- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جامعه مدنی؛ تعدیل کننده تندروی‌ها و تک روی‌های حاکمیت و بازار | دکتر پرویز اجلالی

جامعه مدنی؛ تعدیل کننده تندروی ها و تک روی های حاکمیت و بازار

 

گفتگوی اختصاصی سالنامه ارغنون هامون با

پرویز اجلالی؛ دانشیار جامعهشناسی، عضو هیئت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران و مترجم

 

گفتگو از اسماعیل حسام مقدم

 

 

ارغنون هامون: آقای دکتر بهتر است مصاحبه را با این سئوال کلی شروع کنیم که جامعه مدنی یعنی چه و این اصطلاح از  کجا آمده است ؟

 

دکتر اجلالی: با سپاس از  دعوت شما به این گفتگو. به زبانی بسیار ساده  جامعه مدنی یعنی آن بخشی از جامعه که غیر از حکومت و طبقات مسلط است . در هرجامعه‌ای همواره مجموعه‌ای از طبقات مسلط و حکومتگر می‌توان یافت  و مجموعه‌ای که  بقیه جامعه را می‌سازد. برخی جامعه‌شناسان  طبقات مسلط و حکومت را سیستم می‌خوانند و بقیه را جامعه. حال این سوال پیش می‌آید که چرا مدنی . مدنی یعنی شهری و برای فهمیدن معنای مدنی باید به تاریخ نگاه کنیم. وقتی جامعه سنتی (پیشا-صنعتی) را چه در غرب و چه در شرق و همین‌طور در ایران بررسی  می‌کنیم متوجه می‌شویم که در همه نقاط متمدن جهان پیش از دوران مدرن نوعی نظام مرتبه‌ای (Estate system) حاکم بوده‌است؛ همان نظامی که نوع اروپای غربی آن فئودالیسم خوانده شده. در  این نظام نقطه مرکزی اقتصاد، کشاورزی و مکان اصلی تولید ثروت روستاها بوده‌اند. در  روستاها هم عمده  زمین‌ها، دارایی خانوادگی خان‌ها بوده‌است. خان یا ارباب؛ سلطه کامل برمردم روستا داشت. عمده روستائیان رعیت خان محسوب می‌شدند و ازخود قدرت و اراده مستقل نداشتند و در دوره‌های طولانی که حکومت‌ها ضعیف بودند حتا همه منابع سطح‌الارضی و تحت‌الارضی به خان تعلق داشت. در اروپای غربی اغلب روستائیان حتا اجازه ترک روستاهای خود را نداشتند و همراه با زمین دست به دست می‌شدند. در ایران رعایا حق فروش حق ریشه خود و ترک روستا را داشتند اما این حق مهمی محسوب نمی‌شد چون شهرها در  دوران سنتی اقتصادهای بسته‌ای بودند که نیازی به  نیروی کار اضافی نداشتند. با وجود اختلافهایی که در ساختار نظام‌های مرتبه‌ای در نقاط گوناگون جهان وجود داشت، این اجتماعات در یک چیز مشترک بودند و آن این‌که اکثر روستائیان وابسته به خان‌ها بودند و از خود حقی نداشتند. اگر  بخواهیم به ویژگی‌های خاص جامعه ایران که آن را با الگوی کلی متفاوت می‌کرد، اشاره‌ای داشته باشیم باید بر دو  تفاوت انگشت بگذاریم. تفاوت مهم اول وجود عشایر کوچ‌رو بوده است. عشایر در ایران همچون ارتش‌های آماده مسلح محسوب می‌شدند که همواره آمادگی حمله به شهرها و روستاها را داشتند. به همین علت است که حکومت پیوسته میان ایلات دست به دست می‌شد. ایل یک نظام اداره منظم داشت که خان در راس آن بود و اهالی در جهان بسته ساده‌ای زندگی می‌کردند و مثل رعایا تابع خان بودند و طبیعتا نمی‌توانستند از خود اراده و اظهار  وجودی داشته باشند به این ترتیب اکثریت مطلق جامعه وابسته به خان‌ها  بودند و البته  اقلیت اندکی هم بودند که مالک زمین‌های کوچک خودشان بودند این‌ها در اواخر دوران مدرن  چه در ایران چه در سایر نقاط جهان نقشی شبیه طبقه متوسط جدید در تحول جامعه ایفا کردند. تفاوت دوم در این بوده است که خان‌ها برخلاف اروپای غربی که درقصرهای خود در مناطق روستایی زندگی می‌کردند ساکن شهرها بودند.

