- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

آقای ایران منش چطور شد که این طور شد؟ | یادداشتی ادکتر نعمت الله فاضلی

آقای ایران منش چطور شد که این طور شد؟

پاسخ دکتر نعمت الله فاضلی به نقدهایی بر جامعه شناسی ایرانی

اشاره: همکار نادیده ام دکتر محمد ایران منش مقاله بیست صفحه ای (لینک مقاله) در پاسخ به تقاضای صمیمانه دوست و همکار نازنینم آقای دکتر سیامک زندرضوی نوشته اند. زندرضوی از همه دانشگاهیان تقاضا کردند کتاب «جامعه شناسی مردم مدار ارگانیک ایران» (۱۴۰۰) را مورد «انتقاد بی قید و شرط» قرار دهند. ایران منش هم لبیک گفته و دقیقا همین کار را کرده اند. کتاب زندرضوی را هنوز نخوانده ام اما گوشه ذهنم هست که بخوانم و درباره اش بنویسم. می دانم زندرضوی جامعه شناس اصیل و جدی است. اما نقد ایران منش را خواندم و الحق خواندنی است. دانشگاهیان به ویژه علوم انسانی ها را مخاطب قرار داده و نقدهایش را صمیمانه، جسورانه و متین با چاشنی شعر و ادبیات نوشته است. حرف های پرشماری زده که هر کدام جای خود ارزش تأمل و گفت و شنود دارد. در کلامش تعهد و غمخواری هست؛ همین مرا ترغیب کرد متن او را تا آخر بخوانم. با اسم و مشخصات از آدم ها نام می برد و می نویسد کجا و چرا خطا کردند، بی آن که اهانت کند. ممکن است در سخنش خطایی هم رفته باشد و حق پاسخگویی برای مخاطبان او محفوظ است. به نقل از وحشی بافقی نوشته اند:


خُرده بر حرف درشت من آزرده نگیر
حرف آزرده درشتانه بود، خُرده مگیر


مطمینم بزرگانی که نام برده اید و نقد کرده اید، این سخن بافقی را پذیرا هستند. اما از میان نکته های پرشمارتان یکی از همه برجسته تر بود. نوشته اید
دانشگاهیان ایران «نه در مقالات شان و نه در عملکردهای شان، ارتباطات ارگانیکی را با جامعه نمی بینیم و برای این مدعا نیز مصادیق فراوانی وجود داد…من نه تنها در میان جامعه شناسان که در میان بسیاری از مردم شناسان، روانشناسان، اقتصاددانان و سایر اصحاب علوم انسانی در ایران نیز چنین ارتباطات ارگانیکی را اساسا نیافته ام.
البته شما در جایی از نوشته تان به طور روشن نگفته اید «ارتباطات ارگانیک با جامعه» دقیقا به چه معناست. نوشته اید دانشگاهیان وارد «کارزار ارتباطات متقابل بلند مدت با جامعه شوند بلکه بتوانند بخشی از مسایل را رفع کنند یا حداقل کاهش دهند». مصداق تجربی این «ارتباطات بلندمدت» چیست؟این طور از سیاق نوشته تان می فهمم که محقق و تحصیلکرده ای در فعالیتی مانند فاجعه های سیل، زلزله و بیماری های فراگیر مثل کرونا شرکت کند و برای نجات به آسیب دیدگان بکوشد. اگر این منظورتان باشد، دچار تقلیل گرایی شده اید. دانشگاهیان می توانند در مقام شهروندی مسئولیت شناس در هنگام بروز حوادث و بحران ها به کمک جامعه بروند و در چارچوب دانش حرفه ای شان برای نجات جامعه بکوشند. بحمدالله بحران و فاجعه هم فراوان داریم! و همه به حد کافی فرصت برای خدمت رسانی دارند. اما شما تعدادی از محققان فعال (مقصود فراستخواه، حمیدرضا جلایی پور، حسین سراجزاده، تقی آزاد ارمکی و دیگران) را نقد کرده اید که شناخت واقع بینانه ای از جامعه ایران ارایه نکرده اند؛ و علت را در این دانسته اید که «ارتباط ارگانیک با جامعه ایران» ندارند. خوشبختانه از من نام نبرده اید، احتمالا بر این باورید که ارتباط ارگانیک با جامعه ایران دارم!
ایران منش عزیز شما هم با من هم عقیده اید که صرف مشارکت در فعالیت های اجتماعی و خدمت رسانی، کسی را در مقام محقق و اندیشمند قرار نمی دهد. اگر کسی بخواهد در مقام محقق و اهل علم خدمتی کند، نیازمند «درگیری متأملانه و نظرورزانه» است. اجر همه دانشگاهیانی که خدمت رسانی می کنند نزد خدا و خلق محفوظ، اما در مقام جامعه شناس، اقتصاددان، مورخ، انسان شناس، و دانشگاهی خدمت کردن متفاوت از مددکاری، آسیب شناسی، گردآوری اطلاعات، کمک رسانی، کار خیر کردن و امثال اینهاست. سخن شما را همدلانه درک و تأیید می کنم که نیازمند نزدیک شدن با جامعه هستیم و به قول مارتا نوسبام محتاج «تخیل همدلانه» ایم، اما هر مشارکت و مداخله ای در زندگی اجتماعی به معنای «تخیل همدلانه محققانه» نیست.

