- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

نقد محمد ایران‌منش بر کتاب جامعه‌شناسی مردم‌مدار ارگانیک در ایران

نقدی بر کتاب جامعه شناسی مردم مدار ارگانیک در ایران 

محمد ایران منش

(دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه کنت انگلستان، استادیار دانشگاه تهران، کنشگر و پژوهشگر اجتماعی)

کتاب جامعه شناسی مردم مدار ارگانیک در ایران (سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۴۰۰) نوشته دکتر سیامک زندرضوی در پاییز ۱۴۰۰ توسط انتشارات هامون نو منتشر شده است.

 

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم               جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

حافظ

 

اشاره: در تاریخ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ دکتر سیامک زند رضوی این پیام را برایم فرستاد :

سلام  جناب ایران منش عزیز؛ خوشحالم می کنید اگر این کتاب مرا مورد بررسی انتقادی بی قید وشرط خود قراردهید.  شادوسلامت باشید.

همراه آن نیز این تصویر از کتاب تازه اش بود:

 

 

در ابتدا بگویم که سیامک زندرضوی؛ جامعه شناس و استادیار بازنشسته گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهید باهنر کرمان، عضو پیشین هیئت مدیره انجمن جامعه شناسی ایران و رییس کمیته دفترهای استانی و دانشگاهی این انجمن است. او سالیان درازی در حوزه جامعه شناسی مردم مدار، فعالیت علمی و میدانی دارد و در سال ۱۴۰۰ برنده جایزه ترویج علم در ایران شده است.

این اولین بار بود که استادی شاخص در علوم انسانی، چنین درخواست متواضعانه ای از من می کرد؛ آن هم منی که جامعه شناس نبودم. از این رو شگفت زده شدم. البته من ایشان را که از پس از زلزله بم می شناختم، می دانستم که شخصیتی بغایت مردمی دارد و بحق اورا پیشتاز عملی جامعه شناسی مردم مدار می دانم.

فکر می کنم حوالی سال ۸۶ بود که با معرفی دوستی کرمانی که به بم سانحه دیده کمک رسانده بود، با زند رضوی در کرمان تماس گرفتم. آن موقع من کارگاهی آموزشی در کرمان داشتم. وی نشانی خانه خودرا به من داد و من راهی خانه او شدم. او و همسرش با گرمی و مهربانی، مرا به منزلشان پذیرفتند و پس از آنکه توضیح دادم که من در پی گردآوری مستندات زلزله بم هستم، خیلی خوشحال شدند و هرچه مقاله، گزارش و اسناد در چنته داشتند بمن دادند. البته با کمال ناباوری دو مدرک دست اول را در اختیارم گذاشتند: یکی۳۲ گزارش نظرخواهی از مردم در محله های مختلف بم در باره تجارب زیسته اشان از زمان زلزله به بعد طبق سرفصل هایی خاص بود و دیگری فایل آماده چاپ کتاب جامعه شناسی و مدیریت بحران: تجربه ی بم (۱۳۸۲- ۱۳۸۵)(البته با این تعهد که فقط پیش خودم باشد.)

من نمونه این سخاوت علمی را فقط در مرحوم دکتر حسین عظیمی در دهه ۷۰ دیده بودم. او هم در دیدارهای متعددمان هرچه کتاب و مقاله داشت به من می داد؛ حتی طلق نوشته های یک سخنرانی را بلافاصله پس از پایان سخنرانی برای تصویربرداری در اختیارم گذاشت. وی نیز صاحب نظری بسیار مردمی بود و من پس از مرگش داستانی در باره زندگیش نوشتم که در روزنامه اعتماد و چند جای دیگر چاپ شد.

باری، بعدها با زند رضوی در همایش های متعدد و البته چند بارهم بار در منزلش دیدارهای مفید و دلنشینی داشتم. یک بار هم همسر ایشان، رویا اخلاص پور اقتصاددان و همکار همیشگی اش، بخشی از کتاب مستندات بمِ مرا با لطف همیشگی، بازبینی کرد و راهنمایی های سودمندی نمود و در سال ۹۰ نیز در همایشی که در مورد مستندنگاری زلزله بم، در تهران برگزار کرده بودم، بعنوان سخنران اصلی، مشارکت جست.

حال درخواست زند، مسئولیت سنگینی بر دوشم نهاده بود و من می بایست پس از مطالعه کتاب او و نیز خواندن مطالب دیگر و مستندات نزد خودم، پاسخ می دادم. در طول کار همواره این گفته او مدام در ذهنم بود : این کتاب مرا مورد بررسی انتقادی بی قید و شرط خود قراردهید.

البته ممکنست نظرات صریح و بی محابای من بر دوستان و همکاران او سنگین آیند. ولی معتقدم بدلیل تعارفات و ترس های رایج، مسایلمان آشکار نمی شوند و معمولا لاینحل باقی می مانند.

 

 

دکتر سیامک زندرضوی – نویسنده کتاب جامعه شناسی مردم مدار ارگانیک در ایران (سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۴۰۰)

 

پیش از بیان نظراتم در باره کتاب زند رضوی، لازم به توضیح می دانم که آنچه می نویسم :

ضمن اینکه به گفتار زیر ملاصدرا در تمام یافته های  خود و دیگران باور راسخ دارم :

  « من چنین گمانی ندارم که راه حقیقت را به پایان رسانیده و به عمق مطالب آنچنان که باید راه یافته باشم؛ زیرا همه قضایای حقیقی به فهم هیچکس نیامده و هیچ بیانی به ادای معارف حقیقی وافی نیست. حقیقت پهناور تر از آنست که بتوان گفت” این سخن” را فراگرفته و”آن یک ” از حقیقت بیرون است» ملاصدرا در مقدمه کتاب اسفار اربعه

باری از تمامی عزیزانی که در اینجا نامی می برم خواهش دارم ننگرند که من که هستم، بلکه بنگرند که چه می گویم؛ همانگونه که سعدی بزرگ گفته است :

مرد باید که گیرد اندر گوش                   ور نوشته است پند بر دیوار

 

 

سلام سیامک جان

وقتت بخیر و شادکامی

کتاب بسیار پرمایه جامعه‌شناسی مردم‌مدار ارگانیک در ایران (سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۴۰۰) را خواندم و از مطالب آن بسیار آموختم و خیلی لذت بردم. بابت نگارش آن، تبریک فراوان می گویم.

اتفاقا نظری را از پارسال تاکنون در چندین جا مبنی بر لزوم ورود پژوهشگران علوم انسانی به میدان کنشگری و عمل طرح کرده ام.

جاناتان اچ ترنر، جامعه شناس دانشگاه کالیفرنیا و نظریه‌پرداز بزرگ آمریکایی، با سابقه ریاست انجمن جامعه شناسی اقیانوس آرام و انجمن جامعه شناسی کالیفرنیا، در وصف جامعه شناسان همکار و همتای خود چنین می گوید:

  “بیشتر ما جامعه شناسان به این دلیل وارد این رشته شدیم که به مردم علاقه داشتیم و به انسانیت اهمیت می دادیم. تقریباً همه ما، به درجات مختلف، می‌خواستیم «به مردم کمک کنیم» و «جهان بهتری را بسازیم»؛ تعداد بسیار کمی از ما آرزو داشتیم که روش‌شناسان کمّی یا حتی محققانی باشیم که روش‌های جدید و آخرین تکنیک‌های آماری را توسعه دهیم و از آن ها استفاده کنیم. ما همچنین وارد جامعه‌شناسی نشدیم تا نظریه‌پردازانی شویم که الگو‌ها و نظریات انتزاعی در مورد عملکرد سیستم ها را بیان کنیم.

نظریه و عمل با یکدیگر قرابت طبیعی دارند. باید این قرابت را بشناسیم و آن را پرورش دهیم. اگر این کار را نکنیم، جامعه‌شناسی، همچنان به سرگشتگی خود ادامه خواهد داد.”

Must Sociological Theory and Sociological Practice Be So Far?  A Polemical Answer, Jonathan H. Turner, Univerisity of California, Riversid by JH Turner, 1998, Sociological Perspectives Vol. 41, No. 2, pp. 243-258 Copyright?1998 Pacific Sociological Association, ISSN 0731-1214   

 

باری نکاتی را که مستقیم یا غیر مستقیم از این کتاب برگرفته ام و نیز واقعیاتی که خودم به آن ها پی برده ام را بطور مختصر شرح می دهم.

من نه تنها در میان جامعه شناسان که در میان بسیاری از مردم شناسان، روانشناسان، اقتصاددانان و سایر اصحاب علوم انسانی در ایران نیز چنین ارتباطات ارگانیکی را اساسا نیافته ام. به باور من، این مسئله، از جدی ترین آسیب های علوم انسانی در ایران است؛ چرا؟ برای اینکه ما چندین دهه دچار شرایطی بسیار حاد و خطیری در جامعه شده ایم که می طلبند نه تنها اصحاب علوم انسانی، بلکه اصحاب سایر علوم وارد کارزار ارتباطات متقابل بلند مدت با جامعه شوند بلکه بتوانند بخشی از مسایل را رفع کنند یا حداقل کاهش دهند.

بنظر می رسد بسیاری از اصحاب علوم انسانی، اسیر نوعی میدان هراسی و مردم گریزی اند و علل این آسیب را هم بشرح زیر می دانم :

      بنظرم لازمه ارتباط گیری قوی با مردم، برخورداری از صفات آزادمنشی، وارستگی، مهارت عملی در روش های تسهیل گری، صداقت، گشاده رویی، مدارایی و شکیبایی، فداکاری، قناعت و بلندمدت اندیشی و پرهیز از رفتارهای سیاسی است.

