- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

پیرامون “لیلا”؛ تحلیلی بر فیلم سینمایی “برادران لیلا” | علی آتشی

پیرامون لیلا

تحلیلی بر فیلم سینمایی “برادران لیلا” اثر سعید روستایی

علی آتشی

 

اریک فروم، اندیشمند مکتب فرانکفورت ظهور نظامات استبدادی را محصول تانگوی سادیسم و مازوخیسم می داند؛ یک سو میل به آزارگری حاکمان و یک سو آزارپذیری توده های اجتماعی. از میان شخصیت های فیلم «برادران لیلا» به گمانم رمزگذاری شده ترین شان مادر لیلا بود. اگر -آنگونه که ذهنیت غالب مخاطبین فیلم می پسند- پدر لیلا را نماد هسته ی سخت و متوهم حاکمیت ایرانی فرض بگیریم، مادر بی تردید باید جز تمام کننده ی توتالیتاریسم ایرانی، یعنی بخش مبتلا به مازوخیسم جامعه باشد. اصرار ندارم به سیاقِ کلیشه، پیرزن را جای حامیان بی قیدوشرط حاکمیت بگذارم. مازوخیسم اساساً توده ی ستمکش – و نه لزوما بهرمند از حاکمیت – در جامعه است، روح حقارت پذیری که فقدان های خود را با زیاده خواهی های حاکمیت جائر پر می کند. مازوخیست وجود و امنیت خود را در همگامی و همرنگ شدن با قدرت بزرگتر می بیند. فروم بارزترین نشانه ی بالینی یک مازوخیست را آینده هراسی و تلاش برای حفظ وضعیت موجود می داند. و این واکنشی است ناخودآگاه برای «گریز از آزادی».

بخش عمده ی حامیان حاکمیت در ایران لزوماً کسانی نیستند که نظام بتواند به کمال روی وفادارش شان حساب کند. آنها با نظام همراهند چون تغییرات ساختاری را منجر به وخیم تر شدن اوضاع می دانند. مادر، مکرر لیلا را مقصر اوضاع نابسامان خانه می داند. حاضر است پسرانش زیستِ خوکی را با مسافرکشی و توالت شویی ادامه دهند، اما ریسک تغییر اوضاع را متحمل نشود. این گریز، نه از سر همسویی با قدرت غالب، که واکنشِ ناشکیب و غریزی بخش مازوخیست جامعه است در مقابل بارِ گران آزادی.

طنز تلخ پدر لیلا اما در آن است که به مانند بسیاری از شخصیت های میان تهی برای خانواده هیبت یک سادیستیِ زورآور را داراست و در عین حال در برابر قدرت برتر، به جایگاه حقارت بار خود بازمی گردد. «جای من تو بغل شما نیست. من جام زیر پاتونه». موجودی انگل واره که در تامین تریاک خود عاجز و وابسته به مافوق است. این توالی نقش دایره وار یک روان گسیخته ی آلوده به قدرت است.

لیلا در مقابل، منِ بیدار و آگاه نسل ها است. می کوشد برادران را به بهبود شرایط ترغیب کند. او خود را وارث آواری می داند که از گذشتگان به جا مانده. شاید سیاسی ترین سکانس فیلم، صحنه ی ادرار سرپایی پیرمرد در سینک ظرفشویی باشد. تصویر زمانی جای شک را برای بیننده باقی نمی گذارد که لیلا تلاش می کند گند و فضاحت نسلِ ورشکسته، خودخواه و رؤیا زده را با دستان خالی و در اوج عصبانیت بشوید. این همان آواری است که نسل های پس از انقلاب خود را میراث دار آن می دانند و متصل پدران خود را مسئول آن می خوانند.

لیلا خروشی است علیه حکومت مردگان بر زندگان؛ یک «نه» بزرگ در مقابل زیستن به توصیه و رسوم ناگرفته ی درگذشتگان، وجدان هوشیاری که حاکمیت نتوانسته او را مانند دیگران در خود مستحیل کند. لیلا قیامی است علیه چهار دهه فساد که ثروت اندوزی حاکمانش به بهای سالی یک سکه برای مردمش آب خورده.

با همین دست فرمان اگر به تشریح فیلم بنشینیم، علیرضا (نوید محمدزاده) را باید نمودِ جریان اصلاح طلبِ دو دهه ی اخیر برشمریم. اپوزیسیونی با ایده ها و افق ها متعالی و در عین حال مبتلا به ترس مفرط، بی برنامگی و وابستگی به حاکمیتی که او را به حساب نمی آورد. از قرار، آنچه رابطه ی علیرضا را با پدر شکل می دهد نوعی ترس آمیخته به احترام است. ضعف های مزمنِ اصلاح طلبان به حوالی ایستگاه ۹۶ که می رسد وجدان آگاه و تحول خواه جامعه را به مرز متارکه از او می کشاند. و این درست همانجایی ­است که علیرضا ادامه ی اصرار لیلا را سبب مرگ پدر و قهر خود از دیگران می داند. پاسخ راسخ و بی ­پرده ی لیلا اما همگان را در یک سکوت بهت آور و ناباورانه تنها می گذارد:

صحنه ی کتک خوردن علیرضا از دست بایرام که به نظر نماینده ی بخش قهری حاکمیت است، تداعی کننده ی هزینه های سبک و سنگین طیف اصلاح طلبان است؛ جریان آشنای سیاسی که همواره پایی در میان توده ها داشته و سر و چشمی به صفوف قدرت مستقر. فرجامش امّا همان تجربه ناکامی شد که بر کمونیست های اصلاح طلبِ غیرجزم اندیش چکسلواکی، لهستان و شوروی رفت.

تنها لیلا و نسل لیلاست که خطر زیستنِ مستقل از قدرت غالب را به جان خریده. این همان نسلی است که تجرد و فردیت در او پدید آمده، می ماند تا شاهد سقوط سادیسم باشد و مرگش را فرصتی برای یک زندگی نو می یابد. این نسل همه ی راه ها را رفته، همه ی درها را کوفته، عمر را به انتخاب میان بد و بدتر تباه کرده، اما پاسخی غیر از این نشنیده:

همین است که سقوط را آخرین چاره می یابد:

مامان! چرا تو و شوهرت نمی میرین؟

و طنز شیرین ماجرا این است که دختران رقصان در جشن مرگ آزارگر همان هایی هستند که پیرمرد از دختر بودنشان خشمگین و شرمسار بود. دخترانی شبیه به دختران شهرک اکباتان…