- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

عشق‌ نوازی ‌های من و جلال؛ یادداشتی بر اندیشه ها و زندگی زنده یاد جلال ستاری

عشق‌ نوازی ‌های من و جلال

عبدالله دشتی مکان

 

 

جلال ستّاری مثل یک عشق وارد زندگی ِ من شد و نمی ‌دانم با من چه کرد و کِی و چه ‌گونه وارد ذهنم شد که از آن پس هر کتابی از ایشان را می ‌دیدم می ‌خریدم و هر آن ‌چه گفت ‌و ‌گو و مقاله در فضای مجازی داشت را ضربتی مُجلّد می ‌کردم و همه را به گفته ‌ی شوپنهاور مثل تلمبه در ذهنم می‌ تپاندم و می ‌بلعیدم! من شده بودم مَثَلِ موری که دَوان دَوان بر صفحه‌ ی کاغذ پِیِ نوشته می ‌دوید و گمشده بود لای قلم و انگشت و بازو و عین و غین و لام و میم و نون!

نام جلال ستّاری در ایران با اسطوره گره خورده بود، اگر چه آقای ستّاری به جز اسطوره، دل ‌مشغولی ‌های دیگری هم داشت امّا عموم او را به این نام می ‌شناختند. من هم در این ‌جا گوشه نظرِ بیشتری به اسطوره ‌پژوهیِ او  دارم. من خودم بسیار نا‌آگاهانه با اسطوره آشنا شدم و هر ‌چه بیشتر از ایشان در مورد اسطوره خواندم، بیشتر پی بردم که این نا‌آگاهی ریشه در سنّتی فرهنگی به درازنای تاریخ و پیشا‌تاریخ دارد. از آن پس دُرِّ نُطق ستّاری را قلم نوازشگری دیدم که گر چه از درد جانکاهِ تَهلُکه ی اسطوره و اسطوره‌ اندیشی می‌ گفت و آتشین بود و آتشین می ‌گفت، امّا وصف اِنذار و زینهار جلالِ عشق بود که با جان سرشته بود در نقطه ‌ی فرجامین، آن گرمای آتشین در ما فروکش می‌ کرد و آتش گرمای اطمینان بخشش عزیزمان می‌ داشت و چیزی را در ما می ‌شِکُفت.

 آن‌ چه برای زنده ‌نام ستّاری مهم بود نقش اسطوره در تارهای اعماقِ وجود ما بود. ستّاری با دقّت در اسطوره ‌هایِ غربی و ایرانی و غربی، به درستی انگشت بر دگرگونه ‌گی‌ ها و همانندی ‌ها و نیز گره خوردگی ‌ها نهاد و با بر کشیدن و توضیح آن ‌ها، بر لزوم اندیشه ‌ورزی به قصد شناخت و چیستیِ اسطوره ‌ها و ایفای نقش ‌های منفی و مثبت آن‌ ها انگشت نهاد. او اسطوره را از این نظر که یک نوع الگوی فکری ‌ست، سدّ راه تفکر می‌ دانست و بر تأثیر ضد اندیشگیِ آن تأکید داشت. ستّاری بسیار اهل چون ‌و ‌چرا در متن ‌های کلاسیکِ ما با توجه به آشنایی با تفکر انتقادی و روشن‌ اندیشیِ متفکران غربی بود. بدبختانه این وجه از آثارش کمتر مورد توجه بود و بیشتر به صِرفِ پُرکاری مشهور بود تا به یک اسطوره پژوهِ پرسشگر! او با دگرگونه دیدن و وارونه خوانی و بسط آن متن ‌ها به زبانی ساده و حتا ذوقی، راه ‌گشای پژوهش‌ هایی جدید در اسطوره ‌پژوهی و نقد فرهنگی بود. راز هزار‌و‌یک شب را در تجلیل گفتار عشق، سِحر کلام، فراز جوییِ قدرت زن و به بازی گرفتن تقدیر می ‌دانست. عشق را در فرهنگ ما نقطه ‌ای ناگشوده و عشق‌ نامه ‌ها را غیر واقعی، ساختگی و هم سرنوشت می‌ دانست و این را نقدی جدّی بر ادب فاخر می ‌دانست و جلوه ‌ی واقعیِ زندگی و عشق را در ادب عامّه و غیر فاخر می ‌دانست. دختر ترسای داستان شیخ صنعان را قهرمان و شیخ را نظر کرده ‌ی ذهن نظامی و جامعه ‌ای می ‌دانست که از ترس اخلاق گریزی، به پیامبر و اولیاالله توسّل جسته و به قلب واقعیّت می‌ پرداختند. 