– فرصت های زیادی را در برقراری ارتباطات ارگانیگ با مردم و حل برخی مسائلشان را از دست می دهند؛

– امکان صیقل خوردن شخصیت و کاهش روحیه خودکامگی(که در ما ایرانیان بوفور وجود دارد.) و دستیابی به وارستگی را نمی یابند؛

– از دریافت داده های دست اول که برای تحقیقات واقع گرایانه، بغایت ضروری است، باز می مانند.

واقعیت آنکه در اثر سلطه بلامنازع تاریخی قدرت سیاسی در ایران در تمامی جوانب زندگی جامعه، شخصیت مردم بسیار پر لایه است و برای شناخت آن، به روش ها و تکنیک های خاص تحقیق نیاز است. در چنین اوضاعی، تکنیک های پرسشنامه و مصاحبه مرسوم چندان وافی به مقصود نیستند؛ زیرا مردم در بازگویی نظرات واقعی خود همواره دچار ترس از محتسب، ممیز،گزمه و ماموران دیوانی و خفیه اند. از این رو پژوهشگران لاجرم باید کنشگرانی بسیار فعال در میان جامعه باشند تا بلکه به لایه های زیرین شخصیت آدم ها دست یابند.

بسیاری از پژوهشگران و نظریه پردازان علوم انسانی ما، چون ارتباطات ارگانیک و بلندمدتی با مردم ندارند، از درون اتاق های دانشگاهی خود معمولا به لایه های رویین شخصیت آدم ها دست می یابند. نتیجه محتوم این وضعیت، مقالات بی شمار و کتاب های متعددی است که نه تنها راه گشا نیستند بلکه راه به ناکجاآبادها می گشایند!

اساسا ما نیاز داریم که در فرآیند عمل، دانش خودرا با تجربه محک بزنیم و در این فرایند است که نظریات را بخوبی هضم و جذب کنیم.

شما براستی میراث فعالیت های محمد بهمن بیگی را، در حوزه ج م ارزیابی کرده اید در حالی که او اساسا جامعه شناس نبود. حتی کتاب “من و شهر من” محسن شریف زاده را در همین زمره آورده اید. بی تردید اگر بیشتر بگردیم، اشخاص دیگری را می یابیم که بیش از جامعه شناسان، شاید حتی دستاوردهای نظری هم داشته اند.

یکی از اینان درست صبح همان روز انتخابات پیام زیر را در واتس آپ برایم فرستاد:    

سلام. امروز ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ است و صرفنظر از هر اقدام ما یا نتیجه نهایی انتخابات، اثرش بر تاریخ ایران باقی می ماند. از شما تقاضا می کنم، با وجود نارضایتی از وضع موجود و برآورده نشدن خواسته های به حق شما، در انتخابات شرکت کرده و به عبدالناصر همتی رأی دهید. ضمن احترام به بقیه نامزدها، همتی نه گزینه ایده آل، اما بهترین گزینه موجود برای باقی ماندن در مسیر اصلاح وضع موجود است. انتخاب او هم پایان مشکلات نخواهد بود. مشکلات ایران پیچیده‌تر از آن است که با انتخاب یک رئیس جمهور حل شوند اما امید به انتخاب مسیر درست تر تقویت می شود. متاسفانه تاریخ نشان میدهد، راهی کم هزینه تر از رأی دادن برای اصلاح وجود ندارد، والا درباره همان راه می‌نوشتم. اگر می توانید دیگر اعضای خانواده و آشنایان و دوستان را نیز با خود همراه کنید.  

 مشارکت این نخبگان در انتخابات مهندسی شده مذکور و تبلیغ در فضای مجازی و بسیاری دیگر و حتی حضور یکی از آنان در شبکه ای ماهواره ای برای متقاعد کردن اکثر مردمی که تصمیم قاطع خودرا از قبل ها گرفته بودند، نشانه بارزی از گسستگی از مردم بود؛ ضمن اینکه برغم کلیه نظرسنجی های پیش از انتخابات، حتی از آنِ جناحی غیر حکومتی، شکاف عظیمی بین تعداد آراء رئیسی و همتی پیش بینی شده بود.

این جامعه شناسان، برغم تمامی دغدغه‌ها، دل‌سوزی‌ها و تلاش‌های فراوانشان برای بسامان سازی امور جامعه، در عمل از درک درست خواسته ها و نیازهای برحق و رفتار سنجیده مردم غافل ماندند!

در اینجا مصادیقی عینی از این جامعه شناسان می آورم:

محمد فاضلی در نگارش گزارش سیلاب، نه تنها به طرح شما(صص ۶۶-۶۲ کتاب) که بنظر من در حوزه مدیریت مخاطرات طبیعی از همه اعضای گروه تحقیقش صاحب نظرتر و مجرب تر بودید، توجه درخوری نکرد، بلکه به پیشنهاد این حقیر نیز اصلا وقعی ننهاد.

متن سخنان من در نشست۶ شهریور۹۸ هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها به مدیریت ایشان، بشرح زیر بود:

سالیان بسیار نمی‌بایست

دریافتن را

که هر ویرانه، نشانی از غیاب انسانی‌ست

که حضورِ انسان

آبادانی‌ست.    از شعرکاشفان فروتن شوکران احمد شاملو

 

همکاران عزیز

سالیان بسیار دریافته ایم که از سیل خروشان حوادث، همواره بهترین ها سر بر می آورند و در تشکل هایی خودجوش، به یاری همنوعان می شتابند و حماسه ها می آفرینند.

اینان رسالت خودرا در سیل های اخیر، گویا در دوره بحران دانسته و با فروکش شدن سیل، آن را پایان یافته می دانند؛ در حالی که  ماموریت مهمشان تازه شروع شده و رسالت اصلی اشان مشارکت فعال در مدیریت ریسک مخاطرات آینده است.

اینان بهترین و بزرگ ترین ظرفیت انسانی کشوراند؛ کسانی که توانایی عظیمی در افزایش و  بهبود سرمایه اجتماعی دارند؛ کسانی که در برابر تُندَرها و سیل ها می ایستند، آتش ها بر می افروزند و دلمردگان را جانی تازه می بخشند.

 در این سرزمین سانحه خیز که همواره از “حوادث غیر مترقبه” و “مدیریت بحران” دم می زنیم؛ واژه هایی که  پذیرش محتوم “بحران ها” و “تسلیم در برابر آن ها” را در اذهان عمومی نشانده اند، بیش از هر چیز باید به “خطرکاستن” و “تاب آوری” بیندیشیم و از “بلامحوری” به “بلاپرهیزی” تغییر رفتار دهیم. این، نمی شود مگر آنکه حرکت خیل عظیم مردم گرد آمده را با مدد همین پیشتازان خطرپذیر، با تسهیل گری ها، استمرار بخشیم.

اگرچه دولت، نقشی بزرگ در مدیریت ریسک مخاطرات دارد، ولی این مدیریت بدون اتکا بر جامعه محوری، اثربخش نخواهد بود.

در زمانه ای هم که همه ارکان دستگاه دولتی به خدمت سوداگری در آمده است، بیم آن می رود که هر تلاش فکری نیز در زیر چرخ این ساختار سوداگر، له گردد، به بیراهه رود و یا بفراموشی سپرده شود! 

راستی بر سر گزارش ملّی بررسی حادثه ساختمان پلاسکو چه آمد؟

برغم اشارات حکم رئیس جمهوری محترم در انتصاب رئیس محترم دانشگاه تهران به ریاست «هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها» در اهمیت مردم و جامعه مدنی، آن تاکید ویژه بر ضرورت مشارکت مردم و تشکل های مردمی در برنامه ریزی های مدیریت ریسک سیلاب ها و اجرای آن ها را نمی بینم، کما اینکه در ساختار قرارگاه بازسازی و بازتوانی پساسیل های مصوب وزارت کشور نیز برای تشکل های مردم نهاد، جز نقشی مشورتی، دیده نشده و از مشارکت فعال آن ها در تصمیم گیری ها، اساسا خبری نیست! همچنین است که جای نمایندگان تشکل های مردمی سیل ها  در این نشست های هم اندیشی نیز کاملا خالی است!

  پیشنهادهای من در ادامه فعالیت این هیئت برای مرحله بازسازی و دورۀ پسابازسازی چنین است :

ایجاد شبکه ای از تشکل های فعال مردمی برخاسته از سیل و حل و فصل مسایل سانحه دیدگان با مشارکت آن ها

-تسهیلگری و آموزش اعضای این شبکه در زمینه پایش طبیعت و نیز تاب آوری در برابر مخاطرات طبیعی آینده

                                                                   باتشکر : محمد ایران منش، کنشگر و پژوهشگر مدیریت ریسک مخاطرات

 

من پس از حدود چهار دهه تحقیقات، این واقعیات را دریافته بودم :

من براساس تجربه سه دهه مشارکت در مدیریت مخاطرات طبیعی و نیز دانشی که اندوخته بودم، مطلب بالا را در حضور صاحب نظران هیئت گزارش ملی سیلاب بیان داشتم.

