بحرانِ اوکراین، جهانی است؛ ما چطور؟
حسام شریفی
١-با جنگ اوکراین و بحران در وضعیتِ جهانی، وضعیت خودِ «امر جهانشمول» هم بحرانی شده، این بحرانی است که پیش ازهرچه در نسبتِ میان «امر جهانی» و «امر غربی» پدیدار شدهاست؛ مسئله امروز این نیست که جهانی بودنِ اموری مثل: حقوق بشر یا سرمایه و امر پاپ، همواره فقط سلطۀ جهانیِ غرب را تأمین میکردهاست، مسئله این است که «جهانی بودنِ» این امور امروز دیگر بر خلاف گذشته قدرت غرب را تهدید می کند. این تغییر وضعیتِ غرب در نسبت با «امر جهانی» را مثلا می شود در گردش از «آزادی بیان» به مبارزه با «اطلاعات غلط» دید. یا تحریم فیلمهای جنگی روسی یا مسائل مربوط به محدودیتهای اقتصادی وغیره
٢-این وضعیت جدید بهمعنای تغییر در ماهیت این کلیتهای انتزاعی نیست. این امور هنوز درخود کلیاند؛ اما در این وضعیت، وجودی که این مقولاتِ کلی را تولید می کرد و از آن بهرهمند می شد، با جزییت خود به عنوان «غرب» (و نه جهان) مواجه میشود. نشانۀ این وضعیت جدید را میشود در تلاشِ سخت برای توجیه اولویت داشتنِ پناهندگان اروپایی بر بقیه در برخورداری از حقوقبشر دید
٣-البته تفاوتی که در نسبت غرب با این مقولات رخ داده درین مرحله هنوز واکنشی است، و نه بصورت کلی آگاهانه و بنابراین این تفاوت نه در «شیوه تولید» بلکه در «شیوه توزیع» این مقولات پدیدار شده و موضعی تا این حد متناقض را ساخته که مثلاً همزمان که دسترسی کاربران روسی به «تیک تاک» را محدود می کند، محدودسازی «توییتر» توسط روسیه را هم محکوم می کند. به نظر میرسد غرب، این تغییر را در این مرحله بهصورت شرایطِ استثناییِ جنگی میفهمد و نه تغییری در وضعیتِ جهانی-تاریخی نیروها.
۴-مشخصا همانقدر که این توجیهِ «غرب بده پس ماهم بدیم» بلاهتآمیز است؛ دل بستن به برتری یافتن روسیه با میلیونها آواره و کشته هم از منظر یک سیاست مترقی بلاهتآمیز است. سیاستی میتواند امکانِ فراروی از این وضعیت را داشته باشد، که برمبنای رادیکالسازیِ تمام عیارِ این مفاهیمِ کلی و کوشش برای بازسازی امر کلی در تناظر با وجود کلی شکل گرفته باشد. حالا چه در مورد حقوق بشر و چه سرمایه وغیره. یعنی فرآیندِ مداومِ برای خود کردنِ امر جهانشمول -امر بشریِ درون ماندگار، که از دل یک سیاست تودهای در میآید، نه جنگ کارتل ها.
۵-اینکه عقب نشینی غرب، از جهان بودن به غرب شدن تا کجا پیش میرود و مثلاً در سطح چند موضعگیری فاشیستی و تصویب چند قانون راستگرایانه باقی میماند یا میتواند روان-فرهنگ اروپایی را از اساس دگرگون کند؛ تماما در گرو شرایط جنگ امروز است و اینکه چقدر و چگونه ادامه میابد، اما درین مرحله همانطور که گفته شد این تغییر بیشتر ابژکتیو است تا سوبژکتیو. اما مشخصاً کشورهایی که در این جنگ سرسختانه تر از موضع «غرب دربرابر روسیه» دفاع میکنند زودتر و بیشتر این عقبنشینی را تجربه می کنند. مثلا بریتانیا سرسخت تر از آلمان عقبنشینی کرده و میکند! چراکه تمام ابزار دفاع برای غرب عقبنشینی از امر جهانی به امر محلی است. اما نکته در ابتدا عجیب این است که غرب میتواند و توانسته حتا همین موضعِ «خاصگرایانه» خود را بصورت «امر جهانشمول» تولید کند، تا مثلا در خاورمیانه گفتمانی شکل بگیرد که با اولویت داشتن اروپاییِ متمدنِ مو بلوندِ چشم آبی در برخورداری از حقوق بشر سیمپاتی دارد. هرچند از منظر سیاستی که میتواند از این وضعیت فرابرود آن تحققِ جزئیِ امرِ کلی با این تحققِ کلیِ امرِ جزئی هردو نفی میشوند.
۶-مورد دیگر اینکه این کاملاً امکانی گشوده است که درصورت تضعیف روسیه نظم قبل با اندکی کم و زیاد احیا شود. هرچند در این صورت هم بخاطر قدرتگیریِ موجودیتهای غیر غربی این وضعیت پایدار بنظر نمیرسد. با تمام این توضیحات، روند تحولات درصورت ورود ناتو و آمریکا به جنگ تمامأ متفاوت است بصورتی که امروز قابل سنجش نیست