناامیدی دیده نمی شود. در جزیره سرگردانی به شاگردانش درس عشق و امید و اعتماد می دهد، و معتقد است زندگی در هر شرایطی را باید با اعتماد به نفس نوشید. و در جایی که شاید همه ناامیدند او از امید واری دم می زند. با این شیوه تفکر پایان جهان را خوش می بیند چرا که بشر در نهایت برای حل معضلات خود یک راه حل منطقی پیدا خواهند کرد. تاریخ نگاران ادبی در ایران سال ۱۳۴۸ با رمان سوشون سیمین دانشور سرآغاز داستان نویسی زنان می دانند. سوشون اولین رمانی است که راوی و شخصیت اول آن زن است که بیشتر حال و دوران زندگی نویسنده را نشان می دهد. دوره ی که زندگی اجتماعی و خانواده بدلیل جنگ جهانی دچار دستخوش و دگرگونی می شود.آلبوم پروانه های رنگی را نگاه می کند و بعد نگاهی به رمانش می اندازد، می بینید که مخاطب را وادار می کند همراه زنی به نام زری که شخصیت اول داستان است همراه شود. در این رمان ذهنیت زنان ایرانی مطرح می شود، ضمن این که سعی در حل و اندیشیدن به مشکلات نیز دارد. از این رو «زری» در تمام برهه های زندگی وجود دارد.یک زن که موقع «بحث خانوادگی» پذیرایی می کند. شاهد است و می بیند اما چون چنین ابرازی برایش امکان ندارد نویسنده از تک گویی و تغییر زاویه دید استفاده می کند. چنانکه خود می گوید: خواستم در تمام قصه (که شاید سیصد صفحه باشد) نورافکن ذهن خودم را به چشم های زری منتقل کنم . تمام قصه ازچشم زری دیده می شود. و این جوری ست که زری می خواهد خانواده اش را حفظ کند. حوادث داستان در دل اجتماع است و اتفاقات همانند اتفاقات جامعه است. سیمین زنان را موثر در حوادث اجتماعی و تاریخی می داند، و آنان را افرادی منفعل و جدا و تنها در خانه نمی داند. در این داستان مدام بر نقش فرهنگ و اختلافات فرهنگی انگلیسی و ایرانی ها تاکید دارد و می خواهد که جامعه به اصل و ذات خود برگردند. با استفاده از شیوه براعت استهلال به معرفی شخصیت ها می پردازد، و به شیوه مینیاتوری عنصر کشمکش در داستان بکار می برد. او نویسنده ی است که متفاوت می نویسد. گاه عامه پسند، گاه رئال و گاه مدرن که از ادبیات کهن نیز بهره می برد.نگاهی به رمان دیگرش «به کی سلام کنم؟» بر این حکایت دور می زند که همه رفته اند و کسی نمانده با سبکی نوستالژیکی می گوید: راوی به کی سلام کند. با یک دید کلی سیمین از پایان غم انگیز بدش می آید و معتقد است که در رمان باید زمینه شادی و شوق برانگیزی داشته باشد.

 


به سراغ کتاب دیگر می رود سیمین بهبهانی نویسنده و شاعر معاصر متولد ۱۳۰۸ در تهران که در عمر ۸۷ ساله خود با جان خشت خویش عالم ادبیات ستون به سقف با استخوان هایش می رساند. ۶۰۰»شعر و غزل نوشته ومی سراید و به همین دلیل او را نیمای غزل نامیدند. اشعارش اما متضمن عشق به وطن، زلزله، جنگ و حقوق زنان.