متاسفانه نحوه برخورد این صاحب نظران دانشگاهی بعلت دوری از کارزارهای مخاطرات، با پژوهشگران همکار و نیز پژوهشگران مدعو، مناسب  نبود؛ چون نه تنها توجه چندانی به پیشنهادهای آنان نکردند، بلکه دست کم می بایست از بودجه تحقیق، مبالغ مناسبی به پژوهشگران همکار می دادند تا حداقل هزینه های صرف شده اشان جبران می شد و یا برسم احترام و ادب به پژوهشگران دعوت شده به نشست نیز که اوقاتی را صرف کرده بودند، دست کم یک لوح تقدیر ناچیز می دادند و یا حتی حداقل در تلگرام و واتس آپ از یکایک آنان یک تشکر خشک و خالی می کردند که از آن هم دریغ داشتند!

من بنابر احساس مسئولیت، در ادامه نشستِ یاد شده مطالب بیشتری را نیز تلگرام کردم که متاسفانه با هیچگونه بازخوردی مواجه نشدم!  تاسف آور آنکه دو تن از آنان، استاد ارتباطات هم هستند!

حتم دارم که اگر در این نشست، علی اردلان، از اعضای اصلی گزارش ملی سیلاب ها و استاد مسلم مدیریت مخاطرات جامعه محور(فکر کنم یگانه صاحب نظر متخصص در موضوع در میان اعضا بود) حضور می داشت، از نشست نتایج بهتری می گرفتیم. و تردید ندارم که زند رضوی هم اگر طرح خاص خودرا که در صص ۶۶-۶۲ کتابش آورده، به جای ارسال به محمدفاضلی که ظاهرا با موضوع مدیریت مخاطرات جامعه محور چندان آشنایی ندارد و با جامعه شناسی مردم مدار  دمخور نیست، برای علی اردلان می فرستاد، با استقبال روبرو می شد.

افتادگی آموز اگر طالب فیضی                            هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است

 پوریای ولی

 

محمد فاضلی در مناسبت دیگری، وقتی از وقوع فاجعه سیل های دیماه ۹۸، برغم تهیه گزارش مفصل برای سیل های فرودین۹۸ بسیار شگفت زده و گله مند شده بود، چنین نوشت :

کسی دنبال حل مسأله نیست. محمد فاضلی، کانال تلگرامی نویسنده

​سیلاب‌های فروردین نودوهشت که چندین استان کشور را در بر گرفت، بزرگی پدیده به حدّی بود که «هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها» با صدور حکم رئیس‌جمهور برای بیست نفر از اساتید دانشگاه‌های کشور به منظور بررسی همه‌جانبه پدیده سیلاب تشکیل شد.

هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها گزارش خود را در اسفند ۱۳۹۸ در هفده جلد و ۷۶۰۰ صفحه به رئیس‌جمهور ارائه کرد. رئیس‌جمهور نیز چند ماه بعد طی احکامی برای ۱۴ تن از وزرا، معاونین رئیس‌جمهور و رؤسای سازمان‌های دولتی، اقدامات اصلاحی برای بهبود مدیریت کشور در برابر سیلاب را ابلاغ کرد.

چند روز است که سیلاب چند استان و بالاخص شهرهایی در خوزستان را در بر گرفته است. من چند روز است انتظار می‌کشم تا ببینم آیا رسانه صدا و سیمای کشور یک برنامه تخصصی اجرا می‌کند که در آن بگویند بالاخره در این کشور که هفت هزار صفحه درباره سیلاب، توسط بیست نفر استاد دانشگاه و قریب ۷۰۰ نفر همکارشان «گزارش ملی سیلاب‌ها» نوشته شده، مشکل کشور برای تاب‌آوری در برابر سیل چیست.

چند روز است منتظرم که نمایندگان شهرهای سیل‌زده در رسانه بگویند بالاخره ۷۰۰ نفر متخصص و کارشناس که گزارش ملی سیلاب‌ها نوشتند، پیشنهادهایشان‌ چه بود که ما در مجلس دنبال کنیم و وضعیت تاب‌آوری در برابر سیلاب را افزایش دهیم.

چند روز است منتظرم که رسانه‌های مکتوب ما آیا سراغی از اعضای هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها می‌گیرند و با چهار نفر از آن‌ها مصاحبه کنند تا برای مردم توضیح بدهند بالاخره در این کشور چه مشکلی هست که هر سال سیلاب کلی خسارت می‌زند.

کسی انگار دنبال حل مسأله نیست، همه متهم کردن، مقصر یافتن یا به قول دوستی، یافتن قاتل بروس لی را دوست دارند. وقتی می‌شود بر مصیبت مردم سیل‌زده گریه و مویه کرد، خود را طرفدار مردم جلوه داد، از خود رفع مسئولیت کرد و دیگران را مقصر جلوه داد، دنبال حل مسأله بودن چه معنایی دارد؟ چرا باید کسی به خودش زحمت بدهد و چند هزار یا چند صد صفحه بخواند تا بتواند علل ساختاری تاب‌آوری اندک در برابر سیلاب را بررسی کند. ادای دلسوز بودن را درآوردن فعلاً بیشتر خریدار دارد.  

 

من در پی این گلایه او از بی توجهی به گزارش چند هزار صفحه ای سیلاب، این پیام را برایش فرستادم :

سلام جناب آقای دکتر فاضلی عزیز

شبتون بخیر و شادی

مطلبتون با عنوان”کسی دنبال حل مسئله نیست!” را مطالعه کردم.

ضمن سپاس فراوان از تلاش های بی دریغتان در زمینه شناخت چگونگی تبدیل مخاطرات گوناگون در کشورمان به فاجعه و راهگشایی های برای کاهش آن ها، بنظر می رسد، بخشی از تلاش ها نیز باید صرف تاکید بر تقویت نقش جوامع محلی در کاهش خطرات این مخاطرات شود.

با توجه به اهمیت این موضوع است که همایشی کاملا متفاوت در دست اجرای یک نهاد مدنی است که پوستر آن را برایتان می فرستم.

همچنین چنانچه یادتان باشد در ۶ شهریور ۹۸ نیز نشستی با پژوهشگران این عرصه داشتید و من نیز مطلبی را آنجا مطرح کردم که نوشته آن را برایتان می فرستم.

اساسا حدود سه دهه است که نقش جوامع محلی در مدیریت مخاطرات مشخص شده و رو به افزایش بوده و در دو سند هیوگو(۲۰۰۵) و سندای(۲۰۱۵) انعکاس یافته است.

بنظر من در شرایطی که نظام حکمرانی در مدیریت مخاطرات طبیعی و غیرطبیعی، بشدت تعلل نشان می دهد، ناگزیر از تاکید بیشتر بر نقش جامعه مدنی، هم در عرصه اجرا و هم در حوزه تصمیم سازی ها هستیم.

                                                    باسپاس: محمد ایران منش، پژوهشگر و کنشگر مدیریت خطرپذیری مخاطرات، ۲۱/۹/۹۹

جواب ایشان به من :

سلام  

اتفاقا بخشی از گزارش ملی درباره نقش سمن ها و جوامع محلی است.

البته این جواب برایم قانع کننده نبود، چون من بر لزوم مشارکت پویای سمن ها و جوامع محلی، بخصوص در مراحل پیشاسوانح تاکید داشته ام. افزون بر این ها، ایشان گویا هنوز به این نتیجه نرسیده اند که نظام تدبیر نه تنها به یافته های تحقیق چندان توجهی ندارد، بلکه در اجرای برنامه های پنجساله و قوانین بودجه کشور نیز معمولا بدرستی عمل نمی کند؛ زیرا جامعه مدنی در طرح و اجرای آن ها تقریبا هیچ جایگاهی ندارد!

بسیاری از ارباب رسانه، همواره در پی پرسش های گوناگون و گسترده از صاحب نظرانند. پاسخگویی مدام به این درخواست های متنوع که از حد توان علمی این صاحب نظران مرتبه ها فراتر است، اگرچه بر شهرت و محبوبیتشان می افزاید ولی همزمان آنان را از درک عمیق مسایل باز می دارد.

بنظر می رسد کسانی که خودرا از مردم و کار با مردم و تجربه تسهیل گری، سخت دور می سازند معمولا به دو ورطه هولناک در می غلطند: یکی دل بستن به روش های مرسوم غیر مردمی در تمشیت امور کلان(نگاه آمرانه و یک سویه از بالا به پایین) و دیگری پیروی از سنت خطرناک مرید و مرادی.

اگر به مطالب و بیانیه های نخبگان سرشناس(سلبریتی) بدقت بنگریم، معمولا ردّ پای این دو خطر را درمی یابیم.

شگفت آنکه آنان حرف ناشنوی و پیروی نکردن مردم از خودرا به پایین بودن سطح شعور مردم نسبت می دهند و همواره از این وضعیت گله داشته اند!

از زمره چنین جامعه شناسانی، برغم معلومات فراوان و وارستگی زیاد، مرحوم امیرحسین آریان پور بود. وی اگرچه چندین کتاب پرمایه نوشته، اقتباس و یا ترجمه کرده است و در بین دانشجویان بسیار هم محبوبیت داشته ولی تحت سیطره مارکسیسم جزمی منبعث از متفکران شوروی و در نبود ارتباطاتی ارگانیک با مردم و عدم شناخت دقیق واقعیات جامعه، در تحلیل جامعه ایرانی پیشا و پساانقلاب، تقریبا بخطا رفت.

ایشان در مصاحبه هایی بلند در مجله فردوسی قبل انقلاب، اصلاحات ارضی را بمنزله افول فئودالیسم و شروع صنعتی شدن در ایران قلمداد کرد. اگر ایشان و بسیاری از متفکران آن زمان(از جمله فرهاد نعمانی اقتصاددان و نویسنده کتاب قطور تکامل فئودالیسم در ایران، نشرخوارزمی، ۱۳۵۸)، مستقل می اندیشیدند، می بایست در می یافتند که تحولات تاریخی ایران از سیر تطور جوامع غربی پیروی نمی کند و اساسا، ما فئودالیسم بمفهوم علمی آن نیز نداشته بلکه زمینداری و نظام ارباب-رعیتی داشته ایم.

