زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد…
دکترمصطفی ملکیان
فیلسوف و اندیشمند معاصر ایرانی
?سقراط در میان فیلسوفان دوران باستان، نخستین فیلسوفی بود که میگفت ورود به فلسفه با دو شعار آغاز میشود.
?هرکه این دو شعار را اولاً ”فهم“ نکرده و ثانیاً ”قبول“ نکرده است، فیلسوف نیست؛ هرچه قدر هم با مباحث فلسفی آشنا باشد و بر آنها تسلط داشته باشد.
?سقراط میگفت انسان از وقتی آغاز به فیلسوف شدن میکند که این دو شعار را شعار زندگیاش قرار بدهد:
اوّلاً اینکه ”خود را بشناس“
و دوّم اینکه ”زندگی نیازموده را نباید زیست“.
زندگی نیازموده یعنی چه؟ یعنی زندگیای که من و امثال من داریم. در زندگی من و امثال من اگر کسی بخواهد دلیل کاری که کردهایم، دلیل سخنمان، سکوتمان، رفتنمان، آمدنمان، صلح و جنگ و آشتی و… ما را پیدا کند، یا به واسطۀ مسائلی است که پدران و مادرانمان به ما آموختهاند یعنی تعلیمات دوران کودکی یا القائاتی است که معلمان و مربیان ما در آموزشگاهها و مدارسی که در طول عمرمان گذراندهایم به ما آموختهاند یا عادتهاست یا افکار عمومی است یا تقلیدها و تعبّدهاست. اینهاست که زندگی را اینگونه شکل میدهند.
?هرکدام از ما اگر در خودمان کندوکاو کنیم میبینیم کارهایی که میکنیم تحت تأثیر:
۱. تلقینات پدر و مادرمان است یا تحت تأثیر
۲. القائات معلمان و مربیانمان است یا تحت تأثیر
۳. عادات است یا تحت تأثیر
۴. افکار عمومی یا
۵. تقلید و تعبّد
?مثلاً چون آقای فلانی گفته الف، ب است پس من هم معتقدم الف ب است. چون فلانی گفته فلان خوب است پس من هم معتقدم فلان خوب است. نقطۀ مشترکی که در این پنج عامل هست این است که هیچکدام از اینها را خودمان نیازمودهایم و در همۀ اینها، به حرف دیگری گوش دادهایم.
?امّا بچه در دوران بچگی هیچوقت اینطور نیست. بچه حداقل باید یک بار دستش بسوزد تا باور کند فلان چیز میسوزاند. یعنی زندگیاش آزموده است. ولی متأسفانه از سن نه سالگی، این خاصیّت را که بزرگترین خاصیّت آدمی است، از دست میدهیم و نیازموده زندگی میکنیم.
هیچ مسئلهای را خودمان نیازمودهایم همه «میگویندهای دیگران» است که زندگیمان را در مجراها و دهلیزهای خاصی پیش میبرد.
?سقراط میگفت زندگی وقتی ارزش زیستن دارد که خودم بتوانم گامبهگام بگویم خودم آزمودم و به این نکته رسیدم و بر مقتضای این نکته سیر و سلوک میکنم. و خود سقراط نظرش این بود که اگر کسی به این دو شعار رسیده باشد، به این معنی که اولاً این شعار را فهم کرده باشد و بعد آن را قبول کرده باشد، زندگی فیلسوفانه را آغاز کرده، هرچند مکتب هم نرفته باشد و هرکه این دو شعار را قبول نداشته باشد، فیلسوف نیست هر چقدر هم کتاب نوشته باشد، رساله نوشته باشد و مقامهای آکادمیک و دانشگاهی داشته باشد.