 

 

گلی ترقی(۱۳۱۸، شمسی) با داستان «زمستان بلند و من چه گوارا هستم « در عرصه نویسندگی نوین قدم نهاد و خاطره نویسی با زبانی نوستالژیک روان و نرم روایت می کند. در نخستین داستان هایش، شخصیت ها آدم های بیمارگونه، ناامید و تنها و منزوی هستند که از همه چیز بیم دارند و سرخورده اند. و با اجتماع رابطه ای نمی توانند برقرار کنند.که دلشان می خواهد رو به مردم کنند و بگویند این منم من واقعی. و دلش می خواهد این روزهای بی معنی و تکراری بگذرد. در سال ۱۳۵۷ داستان «بزرگ بانوی روح من» که قابل تامل است به نگارش در می آورد. نوشته هایش تا ته روحش رسوب می کند، که بوی خاک شخم خورده حاصلخیزی در صحرای چندین هزار ساله می دهد. ته نفسهایش بوی گرسنگی می دهد اما خوشبوست.که همه نشانی از قلم توانای این نویسنده است. در داستان اتوبوس شمیران و دوست کوچک و خانه ی مادر بزرگ ، از کودکی که گم کرده، کودکی که کنارش بود و حرف می زد، چنان می نویسد پله به پله، قدم به قدم انگار که خاطرات کودکی به همان شکل نخستش هنوز نفس می کشد و حرف می زند. توی خیابان اتوبوسی لق لق زنان جلو می آید چراغ می زند و او بی توجه به نقطه بعدی چشم می دوزد. غزاله علیزاده که تقریبا به خاطره نویسی نمی پردازد و از حکایت فاصله می گیرد و به قصه و داستان کوتاه نزدیکتر می شود. تا آنجا که در داستان «خانه ادریسی ها» حتی در وصف صحنه های خشن از زبانی ظریف و زنانه استفاده می کند و برخی از شخصیت ها با وجود رفتار های غیر انسانی دوست داشتنی هستند. بنظر او افراد نه سیاه و نه سفید هستند و فضا ها میان تخیل و واقعیت در جریان است و مهشید امیر شاهی و چند تن دیگر پا به عرصه ظهور می گذارند.

 


«کوچه بن بست» اولین کار مهشید امیرشاهی که در سن نوجوانی می نویسد. در این مجموعه داستان پیرمردی دختری را در خانه محدود می کند و با او به هر بهانه ای پرخاشگری و تشر می زند.اهالی محل راه نجات او را شوهر کردن می دانند. در داستان « جوجه های آخر پاییز» رفتار مردی چاق با تنها مسافردر تاکسی که به نحوی چگونگی امنیت زن در جامعه را نشان می دهد. در « پارتی « عموی مهری با وجود آن که زن دارد نگاهی خریدارانه به راوی داستان دارد. در داستان « بوی پوست لیمو،+ بوی شیر نیز ناامنی زنان را در جامعه به تصویر می کشد. او از معصومیت مادرش حرف می زند و از دختری که آمده تا این معصومیت را خدشه دار کند و جای مادر را پر کند. در میان شخصیت های داستان امیر شاهی تنها شیدا خواهان آزادیست و نمی خواهد ازدواج کند و بقول خودش می خواهد خوش باشد. در کل یک رشته واقعیات ویژه زندگی زنانه و با نگاه زنانه بن مایه داستان ها را پررنگ تر می کند.زنانی که در آشنای این واقعیات هستند و متعهد به آن می دانند.در آثار این نویسنده ستیزی وجود ندارد. او بیشتر جامعه مرد سالار را زیر سوال می برد تا شخصیت های خاص را. تکیه اش روی جنسیت زن است و از این که تنها از دید جنسی خاص دیده می شود گلایه مند است. مهشید امیر شاهی با انتخاب زنان رنجور و سر خورده بی مبالاتی مردان نسبت به زنان زیر ذره بین نگاهش می برد وبا زبانی طنز الود و در حالی که خود را فمنیست نمی داند، ضمن همدردی با زنان، خواهان جامعه ای سالم با زنان آزاده است اما راه چاره را مقابله به مثل کردن نمی داند. آمد با کمی درنگ کتابی دیگر از قفسه که در دستان او نیز هست ، بر می دارد. صدای امواج، باران، افسانه ها و اسطوره ها بیخ کلمات کتابش را گرفته و ندای وانهادگی در هوای دریای شرجی زده می پاشد، تا دریا را در نورش ببنید..