آریان پور در باره انقلاب اسلامی نیز، نظری تاحدودی شبیه حزب توده داشت.

ایشان بعنوان اسطوره جامعه شناسی چپ، در بین برخی جامعه شناسان قالبی، همچنان مریدان سرسختی دارد!

مرا ببخشایید که درشت گویی و خرده گیری زیادکردم بقول وحشی بافقی :

خرده بر حرف درشت من آزرده نگیر     حرف آزرده درشتانه بود، خرده مگیر

خوب حال به برخی مطالب کتاب بپردازم :

بنابراین به باور من منادیان اصلی و واقعی ج م، مجریان عملی آنند.

مرحوم محمدامین قانعی راد در ص ۲۲ :

من هیچگاه مصداقی از فعالیت های عملی او در ج م را ندیده و نشنیده ام. بیاد دارم که سال ها پیش، مدیر یک سمن اجتماعی برای دریافت کمکی فکری پیش او رفته بود و وی در پاسخ گفته بود بروید یک پروژه بگیرید تا از طریق آن به پاسخ شما برسم!

البته نیک می دانم که این مدیر، چیز چندانی از ایشان نخواسته بود که نیازی به یک پروژه و تامین مالی باشد!

محمد فاضلی ص ۲۲:

گفتمان او از محدوده نخبگان و تحصلکرده ها فراتر نمی رود و او ارتباطات ارگانیکی با مردم برقرار نکرده است.

در واقع عمل بسیاری از مدعیان ج م از جمله او با مدعاهایشان نمی خواند!

سارا شریعتی، ص۲۴:

در آخر کلامش نتیجه می گیرد :” و ما در ایران با شرایط عدم امکان و نداشتن شرایط مواجهیم”.

من این حرف را اصلا قبول ندارم. این تکیه کلام ” نمی شود.” حرف کسانی است که نمی خواهند وارد کارزار عمل شوند و همواره تقصیرها را به گردن محیط و حاکمیت می اندازند.

چند بنالی که بد شده ست زمانه           عیب تنت بر زمانه برفگنی چون 

ناصرخسرو

 

حمیدرضا و محمدرضا جلایی پور، ص ۲۵:

این دو(شاید برحسب تصمیمی حزبی) در انتخابات ۱۴۰۰ عملا رو در روی خواست اصیل مردم قرار گرفتند!

شگفت اینجاست بیش از ۲۰۰ نفر از اصحاب علوم انسانی و کنشگران مطرح اجتماعی و سیاسی نیز با استدلالی غیر مستند و ناهمخوان با واقعیاتی که در جامعه جاری بود، از شرکت در انتخابات و رای به همتی حمایت کرده بودند.

محمدرضا جلائی‌پور، پس از انتخابات، از باخت همه طرف ها، شرحی بدست می دهد که البته اگر او و سایر افراد این فهرست، اندکی به مردم نزدیک شده بودند و انصاف بخرج می دادند، حداقل شکست گروه خودرا می توانستند کاملا پیش بینی کنند؛ ضمن اینکه کلیه نظرسنجی ها از جمله نظرسنجی ای غیر حکومتی نیز این را قبلا نشان داده بودند!

انتخابات ۱۴۰۰ در واقع بزنگاه تاریخی مهمی بود که صاحبان علوم انسانی می بایست هم میزان شناخت خودرا از رفتار جامعه نشان می دادند و هم نقش خودرا بخوبی ایفا می کردند. ولی نه تنها عدم ارتباط ارگانیک با توده های مردم، بلکه حتی شناخت نادرست از شرایط، عده ای از مدعیان حمایت از حقوق مردم را به خطا رهنمون کرد؛ از همان خطاهایی که در بزنگاه های تاریخی گذشته، بسیار شاهدش بودیم.

اساسا از قبل از انقلاب تاکنون، گروه های سیاسی و اجتماعی، معمولا زمان انتخابات و یا اقدامات مهم دیگر است که یادشان به مردم می افتد!

سالیانی پیش در دیداری با مرحوم شمس الدین وهابی، مسئول سیاسی حزب مشارکت، با او از کاستی های احزاب و ضعف شدید ارتباط با توده های مردم گفتگویی داشتم؛ واقعیتی که ایشان خیلی صادقانه به آن اذعان داشت. ولی گویا پس از گذشت سالیانی دراز، حزب جایگزین همچنان دچار این کاستی بزرگ است!

هادی خانیکی، ص۲۶ :

پیش از این به خطای وی در هیئت گزارش سیلاب، تلویحا اشاره ای داشتم؛ ضمنا همان خطای راهبردی را در انتخابات ۱۴۰۰ مرتکب شده بود.

ابراهیم توفیق، ص ۲۶:

او در این صفحه چنین می گوید :”با توجه به دخالت گر بودن ج م، این قسم از جامعه شناسی خود  مستلزم وجود جامعه شناسی آکادمیک بسیار قوی است که به لحاظ علمی و منطقی پشتیبان این دخالت گری باشد و چنین وضعیتی در حال حاضر در ایران موجود نیست.”

اگرچه این، هشداری جدّی است به جامعه شناسان مردم مدار، ولی بنظرم نتیجه گیری آخر جمله درست نیست؛ زیرا تعامل عمل و نظر است که موجب غنای نظر می شود و همانطور که در ابتدا از جاناتان اچ ترنر، جامعه شناس و نظریه‌پرداز بزرگ آمریکایی نقل کردم : “نظریه و عمل با یکدیگر قرابت طبیعی دارند. باید این قرابت را بشناسیم و آن را پرورش دهیم.”     

بنابراین به امید نظر قوی نشستن یعنی خودرا از آبشخور نظر، یعنی عمل محروم ساختن است؛ اگرچه ممکنست اقدامات عملی، جامعه شناس مردم مدار را هم مقداری از دانش جامعه شناسی دور سازد.

آزاد ارمکی، ص ۳۹:

او کسی است که در سال ۹۹ پیش بینی تحولی اساسی در حاکمیتِ پساکرونا کرده بود!

به قسمتی از مصاحبه اش با فرهیختگان سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹، شماره ۷۳۱۶  توجه کنیم : «تا دیروز در ایران حاکمیت از آن دولت و تبعیت از آن مردم بود، اما این رابطه امروز معکوس شده و جامعه در بالا و دولت در پایین قرار گرفته و دیگر موضوعیت ندارد که دولت از بالا حکم بدهد و جامعه نیز از این دستور تبعیت کند.»

همچنین بنگریم به این تحلیل شگفت آور وی در پاسخ به خبرگزاری جماران “در گذشته جمعیت زیادی از مردم عادی در انتخابات ثبت نام می کردند ولی امروز جمعیت بزرگی از کنشگران سیاسی در انتخابات شرکت کرده اند. این دو معنا دارد؛ یکی اینکه جامعه در بحران است و دوم آنکه پیروز انتخابات فرد مهمی برای خروج کشور از این بحران است.“-www.etemadonline.com- 31/2/1400

نمی دانم یک جامعه شناس چقدر باید با واقعیات جامعه بیگانه باشد که در شرایط رشد روز افزون تمامیت خواهی حاکمیت و رشد شتابان بحران ها، اینگونه بیندیشد!

حسن محدثی گیلوایی، ص۴۰:

ایشان پایان نامه دکترای خودرا در موضوع اندیشه هزاره در ۱۳۸۳ با مرحوم غلامعباس توسلی گرفت که عمدتا متکی بر کتاب اندیشه های هزاره داوید بارکن انگلیسی بود. در حالیکه در همان زمان زلزله بم اتفاق افتاده بود و من به ایشان پیشنهاد کردم که به بم برود چون تصور می کردم بر خلاف نظر بارکن، جوّ حاکم بر جامعه بم احتمالا واقعیت دیگری را باز می گوید. من در بم با چند نفر از سانحه دیدگان دیداری داشته و متوجه شده بودم که آنان در عدالت خداوند، دچار شک و عقاید دینی اشان متزلزل شده است. شاید چون این بار سانحه ای طبیعی در یک کشور تحت لوای حکومتی بشدّت دینی اتفاق افتاده و تشکیکی ضعیف به ذهنشان راه یافته بود و در اثر توهم غیر طبیعی بودن زلزله هم بشدّت معترض حکومت شده بودند. البته این ها فرضیات من بودند که نیاز به تحقیق عمیقی داشتند. من فکر می کردم اگر محدثی زمانی را برای تحقیقات میدانی در بم می گذاشت شاید نظریه بارکن مبنی بر علیت بروز اندیشه هزاره(منجی اندیشی) در اثر تکرر وقوع سوانح طبیعی در یک منطقه رد می شد. ولی گویا او آنقدر عجله داشت که چندی بعد مرا برای حضور در جلسه دفاع از پایان نامه دکترایش در دانشگاه آزاد دعوت کرد. حاتم قادری یکی از داوران، پایان نامه را برخلاف نظر استاد راهنما(غلامعباس توسلی) و استادان مشاور و داوران دیگر آنقدر ضعیف می دید که به انتقاد شدید از آن پرداخت. ولی نگاه رابطه مند استاد راهنما و دیگران عملا موجب شد که وقعی به استدلالات محکم قادری ننهند و به پایان نامه نمره ای حدود ۱۹ دادند و ختم جلسه را اعلام کردند!

