- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

مهارتهای زندگی در دوازده‌رخ شاهنامه فردوسی؛ پژوهشی از منیژه ملکی‌ریزی

مهارتهای زندگی در مقدمه ی داستان دوازده رخ، شاهنامه ی فردوسی
پژوهشگر: منیژه ملکی ریزی

 

 

در مقدمه داستان دوازده رخ ، فردوسی بزرگ مانند همیشه چندین نکته پند آموز و حکیمانه گوشزد می کند که مهارتهایی بسیار درس آموز است :

۱) ما در دوره آمیختگی جهان به سر می بریم.
آمیختگی نیکی و بدی، زشت و زیبا ،خوب و بد ،خیر و شر،و مثبت و منفی .
این دوگانگی و دوبینی (احولی) از ذهن آغاز می‌شود.
نیکی و بدی نخست در اندیشه ی ما شکل می گیرد آنگاه به گفتار و کردار ما سرایت می‌کند.(گاتها، هات ۳۰، بند۳)
اگر ما چشم ها را بشوییم و نیک اندیش باشیم ، بدترین اتفاق یا رخداد هر لحظه ، برای ما درس آموز خواهد بود و به رشد شخصیت ما کمک خواهد کرد.
به همین سبب در این مقدمه می گوید :
جهان چون برآری ،برآید همی
بد و نیک روزی سرآید همی
جهان را هر گونه ببینیم برای ما همان گونه رخ می نماید و این همان قانون جذب است که مولانا و حافظ هم این قانون اشاره ها کرده‌اند:

حافظ:
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

خوب، خوبی را کند جذب این بدان
طیبات للطیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم, را گرمی کشید وسرد، سرد
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند

مولانا:
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند

پس آفرینش انسان بیهوده نیست و هر یک از ما در این جهان خویشکاری داریم که در نبرد با بدی همکار خداوند باشیم و در صف نیکان،
لشکر بدی را در هم شکنیم.
در این جهان هر اندازه که در استقرار نیکی و گسترش راستی بکوشیم به خویشکاری خود عمل کرده ایم و در چیرگی نیکی بر بدی کمک نموده ایم.

۲)به شوند( دلیل )ماهیت دوبینی ذهن و نیک یا بد انگاشتن امور ( که ضرورت و لازمه ی زندگی است)، ما آدمیان در اندیشه و سپس در گفتار و کردار دچار بیشی و کمی یا آز و نیاز می شویم
که هردو زندگی را برای ما دشوار و ما را دچار درد و رنج می کند.
در مقدمه ی این داستان، فردوسی بزرگ درمان و راهکاررا در میانه
نگه داشتن در سه چیز می‌داند: خوردنی ،نوشیدنی و گستردنی.

سه چیزت ببایدکزو چاره نیست
وزان نیز بر سرت پیغاره نیست
خوری، گر بپوشی و گر گستری
سزد گر به دیگر سخن ننگری
کزین سه گذشتی همه رنج و آز
چه در آز پیچی ، چه اندر نیاز

در این سه چیز ، درهر دو زمینه ی تن و روان باید اندازه نگه داشت
تا انسان بهنجار و بسامان شود.

۳)با وجود همه ی مشکلاتی که در زندگی هست و با وجود همه محدودیت‌ها ما باید در جستجوی بزرگی و فرازمندی و سربلندی ، در پی رسایی و کمال و دانش اندوزی و بالندگی و رشد باشیم.
در این مقدمه شاهنامه می گوید:
به یک روی، جستن بلندی سزاست
اگر در میان دم اژدها ست
باید از آنچه که اکنون هستیم پیش‌تر برویم . به قول فردوسی:
ز خود بهتری جوی و فرصت شمار
که با چون خودی، گم کنی روزگار

اگر زمانه باما همساز نیست
ما به جای دست روی دست گذاشتن و درجا زدن و زانوی غم به بغل گرفتن و به جای حواله کردن امور به قضا و قدر و چرخ و تقدیر و بخت و سرنوشت و غیره
برای رسیدن به فرو بزرگی و بلندی و طالع خود و بیدار کردن بخت خفته و بیرون کشیدن استعدادهایمان باید خطر کنیم:
رودکی یا حنظله بادغیسی،:
گر بزرگیت به کام شیر در است.
شو خطر کن زکام شیر بجوی

حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

علامه اقبال لاهوری:
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خواب جهان دگری ساختن است

۴) فراموش نکنیم که گیتی سرای سپنجی ،گذرا و ناپایدار است
گذرگاهی است که صرفاً از آن می‌گذریم تا به مرحله پس از آن که جهان واپسین است ،برسیم .
پس نباید به آن دل ببندیم .
سعدی:
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدار

سعدی:چیزی که نپاید دلبستگی را نشاید
و بر پایه ی مقدمه ی داستان مورد نظر ما یعنی دوازده رخ:
و دیگر که گیتی ندارد درنگ
سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ

۵)همه از خاکیم وسرانجام به خاک باز می‌گردیم
و عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد
پس از خاک بیاموزیم که فروتن و پذیرنده و پذیرا وگشوده باشیم.

و باز بر پایه ی مقدمه:
بروید ز خاک و شود باز خاک
همه جای ترس است و تیمار و باک

۶ )پیام دیگراین مقدمه بی آزاری است
که نشانه ی خردمندی ، وقار ، متانت و سنگینی دانسته شده است.
انسان های بزرگ به خودشان سخت میگیرنداما آدم های کوچک به دیگران

سرمایه ی مرد سنگ و خرد
ز گیتی بی آزاری اندر خورد

۷ )جهان کهنه کتابی است که آغاز و پایانش افتاده است .
یکی ژرف دریا ست، بن ناپدبد
در گنج رازش نیابد کلید

اساس و پایه ی این ناپیدایی و گم شدن ، رازیست که از آغازآفرینش تاکنون بشر نتوانسته است بگشاید و کلیدی برای گشودن آن نیافته است.

۸ )این جهان را وفایی نیست.
قابل اتکا و اعتماد نیست.
اگر از جهان بهره گرفتیم و چیزی به دست آوردیم حتماً آن را از ما می ستاند این پارادوکس ، قانون جبران یا دادن و ستاندن است .
بخشش جهان بی چشمداشت و خویشکارانه و محض نیست.
از او چند یابی، فزون بایدت
همان خورده یک روز بگزایدت

۹) ماهیت جهان به گونه‌ای است که عمر محدود است
وهیچ کس و هیچ چیز جاودانه نیست و آخر سر باید بگذاریم و بگذریم :

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
ای خوش آن نغمه
که مردم بسپارند به یاد

ولی عاقبت رفتن است ورخ در نقاب خاک کشیدن

اگر عمر به درازا کشید این زیادی ، سبب رنج و درد است
همچنان که کوتاهی عمر ناکامی است :
اگر خود بمانی به گیتی دراز
ز رنج تن آید به رفتن، نیاز

۱۰) اهریمن نقش سردسته ی ده دیو را در شاهنامه دارد که در داستان ۱۲ رخ به دو گونه دیو از آن ده دیو اشاره شده است:
آز و نیاز یا بیشی و کمی یا افراط و تفریط

اگر آدمی در مسیر و راه این دیوان گام بزند زندگی اش دچار رنج دراز خواهد شد:
کزین سه گذشتی همه رنج آز
چه در آز پیچی، چه اندر نیاز
.
۱)شاهنامه استاد جلال خالقی مطلق جلد ۲ از دوره ۴ جلدی، رویه ۶۹۱
۲)سخنان استاد فرهیخته، محمود جعفری دهقی

۳)مهارتهای زندگی در گاتها ، منیژه ملکی ریزی