 

 

«منیرو روانی پور» که واماندگی و رها شده گی زنان در جامعه بن مایه داستان هایش مانند سنگ های شیطان می شود. منیرو روانی پور از جمله نویسندگان موفق در زمینه رآلیسم جادویی دهه شصت است که در میان ادبیات مردان بخوبی درخشید. او با بهره گیری از اسطوره ها و نمادها که یکی از مولفه های مهم رئالیسم جادویی است و با استفاده از افسانه های کهن و باورهای دیرین مردمان جنوب ایران به تصویر سازی تقابل سنت و مدرنیته و مشکلات دیگر جامعه می پردازد. در داستان آبی ها ما شاهد عشق یک پری دریایی با بدنی نیمه انسان و نیمه ماهی به ماهیگیری از دهکده جفره هستیم که در این عشق ناکام می ماند و همین اساس خشم و غضب آبی ها می شود که دیگر نمی توانند از دریا بهره ببرند و اسیر امواج سهمگین آن می شوند. داستان برای نجات یافتن از طوفان نه روزه بخاطرخشم بوسلمه که دریا روی کشتی ها رومبیده بود بدنبال قربانی می گردند. مه جمال که نیمی متعلق به خشکی و نیمی به دریا و نماد مبارزه و ستیز است، جلو می آید سرش را روی لبه قایق می گذارد تا زایر حسین سر او را از تنش جدا کند اما چاقو در دستان او می لرزد. روانی پور با ابزار های نمادها و اسطوره ها سعی در شخصیت سازی جدیدی در دنیای ادبیات می کند. شخصیت های زن دیگر در این رمان خیجو دختر زایر حکیم که نماد زنی است که از اظهار عشق و علاقه به مه جمال ابایی ندارد و با شهامت از آن پرده برمی دارد اما در فراق مه جمال از مدرنتیه دهکده استقبال می کند و فرزندان خود را برای تحصیل به شهر می فرستد. بدین ترتیب روانی پور با استفاده از افسانه ها و موجودات افسانه ی و باورها و آداب پیشنیان با چاشنی اسطوره در آفرینش داستان های ادبی نقش آفرینی می کند.
خاتون نماد زنی که در پی مدرنتیه شدن دهکده توسط کارگران مورد تجاوز قرار می گیرد و عفت او به تاراج می رود، نشان دهنده ورود مدرنتیه و شکست سنت ها است.
آذرمعلم آنجاست وی نماد زنی تحصیل کرده، غرب گرا و روشنفکر است .او در پی فرصتی است که برای ادامه تحصیل به کشورهای دیگربرود. و داستان ها را تا این مکان بحال خود می گذارد.

 


«زویا پیرزاد» نوعی رمان راحت، پرنکته و کم اندوه می نویسد. کتاب «چراغ ها را من خاموش می کنم « حالات و روحیات زنان قشر متوسط را ترسیم می کند. کسانی که درگیرالتیام زخم ها و خودیابی هستند. اما دیگر فقیر نیستند. بلکه در آرزوی همدلی، تفاهم با همسر، فرزند و یا مادر هستند. مهسا محب علی با داستان « صدا» در سال ۷۷ و نفرین خاکستری در سال ۸۱ و عاشقیت در پاورقی سال ۸۳ . و میترا الیاتی با رمان «مادمازل کتی» . بعد از انقلاب شمار نویسندگان زن افزایش می یابد. تعدای از زنان در خارج از کشور به زبان فارسی داستان نوشته اند که در اینجا به ذکر تعدادی از ان اشاره می شود:

 