طنز تلخ آنکه ۱۰ سال بعد(۱۳۹۳) در انجمن جامعه شناسی همایش بازسازی خرمشهر پساجنگ و بازسازی بم و آذربایجان شرقی پسازلزله برپا بود. اولی را به مرحوم شریف مطوف، دومی را به آزاده لک و سومی را به من داده بودند. نوبت به لک که رسید، او در واقع پایان نامه دکترای خودرا عرضه کرد و پس از صغرا و کبرا چیدن به این نتیجه رسیده بود که مردم بم در مصاحبه ها، خواست خود را چنین ابراز داشته بودند که اول ارگ قدیم بازسازی شود، سپس نخلستان هایشان و دست آخر خانه هایشان! وقتی صحبت هایش تمام شد، من از ایشان دو پرسش کردم : ۱- آیا نتیجه شما با عقل و منطق اصلا جور در می آید و هرگز امکان دارد که مردم بی خانمان، بازسازی یک بنای تاریخی را بر بازسازی خانه های خود اولویت دهند؟ ۲- شما کی بم رفته بودید؟  ایشان گفت که دو بار به بم رفته، ۹۰ و ۹۱. من گفتم که بازسازی بم تقریبا در ۸۶ تمام شده بود. البته ارگ قدیم برای بمی ها خیلی مهم بود ولی نه اینکه اول، آن را بازسازی کنند! جالب آنکه مطوف استاد راهنمای او بود و من از مطوف پرسیدم شما کی بم بودید و گفت سال ۸۹، گفتم خوب آن سال هم بازسازی تموم شده بود!

طنز تلخ دیگر در سال ۹۶ پس از زلزله سرپل ذهاب اتفاق افتاد؛ یکی از اقتصاددان که معاون وزیر کار بود، نشستی در آن وزارتخانه از برخی کارشناسان ترتیب داده بود تا ببیند آیا موافق هستند اعلام عمومی در کشور بشود که با تاسی از سنت مهاجرین و انصار دوره پیغمبر، هر کس می خواهد، خانواده ای را تا پایان بازسازی به میهمانی بپذیرد. طبیعی بود که این پیشنهاد، طرفداری نیابد؛ چون ایشان اگر فقط یک روز به مناطق زلزله زده رفته بود در می یافت که سانحه دیدگان بهیچوجه حاضر نیستند موطن خودرا ترک کنند و الزاما باید در محل باشند تا پیگیر آواربرداری، دریافت وام و سپس بازسازی باشند. اساسا هم این پیشنهاد نیز دور از شیوه مشارکت جویی سانحه دیدگان در بازسازی بود.

یک سال بعد هم خانم اقتصاددان دیگری که مشاور وزیرکار بود، پیشنهاد داد که سربازان را برای بازسازی آموزش دهیم؛ گویی ساکنان خود سرپل ذهاب از این کار ناتوان بودند!  

حسین سراج زاده، ص۴۱ :

باشناختی که من در چند نشست و از چند گزارش و نیز موضع مشابه ایشان در انتخابات۴۰۰ دارم، به این بیت فردوسی بسنده می کنم که:

بزرگی سراسر به گفتار نیست           دوصد گفته چو نیم کردار نیست                                                                                                        

نازنین شاهرکنی و محمدجواد اسماعیلی، ص۴۲:

این دو جامعه شناس، برای ظهور و رشد ج م در ایران محیط مناسبی نمی بینند!

من به تجربه دریافته ام اشخاصی که چندان حرکتی در عمل از خود نشان نمی دهند و یا بعبارتی چنین توانی را در خود نپرورانده اند، خیلی سریع حکم به نفی موضوع و پاک کردن صورت مسئله می دهند!

اگر جامعه شناسان به هر دلیلی از پای گذاشتن در کارزار عمل در باب موضوعی، امتناع می ورزند، بهیچوجه بمعنای امکان ناپذیری آن نیست.

جالب آنکه شما در اواخر سال ۹۹(صص ۱۷۴-۱۶۳ کتاب) توانسته بودید با تلاش های فردی خود سرفصل دو واحد درسی ج م را به تصویب دانشگاه فرهنگیان برسانید و سالیانی قبل نیز عملا دست به تجارب ارزشمندی در عرصه ج م زده بودید.

من وقتی فعالیت ها و تلاش های شما را با عملکرد باقی جامعه شناسان مقایسه می کنم، بی تردید به آن میدان بیگانگی که قبلا بیان داشتم، بیشتر می اندیشم.

من با مطالب شما در ص۴۳ کاملا موافقم که جامعه امروز نیازمند حضور جامعه شناسان مردم مدار است و جامعه شناسان باید خودرا برای پاسخ دادن به این نیاز سریعا تجهیز کنند.

بنظرم شما و مدیران شعب و برخی کنشگران اجتماعی می توانید این جریان را به راه اندازند. شاید یکی از کسانی که در این زمینه البته به نوعی متفاوت از بهمن بیگی تلاش های موفقی داشته، فیروزه صابر است. ایشان بانی چندین نهاد مدنی تاثیرگذار و مربی توانمند تسهیل گری است. همچنین همسر خودتان که در اکثر پروژه هایتان مشارکت داشته و در مبحث آب و آب بران، تجارب بسیار ارزنده ای بدست آورده است.

مقصود فراستخواه

ایشان نویسنده کتاب “ما ایرانیان؛ زمینه‌کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی” است که از ۱۳۹۵  تاکنون ۲۴

بارچاپ و کتاب برتر حوزه‌ی علوم اجتماعی (تألیف) در جشنواره‌ی مهرنامه در میان۷۰ کتاب برگزیده از کتاب‌های سال ۱۳۹۴ به انتخاب داوران و مشاوران علمی مهرنامه، شناخته شده است.

 محتوای کتاب عمدتا حاصل پاسخ های ۹۶ درصد از جامعه‌ی آماری شامل اعضای هیئت علمی و گروهی از نخبه‌های کشور به این پرسش نویسنده است : آیا خلقیات ما ایرانیان ضعف‌هایی دارد؟

آنان مشکل را در ضعف فرهنگ کار جمعی، انتقادپذیری، رودربایستی، آزرده شدن از انتقاد و کینه ورزی به خاطر آن، تعریف و تمجید در حضور یکدیگر و قضاوت های منفی در غیاب یکدیگر، شفاف نبودن، خودمداربودن، چیرگی احساسات، رواج دروغ، دشوار بودن گفت و گو و توافق، خودمحوری، چیرگی احساسات بر خردورزی، رفتارهای غیرقابل‌ پیش‌بینی و سایر موارد برشمرده‌اند.

این کتاب از نظر بررسی پیشینه تاریخی موضوع بر اساس روش اسنادی، بسیار ارزشمند است. ولی بنظرم در تحقیق میدانی، دچار خطاهای روش شناختی و تحلیلی متعدد و عمیقی شده است و تاحدودی ادامه تحلیل های عوامانه ایست که از کتاب “خلقیات ما ایرانیان” جمال زاده شروع می شود و سپس به “سازگاری ایرانی” مهدی بازرگان می رسد و آنگاه در نوشته های حسن قاضی مرادی و حسن نراقی ادامه می یابند. تمامی این نویسندگان بعلت فقدان ارتباطات ارگانیک با مردم ایران، به لایه هایی سطحی از شخصیت مردم ایران دست یافته و از دستیابی به لایه های زیرین شخصیت ایرانیان دور مانده اند؛ ضمن اینکه این خلقیات را هم به تمامی مردم ایران و همه اقشار و طبقات جامعه هم تعمیم داده اند!

نویسنده کتاب ما ایرانیان به جای آنکه به کنکاش عینی و میدانی در روحیات اقشار مردم بپردازد، به نظرات استادان و نخبگانی که خود اغلب به احتمال زیاد دور از مردم بوده اند استناد جسته و معلوم نیست که چرا یافته های خودرا هم به تمامی مردم ایران تعمیم داده است!

همچنین مصاحبه شوندگان مقایسه هایی بین خلقیات ایرانیان و برخی کشورها کرده اند، در حالی که در حضور بسیاری از آنان در این کشورها، جای تردید است!

افزون بر این، بر خلاف یافته های این تحقیق پیمایشی که مردم کشورهای پیشرفته، کمتر دروغ می گویند و کمتر از ما اجحاف می کنند، چرا برخی از این مردم پیشرفته، در خارج مرزهای خود، ممکنست هر خلافی را مرتکب شوند!؟

بنظرم نویسنده کتاب باید به تناقضاتی که در رفتار برخی(و نه همه)  ایرانیان دیده می شود، پاسخ گوید؛ از جمله : ایرانیانی که تا در کشور هستند برخی قوانین را رعایت نمی کنند، ولی پس از ورود به جوامع پیشرفته، تابع قانون می شوند و نیز برخی جوانان که در حالت عادی، ظاهرا به بی خیالی نسبت به جامعه و پیروی از منافع شخصی مشغولند ولی در زمان بروز بحران ها به کمک مردم می شتابند.

از همه این ها گذشته، اگر هم ما به اثبات هم رساندیم که مردم ایران واجد صفات منفی و ناشایستی هستند، آنگاه می خواهیم به چه نتیجه ای برسیم و چه کار خواهیم کرد بخصوص که فراستخواه اذعان دارد که این صفات، ذاتی نیستند!؟

باری بنظر من چون ذکر عیوب ایرانیان متاسفانه از در و دیوار می بارد و بخش عمده ای از فضای مجازی هم در تسخیر عیب جویی و عیب نمایی از ایرانیان است و مردم هم سخت دچار احساس حقارت، یاس و نومیدی شده اند، اینگونه کتاب ها و مطالب، بسیار خواستار دارد و چاپ های متعدد آن ها بهیچوجه دلیلی بر حقانیت نظرات نویسندگان آن ها نیستند. توجه داشته باشیم که کتاب جامعه شناسی خودمانی حسن نراقی تا سال ۹۹ به چاپ ۳۴ یا کتاب در پیرامون خودمداری ایرانیان اثر حسن قاضی مرادی تا سال ۹۹ به چاپ دهم رسیده بود!

