- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

خانه دوست کجاست؟

اشاره: گزارشی که در ادامه می آید، روایتی از تجربه زیسته نویسنده در روزهای میانی مهرماه هست که با موسیقی و کودکان عجین شده بود. گزارشی مردم نگارانه از آنچه که نویسنده در مشاهده مشارکتی که از این فضاها در شهر برازجان داشته، به تحریر درآمده است.
سه شنبه؛ روز جهانی کودک (۸ اکتبر یا ۱۶مهرماه) در ایران بود، کودکانی که همواره نخستین کسانی هستند که در جهان پر از خشونت و تعصبات کور به فراموشی سپرده می شوند. و حالا این روزهای میانی مهرماه، فضا را نوای کودکانگی در برگرفته بود. نوایی که اگر سال ها برای نواختنش، بزرگسالان دچار دردسر و ممانعت شده بودند، اما این بار و در همین روزهای میانه ماه مهر، این کودکان بودند که به یاری بزرگسالان، به شکستن امواج سکوت و محاق همت گماردند. طبق معمول سه شنبه های هر هفته، عصرانه فرهنگی هامون را با حضور همراهان همیشگی و دوستان جدیدی آغاز کردیم و البته با نوای متفاوتی از موسیقی در ایران. صدای متمایزی که همواره خاموش شده است. جلسه ای که سرشار بود از نوای موسیقی و زیبایی و همین، گویا می خواست پیش قراولی باشد برای یک هفته، هم نشینی و هم جواری با موسیقی و اقلیت. عصرانه فرهنگی هامون را با صدای “محسن نامجو” در گوش ترک کردم و خود را همراه با دوستانی از انجمن “هامون ایران” به جشن “بوی ماه مهر” رساندم.
در نخستین گامی که در سالن “تسنیم” گذاشتم مجددن توام با نوای موسیقی همراه بود و این بار از زبان کودکان.
خود داشتم باور می کردم که اتفاق مبارکی در پیش است. نوای موسیقی از گلوی کودکان ناشنوا. همه چیز داشت نشانه ای به سوی سخنگو شدن گروه های “اقلیت” در فرهنگ برازجان اشاره می راند. حس نیرومندی و قدرت به من مخاطب از همین طریق منتقل شد. این کودکان ناشنوا جایگاه را ترک کردند و جای خود را باز به کودکانی دیگر دادند تا با نواختن سازهای موسیقیایی قطعه ی “ای ایران” را تقدیم حضار نمایند و این شاید نخستین اجرای موسیقی در جلسه ی عمومی بعد از محدودیت هایی بود که بر جامعه ی موسیقی برازجان به ناحق وارد شده بود و این قفل را تنها “کلید کودکان ” بود که توانست بگشاید. این مراسم البته که مانند همه ی جلسات عمومی ضعف هایی هم داشتند به مانند همیشه تریبون در اختیار افرادی قرار داده شد که هیچ درک و فهمی از کودکانگی نداشتند. افرادی که به اسم مسئول و هیات همراه آمدند و جایزه دادند و جلسه ای را که برای کودکان بود، ملال آور و خسته کننده کردند. همواره در تمام جلساتی که در سطح شهر با مقولات شهروندی برگزار می شود مسئولان و برنامه ریزان شهری نباید در قامت برگزارکننده و سخنران، بلکه باید به عنوان حمایت کننده و شرکت کننده حضور به هم برسانند. آن چه که در این جلسه خودنمایی می کرد، سخنرانی خسته کننده مسئولان شرکت کننده بود و البته در این جشن، جای خالی منتخبین شورای شهر هم بطور جدی خالی بود. جشن در نهایت با نوای کودکانه ای در گوشم به خاتمه رسید و احساس خوبی هم از برگزاری این جشن با من همراه بود؛ و آن این که گروه هایی از شهروندان هستند که اقلیت های شهری را درک کرده اند و آنان را به مناسبات شهری و شهروندی دعوت نموده اند. همین طور که انجمن مجازی دوستداران دشتستان با خلاقیت آقای رضا حسینی، چند ماه پیش برای سالمندان نیز همین گفت و گوی فرهنگی را مهیا کردند و این بار جشن برای کودکان به طور اعم و برای کودکان ناشنوا و همچنین کودکان بی بضاعت به طور اخص برپا نمودند. دیدم که حتا می شود با گرد هم آمدن به صورت مجازی در شبکه های اجتماعی نیز، اقدامی عملی در جهان واقعی انجام داد؛ همانطوری که دوستان من در انجمن مجازی دوستداران دشتستان این کار را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانده اند.