شهرنوش پارسی پور با داستان « سگ و زمستان بلند» که «حوری» مرکز تمام حوادث و ماجراهاست. دختری شخصیتی که در پی اندیشیدن، به دنبال هویت خود می گردد. چون نمی خواهد مثل دیگران در انتظار شوهر باشد. و از خود می پرسد «چرا نباید آدم باشم»؟. در ته نگاهش به آن مرد، بی رحمی موج می زند اما همدردی هم هست. پس تحت تعلیم برادرش حسین قرار می گیرد از نو اندیشیدن را آغاز می کند می گوید «حالا معنی زندگی را می فهم من به پسرم می خواهم یاد بدهم چطور زندگی کند و مرد باشد». بدین ترتیب داستان با طرح پیچیده و گسترده که به زندگی جوان مبارز سرخورده ای می پردازد که از طریق راوی – ناظر بیان می شود و در بخش بعدی ناظر تبدیل به راوی قهرمان می شود و به زندگی حوری می پردازد دراین بخش ها شخصیتش پررنگتر می شود، با کمرویی کمتری از خودش حرف می زند و از دید انتقادی او مسائل اجتماعی و شخصیت های دیگر زیر سوال می رود که روند رو به رشد فکری او را نشان می دهد.نویسنده اما هنوز ارزومند یافتن نیروانای به دور از جنسیت است که در انجا نه مرد باشد و نه زن. در داستان «عقل ابی» قصد دارد زنان را هم که مومیایی تصاویری عقیم از زنانگی اند، با روح مردانه خود اشنا سازد . (۸) به تکه ای از داستان نظر می کند با تمثیل زیبایی که بکار رفته است:
در آنجا پیرمرد ماهیگیر به زن می گوید: «می دانی، ماهیگیران جوان» دریا را مرد می دانند و با حرف تعریف نرینه از ان نام می برند، چون دوسا دارند با ان بجنگند و بر ان غلبه کنند اما می دانم دریا زن است همیشه او را لاماره می نامم…این را بدان ما با دریا نمی جنگیم، دریا را دوست داریم، او به من خوراک می دهد، او مرا در میان بازوان قطره قطره اش می گیرد( شهرنوش پارسی پور، عقل ابی، ص ۲۷۷).
و بدین ترتیب زن در انتهای داستان مرد درون خود را می شناسد و به اهمیت آن پی می برد و کم کم ستیزها ی جنسی رنگ می بازد.

 


نگاهی به کتاب «فریبا وفی» با نام «همه افق» می اندازد. کتابی به نگارش در می آید و با شخصیت های زنانه اش که به روابط درونی انسان ها می پردازد. او در داستان هایش نه می پرسد و نه ایراد می گیرد، بلکه هرآن چه هست جلو دیدگاهشان می گذارد و درون مایه ای خارج از رنج های زنانه و سوای جنسیتی ارائه می دهد. شخصیت ها بدنبال شورش و برهم ریختن قاعده بازی نیستند بلکه راویان بدنبال شناخت دقیق تری از خود و دنیای اطرافشان می گردند.
در داستان آواره و آزاده زن در جستجوی آزادیست و در داستان دیگری گرچه بدنبال عشق است.


سودابه اشرفی/نوشین شاهرخی/ و فیروزه جزایری که رمانی به زبان انگلیسی و ترجمه ی تحت عنوان عطر سنبل عطر کاج که شرح حال یک خانواده ایرانی و مشکلات ادغام آن ها درجامعه امریکایست که بشکلی طنز در جامعه ادبیات درخشید.

 


در گذر سال های ۵۰-۱۳۴۰ به بعد ادبیات نو گرا قدم های جدید تری بر می دارد.شاعرانی مانند فروغ فرخزاد علاوه بر پرداختن به اسطوره سازی- طنز اجتماعی آرمان گرایی نیز در اشعارش بعد تازه می یابد.