 

دکتر محمد ایران منش – نویسنده نقد بر کتاب جامعه شناسی مردم مدار ارگانیک در ایران (سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۴۰۰)

 

اگر بخواهم نمونه و مثالواره ای ایرانی برای تخیل همدلانه محققانه بزنم، صمد بهرنگی را می گویم. صمد بهرنگی دانش آموخته دانسرای عالی تربیت معلم بود و یازده سال در روستاهای فقیر آذر شهر و آذربایجان معلمی کرد. از همان آغاز شروع کارش در ۱۳۳۶ تلاش عملی و نظری اش درباره آموزش و پرورش و مسئله های مدرسه را آغاز کرد. تأملاتش نظری اش در کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران» (۱۳۴۴) نوشت. او پائولو فریره ایران است. احترام زیادی برای محققان مطالعات آموزش در ایران قائلم و با بسیاری از بزرگان شان دوست هستم، اما قلبا بر این باورم هنوز هیچکدام به اندازه صمد بهرنگی در خلق و گسترش چشم انداز انتقادی به مدرسه در ایران همپای صمد بهرنگی توانا و نافذ نیستند. دلیل کامیابی صمد بهرنگی سه چیز است. یکی همان که شما نوشته اید: «داشتن ارتباطات ارگانیک با جامعه ایران»؛ دوم، انگیزه قوی؛ که شما تلویحا در نوشته تان به آن اشاره دارید؛ و سوم که شما از قلم انداخته اید: «داشتن ذهن زیبا». صمد بهرنگی، داستان نویس و ادیب بود؛ ذهن خلاق داشت و می توانست تأملات و رنج هایش را با مردم در میان بگذارد. کتاب «کندوکاو …» بارها و بارها تجدید چاپ شد و نسخه رایگان و با کیفیت آن لاین آن هم دسترس هست. هیچ یک از کتاب های حوزه مطالعات آموزش در ایران تاکنون چنین موفقیتی نداشته و تا اطلاع ثانوی نخواهد داشت!

 


ایران منش عزیز حق با شماست، برای «انسان دانشگاهی مردم مدار» شدن اسباب بزرگی و فرهیختگی باید فراهم شود و اراده قوی می خواهد و اندیشه ورزی خلاق و شوق و شور انسان گرایانه. اما این ها همه نه تنها فراهم نیست بلکه امیدی به فراهم شدن آن ها نیز دیده نمی شود. چرا صمد بهرنگی، محمدبهمن بیگی و توران میرهادی و کنشگران بزرگ مانند ایشان در آموزش ما ظاهر نمی شوند؟ کرور کرور دانشگاهی داریم و انبوه دکتر و استاد، اما در هر قلمروی که نگاه کنیم کمبود آدم های بزرگ بیش از کمبود بودجه و فناوری دیده می شود. چطور شد که این طور شد؟ پاسخم به این پرسش این است که دانشگاه ایرانی برای احیای خود و بازگشت به دوره رنسانس فرهنگی ایران، دوره ای که از دارالفنون آغاز شد و تا سال های ۱۳۴۰ ادامه یافت، نیازمند تأمل انتقادی در مبانی معرفت شناختی، اخلاقی و تاریخی اش هست. از سال های ۱۳۴۰ به بعد چند چیز به تدریج از سپهر فرهنگ دانشگاهی ایران بیرون افتاد: ۱) زیبایی شناسی؛ ۲) پیوند تاریخی و فرهنگی با میراث فکری و فرهنگی ایران؛ ۳) عقلانیت ارتباطی و استقلال نهادی دانشگاه و سیطره عقلانیت ابزاری و سوداگری و ایدئولوژی. زیاده گفتم و تحلیل و توضیح این نکات هم بماند برای بعد. ارادت