افزون بر این، به گمان من اینگونه تحلیل ها، بر شدت بدبینی مردم، خاصه جوانان می افزاید و شرایط را برای خودکشی ها فراهم تر می سازند!

یاد دارم که ایشان در جایی به من گفته بود که هرچقدر سمن تاسیس شود خوب است. در حالیکه سالیان درازی است که ما با رشد سریع و روز افزون سمن های حاکمیت ساخته روبرو هستیم که پیرو مقاصد قدرت سیاسی در پی قلع و قمع سمن های مردمی بوده و هستند!

باری من دو توصیه به ایشان دارم که اگر اجرا کند، شاید در نظرات خود در باره ایرانیان، بازنگری نماید :

بروخمان در این کتاب، بر باور نادرست و مزمن پلید بودن شخصیت انسان خط بطلان می‌ کشد و بی‌اعتباری آن را با مستندات فراوان کنونی و تاریخی، ثابت می‌کند.

بنیان های این باور از فیلسوفان و اندیشمندان  متعددی از ماکیاولی و هابز گرفته تا فروید و داوکینز و پینکر به ما آموخته‌اند که نوع بشر ذاتا خودخواه و در پی منافع شخصی است. به‌خصوص طرفداران هابز که اعتقاد دارند «اگر انسان به حال خود رها شود دچار طغیان و سرکوب دیگران خواهد شد». اما برخمن بر همه این نظریات خط بطلان می‌کشد و با استنادات بسیار، استدلال می کند که ما انسان‌ها در تکامل غریزی خود از زمان انسان خردمند(هوموساپینس)تا به امروز ذاتاً تمایل داریم به‌جای رقابت، با همدیگر همکاری کنیم و به جای دشمنی، به یکدیگر اعتماد کنیم؛ اما آموزه‌های خاص یاد شده موجب شده اند تا ما از یکدیگر انتظارات و تصورات بدی داشته باشیم.

جامعه شناسان و سایر اصحاب علوم انسانی ساکن در شهرک اکباتان تهران

از سال ۱۳۹۳ کنشی اجتماعی در این شهرک علیه تعرضات شهرداری و برخی سازمان ها به مشاعات و محیط زیست آن شکل گرفت.

در این کنش جای این اصحاب علوم انسانی ساکن شهرک کاملا خالی بود. البته اگرچه  یکی که جامعه شناس شهری و عضو شورایاری شهرک نیز بود، در برقراری ارتباطات اداری، همکاری هایی داشت، ولی از جانب دانش جامعه شناسی خودش کار چندانی نکرد. البته انتظار نبود که اینان وارد کارزار خطرناک تقابل با شهرداری که از جانب نیروهای نظامی و امنیتی حمایت می شد بشوند. ولی دست کم توقع این بود که با دانش خود کنشگران را راهنمایی کنند و کمک فکری دهند. متاسفانه اینان نه تنها چنین کاری نکردند که شاید هم در این زمینه ناتوان بودند، ولی هیچگاه کنجکاوی علمی هم بخرج ندادند که این کنش چگونه شکل گرفت! چند بار از این جامعه شناس شهری خواسته شد که پروژه ای تعریف کند تا به اتفاق به این مهم پرداخته شود. سرانجام او دانشجوی ممتاز ارشد خودرا به انتخاب موضوع این کنش برای پایان نامه ترغیب کرد. با کمال شگفتی این دانشجوی دختر، خیلی سریع و با کمترین صرف وقت برای تحقیقات میدانی و گفتگو با کنشگران و ساکنان اکباتان، پایان نامه خودرا بست و خیلی زود نیز کنشگران را برای جلسه دفاع دعوت کرد. در این جلسه او نتیجه گیری هایش را بازگفت که با واقعیات کنش بسیار متفاوت بود! اگرچه از او نقد صریحی انجام شد، ولی گویی گوش شنوایی برای آن نبود و گروه استادان نمره ۱۹.۵ را به او دادند!

گفتنی است که بنابر اهمیت این کنش اجتماعی، حدود ۱۰ استاد و دانشجوی ایرانی از داخل و خارج موضوع تحقیق و پایان نامه خودرا در باره این کنش اجتماعی گرفتند و گفتگوهایی با کنشگران داشتند. گرچه بعید است که این تحقیقات هم سرانجام درستی داشته باشند چون خیلی شتابزده انجام شدند!

یک جامعه شناس محیط زیست

از یک جامعه شناس محیط زیست مقاله ای با عنوان “تحلیل اجتماعی عدم موفقیت در مردمی کردن مسأله محیط زیست در ایران” را  خواندم و سپس نظرم را مستقیما برای او فرستادم.

چکیده مقاله چنین است:

تصور عمومی در ایران بر این است که برای تبدیل مسائل محیط زیستی به مسأله اجتماعی که توجه همگان را به خود جلب نماید، دولت باید نقش اصلی را ایفاء کنند. اگر چه دولت می تواند نقشی کلیدی در برساخته شدن نگرانی های محیط زیستی، حفظ اهمیت مسائل محیط زیستی در مباحث عمومی جامعه و بالا نگهداشت سطح آگاهی نسبت به موضوعات محیط زیستی ایفاء کند، ولی هانیگن معتقد است که برای برساخته شدن یک مسئله محیط زیستی، شش عامل اصلی شامل اقتدار و اعتبار علمی داده ها، مروجان، توجه رسانه ها، برجسته سازی مسئله به شکل نمادین و بصری، مشوق های اقتصادی و نهادهای مردمی نقش دارند. این مقاله، با استفاده از رویکرد جامعه شناختی هانیگن، به بررسی عدم توفیق در مردمی کردن مسأله محیط زیست در ایران پرداخته است. مقاله حاضر به تبیین این مسأله می پردازدکه چرا با وجود اظهارات گوناگون و پراکنده متعدد در سطوح مختلف رسمی و غیررسمی، هنوز وضعیتهای نامطلوب محیط زیستی، تبدیل به مسأله اجتماعی در ایران نشده است.

بررسی حاضر نشان می دهد که عدم وجود پیش شرط های لازم در تعریف یک برساخت موفق اجتماعی در ایران، سبب شده است تا بسیاری از مسائل و مشکلات محیط زیستی نتوانند تبدیل به مسأله عمومی و همگانی و به تعبییر دقیقتر، مسأله اجتماعی شود.

کلمات کلیدی: محیطزیست، مسأله اجتماعی، برساختگرایی، هانیگن، ایران

نظر من در باره مقاله او:

باسلام و ارادت

مقاله پربار تحلیل اجتماعی عدم موفقیت در مردمی کردن مساله محیط زیست در ایران را مطالعه کردم و از آن بسیار آموختم.

بنظرمی رسد در ایران عامل دولت را به شش عاملی که هانیگن در برساخته شدن مسایل محیط زیستی برمی شمرد، نیز می توان بنابر ادّله زیر افزود:

بنظر من دست کم در یک دهه گذشته، توجه و حساسیت مردم نسبت به محیط زیست بدلیل بروز شدت کم آبی و تنش آبی، آلودگی هوا، انباشت زباله ها و…آن هم در سایه گسترش فضای مجازی و رشد فراوان شبکه های اجتماعی، روبفزونی نهاده است. ولی مانع اصلی در گسترش بیشتر آگاهی ها، اقدامات بازدارنده دولتی است؛ زیرا کارگزاران دولتی در تخریب محیط زیست، مسببان و ذینفعان اصلی بوده و هستند.

در واقع کنش های محیط زیستی مردم در برابر این مانع بزرگ معمولا با شکست مواجه شده و در اثر بازدارندگی های خطرناک دولتی، بسیاری مردم حتی از واژگان محیط زیست احساس نوعی خطر و وحشت دارند!

امروز بسیاری می دانند که مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست در سالیان درازی، آسیب‌های جدی به محیط زیست در بخش‌های مختلف، وارد کرده است. سدسازی های بیرویه، احداث صنایع آب بر در مناطق کویری و کم آب، دادن مجوزهای غیرقانونی بلند مرتبه سازی در کلان شهرها و کمک به آلوده سازی هوا، صدور مجوزهای بی رویه و غیرقانونی چاه عمیق، تولید خودرو و بنزین های آلاینده، صدور مجوز به صنایع آلاینده، تمرکز بر تولید و مصرف سوخت های فسیلی و غفلت از تولید و مصرف انرژی های پاک و تجدیدپذیر، غفلت از انجام تحلیل های هزینه- فایده اجتماعی در طرح های صنعتی آلاینده و….. همه با همدستی دولتمردان بمنظور کسب منافع شخصی صورت گرفته و می گیرد؛ اقداماتی که معمولا در چتر حمایتی نهادهای نظامی و امنیتی نیز قرار دارند.

بدیهی است در ساختاری که حاکمیت بطور منجسم دست به تخریب محیط زیست می زند و هرگونه کنشگری علیه این تخریب را منکوب و سرکوب می کند و اساسا بدشواری مجوز تاسیس سمن های محیط زیستی را نیز صادر و فعالیت های آن ها را بمنظور حفظ منافع مخربان محیط زیست، بشدت محدود و مهار می کند و یا براحتی به حیات آن ها خاتمه می دهد، از اولین اقدامات برای برساخته شدن مساله محیط زیست، مبارزه با چنین تاثیرات منفی این نهاد تخریب گر و مانع بزرگ است.