این تجربه ی زیسته گویا سر ِ باز ایستادن نداشت. دو روز بعد به اولین اجرای کنسرت موسیقی کودک در استان بوشهر دعوت شدم. این حس خوب و عالی داشت کامل می شد. پنجشنبه ۱۸مهرماه در سالن آمفی تآتر “فرهنگ”، جمع کودکان جمع بود. دیگر این بار هیچ آدم بزرگی که “کودکانگی” را نفهمد و درک نکند جلسه را با حرف های خودش ملال آور و خسته کننده نکرد. البته که باز جای خالی منتخبین شهر و مسئولان برای حمایت و شرکت در این جلسات هنری و ادبی خالی بود. کودکان تک تک با سازهای خود بر روی سن رفتند و ملودی های زیبایی را نواختند. کودکان سه ساله، پنج ساله، شش و بیشتر. آنچنان با اعتماد به نفس، به اجرای موسیقی پرداختند که هر مخاطبی را به آینده امیدوار می نمود. آموزشگاه هنری آرتا به مدیریت خانم فریده دهملایی، به پرورش خلاقیت کودکانی همت گمارده تا همین کودکان بتوانند صدایی دیگرگونه را در سطح جامعه بپراکنند؛ “نوای موسیقی” و “نوای صلح”.
آنچه که از آن کنسرت به همراهم باقی ماند حس “امید” و “افتخار” به فرهنگ برازجان، فرهنگی که توانایی آن را دارد که صدای کودکان را بپراکند و به آن گوش دهد. این کنسرت کودکان داشت چشم اندازی را برای فرهنگ عمومی شهر نشان می داد که کودکانش، زبان زیبایی و هارمونیک دیالوگ و گفت و گو را آموخته اند و این می تواند همان گام بلندی باشد به گذار از فرهنگ خشونت و جوانمرگی در برازجان به فرهنگ گفت و گو و دیالوگ؛ تا همه چیز را در همزیستی و مدارا استحاله کند. آن چه که در این جلسه خودنمایی می کرد و نشانه ای به سوی “امید” بود؛ حضور بی دریغ مادران بود که می توان آن را صدای “مادران زمین” نام نهاد که صدایشان را در نوای فلوت کودکانشان خلق کردند. و یا همان گونه که مدیر این آموزشگاه نیز یک مادر است. صدایی مادرانگی زمین که همواره دلواپس کودکان و فرزندانش هست.
تجربه زیسته ی نگارنده در روزهای میانه ی مهرماه با حضور در تمرین تآتر تداوم یافت و این حس خوب زیستن در فرهنگ دیالوگ و گفت و گو در نهایت این گزارش به حضور در تمرین تآتر؛ هنری که به تمامی مبتنی بر دیالوگ و گفت و گو هست، انجامید. تآتری به کارگردانی قاسم تنگسیرنژاد و با بازیگری دوستان من، که “امید” به زیست در جهان دیالوگ ها و جنگ ها را در من بازآفرینی نمود . اگر در تمام آن دو جلسه برای کودکان و موسیقی همواره با تقابل دو مفهوم عشق و خشونت به طور غیر مستقیم برخورد کرده بودم اما این بار در مواجهه با روایتی قرار گرفتم که خود به طور مستقیم به تقابل این دو نیروی موجود در جهان می پرداخت. همان گونه که زیگموند فروید؛ پدر روانکاوی می گوید: ” نهاد بشر از تخاصم دو نیروی اصلی عشق و خشونت برساخته می شود”، این نمایش هم به گونه ای بازنمایی بی واسطه ی برخورد این دو نیرو در جهان با هم بود. اگر که تجربه ی زیسته ی من در آن دو جشن و کنسرت مرا به این سمت رهنمون کرد که باید امکانی را به وجود آورد تا در کنار خشونت، خشم و تک گویی؛ بذر زیبایی، عشق و مدارا را کاشت اما این بار در پشت صحنه ی تئاتری حضور یافتم که خود به تمامی ذکر همین داستان بود. هنگامی که به نگارش این گزارش اقدام می نمایم در می یابم که در زندگی روزمره ما تکرار داستان همیشگی همین راویان در هنر و ادبیات هست. من به گونه ای تجربه ی زیسته در میانه ی ماه مهر را به جهان اطراف و پیرامونمان متصل می کنم و در این گزارش این را خواسته ام یادآوری نمایم که تمامی نیروهای اجتماعی باید در “بازی فرهنگ ” حضور یابند. حال این نیروها می خواهد کودک، تهی دست یا سالمند باشد و یا مثلن مدیری دولتی.
موخره: تمامی نوشتن این گزارش در فضایی رخ داد که نقش کودکان و صدایشان و نگاهشان برجسته بود و این تجربه ی زیسته گویا همراه با من تداوم خواهد یافت.

یادداشت ها:
عنوان یادداشت، نام فیلمی از عباس کیارستمی می باشد.
اسماعیل حسام مقدم؛ نویسنده و عضو پیوسته “انجمن جامعه شناسی ایران”