- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

ارتفاع کوتاه حوصله در قفس؛ یادداشتی از پرویز حسینی بر مجموعه شعر ارتفاع حوصله

“ارتفاع کوتاه حوصله درقفس”

نوشته:پرویزحسینی


مجموعه اشعار “ارتفاع حوصله”
سروده: مرتضی زندپور
چاپ اول ۱۴۰۰
انشتارات هامون نو.

من آن قناری ام به دل تنگ این قفس
برارتفاع حوصله آوازتابه کی؟
دلشوره های چشمه به دریارسیدن است
پنهان میان سینه چنین رازتابه کی؟!
(ازغزل ارتفاع حوصله ص ۱۱)

ازشاعرخرمشهری مرتضازندپور،پیش ازاین دفترشعرهای سپدی به نام :”تابوت های خیس”راخوانده ایم(۱۳۹۷)،دفتری که از ژن خونگرم وصمیمی جنوبی برخوداربود.وحالاباسروده های کلاسیک شاعرروبروشده ایم.سرشارازصمیمیت،عاطفه و….به طرزی جنوبی شفقت آمیز:
کمی درنگ کن ای دوست آتشی این جاست
سرای آخرمیری ستم کشی این جاست
کسی که زخم زبان هاشنیده ازهرسو
رفیق ساده هنرمندبی غشی اینجاست
مگوکه ساحل دریاهمیشه خاموش است
بیاکناروببین موج سرکشی این جاست
…………..
(ازغزل موج سرکش)صفحه ص ۷۳و۷
اگرغزل رابه معنای شعرموزون وعاشقانه بدانیم،غزل های زندپورگاه موزون ودلنشین اند.نمونه اش غزل ” نقش جهان “است:

باران شدی؟
من آسمان رادوست دارم
حتاصدای ناودان رادوست دارم
روی هلال ابروانت می نویسم:
من آن پل رنگین کمان رادوست دارم
درچشم اشک وبرلبت لبخندداری
لبخندواشک همزمان رادوست دارم
دریک زمان هم آشتی هم قهرهستی
من قهرواخم ونازتان رادوست دارم

الی آخر….(صفحه ۷۸)

که شاعربااستفاده ازحالت های متضادومتقارن معشوق ، نذرغزلش راادا می کند.بااین حال،دربعضی ازمصاریع ،شاعر عنان دقت ازدست می نهدوبه لحاظ معنایی،به غزلش سخت نمی گیرد:

“اودرهمه جابودچویک پرتورخشان
تسخیرجهان کردوبه معشوق نگر داشت”

“خون گشته دل به دیدن دلدارنازنین
امادریغ،دیدن اوتاتمام بود”

“وقتی خزان ازشاخه هاتن پوش می گیرد
آهسته زاغی حرف هاراگوش می گیرد”

وتعدادی دیگر،که کاش درچاپ جدید.شاعر،ویرایش تازه ای درآنهاداشته باشند.
وبازنمیدانم چراشاعریکی دومثنوی و…میان غزل هاآورده، که باعث شده یکدستی ی غزل هابه هم بخوردوامیدوارم زندپورعزیزدرچاپ دوم این کتاب،ازخیریکی دوشعرمزاحم بگذرد.
برگردیم به اصل مطلب، وغزل هایی که به ماحال اساسی می دهد.غزل هایی مانند:انتظارپژواکجام آتش_ چلیپارقص موجزخمغزل دریاییغزل سوریلب های سردماهو….
باابیاتی درخشان همچون:

“درست دردل این کوچه بودوقتی که
تمام بودونبودم به خاطره پیوست”

“کفرم ازمعصیت عشق برافلاک شده ست
بازپیراهنم ای یوسف دل چاک شده ست”

“اگردردشت خاموشم ولی چون چشمه درجوشم
بیابامن نشین احیای دل هامی کنم هرشب”

“این منصفانه نیست که دیری ست تاهنوز
این تشنه برکناره ی دریا نشانده ای”

“درگرگ ومیش صحبت شب های فاصله
برخواب چشم آینه زنگارغم زدیم”

“چه زخم هاکه نخوردم زدست این دنیا
چگونه خاطرمن بازمانه می سازد؟”

“برموج دریامردماهیگیرمی خواند…
دریک جهازکهنه بادردنهانی که….”

“لب های سردماه به شب بوسه می زند
ماهی ی شط شب که زقلاب می پرد”

“بازماهی تنگ تنهایی
ناگهانی هوای دریاکرد”

نمی شودکه اهل شعرباشی وشب ودریا، وشراب این ابیات مستت نکندیادستکم خوابزده نشوی!!!
اگراین معنا رابرای شعربپذیریم که شعر،جریان سیال ناخودآگاه انسان است که دریک “آن” و”لحظه ی بی خویشی” ازدل شاعرفوران می زند؛غزل های مرتضی زندپور،بانمونه ابیاتی که اورده شد’به راستی، شاعری است که به ناخودآگاه ماتلنگرمی زند، ودامنه ی خیالات مارابه گستره ی اعماق غزل هایش مارابه پیش می برد.زندپور،آن قدر درگفتارش وتصویرهایی که می دهدصادقانه بامخاطب روبرومی شودکه به خوبی می توان دریافت او،شعررازیسته است.به واقع ،شاعران دودسته هستند:شاعرانی که شعررازندگی می کنندوشاعرانی که شعربه آن هازندگی می بخشد.زندپور،شاعرانه زیسته است وشعرراتنفس کرده است بابوی شط و ماهی ودریاوخاطره ی ملوانانی که به قول “ان سکستون”شاعره ی آمریکایی؛”دربستردریابی کفش درازکشیده اند”.نمی شوداهل دریاباشی وشعررازندگی نکرده باَشی.باخیال پریان دریا وآوازجاشوان درشب های مهتابی،نگریسته باشی ووقتی به ساحل برمی گردی دلتنگ دریا وزمزمه هایش نشوی.واین یعنی شاعرانه زیستن!. وقتی شاعرخودش رادرساحل غریب میداندمثل ماهی که پرتاب شده ازآب ها،همچون نی که بریده اندازنیستان چنین می سراید:”بازماهی تنگ تنهایی/ناگهانی هوای دریاکرد”.
نگارنده یقین داردکه اهالی دریا،به ویژه جنوبی های اهل شعرغزل هاراکه بخواننددرمی یابندکه چرادرقفس ساحل،ارتفاع حوصله ی شاعرچنین کوتاه است؟!وبی گمان باغزل های این دفتراحساس همدلی خواهندکرد.