 

 

توجه هنرمندان و ادیبان ما به اسطوره ‌ها و بازخوانیِ انتقادیِ آنها به قصد فهم رهایی بخشِ امروز در قالب اسطوره ‌گون دیدن تاریخ و فرهنگ را، نخستین بار آقای ستّاری طرح کرد. ستّاری معتقد بود این کاری‌ ست هنرمندانه و شدنی، ولی ما هنوز از پس آن بر نیامده ‌ایم. به گفته ‌ی او گرچه خلّاقیّت را فرمولی نیست، امّا برای این کار باید همزمان درکی عمیق از چیستیِ اسطوره و تاریخ، به ویژه تاریخ معاصر داشت. ستّاری هم‌ چنین اسطوره‌ ها را در زنده نگه ‌داشتن و پایداریِ نظام سیاسی و هویّت ملّی، مهم می ‌دانست. خواندن دقیق اسطوره، رمان، تئاتر، فیلم و نوشته ‌های اسطوره ‌شناسان و اندیشمندان غربی، او را به این نتیجه‌ ها رسانده بود. آقای ستّاری به اسطوره شناسیِ تطبیقی اعتقاد داشت ولی به گفته ‌ی خودش به هیچ یک از مکتب ‌های اسطوره ‌شناسی گرایش نداشت بلکه از همه ‌ی آنها بهره می برد، امّا با دقّت در حرف‌ هایش متوجه می‌ شویم  که در میان مکتب‌ های اسطوره ‌شناسی، بیشترین توجّه را به مکتب الیاده داشت و از بین تعریف ‌های بی شمار اسطوره، تعریف الیاده را بر می ‌گزید. ستّاری نخستین بار در سال ۱۳۶۲ با ترجمه ‌ی کتاب «چشم‌اندازهای اسطوره»، الیاده را به ایرانیان معرّفی کرد. رساله در تاریخ ادیان و اسطوره و رمز در اندیشه ‌ی میرچا الیاده نیز از دیگر آثاری است که ستّاری ترجمه و تالیف کرد. الیاده یکی از بزرگ‌ ترین اسطوره ‌شناسان و دین ‌شناسان جهان است و در گروه اسطوره ‌شناسانی است که اسطوره را از منظر مطالعات دینی با تکیه بر دانش وسیع فلسفی، زبان شناسی و تاریخ، تفسیر می ‌کرد. او اسطوره را تبیینِ تکرار، بازگشت و خاستگاه یک پدیده در زمانی ازلی و در اتّحاد با خدایان می‌ دانست. توصیف خلّاقیّت خدایان و موجودات فراطبیعی در زمانی قدسی و بازپیداییِ آن خلّاقیّت، که غایت آن پدیده است و می‌ گفت غایتِ درمانیِ بازگشت به آن زمان آغازین «نوزاییِ نمادین» است. با آشناییِ مفصل با آرای الیاده و نگرش باطنی و رمز گشایی او متوجهِ هم‌ خوانیِ زیاد آرای او با فرزانگان شرقی می‌ شویم. «هیچ نظریه ‌ای درباره ‌ی اسطوره نمی ‌توانست به اندازه ‌ی نظریه ‌ی الیاده تا این حدّ ریشه در دین داشته باشد». به گفته ‌ی دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور «از نظر الیاده، اسطوره درباره ‌ی آفرینش هر چیز رمزگشایی می ‌کند و به فرجام شناسی نیز می ‌پردازد. از آن ‌جایی که اسطوره ‌های ایرانی و به طور کلّی شرقی، در گسترده ترین بُعد در این مکتب قابل تجزیه و تحلیل علمی هستند، این دیدگاه را بیشتر می ‌پسندم.»