مشاهدات میدانی نشان می دهند که اگر چنین مانع و رادعی در برابر جامعه وجود نداشت، فرآیند برساخته شدن خیلی سریع تر و گسترده تر از آنی می شد که اکنون شاهدش هستیم.

لازم به ذکر است که بزرگ ترین و تاثیرگذارترین رسانه نیز در دست چنین دولتی است. از همین روی می بینیم در حالیکه  سازمان صدا و سیما برای بسیاری موضوعات از آشپزی گرفته تا خیاطی و آموزش دروس و ورزش، برنامه های اختصاصی دارد، فاقد یک برنامه اختصاصی برای حفظ محیط زیست است.

 باسپاس از اقدامات ارزنده شما و همکاران در بهبود آگاهی و دانش محیط زیست جامعه: محمد ایران منش، ۱۶/۷/۴۰۰

*****

ایشان پاسخ بسیارمتواضعانه ای به من بشرح زیر دادند :

سلام آقای ایران منش عزیز

از مطالعه عالمانه مقاله و به ویژه اظهار نظر محققانه بسیار سپاسگزارم.

مطالب شما را کاملا مطالعه کردم و دقیقا حق با شماست که  دولت به عنوان یک عامل سترگ در این مقاله مغفول مانده است. همان طور که به درستی هم متوجه شدید نگاه من متوجه همه عوامل غیر دولت بوده است. شاید از دولت نا امید شده بودم!!!  

نظرات سودمند شما را درکارهای بعدی لحاظ می کنم و از این بابت سپاسگزارم.

فرصت کرونا باعث شد تا طی این یکسال با تاسیس  هسته توسعه و محیط زیست، مباحث محیط زیستی را در قالب گفتمانی بین دولت  مجلس و دانشگاه به بحث می گذاریم. ساعتش هم ۷ تا ۸ و نیم شب هست که همه وقت داشته باشند.

چنانچه مایل به دریافت اطلاع رسانی باشید  لطفا به من پیام بدهید تا در گروه قرار بدهم.  مثلا در یکشنبه آتی ساعت ۷ تا ۸ و نیم بحث اقتصاد را مطرح هست یا سه شنبه بحث گردشگری پسا کرونا. در همه این نشست ها یک موضوع اصلی ما بحث محیط زیست هست.

هر چند باز هم به صورت افراطی از این جلسات در ایران زیاد شده، ولی مقصود خود سلسله جلسات هست تا به صورت تدریجی  حساسیت و علاقمندی نسل جوان نهادینه شود. با تشکر مجدد از اظهار نظر شما  

 

توضیحات من :

این نمونه ای از تعبد زیاد اصحاب علوم انسانی در ایران به نظریات خارجیان و ندیدن واقعیات جامعه ایران حتی بدیهی ترینشان است.

بطورکلی من مانده ام که اصحاب علوم انسانی با این همه نگاه دور و از بالا به جامعه، چرا :

– وقتی رویدادهای مهم اجتماعی رخ می دهند، چون اصلا خبر ندارند، اظهار شگفتی می کنند!

– از اینکه محبوبیت ورزشکاران و هنرمندان سلبریتی از آنان بیشتر است، تاسف می خورند!(مانند بیژن عبدالکریمی)

–  متعجب اند از اینکه در بزنگاه های تاریخی، نتوانسته اند مردم را به خود جذب و آن ها را هدایت کنند!؟

 

باری بنظرم وضعیت علوم انسانی در کشورمان، بدور از تعارفات و مصلح اندیشی های مرسوم، دچار بحران است و به آسیب شناسی و تحلیل های بی محابای نقادانه سخت نیاز دارد.

در واقع آنچه که جامعه شناسی ایران نامیده می شود، شاکله اش جامعه نشناسی است؛ چون بر خلاف عنوانش، تقریبا هیچ رابطه ارگانیکی با جامعه و مردم ایران ندارد و بعبارتی با جامعه ایرانی بیگانه است. برای همین است که خیلی از رویدادهای مهم جامعه از انقلاب گرفته تا جنبش، کنش، شورش، اعتراضات، اعتصابات، تجمعات و انواع فاجعه های طبیعی و غیرطبیعی، از دیده جامعه شناسان ایرانی داخل کشور، دور و پنهان می مانند. آنان معمولا در پس از سوانح و رویدادها از آن ها باخبر می شوند و سپس براساس حدس و گمان هایی نه چندان واقع گرایانه به تحلیل پر آب و تاب آن ها می پردازند؛ گویی نظریه های جدیدی را کشف کرده اند!

جاناتان اچ ترنر، استاد جامعه شناسی یادشده در بالا چنین می گوید:

«جامعه‌شناسان غالباً تمایل ندارند که از ایدئولوژی‌های شخصی و سیاسی‌شان دست بردارند؛ جامعه‌شناسان از نظم و انضباط فکری دوری می‌جویند، ضمن آن که از لحاظ فکری، خودشیفته‌اند و علی‌رغم موعظه‌کردن‌های مقدس‌مآبانه در مدح جمع‌گرایی، بشدت فردگرا هستند؛ خیلی از جامعه‌شناسان همانند دون کیشوت عمل می‌کنند و خوابِ رویاهای ناممکن را می‌بینند». محمّدرضا طالبان. – شبکه تلگرامی دغدغه ایران متعلق به محمد فاضلی

– علی موسی‌نژاد، نمونه ای از یک جامعه شناس مردم گرای

من اصلا اورا نمی شناسم. محسن رنانی در مطلبی از او بعنوان جامعه شناسی فعال در میان مردم ایلام، اینگونه یاد می کند :

” اکنون برای منِ «روشنفکرِ مرد» یک راه مانده است؛ همان راهی که پیتر سینگر (فیلسوف اخلاق) توصیه‌ می‌کند. او می‌گوید «بر خیری که شخصا می‌توانید برسانید تمرکز کنید، نه بر مسائلی که باقی‌ می‌ماند یا حل‌شان دست شما نیست.»(از کتاب دیگردوستی موثر). این همان راهی است که جامعه‌شناس و همکار ارجمند دانشگاهی‌ام در ایلام، دکتر علی موسی‌نژاد، چند سالی است در پیش گرفته است. او وقتی از دانشگاه ناامید شد، به درون جامعه رفت، زخم‌‌های آن را دید اما چشم‌هایش را نبست و ناامید نشد، آستین بالا زد و کمر همت بست تا در وسع خویش، دردی را تسکین دهد و زخمی را التیام بخشد. او اکنون یک‌تنه یاریگر بیش از هزار خانوار محروم در استان ایلام است. استانی که از شدت فقر، نزدیک به چهل درصد خانوارهای آن تحت پوشش نهادهایی حمایتی هستند؛ بیش از ۳۰ سال است که بالاترین نرخ خودکشی و خودسوزی را در کشور دارد و در دو دهه اخیر۴۰ درصد شهرنشینان و۵۰ درصد روستانشینان آن به زیر خط فقر مطلق رفته‌اند. همه ما دانشگاهیان باید به احترام این استاد قیام کنیم، کلاه از سر‌ برداریم و از او حمایت کنیم و برای کاهش دردهای این جامعه، او را رهبر و الگوی خویش قرار دهیم. لطفا، این تعظیم مرا را برای زنان کنشگری که می‌شناسید، بفرستید. این ضجّه‌ها را برای همه مردان مدعی که احتمال دارد بخواهند زخم‌های ایران را به رسمیت بشناسند، بفرستید. این پیام مرا برای همه کسانی که ممکن است بخواهند برای مرهم‌گذاری بر زخم‌های ایلام، دکتر علی‌ موسی‌نژاد را همراهی و یاری کنند، بفرستید.” محسن رنانی: به زخم‌های ایران سلام کنیم. جمعه۲۰ اسفند۱۴۰۰

*****

هرچند بحث ما عمدتا بر سر جامعه شناسان بوده است، ولی پیش از این، بمناسبتی از نظرات نادرست دو اقتصاددان یاد کردم. در پایان این بخش نیز نمی توانم براحتی از نقد نظرات دو تن دیگر از هم رشته ای هایم  بگذرم.

یکی از ایشان که خیلی در رسانه های مجازی و مکتوب و در مناظرات فعال است در سال ۸۴، شعار آوردن پول نفت بر سر سفره مردم احمدی نژاد را به فال نیک می گرفت. استدلالش هم این بود که این کار طبق نظریه کینز- اقتصاددان بزرگ انگلیسی- موجب افزایش تقاضای موثر و بنوبه سبب تحریک تولید و کاهش رکود خواهد شد!

من به ایشان گفتم که ساختارهای ما با کشور انگلیس آن زمان بسیار متفاوت است. در اینجا این پول ها وارد چرخه فساد خواهند شد و بر رکود خواهند افزود.

دیگری سعید لیلاز است که پس از فاجعه آبان ۹۸ افتخار می کند که از طراحان طرح  اصلاح قیمت بنزین بوده است.