 شهرها حتا در جوامع سنتی با روستاها و عشایر متفاوت بودند. مردم شهر به تجارت و صنایع دستی مشغول بودند. البته در شهرهای شرق برخلاف اروپای غربی صنف کشاورز  و دامدار  و باغدار  هم داشتیم اما ایشان مالک زمین و دام خود بودند. نکته مهم این است  که مردم شهر یا همان بورژوازی جامعه سنتی نه ارباب بودند و نه رعیت بلکه مردمانی آزاد بودند و وابسته به کسی نبودند؛ حتا کارگران شهری (یا به زبان همان دوران عمله‌جات) هم درمقابل کار  مزد می‌گرفتند و رعیت کسی نبودند. چه در شرق و ایران و  چه در اروپای غربی ساکنان شهر در ساختاری به نام نظام صنفی سازمان می‌یافتند. هریک از فعالیت‌های صنعتی یا تجاری صنف مخصوص خود را داشتند و تابع ضوابطی بودند که روسای صنف تدوین می کردند. اشتغال به یک حرفه اغلب موروثی بود و سلسله مراتب روشنی وجود داشت که از  پادو شروع می‌شد و به استادکار صاحب حجره و کارگاه ختم می‌شد. صنوف زیرنظر مقامی بودند که گاه نقیب خوانده می‌شد.  نقیب؛ معاون کلانتر یا رئیس شهر  بود که معادل شهردار امروز ماست. گاه کلانتری در خانواده معینی موروثی بود و گاه کلانتر  را انتخاب می‌کردند. کلانتر  و  نقیب در  واقع به طور نسبی  نماینده مردم شهر محسوب می‌شدند. ساختار  صنف و  نقیب ازسویی و کدخداهای محله‌ها از سوی دیگر  بخش مردمی حکومت را تشکیل می‌دادند که میانجی میان مردم شهر و  بخش انتصابی حکومت  بود. درایران خان حاکم در شهر زندگی می‌کرد؛ نماینده شاه بود و املاک دولتی (خالصه) را دراختیار داشت. گاه حاکم یکی از خان‌های محلی بود که از شاه فرمان گرفته بود و گاه یک روز با خدم وحشم و افراد مسلح با فرمان شاه وارد شهر می‌شد و حکومت می‌کرد. مهمترین چیزی که شاه از حاکم می‌خواست مالیات یا خراج بود. همین که شاه می‌خواست وارد جنگی شود یا هزینه جدیدی لازم می‌شد یا شاه هوس درآمد بیشتر می‌کرد، از حکام طلب پول می‌کرد. و در اینجا خان وارد مذاکره با کلانتر  و رئیس شهر می‌شد. معمولا  کار به چانه زنی می کشید و نهایتا برسر مبلغی تفاهم می‌شد. اگر توقع حاکم زیاد بود گاه کار به شکایت به شاه و یا درگیری و شورش می‌انجامید.

یک عنصر مهم دیگر روحانیت و مدرسه بود. به طور کلی روحانیون دو گروه بودند گروهی که منصب داشتند و صدر  و قاضی‌القضات و قاضی و صدراعظم و غیره می‌شدند که طرفدار و همکار شاه و حاکم بودند و ملک و املاک و مقرری از سوی حکومت داشتند و دوم روحانیون و طلاب مدرسه که با شهروندان (بازار)در  ارتباط بودند و از طریق مردم شهر تامین می‌شدند. عمده نهضت‌های اجتماعی که در شهرها به وجود می‌آمد و گاه به روستاها هم می‌کشید محصول همکاری بازاریان و طلاب و مدرسان مدرسه بود. اغلب اختلافات نظری کلامی و فلسفی و مذهبی با منافع گروه‌ها و دسته‌های اجتماعی ترکیب می‌شد و جریانی پدیدار می‌شد و گاه تاثیرات زیادی بر جامعه می‌گذاشت و حتا به ایجاد حکومت جدید می‌انجامید: مثلا یعقوب لیث، صفار(رویگر)ی بود که به حکومت رسید. در اینجا تفاوت مهمی میان شهرهای قرون وسطایی اروپای غربی و شرق مشاهده می‌شود. در اروپای غربی خان حاکم در  روستا بود و اصناف  شهر (بورژوازی) استقلال داشتند و پس از آن که در اثر  رشد تجارت و صنعت ثروتمند شدند اداره شهر را از خان (پرنس) گرفتند و شورای شهر و محاکم مستقل تاسیس کردند. اما در ایران و بسیاری نقاط دیگر در شرق خان‌ها در شهرها حضور داشتند و همواره رقابت و چانه‌زنی و مبارزه میان خان حاکم و بازار ادامه داشت و اصناف کاملا مستقل نبودند.