«کسی می آید/ کسی می آید /که در عشق با ماست.
کسی که از ابتدا از تن دادن به زیستن گله وار سرباز می زند و می خواهد برخلاف جریان آب شنا کند.
هرگز آرزو نکردی ام / یک ستاره در سراب آسمان شوم یا چو برگزیدگان / همنشین خامش فرشتگان شوم»


فروغ از صراحت لهجه ی خود کم و بطرف شعر جدی روی می آورد و با شکستن چارچوب شعر یکپارچه و وزن عروضی را به وزن زبان گفتار تبدیل کرد ، زبان فارسی برای نخستین باربا تغییری که در شکل شعر، لحن ، صدا و تصویر پیدا کرد صاحب شعری زنانه شد. در حیطه آشنا زدایی فرم ومعنا از ارزش های معمول مردم دور می شود و آن ها را بی معنا و بی ارزش می داند. در عروسک کوکی یکی از تجربه های فروغ در آشنا زدایی محتوایی است که با طنزی تلخ سعی در کوبیدن عادت های مرسوم دارد.

 

بیش از اینها می توان خاموش ماند/ می توان ساعات طولانی / با نگاهی چون مردگان / ثابت خیره شد به دود یک سیگار ( عروسک کوکی- از کتاب تولدی دیگر)

 

فروغ بیشتر عناصر شعرش از زندگی محیط خود ، تقربیا آن هم مرکز( صبغه اقلیمی ) گرفته است. البته این «صبغه اقلیمی تنها به مسائل جغرافیایی محدود نمی شود و اندک اندک مسائل زندگی طبقاتی و نوع فرهنگ های شاعران در خود خواهد گرفت» (۹ )

 

اشعار دهه شصت و هفتاد با نوعی آرمانگریزی به اعتراض های خاموش روی می آورد. سازشکاری و قهرمان پروری کناری می گذارد، از عدالت نمی گریزد، و بدنبال تلاش بیشتر برای قانونمند کردن قضایا است.

تمام زندگی ام / جستجویی بود/ در معبر فریاد/ تمام زندگیم / فریادی بود / در خلیج افتابی اندوه…( مینا دست غیب، داس هاس عصر).

و «شعر از اشعار سنتی فاصله» می گیرد..
شعر اعترافی اما محتاط از شعر سنتی قدیم وعرصه وزن فاصله می گیرد و تنها به کوتاه یا بلند کردن مصرع ها رضایت می دهد. هنوز نوآوری تصویری یا فضا سازی تازه ی شکل نمی گیرد. برخی از آنان تا مرز شعر اقناعی پیش می روند تازه، مطلوب و دلنشین:

شب می بارد/ از گستره ی بی پایان/ از خشونت شهر/ از برهوت بیابان / شب از جنس گریه…. « ناهید کبیری، دلخوشی پراکنده، ص ۵۷»


شکل گیری اشعار نوخواهان، اقناعی (غیرمتعارف)،اعتراضی، استهفامی ظهوری جدید در عرصه شعر و شاعری که گاه به یکدیگر گرایش می یابند. شعر در گیر با ضمیر مه آلود آدمی و در گیر با شکل دهی زبان، کلام، ریتم، بیتهای و… سرگردان و گریزان. ریسک پذیر و اهل خطر کردن (شعر استفهامی) بدون شگفتی از خط های سرخ می گذرند تا چیزی برتجربه های خلاق شعر امروز بیفزانند. مانند فروغ که با شعرهای عروسک کوکی و در خیابان های سرد شب فارغ از آرایه و پیرایه های صوری و ساده « با پشت کردن به معیارهای زمانه خویش تا حد مرزهای بی وزنی جسارت و ناآرامی را شروع می کند.

