- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

اصفهان؛ قربانی تعارض معرفت و قدرت | مقاله‌ای اختصاصی از دکتر سیدرضا شاکری

اصفهان؛ قربانی تعارض معرفت و قدرت

دکتر سیدرضا شاکری

دکتری اندیشه سیاسی و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی

 

این روزها نام اصفهان در رسانه های کشور پرتکرار است؛ وزیر و وکیل و سلبریتی و مدیران ملی و محلی همه از اصفهان می گویند. زاینده رود خشکیده و فرونشست زمین بی صدا کار خود را شروع کرده است؛ سرمایه داران با هوش و فراست به شمال کشور هجوم برده و زمین می خرند و ساخت و ساز می کنند. آنچه خواهد ماند مردم معمولی هستند و هنرمندان و متفکران دلسوزی که غصه می خورند و صد البته فرهنگ و شکوهی که در معرض ویرانی است. افراد مستظهر به اراده و قدرت از تاسیس اصفهان ساحلی می گویند. شاید در آینده برای نجات اصفهان از چین هم آب وارد کنیم و چین منجی نصف جهان شود!

    همیشه اصفهان برایم معما بوده است؛ معمای زورآزمایی قدرت و معرفت و شوربختانه رفته رفته و در گذر زمان این قدرت بوده که سرنوشت این شهر را به دست گرفته و به تقدیر امروز دچار کرده است. منظورم از معرفت هنر است که بنیادش بر آگاهی و شهودی است که در تاریخ منطقه ها و سرزمین های هنری حالت غالب و حداکثری دارد و طبیعتی ثانویه را در طی زمان برای شهر رقم می زند؛ سرمایه و ظرفیتی که الهام بخش معماران و شهرسازان، هم گاه و به تناسب قرار می گیرد. نخستین باری که در اوایل دهه۱۳۸۰ به اصفهان رفتم و وارد عمارت عالی قاپو شدم، شوقی نهان و مانده در من از دیرباز و تاملی که همواره در باره این شهر همراه من بود، به من نیرو می داد. از پله های عمارت بی اراده خودم بالا می رفتم؛ شوقی مرا وا می داشت؛ کاشی های پله ها که طرح های اسلیمی نقاشی ایرانی بودند مانند شاخه های درخت به پاهایم کمک می کردند؛ گویی بر دوش درختی به بالا صعود کردم. محدوده هندسی پیوند مذهب و قدرت برایم تداعی گر همان هندسه مشترک میان موسیقی ایرانی و غزل و باغ و فرش بود. در آنجا بود که خود را میان ردیف های موسیقی، رج نخ های قالی و ابیات غزل سرگردان یافتم و از این تحیر شریف خشنود و شاد شدم.

    من همیشه پیگیر تقدیر اصفهان بوده و بر آن غصه خورده ام؛ از شهرهایی چون اصفهان و تبریز و اهواز و شیراز و رشت و بوشهر و… نمی توان به سادگی گذشت؛ هریک نمادی از جگر پاره پاره ایرانی است که هرگز به آنها فرصت همیابی و انس و آشنایی نداده ایم.  اما سخن اینجاست که تقدیر امروز اصفهان چگونه رقم خورده و آینده تاریک آن چیست؟ اصفهان خواهرخوانده شهرهای مهم زیادی از جمله فرایبورگ و فلورانس است. این دو شهر مکانهای فرهنگی معتبر و مشتهر به سابقه فرهنگی وتاریخی اند و در میان اروپاییان حرمت و ارجمندی بالایی دارند. یک بررسی ساده میدانی و تنها بر داده های اینترنتی می تواند سیر فاصله افتادگی میان آن دو شهر را با اصفهان نشان بدهد.

    اصفهان تاریخی که وجه غالب آن فرهنگ و هنر بر بنیاد های معرفت و تفکر اسلامی- ایرانی بوده است از دوره مدرنیزاسیون ایرانی و در طی ۱۲ برنامه توسعه رفته رفته نام شهر صنعتی به آن الصاق شده و بیشتر با قدرت و شبکه های مالی، مناسبات سیاسی و … پیوند خورده و با بنیادهای قدرت تاسیس شده است. در اصفهان صنایع بزرگ و نماد مدرنیزاسیون مانند فولاد مبارکه، ذوب آهن، هواپیما سازی، پلی اکریل و صدها صنعت متوسط و خرد، قرار دارند. این صنایع که حجم بزرگی از پول، قدرت، منافع، روابط و مناسبات، عوارض و آسیبها و اراده های متعارض صاحبان ثروت و قدرت را به هم می رسانند، در عمل کفه هنر و معرفت و فرهنگ را در اصفهان تهی می کنند. هنر و معرفت که ذاتا به وحدت و همگرایی میل دارند، در مصاف با قدرت که مولد تعارض و البته اشتراک منافع است، تاب مقاومت نداشته و صحنه را به ناچار خالی می کند. اصفهان امروز نه مهد فرهنگ و نه نصف جهان است. این عنوان های تهی بیشتر در آگهی های تجاری کاربرد دارد. مرگ هنر اصفهان از دوره مدرنیزاسیون آغاز شده و به زودی زوال خواهد یافت.

      نخبگان و مدیران قدرتمند و صاحبان سرمایه که اصفهانی  هستند در کشورمان کم نیستند و در مناصب رسمی و غیر رسمی جایگاه های مهم و تعیین کننده دارند. آنان در یک چیز اشتراک نظر و عمل جدی دارند و آن هم اراده به قدرت است. این اراده به قدرت به دلیل فقدان بنیادهای معرفتی و فکری صرفا و شدیدا محلی گرا شده و در محدوده ای به نام اصفهان تمرکز و تمحض یافته است.  اراده به قدرت مدیران، نخبگان و صاحبان نفوذ و سرمایه در اصفهان که در میان مناطق دیگر کشور دست بالا را دارند، در عمل سبب به هم خوردن توازن توسعه یافتگی مادی و صنعتی و عمرانی کشور به سمت اصفهان شده اند. این امر در طی ۶ برنامه توسعه اصفهان را از هنر و فرهنگ دور و به صنعت و اقتصاد نزدیک ساخته است. این فرایند ریشه زوال اصفهان تاریخی و رشد اصفهان صنعتی بر مبنای قدرت و اراده به خواستن است. اصفهان از این منظر نماد توسعه کاملا ناقص و غیر معنادار شده است. اراده به قدرت برای اصفهان هیچ کاری نمی تواند بکند.

 

نقاشی اثری است با عنوان  یافتن “مرد در حال مرگ” (ح ۹۷۰ ق / ۱۵۶۳ م،)  که در مکتب نگارگری و نقاشی اصفهان خلق شده است. (منبع این تابلو نقاشی در وبسایت دایره المعارف بزرگ اسلامی (لینک) می باشد)