نتیجه‌ای که می‌خواهم از  بحث تاریخی بالا بگیرم این است که جامعه مدنی ریشه در شهرهای قدیم دارد که بخشی از جامعه بود که نه ارباب بود و نه رعیت و به همین جهت نطفه برابری‌خواهی و مشارکت عمومی را در خود حمل می‌کرد. در دوران جدید نظام خان‌خانی از میان رفت و شهرها برکل کشور مسلط شدند. اما حکومت‌ها قوی‌تر شدند و صنایع بزرگ کارخانه‌ای جای صنایع دستی را گرفت و طبقه سرمایه‌دار به وجود آمد و عمده  اهالی مزدبگیر شدند. در جوامع جدید، جامعه مدنی به مثابه بخشی از جامعه که جزیی از حکومت و  یا صاحبان صنایع و تجارتخانه‌های بزرگ نیست و آن را از حکومت از یک سو و بازار (به معنای صاحبان کسب وکار خصوصی) از سوی دیگر تفکیک می‌کنند و آن را محل گفتگو و خلق ایده‌های جدید و نظارت مردم بر کارکرد حکومت و بازار می‌شناسند. جامعه مدنی امکان مشارکت عموم شهروندان را (که در جامعه مدرن حقوق برابر دارند) در زندگی اجتماعی اقتصادی و سیاسی فراهم می‌کند. مانع سلطه بی‌رقیب حکومت و یا بازار می‌شود. نقش میانجی میان فرد، خانواده و حکومت وبازار (شرکت‌های بزرگ) را ایفا می‌کند و به سرزندگی و ثبات جامعه و ایجاد و حفظ آزادی‌های مدنی و جلوگیری از استبداد مدد می‌رساند. 

 

 

ارغنون هامون: از سیر  تطور جامعه مدنی از دوران سنتی سخن گفتید و به جامعه مدرن رسیدید.آقای دکتر مرتضی فرهادی؛ مردمشناس برجسته ایرانی  اساسا با این نوع تقسیمبندی جامعه ایران به  مدرن و سنتی مخالف است و بر این باور است که جامعه ایران از  دوران گذشته همواره براساس انواع یاریگریها  اداره میشده است  و زندگی  در کنار یکدیگر و براساس تعاون جمعی جریان مییافته است. به نظر ایشان به این دلیل جامعه سنتی ایران دموکراتیک بوده است و برعکس در دوران جدید این نظام یارگیری و تعاون گسسته شده وجامعه دچار فردگرایی و بی سامانی شبه مدرنیستی شده است.

 