شعر اعترافی زمانی از مقطع نویسی بطرف کانکریت پیش می رود که نشانی از گذرکلیشه ها و پرواز در بینش شاعر را به تصویر می کشد.لزوما شعر خطابی نیست. گاهی از واژگان یا اصطلاحات جدید جذب شعر می شود گاهی جنبه اعلامیه ای و گاهی احترازی،احتراز از زبان زبانه، از عشق، از مهر مادری و مرعوب ساختار زبانی مردسالارنه (۱۰ )

«ببنین چگونه فرو غلتیدیم/ و سراپای معرکه/ ایمانمان را لیسید..» (۱۱)

 

 

طاهره صفارزاده در شعرهای کانکریت با توجه به تاثیرات بصری برخلاف شعرهای فروغ که عاطفی- غنایی است به سمت اشعار فکری- اجتماعی و مذهبی پیش می رودو با این ویژگی زبانی ذهن خواننده را بر هم می زند. جریان شعر بتدریج به سمت دریافت های زیبا شناختی و به نوعی روانکاوی و مکالمه با درون پیش می رود.

شعر اقناعی از شعر اعترافی فاصله می گیرد. و با زبانی تازه وارد عرصه ذهن مخاطب می شود.مخاطب در این اندیشه که موضوع شعر چه چیزی است؟ و چه می خواهد بگوید. و در حالی که به بسط بیش از حد کارکردهای زبانی نمی اندیشد، سعی در هنجار شکنی و غیر منتظره ی دارد. مفاهیم معمولی که کلیشه زدایی می شود. تقابل زنانه – مردانه ی در کار نیست. تصور «رابطه» در مسیر محاوره ای خود بر هم می زند.


«هیچ نگفتن / به همین راحتی نیست عزیز من/ پدر در می اورد/ گفتن اش اسان است/ نوشتن اش هم کاری ندارد…» (۱۲)

 

شعر امروز بر تغزل و عنصر عشق نا تاکید است. با به چالش کشیدن اشک و آه و مادرانگی در متن تعبیه می شود و فاصله گیری از من مفلوک عاشق، کلیشه شدن سوز و گدازهای عاشقانه و دوستت دارم و سر رسیدن مین، خاکریز، ایام جنگ:

 

«….تومشبک/ عشق مشبک/ افغانستان / بر مانیتور.» (۱۳)

«زن: دو دستی دوستم بدار/ .. کسی هوایمان نداره…/ مگر تا میدان سر به هوای مین/ پشت چند خاکریز می توان خوابید» (۱۴)

 

گاهی زن پرگارش را برمی دارد، به دایره ی دورتر می رود و شروع به بازی با کلمات می کند. برای گریز از معنای که خود مولد معنای دیگر می شود. مبارزه ی برای سرکوب زبان حاکم. شعر استفهامی ( پسانیمایی) بعد از شعر اعترافی و اقناعی «شعر در وضعیت دیگر» می شود. شعر در این دوره ابداع، نوآوری و بسط امکانات مد نظر دارد.

 

«اول برانداز را توی کفششان می کرد../ راحتم نمی توانی بکشی کنار» ( ۱۵)

 

«نغمه مستشار نظامی» در یک مصاحبه خبری می گوید: شاعران زن کشورمان امروز دارای تشخص خاصی در ادبیات هستند و توجه ویژه به شعر زنان و انعکاس در جامعه جهانی می تواند نگاه جهان به شعر زنان ابران را تغییر دهد. فلورا تاجیکی شاعر و منتقد ادامه می دهد: شاعران زن در دهه های قبل زبان زنانه ای در شعرشان دیده نمی شود.در دهه های ۳۰ و ۴۰ معلوم نیست شعر زنانه است یا مردانه .. امروز خیلی از خانم ها نگاه لطیف زنانه در آثارشان نیست . اما خیلی از شاعران بدون آن که بخواهند تقلید کنند یا تغییر دیدگاه بدهند مجبور به سرودن شعر زنانه می شوند و به دغدغه های اجتماعی می پردازد (۱۶)
زن هنوز آرام کنار سایه دیوارها در پیاده رو حادثه می چیند. اما سعی در بی توجهی به سایه های سیاه، سفید و قهوه ای که در خیابان بسرعت از کنارش رد می شود. از خطهای ممتد می گذرد و خود را به روی پل می رساند، و با ذهنی آزادانه تر با زنی دیگر که هم آنجا ایستاده خاصیت قشنگی از زندگی بدون عجز و بدبختی را باور می کند وآرام می گوید: با شمشادها باید همچنان نفسی از جنس تجربه، آگاهی و معرفت و تولدی دیگراز خود بکشیم و برای سایه ها بخوانیم.و تصمیم گرفتند خود را اسیر بیهوده ها و پوچی ها نکنند و سبکبالتر از پرنده های آبی پرواز کنند.