آقای ستّاری در اعتقاد به تأثیر اسطوره در کار جهان، سرنوشت، معتقدات، رفتار و کردار انسان و باورِ به‌ آن به عنوان واقعیّتی که در زندگیِ اسطوره باور زنده است و حسّ می‌شود، و در اعتقاد به نبود رمز و معنای رمزی نزد اسطوره باوران، از مالینوفسکی نیز متأثر بود و در توجه به وجود کهن الگوها و اسطورگیِ ایدئولوژی در اسطوره‌ های مدرن نیز نگاهی به ترتیب به یونگ و بارت داشت. به هر حال دیدگاه ایشان، دیدگاهی ترکیبی بود که بیشتر از همه از الیاده و سپس مالینوفسکی و دیگران مایه می ‌گرفت. در این زمینه اندکی با زنده ‌نام مهرداد بهار هم رأی بود.

آقای ستّاری تأکید بسیاری به فهم اسطوره برای رهایی از اسطوره ‌اندیشی و گرایش به آزاد اندیشی داشت و در عین حال که توانسته بود اسطوره را به عنوان عامل ضد‌ اندیشگی در پیش چشم‌ ها آیینگی کند، صادقانه می‌ گفت من شکست خوردم! او معتقد بود ما ایرانی ‌ها به جای فهم اسطوره، شیفته ‌ی آن هستیم و این شیفتگی و زندگی در حُباب اسطوره باعث شده است که اسطوره محیط بر ما باشد و ما را از اندیشیدن باز دارد. حتا من در جایی گفته ام که در میان نوباوه‌گانِ علاقه ‌مند، نه تنها شیفتگی به اسطوره بلکه شیفتگی به آقای ستّاری نیز به شیفتگی های ما اضافه شده است! حتی ناآگاهان ایشان را اسطوره ‌شناس می نامند در حالی که خود این ادّعا را نداشت! به گفته ‌ی آقای ابوالقاسم اسماعیل پور، که خود از همراهان آقایان بهار و ستّاری در معرّفی اسطوره و اسطوره‌ شناسی در ایران است، ما در ایران اسطوره ‌شناسِ صاحبِ سَبک و نظریه ‌مند نداریم! عمر دانش اسطوره‌ شناسی در غرب از دو قرن پیش‌ تر نمی ‌رود ولی این دانش در غرب و شرق شناخته شده است و در ایران هم به لطف تلاش‌ های زنده نام بهار،

 ستّاری و آقای اسماعیل پورـ زنده بمانادـ و دیگران در وضعیتی بهتر از پیش است. با وجود این اعترافِ به شکست، ایشان هیچ‌ گاه از پای ننشستند و با وجودی که به گفته ‌ی خودشان در غرب کار خوبی هم برایشان پیدا شده بود ترجیح دادند این‌ جایی بمانند.

در نگاهی انتقادی می‌توان در هر یک از کنجکاوی ‌های آقای ستّاری چون و چرا کرد، امّا باید دانست که اگر ما اکنون و در این ‌جا بر چَکاد آتشفشانی از تجربه‌ های تلخ ایستاده ‌ایم و فرصت درنگ‌ مان هست تا دانه دانه آتش پاره ‌ها و موادّ مذاب آتشفشانی را در ضمیرمان واشِکافیم و لهیبِ آفرینش ‌گری و خلّاقیّتشان سازیم، رهینِ جرأتِ اندیشه ‌ورزی و دگرگونه دیدن، و در خط و ربط دادن ‌های ستّاری ‌ها هستیم. ستّاری‌ های عاشق! زیرا آن‌ چه پسِ پُشتِ هر قلم حقیقت بین است و ترجمان تموُّج و فَیضانی ازلی ابدی‌ ست که به زلالیِ چشمه ساران، گوارای عطش سیراب ناشدنیِ ذهن‌ های حقیقت بین است، نام نامیِ عشق است! قلم سّتاری قلم اشارت و بشارتِ امید و آزادی و عشق بود. ستّاری از نسل معدود پژوهندگان و روشنفکرانی بود که در دهه‌ ی چهل بالیدند و با تعهّدی عمیق به اعتبار قلم راهی نو گزیدند. من ستّاری را در تعهّد، هم چون مصطفا رحیمی و در پایداری بر اصول، هم‌ چون محمدرضا باطنی می‌دانم. نسلی که از طوفان انقلاب گذشتند و هیچ‌گاه کار پژوهش و حقیقت را به عافیّت و مصلحت نفروختند! روحیه و قریحه ‌ی آغُشته به حقیقت، و زندگی در متن واقعیّت زیسته ‌ی مردمان، آنان را از گزند بادِ انواع انقلاب‌ های فرهنگی و سیاسی و اصلاحی رهاند تا رهگشای ما شب نوردان در ظُلَمات باشند! آنان که در فراسوی دهلیز های شب، پِیِ صبحِ امید بودند تا ما نیز تنگه ‌ها و تنگاب‌ ها را در نَوَردیم و بر سپیده دم بوسه زنیم، دستاورد خویش را پاس داریم و پیروزمندانه و کامکار بر زمین سبز نماز بریم!