او در جایی چنین تحلیل می‌کند: «تدبیری‌که دولت برای افزایش قیمت بنزین به خرج داد، یک گام بزرگ در راستای ترمیم شکاف طبقاتی در جامعه ایران به حساب می‏آید و قاعدتاً طبقات فرودست جامعه باید از این اتفاق خوشحال باشند. یقین دارم وقتی آثار مثبت این تصمیم به‏مرور دیده شود و جایش را در اقتصاد پیدا کند، رضایت مردم خصوصاً اقشار فرودست جامعه را در پی خواهد داشت.» (سازندگی، ۲۸ آبان ۱۳۹۸)

او دو روز بعد چنین گفت: «واقعیت قضیه این است که افزایش قیمت بنزین تماماً خیر مطلق است، چراکه این صرفه‌جویی به کشور این امکان را می‌دهد که روزانه ۵ تا ۸ میلیون لیتر به صادرات سوختش اضافه کند، ضمن اینکه صادرات سوخت در شرایط تحریمی بسیار ساده‌تر از صادرات نفت است. نکته دوم که بسیار اهمیت دارد این است که این اصلاح قیمت‌ها یک گام بلند به‌سمت عدالت اجتماعی است که ضریب جینی را به‌سرعت اصلاح می‌کند. از سوی دیگر باید به این نکته توجه کرد که هم‌اکنون سطح عمومی قیمت‌ها نسبت به ۲۰ ماه قبل، ۱۰۰ درصد افزایش پیدا کرده و چون سهم اصلی این افزایش قیمت روی مواد غذایی بوده، توده‌های مردم بیشترین فشار را تحمل کرده‌اند و این مسئله نشان می‌دهد که تصمیم اخیر تصمیم بسیار درستی در راستای تحقق عدالت اجتماعی بوده است.» (https://www.tasnimnews.com/ 28/8/98) او در تاریخ ۱۲ آذر ۹۸ نیز در برنامه تلویزیونی «پرونده ویژه» با صراحت بیان کرد که اجرای هر سیاستی، هزینه‌ای دارد! (ر.ک. به نقد من در سالنامه ۹۸ شرق با عنوان پیامدهای ناگوار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پساافزایش نرخ بنزین؛ ساعت صفر)

جای بسی تاسف است که او حتی پس از وقوع فاجعه‌ای ملی، عظیم‌ترین هزینه پیامد اجرای این سیاست یعنی کشته شدن و زخمی شدن صدها نفر را ندیده می‌گیرد! او حتی پیش‌بینی نکرده که در شرایط حاد اقتصادی- سیاسی موجود، اجرای چنین سیاستی می‌تواند به تورم بیشتر دامن زند!

باری، آشکارترین پیامد اجرای این سیاست غیرمنتظره و تکانه‌آور، بروز اعتراضات و وقوع فاجعه‌ای ملی بود که خسارت‌های مادی هنگفتی در بر داشت.

من در آن گزارش چنین نگرشی را  شکست آشکار نگاه مکانیکی و تک‌بعدی به اقتصاد، دانسته بودم.

 *****

در پایان سخن، ضمن ارج گذاری به تلاش های شما، چند پیشنهاد نیز به شما دارم :

ولی به باور من، جامعه مدنی در همین شرایط بیرونی، بخاطر کاستی هایی درونی که امکان کاهش آن ها هست، خود نیز بنوعی در پیدایش وضع موجود مسئول است. این کاستی ها عبارتند از :

در اکثر نهادهای مدنی ما با پدیده شوم خودمحوری و خودکامگی روبرو هستیم. نتیجه محتوم آن، بستن باب گفتگو و نقد و ارزیابی، سوء استفاده های مالی و اداری، اخلاقی، سرخوردگی و جلوگیری از رشد اعضاء و گروه های هدف و کاهش استقلال و نهایتا اضمحلال سازمان است.در واقع ما با انحراف از مهم ترین رسالت جامعه مدنی یعنی کمک به استقرار دمکراسی مواجهیم.

کمتر نهاد مدنی ای یافته ام که عملکردهای کاری و مالی خودرا بطور شفاف حتی برای اعضای خود ارائه کند. این آسیب نیز معمولا به فساد مالی، اداری و اخلاقی می انجامد.

در بسیاری از نهادهای مدنی، شاهد ضعف شدید علم و دانش نسبت به موضوع فعالیت خود و نسبت به وضعیت جامعه هستیم. چنین وضعیتی، معمولا به هیجان زدگی، هدف گذاری و برنامه ریزی های ناسنجیده، تنزل بهره وری و خطر زوال سازمان می انجامد.

بسیاری از نهادهای مدنی برغم ادعای مردمی بودن، متاسفانه ارتباطات ارگانیکی با مردم بخصوص فرودستان ندارند.تحلیل ها و جهت گیری های خطا، از بین رفتن انسجام سازمانی، شکست در مطالبه گری ها و خطر زوال سازمان، از جمله پیامدهای این آسیب اند.البته آسیب های یادشده با هم تداخل دارند بطوریکه آسیب اول معمولا عامل بسیاری از چالش هایجامعه مدنی است، یا آسیب سوم در تقویت آسیب های دیگر سخت موثر است. من اعتقاد راسخ دارم که امکان کاهش این کاستی ها وجود دارد و جامعه مدنی می تواند با توان افزایی ها وضعیت بهتری را رقم زند.

شما در کتاب خود، شرح فعالیت ها و پروژه های کاری خودرا آورده اید، ولی ننوشته اید که با چه ویژگی های شخصیتی موفق به انجام آن ها شده اید. آنچه برای جامعه شناسان و سایر اصحاب علوم انسانی و نیز کنشگران مدنی خیلی لازم و آموزنده است ریزه کاری ها و ظرایف کار شما در کارزارهای گوناگون بشرح زیر اند:

توصیه می کنم روی پرورش کلیه مدیران شعب انجمن جامعه شناسی با دیدی نقادانه کار کنید؛ بخصوص تشویقشان کنید تا ضمن تجهیز به آخرین نظریات، در عرصه کارزار عمل بیش از این ها فعال شوند. می توان امید داشت که همگی در اثر آموزش و پرورش خوب بتوانند کمبودهای موجود در عرصه ج م ایران را تاحدودی جبران کنند.

باری من بجدّ باور دارم که در شرایط بسیار حاد و خطیری کنونی، ضرورت دارد همه اصحاب علوم بخصوص علوم انسانی در ادامه پژوهش های آکادمیک و نیز برای بهبود کیفیت آن، وارد کارزار عمل شوند و با مردم در آمیزند، اعتماد آنان را جلب کنند و هرچه در توان دارند با مشارکت آنان در حل مسایل جامعه مجدانه بکوشند؛ چه در اثر فساد و تباهی قدرت سیاسی، جامعه در وضعیت بغایت خطرناکی قرار گرفته است.

به باور من، جامعه به رفتار گروه های مرجع، بیش از معلومات آنان اهمیت می دهد. بنابراین اصحاب علوم انسانی که معمولا امکان زیادی برای مرجع شدن دارند، در بهبود رفتارهای خود بکوشند.

در پایان بخاطر نقدهای بی محابا و جسارت آمیزم، از کلیه سروران عزیز که برخی از دوستان من هستند صمیمانه پوزش می طلبم و همانطور که پیش از این گفتم، این نقدها بهیجوجه دال بر دست کم گرفتن نظرات و اقدامات دیگر این عزیزان نیستند؛ بخصوص محمد فاضلی که سالیانی با نظرات و گفته های پرمایه و آموزنده خویش، فصل جدیدی را در اندیشه ورزی گشوده و در فضای مجازی از دیگران، تاثیرگذارتر بوده است.

اینجانب برای توجیه نقدهای بی امانم، از این اشعار پرنغز سعدی مدد می جویم:

              از صحبت دوستی برنجم        کاخلاق بدم حسن نماید

              عیبم   هنر و کمال بیند         خارم گل و یاسمن نماید

             کو دشمن شوخ چشم ناپاک    تا عیب مرا به من نماید

                           با آرزوی تندرستی و کامیابی های بیشتر:

محمد ایران منش، کنشگر و پژوهشگر اجتماعی، تیرماه۱۴۰۱

 

موخره ای از دکتر سیامک زندرضوی:

آقای دکترمحمدایران منش، دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه کنت انگلستان، استادیار دانشگاه تهران، کنشگر و پژوهشگر اجتماعی را از زلزله بم به عنوان هنرمند_پژوهشگری پرتلاش و میان رشته ای می شناسم. ایشان با بزرگواری پذیرفتند که کتاب جامعه شناسی مردم مداردرایران را بی قید وشرط مورد بررسی انتقادی قراردهند.
دراین مسیر گاه به صراحت و گاه به اشاره به نقد ایده های همکاران جامعه شناس بویژه کسانی که دراین گروه حاضرند هم پرداخته اند.
حال این متن که به نظرم با صرف وقت ووسواس بسیار تهیه شده است. به نوعی علاوه بر نقد کارمن که متین،سنجیده و ازطرف من پذیرفته است.
کلیت جامعه شناسی درایران را هم دربرمی گیرد.بویژه به این دلیل ارزشمند است که توسط شخصیتی انجام شده است که چنددهه در چندین وچند بحران خردوکلان کشورمان حاضر بوده و بافعالیت های جامعه شناسان بسیاری از نزدیک آشنا است .
اقدام ایشان را به فال نیک می گیرم و امید دارم متن ایشان را درمیان خودمان، مورد بررسی انتقادی قرار دهیم.
به یاد استاد فقیدم زنده یاد دکترمنوچهر راد که به ما درعمل نشان داد ومرا قانع کرد که : علم درانتقاد می روید.

سیامک زندرضوی
چهاردهم تیرماه۱۴۰۱

 

نقد دکتر نعمت الله فاضلی بر مقاله دکتر محمد ایران منش را در لینک (اینجا) پی بگیرید.