دکتر اجلالی: دیدگاه من این نیست  که جامعه مدنی امروز  پیدا شده و پرو-تایپ هایی در جامعه سنتی نداشته است اما این موضوع ربطی به تفاوت‌های اساسی میان جامعه سنتی و جدید نه فقط در ایران بلکه در جهان ندارد. پیدایش جامعه مدرن با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش، تحولی اساسی و گریزناپذیر در زندگی انسان‌ها بوده است که نشناختن یا فراموش کردن آن، ما را دچار  گمراهی جبران ناپذیر در تحلیل‌هایمان می‌کند. هر فرد جامعه‌شناسی باید فرایند تحول جامعه سنتی به مدرن را در جهان با دقت بخواند. اگر خوب جامعه‌شناسی و تاریخ بدانیم دچار توهمات رمانتیک نمی‌شویم . ببینید یک اصل بدیهی در جامعه‌شناسی نابرابری این است که جوامع سنتی جوامعی بشدت قشربندی شده (طبقاتی) بوده‌اند. و این اقشار و طبقات براساس منزلت اجتماعی (social status) تفکیک می‌شده‌اند نه امتیازاجتماعی (social privilege). خب این یعنی چه؟ معنی این حرف این است که در همه جوامع سنتی آن که جزو خواص‌الناس  محسوب می‌شده ذاتاً برتر محسوب می‌شده نه به خاطر امتیازهایی که به دست آورده بوده و این برتری به نسل‌های بعد از او منتقل می‌شده است. بنابراین فرزندان  اعیان همیشه اعیان می‌ماندند و فرزندان عوام‌الناس همواره عوام، زیرا اعیان و عامی، غلام و آزاد، رعیت و ارباب، برهمن و پاریا  و زن و مرد؛ هویت‌های ذاتی افراد تلقی می‌شدند نه امتیازهایی که با شرکت در بازار  به دست آورده بودند. مثلا به فرض در دوره‌ای که اقتصاد بازار  کمی  رونق گرفته بود اگر اعیان‌زاده‌ای دارائی‌اش را هم از دست می‌داد باز اعیان‌زاده بود. تحرک اجتماعی یعنی این امکان که یکی از مرتبه پایین یعنی مرتبه عوام‌الناس به مرتبه بالاتر صعود کند یا برعکس، بسیار نادر و نزدیک به ناممکن بود. در  روستا رعیت، ارباب نمی شد و ارباب به مرتبه رعیت هرگز سقوط نمی‌کرد حتا اگر ثروتش را هم از دست می‌داد. خوب حال در جامعه سنتی هرچه عقب‌تر برویم این تفکیک قوی‌تر است در ایران پیش از اسلام نظام قشر بندی آنچنان متجسد بود که از آن به عنوان نظامی شبه-کاستی نام می‌برند .در دوره اسلامی اوضاع البته بهتر شد اما به هرحال در همه جوامع سنتی قشربندی منزلتی غالب بود و حتا در شهرها تا قرن‌ها نظام صنفی اجازه پرداختن هرکسی به هرشغلی نمی‌داد و اشتغال به یک صنف عمدتا به جز در مورد شاگردانی که ممارست پیدا می‌کردند و از صنف کمربند اشتغال به حرفه می‌گرفتند موروثی بود؛ فرزند خیاط خیاط می‌شد و فرزند نجار  نجار. طبیعی است که مثل هر ویژگی اجتماعی دیگری این نظام هم به هرحال استثنائاتی داشت و نسبی بود . برعکس جامعه سنتی در جامعه مدرن جایگاه فرد در نظام قشر بندی عمدتا نه بر اساس منزلت فرد بلکه بر اساس امتیازاتی که از  مشارکت در بازار (فعالیت اقتصادی) به دست آورده است تعیین می‌شود و تحرک اجتماعی تا حدود زیادی ممکن است و اتفاق می‌افتد. بنابراین اگر شما استعداد و پشتکار بیل گیتس را داشته باشید ممکن است به طبقه بالا بپیوندید. تحصیلات،مهارت‌های شغلی و توانایی‌های دیگر فردی وامکاناتی که اقتصادهای پویای مدرن به وجود می‌آورند باعث می‌شود که شخص بتواند جایی در نظام قشربندی پیدا کند تقریبا هیچ جای تضمین شده‌ای وجود ندارد و شخص عمدتا با آنچه به بازار می‌آورد تعریف می‌شود .کارگر غیرماهر نیروی فیزیکی‌اش را می‌آورد، کارگر ماهر مهارت‌های شغلی‌اش را، صاحب سرمایه سرمایه‌اش را می‌آورد. در جامعه مدرن تحرک اجتماعی هرچند درعمل ساده نیست اما به هرحال رواج دارد و ممکن است. در جامعه جدید زیاد می‌شنویم که فلان روستایی فرزند رعیت سابق استاد دانشگاه یا مهندس و دکتر شده است. البته معنای این حرف این نیست که بازمانده نابرابری منزلتی در این جوامع وجود ندارد البته هنوز هست، مثلا نابرابری نژادی یا جنسی یا دینی و قومی، اما عمده و اصلی و غالب نیست .