 

 

منابع:

۱-موری بر کاغذ می رفت، نِبِشتنِ قلم دید، قلم را سُتودن گرفت. موری دیگر که چشم تیزتر بود گفت: ستایش انگشتان را کُن. که این هنر از ایشان می بینم. موری دِگر که از هر دو چشم روشن تر بود گفت: من بازو را می سِتایم که انگشتان فرعِ بازویِند. اِلی آخرهِ. مثنویِ معنوی، دفتر چهارم.

۲- محمّد ضَیمران، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، هرمس، ۱۳۸۹، صص ۲ و۳.

۳- ستّاری، اسطوره در جهان ما، مرکز، صص۵ و ۶، ۱۳۷۶.

۴- آندره میکل، مقدمه بر هزار و یکشب، جلال ستّاری، گفت و گویی درباره ی هزار و یکشب، ص ۵۳ تا ۷۸

۵- جلال ستّاری، اسطوره ی عشق و عاشقی در چند عشق نامه ی فارسی، نشر میترا، ۱۳۸۸ ص ۱۷۶ تا ۱۹۶ و ؛ اسطوره و نماد…صص ۱۷۸، ۱۹۲،۱۹۴.

۸- اسطوره و نماد در ادبیات و فرهنگ، گفتگو با جلال ستّاری. ابوالقاسم اسماعیل پور و فروغ اولاد، ص ۱۲. چشمه، ۱۳۹۷.

۹- جلال ستّاری، جهان اسطوره شناسی، اسطوره ی ایرانی ، مرکز، ۱۳۸۸ ، پیش گفتار.

۱۰- جلال ستّاری،جهان اسطوره شناسی ۱، مرکز، ۱۳۷۷، ص ۶-و: جلال ستّاری، آیین و اسطوره در تئاتر، توس، ۱۳۹۱،ص ۲۲۱.

۱۱- آلن سگال، اسطوره، مترجم فریده فرنودفر، بصیرت.۱۳۸۹، ص۹۷ تا ۱۰۰ با خلاصه.

۱۲- محمد رضا ارشاد، گستره ی اسطوره، هرمس، با همکاریِ مرکز بین المللیِ گفتگوی تمدّن ها، ۱۳۸۲،                              

۱۳- جلال ستّاری، جهان اسطوره شناسی۱، ، مرکز، ۱۳۷۷، صص ۱۵۱ و ۱۵۶.

۱۴- ابوالقاسم اسماعیل پور، ازاسطوره تا تاریخ، چشمه، ۱۳۸۱، صص ۳۹۷ و ۳۹۸.

۱۵- دو هفته نامه ی صدای بندر، شماره ی ۹۱، ۱۳\۱۲\۱۳۹۲، ص ۶.

.۱۶- ماهنامه ی آزما، شماره ی ۱۳۵، دی ۹۷،ص۱۸.

 

این مقاله ابتدا در صفحه ادبی پرنیان ِ هفته نامه بیرمی منتشر شده و در چارچوب همکاری این نشریه با وبسایت هامون ایران (تارنمای جامعه مدنی جنوب ایران) در این جا بازنشر می شود.