- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

چرا تاریخ‌نگاری از پایین اهمیت دارد؟؛ یادداشتی از یرواند آبراهامیان با ترجمه بابک واحدی

چرا تاریخ‌نگاری از پایین اهمیت دارد؟

یرواند آبراهامیان

ترجمه بابک واحدی


استادِ بزرگ ما و صدای ناراضیان
ادوارد پالمر تامپسون، زمانی کریستُف هیل را «استادی فراتر از استاد یک کالج قدیمی آکسفورد» خوانده بود. خود تامپسون را هم می‌توان  از نظریه‌پرداز بزرگِ «تاریخ از پایین» (History from below) در انگلستان دانست. تأثیر او بر مطالعات فرودستان در هند بر همه عیان است. اما ترکیبی از تأثیر او بر تاریخ خاورمیانه آگاه است. کتاب تشکیل طبقه کارگر انگلیسی او در دهه ۱۹۶۰ همچون نفسی تازه در جان مطالعات خاورمیانه دمیده شد، در زمانی که این زمینه مطالعاتی زیر فشار مضاعف شرق‌شناسی و نظریه مدرنیزاسیون جنگ سرد در حال خفه شدن بود این شاخه مطالعاتی در نهایت نومیدی، احتیاج مبرمی به این نفس تازه داشت؛ نفس تازه‌ای که تأکیدش بر «آگاهی طبقاتی»، «فرهنگ مردمی»، «جنبش»، «اقتصاد اخلاقی»، «اعتراض سیاسی» و البته «جزئیات تجربی» بود. این‌ها همان مفاهیمی بودند که مورخان جوان در تاریکی به دنبالش می‌گشتند تا مگر بتوانند تحولات آشفته‌ای را که در خاورمیانه معاصرشان رخ می‌داد به مددش توضیح دهند.


تامپسون به جای آن‌که به سیاق مکاتب قدیم، ظهور و سقوط سلسله‌ها و دودمان‌ها را ترسیم کند از «پایین» به تاریخ نظر می‌انداخت ـ به قول خودش می‌کوشید تلفات گذشته را از زیر بار «منّت سنگین نسل‌های بعدی»، «نجات» دهد. او به جای شرح جزئیات نهادها از بالا به پایین و به سبک و بری، به عمق اندرونی جامعه نظر کرد ـ‌ به ویژه پایین‌ترین لایه‌های آن که بعدها فرودستان خوانده شدند و به جای آن که با تاریخ اجتماعی به مثابه پوشش و عادات نخبگان روبه‌رو شود. به مثابه رسوم و ستیزه‌های مردمان عادی به آن می‌نگریست. به جای آن که سیاست را به چشم نزاعی میان نخبگان رقیب ببیند، آن را غالباً انزاعی طبقاتی میان قوی و ضعیف می‌دانست. به جای آن که جامعه را در سلسله مراتبی پایا و منسجم قالب ریزد، آن را همچون جنبشی پویا تحلیل می‌کرد که مدام در حرکت است و حرارت و غرش‌های رعدآسای بسیار دارد؛ جنبشی همراه با مقاومت، همراه با اختلالات، و همراه با رویدادها،‌مشهور است که گفته بود طبقه نه یک شیء است و نه یک ماشین، بلکه «بدنه‌ای از مردم است که با پیوندهای نه چندان سفت و سخت گردهم آمده‌اند و در انبوهی از منافع یکسان، تجارب اجتماعی، سنت‌ها و نظام ارزش با ههم شریکند».


تامپسون به جای آن که بیش از حد در میان داده‌های اقتصادی مأمن گزیند، اهمیت «اقتصاد اخلاقی» ‌عمومی را برجسته می‌کرد. تأکید او بر این بود که مردم به اعتراض برنمی‌خیزند فقط به سبب این که قیمت نان چند رغازی بالا رفته، بلکه اعتراض می‌کنند چون حس عدالت اجتماعی‌شان لکه‌دار شده است. به‌سان انسان‌شناسی فرهنگی می‌نوشت، اما جامعه را نه ایستا که در اضطراب و جنبش مدام می‌دید. او نه تنها (همچون یک عتیقه‌شناس) به جزئیات توجه داشت. بلکه به ایجاد پیوند میان جزئیات خُرد با تغییرات کلان و توضیح چگونگی رسیدن جامعه از نقطه‌ »الف» به نقطه «ب» نیز علاقه‌مند بود هم روایت تحلیلی ارائه می‌داد و هم «توصیف چند لایه» (thick description) به جای سرهم کردن تاریخ نوشته‌هایی بدقواره ـ که هنر مستشرقین و مکتب مدرنیزاسیون بود ـ خود را در اطلاعات و منابع خام غرق می‌کرد تا آن‌جا که بتواند از چشم و ذهن شخصیت‌های اصلی روایتش ببیند، حس کند و بیندیشد، به جای طرح پرسش‌های مایحتاج سیاست‌گذاران واشینگتن و لندن ـ که باز هنر دو مکتب غالب بود ـ عمر خود را وقف احیای صداهایی کرد که از تاریخ پاک شده‌اند ـ ندای مخالفان،‌ معترضان و جمعیت «اخلالگر» مدت‌ها پیش از آن که ادوارد سعید آن دو مکتب را مورد مؤاخذه قرار دهد که خدمتکار سیاست‌گذارانند، تامپسون به نسل جوان‌تر از خویش وظیفه بیان حقیقت در برابر قدرت را آموخت.