خب حالا برویم سراغ یاریگری، بله یاریگری در روستاها و تاحد کمتری در محله‌های شهرهای قدیم چه در ایران و چه در دیگر نقاط جهان بوده است اما یاریگری میان چه کسانی. آیا موقعی که روستائیان آستین بالا می‌زدند تا پلی را تعمیر کنند یا بکارند و برداشت کنند آیا  ارباب هم کنارشان می‌آمد و بیل می‌زد؟ آیا یاریگری استادکار و صاحب مغازه به معنای این بود که یک اندازه کار کنند و یک اندازه مزد بگیرند. البته که نه. یاریگری درون مرزهای طبقات انجام می‌شد و حتا خیلی وقت‌ها به معنای کار  رایگان بود.در اغلب جوامع سنتی ازجمله رسم بود که رعایا مدتی برای ارباب به رایگان کار کنند و به آن بیگاری می‌گفتند .البته به هنگام بیگاری کردن میان رعایا یاریگری وجود داشت اما درون قشر خودشان و با هم-مرتبه خودشان. ارباب یا استادکار  یا شیخ یا خواجه بالاتر از آن بود که دست در دست رعیت یا شاگرد یا اجیر(اصطلاحی که به کارگران روزمزد می‌گفتند) یاریگری کند!!. پس برخلاف آنچه شما گفته‌اید جامعه سنتی به هیچ عنوان دموکراتیک نبوده است و افراد به عنوان شهروندان باحقوق مساوی در  آن مشارکت نمی‌کردند. این فقط جامعه مدرن است که قابلیت آن را دارد که به سوی درجاتی از  برابری و یاریگری حرکت کند. البته این امر مستلزم کوشش برای محدودکردن منافع و اقتدار اقلیت ثروتمند و قدرتمند است که کوششی است دائمی. اما در جامعه سنتی چنان  کوششی به معنای نابودی جامعه سنتی می بود.

 

ارغنون هامون: در ادامه صحبتی که داشتید. نسبت جامعه مدنی و حکمرانی و بویژه در ایران پس از انقلاب را چطور ارزیابی میکنید.

 

دکتر اجلالی: هر بحثی راجع به ایران در ذیل یک بحث کلی جهانی قرار می‌گیرد. ایران تافته جدا بافته نیست. اول باید رابطه حکمرانی با جامعه مدنی را به‌طور کلی شاخص‌یابی کنیم بعد به ایران بپردازیم. به طور کلی رابطه حکمرانی و جامعه مدنی تابعی است از  نوع حکمرانی. یک جور حکمرانی هست  که در  آن  یک قشر و یک گروه حاکمند و بقیه محکوم. اینها تصمیم می‌گیرند و بقیه باید اطاعت کنند. ‌این شکل حکمرانی است که ما در گذشته‌ها داشتیم و هنوزهم در دوره‌هایی و جاهایی تکرار می‌شود. مثلا شاه یا دیکتاتوری که هر چیزی می‌توانست بخواهد و هر چیزی می‌گفت باید اجرا می‌شد  و  به هیچ قانونی هم محدود نمی‌شد ولی خب حکمرانی در جامعه بالغ؛ شکلی از حکمرانی است که مردم در آن مشارکت داشته باشند و این در  دنیای جدید ممکن است البته نه این که حاصل است . امروزه به این نتیجه در حکمرانی رسیده‌اند که دولت و  بازار  و جامعه مدنی سه ستون یک جامعه بالغ و  پیشرفته هستند یعنی شما بازار  را نمی‌توانید حذف کنید اگر بازار  را حذف کنید دولت حاکم مطلق می‌شود و اتفاقاتی می‌افتد که جهان تجربه کرده است: اتفاقاتی مثل پایین آمدن کارایی، استبداد و احیانا تضعیف خلاقیت فرهنگی؛ همان اتفاق‌هایی که در کشورهای بلوک شرق سابق افتاد و وقتی که حکومت راضعیف یا حذف کنید و  بازار را رها کنید همه چیز کالا می‌شود و مبنای همه ارزش‌ها  پول می‌شود. صاحبان سرمایه به فعالیت‌هایی می‌پردازند که برایشان سود سرشار دارد حتا اگر محیط زیست را نابود کند یا فقر و نابرابری را تشدید کند. از نیازهای اساسی زندگی مردم ممکن است غفلت شود و بخش‌هایی از مردم از کار  و مسکن و آموزش و خدمات اجتماعی مناسب محروم شوند و به جای آن باندهای  مافیای سودجو و همدست سر برآورند و بخش بزرگی از ارزش افزوده جامعه را به خود اخنصاص دهند و نابرابری اجتماعی را تشدید کنند. گاه ممکن است گروه کوچک ثروتمند و قدرتمند علاوه بر بازار حکومت ر اهم باخود همدست کند و حتا بر سر  منافع بیشتر جنگ راه بیاندازد. همه این‌ها در تاریخ معاصر تجربه شده است.