باقی مانده از اقوام باستانیش، جاری در زمان همچنان به شکستن تابوهای فرهنگی به پیش می رود. از جاده های اخلاق، نصایح، پندها، تمجیدها و عشق های ممنوع می گذرد و به دغدغه های اجتماعی و فرهنگی و نامتعارف بودن می رسد. خشم اعتراضی جای اندوه می گیرد. در پی بیان خود، جستجوی خود و التیام زخم های خود پرشتاب، غریب به سر می برد و و گاهی بدور خود می چرخد. و گاهی پرتا ب شونده. نعمت اما هنوز اندک است ولی آن چه حائز اهمیت است که فراموش نکنیم زنانی که امروز با هر صبغه ی دست به نگارش زدند، میراث دار زنانی هستند که طی سال ها درجامعه پدر سالار و متعصب با گذر از این تنگناها راه گشا هی دیگر زنان شدند تا شانه روی شانه هم بالا روند شعری با سبک و سیاق و زبان زنانگی خود بر برگ های زندگی یشان رقم بزند. برای روشن شدن تکلیف خود و جهان بر تمام خیابان ها تبصره می زند، تا روز معراج انسان را دوباره جشن بگیرد.

منابع
باباچاهی، علی، شعرامروز، زن امروز، نشر ویستار، ۱۳۸۶
باقری، نرگس، زنان در داستان، نشر مروارید، ۱۳۸۷
حجازی، بنفشه، زنان مودب، نشر قصیده سرا، جلد اول و دوم، ۱۳۹۶
برادران رحیمی،عفت، زنانی که دنیا را تکان دادند، نشر سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۱
شفیعی کدکنی، محمد رضا، ادوار شعر فارسی، نشر سخن، چاپ نهم ۱۳۹۵


پی نوشت ها:
۱.زنانی که دنیا را تکان دادند، ص۵۰
۲.همان منبع ص ۶۵۰
۳.حجازی ، بنفشه، زنان مودب، ص ۱۶۸
۴.دیوان مهستی ص ۸۷.
۵.از آن جا که در گذشته نام اصلی زن را نمی بردند و آن ها را به نام پدر می خوانند بنظر می اید که ایشان خواهر ابن خطیب گنجوی شوهر مهستی بوده است» (نشریه دانشکده ادبیات تبریز.س۱۴، ش زمستان،ص۴۴۹)
۶.زن در تاریخ، بنفشه حجازی، ص۱۹۶
۷. زنان مودب، بنفشه حجازی، ص۳۰۴
۸.عباس میلانی، مقدمه کتاب عقل ابی ص ۱۶
۹.شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی، ص۱۱
۱۰.باباچاهی، علی، شعر امروز ، زن امروز، ص ۱۵۱
۱۱.هوله، مریم، در کوچه های آتن، ص ۴۳
۱۲.کاویانی، رقیه، یکی نبود، ص ۹۲
۱۳. کیانی،آذر، من به قرینه لفظی حذف شده است، ص ۲۷
۱۴.موسوی،گرناز پا برهنه تا صبح ص۹۲۱۵
۱۵.تفتی،رویا رگ هایم از زیر بلوزم می گذرند
۱۶.شناسه خبر ۴۲۰۶۶۷۲ دوشنبه ۲ بهمن ۹۶

 

منبع: سالنامه بینارشته ای ارغنون هامون- سال چهارم- شماره سوم- یلدای ۱۳۹۹