افزون بر این، او با قرار دادن دین در بستر فرهنگ مردمی، چنان که باید، اهمیت باورها را به رسمیت شناخت. او به خوبی می‌دانست که دین می‌تواند همچنان که ابزار دست قدرتمندان شود، صدای ضعفا هم باشد. تامپسون در مطالعات اروپایی‌اش، به تحقیر متدیسم متهم شده است. اما در مطالعات خاورمیانه به حق بابت توجه جدی به اندیشه‌های دینی ستوده شده. این طرز فکر به ویژه با انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران و ظهور اسلام سیاسی، اهمیت بیش‌تری در سراسر منطقه یافت. مکتب مدرنیزاسیون نمی‌توانست این پدیده را توضیح دهد، زیرا فرضش این بود که تاریخ خیزش ناگزیر سکولاریسم است. مستشرقین هم البته این پدیده را صرفاً به معنای طغیانی ناگزیر و گذشته‌گرایانه توضیح می‌دادند، زیرا که «جوهر» اسلام به گذشته دور در عربستان برمی‌گردد. در نظر مستشرقین، اسلام در توقف زمان و یک دور گرفتار شده و ناتوان از تغییر بود. با این حال مورخان متأثر از تامپسون، در مضامین رادیکالِ اسلامِ نو، نندای ناراضیان را شنیدند، به ویژه ندای طبقه متوسط پایین و فقرای شهرنشین.


تامپسون با پرهیز از نظریه کلان، تعمیم دادن‌های گسترده و موشکافی‌های انتزاعی، به سراغ مورخانی می‌رود که مشتاقانه خود را در گذشته غرق می‌کنند و فقط زمانی نتیجه‌گیری‌های کلان‌تر ارائه می‌دهند که انبوه اطلاعات تجربی را کاویده باشند. دیگر حقیقتاً احتیاجی به یک کتاب قطور انتزاعی دیگر نیست که بر نظریه‌های کلان شیوه‌های تولید پیشا سرمایه‌داری استوار باشد این اشتیاق به یافتن سکی تجربی برای روبه‌رو شدن با نزاع‌های اجتماعی گذشته، تامپسون را در جایگاه مورخ ایدئال مورخان قرار داده است. طنز عجیبی در این میان هست. آرای روشنفکران غربی که خود را نظریه‌پردازان بین‌المللی می‌دانند طنین چندانی در مطالعات خاورمیانه نینداخته است. اما تامپسون، ‌که اغلب مورخ انگلیسی منزوی‌ای تلقی می‌شود، در مطالعات خاورمیانه مخاطبان مشتاقی یافته است.


تأثیر تامپسون را می‌توان در اواخر دهه شصت میلادی، در راه‌اندازی انجمن مریپ (MERIP) به خوبی دید. اگرچه تمرکز اصلی این انجمن بر قضیه فلسطین بود ـ و هست ـ بیساری از مورخان این پروژه مستقیم یا غیرمستقیم، به صراحت یا به طور ضمنی، از کتاب تشکیل طبقه‌کارگر انگلیسی نوشته تامپسون متأثر بودند. این تأثیر، با وجود «چرخش‌های» آشکار در تاریخ‌نگاری ـ از تاریخ اجتماعی به تاریخ فرهنگی، از تاریخ فرهنگی به «نمادشناسی» و «زبان»، از «گفتمان» به «جنسیت» و در دوران اخیر به «پاساختارگرایی»، «جهانی شدن»، «امپراتوری» و «نظام‌های جهانی» ـ همچنان زنده مانده است. این دگرگونی‌ها برای برخی فرصتی بوده است که بتوانند به مطالعات غیرسیاسی درباره نخبگان، درباریان، شخصیت‌های برجسته و حتامتون مقدس بازگردند: فرصتی جدید برای ادعاهای کهنه. ضمیمه ادبی تایمز حتی مأموریتی برای خود پرداخته که از هر فرصت ممکن برای حمله به ادوارد سعید بهره بگیرد؛ نغمه‌ای شیرین در گوش شرق‌شناسان قدیمی، اما، آنانی که از ادوارد پالمرتامپسون متأثر هستند، همچنان بر اهمیت تاریخ‌نگاری از پایین تأکید می‌کنند و از بعضی تحولات تاریخی بهره می‌گیرند تا رویکردی را که استاد بزرگ به استادی ساخته و پرداخته است، غنی‌تر سازند.

 

منبع: مجله اندیشه پویا