پایه سوم جامعه مدنی است که هسته مشارکت مردم است و نظارت بر حکومت و بازار را  ممکن می‌کند. نهادهای مدنی دیگر هم بر حکومت و سیاست تاثیر می‌گذارند و هم بر اقتصاد بازار . سازمان یافتن مردم در نهادهای مدنی و سیاسی و کوشش‌شان برای ایجاد افکار عمومی از طریق رسانه‌ها و مطالبه‌گری جمعی آن‌ها می‌تواند مانع زیاده‌روی‌های هم حکومت و هم بازار شود. می‌کوشد نگذارد صاحبان تولید به خاطر منفعت بیشتر و سود بیشتر طبیعت را خراب کنند یا نابرابری شدید ایجاد کنند. در واقع جامعه مدنی تعدیل‌کننده تندروی‌ها و تک‌روی‌های بازار و حکومت است. البته هم حکومت و هم بازار در جامعه مدنی مشارکت می‌کنند و می‌کوشند آن‌را به سوی اهداف خود جهت دهند. درواقع جامعه مدنی مکانی برای مبارزه یا مصالحه میان نیروها و افکار گوناگون اجتماعی است. مبارزه طبقات برای کسب امتیازات بیشتر،مبارزه روشنفکران برای کسب آزادی‌های فکری بیشتر، مبارزه گروه‌های سیاسی برای جلب طرفداران بیشتر ، ایده‌های نو در سیاست در هنر حتا در علم و دین و ورزش همه و همه از طریق جامعه مدنی جریان می‌یابد. همه می‌کوشند مردم را متقاعد و با خود همراه سازند. جامعه مدنی در واقع فضایی است که شفافیت ایجاد می‌کند و مردم و گروه‌های مختلف اجتماعی را از بردگان منفعل به اربابان دارای حق اظهارنظر و مشارکت تبدیل می‌کند و به جامعه روح می‌دهد و دموکراتیک شدن فرهنگ و سیاست و اقتصاد را امکان‌پذیر می‌کند.

در جامعه‌هایی که در  آن جامعه مدنی مدرن ضعیف بوده است. نهادهای مدنی که پا به میدان می‌گذارند بیشتر حالت اعتراضی دارند، زیرا هیچ تجربه‌ای در مداخله در امور اجتماع نداشته‌اند و نگرانی‌ها و نارضایتی‌ها باعث شده که دور هم جمع شوند و کاری کنند. مثلا جمع می‌شوند تا محیط زیست را درست کنند. جمع می‌شوند تا حقوق معلم‌ها را بالا ببرند. بیشتر از دولت می‌خواهند کاری بکند. اما اندک اندک وقتی این نهادها جا بیفتند خود دست به کار می‌شوند و خلاء دولت‌ها را هم جبران می‌کنند و به عنصری سازنده و حل کننده معضلات تبدیل می‌شوند. نمونه روشن آن کوشش نهادهای مدنی محیط زیستی در ایران امروز به هنگام آتش‌سوزی جنگل‌ها و مراتع بود که در شرایط ضعف کامل نهادهای دولتی تا پای جان رفتند و حتا بدون امکانات در  اطفاء حریق کوشیدند. این نهادها هم اکنون در رسیدگی به کودکان کار، زلزله، آسیب‌های اجتماعی  و بحران‌های طبیعی، آموزش و  پژو هش و فعالیت‌های بسیار دیگر  پیشتاز یا تکمیل کننده دولت و بازار هستند.

 

ارغنون هامون: الان مهمترین یا ضروریترین مکانیزم مداخلهای که جامعه مدنی امروز ایران جهت تعادل بخشی بین بازار و دولت میتواند داشته باشد چی هست؟ چون به هر صورت چیزی که میگویید یک مکانیزم مداخله است به سخن دیگر چه نقشهراهی میتوان جلوی جامعه مدنی گذاشت تا بهتر بتواند نقش مثبت خود را ایفا کند.

 

دکتر اجلالی: جامعه مدنی ایران تاکنون چهره خوبی از خود نشان داده است. جامعه‌ای مثل ایران با شهرنشینی گسترده،میزان تحصیلات بالا و سابقه تاریخی مشارکت‌های داوطلبانه برای بهبود حامعه بسیار مستعد گسترش فعالیت‌های مدنی است. منتها آن طرف قضیه یک حکومت است؛ اگر حکومت جامعه مدنی را حمایت کند بپذیرد و  به آن میدان دهد این فعالیت‌ها تکامل می‌یابند  ولی اگر  همان اول که جامعه مدنی حالت اعتراضی دارد، دولت‌ها بهراسند و بکوشند به جای تقویت این نهادها و سازمان‌ها، آنها را محدود یا سرکوب کنند  طبیعتا نمی‌توان به ایفای نقش سازنده آنها امیدوار بود. از  این طرف جامعه مدنی باید مسئولیت‌پذیر باشد همانطور که افراد باید مسئولیت‌پذیر شوند. اگر راجع‌به ایران امروز  فکر کنیم ما هم‌اکنون در شرایطی قرار داریم که آدم‌ها از قید و بند جمع‌های سنتی که آن‌ها را دربرگرفته بود و اجازه تفکر و نقش بازی آزاد به آنها نمی‌داد بیرون آمده‌اند. منظورجمع‌هایی مثل خانواده، طایفه، محله، صنف، ایل، فرقه و امثال آن است که در جامعه سنتی بازیگران اصلی‌اند. همراه با شهرنشینی سواد و اگاهی فردیت توسعه‌یافته و هرکس خود را موجودی مستقل می‌داند و به خود حق می‌دهد که بر اساس تشخیص خود بیاندیشد و عمل کند. اما جامعه مدرن نیازمند فردیت مسئولانه است نه فردگرایی خودمدارانه. شهروند آزاد جامعه مدرن می‌بایست درحالی که اهداف فردی خود را تعقیب می‌کند مسئولیت اجتماعی خود را نیز بفهمد و به آن عمل کند. اما برای ظهور چنین فردیت‌های مسئولی (اصطلاح از  امیل دورکیم است) زمان لازم است؛ در مرحله‌ای که جامعه ما در آن قرار دارد فردگرایی خود‌مدارانه بر فردیت مسئولانه می‌چربد. بنابراین ما نیازمند چسب هستیم یعنی آدم‌های آزادشده را دوباره به هم وصل کنیم و جمع‌های برابر مسئول به وجود آوریم. شیوه رانندگی ما و فساد در ساختار اداری ما نشانگر رشد فردگرایی همزمان با  تقویت خانواده‌گرایی است. این فردیت‌های آزادشده اما غیرمسئول هستند که هیچ کنترل اجتماعی را برنمی‌تابند و فقط سود خود را می‌جویند. رشد جامعه مدنی بدین معناست که این جان‌های  منفرد حول تخصص،سرزمین، حرفه و شغل و یا هر صفت مشترک دیگری گردهم آیند. مسئولیت‌های مشترک جمعی برای خود تعریف کنند و برای رشد و  توسعه جامعه بکوشند. در واقع کنشگران جامعه مدنی باید تا می‌توانند با فردگرایی مبارزه کنند و روح همکاری جمعی هم‌وطنی و مسئولیت‌پذیری شهروندی را تبلیغ کنند و  گسترش دهند.این یعنی مدنیت.

 

ارغنون هامون: در مورد مکانیزم مداخلهای که جامعه مدنی میتواند در دو نهاد بازار و دولت انجام دهد و شکل بدهد و تاثیر گذار  باشد صحبت کردیم حالا در ادامه بحث سر این است که بزرگترین مخاطره درونی که خود جامعه مدنی امروز ایران با آن دست به گریبان است،چیست؟

 

دکتر اجلالی: جامعه مدنی مثل حکومت و مثل بازار می‌تواند ضعیف و ناپخته باشد و می‌تواند بسیار باهوش و توانمند باشد. در اینجا دو عامل نقش دارد: یکی عامل دانایی، مهارت و تجربه زیرا کسانی که در نهادهای مدنی فعالیت می‌کنند هرچه داناتر  باشند و هر چه بهتر جامعه خودشان را بشناسند و با تجربه‌های دیگر کشورها آشنا باشند، ضرورت نظم و انضباط را بفهمند و مقررات و امکانات کشور را به درستی بشناسند؛ موفق‌تر خواهند بود. این دانایی از  دو  راه می تواند به دست آید: یکی از راه نگهداشت ومرور دائمی اصول و تجربیات داخلی و دیگری  آشنا شدن با تجربه‌های کشورهای دیگر بویژه کشورهای صنعتی و پیشرفته تر، دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی می‌توانند و  باید نقش تولید دانش لازم را برای فعالان مدنی ایفا کنند، بدین ترتیب که تجربیات  فعالیت‌های مدنی به صورت موضوع‌هایی برای پژوهش به دانشگاه‌ها منتقل شده و نتایج پژوهش‌ها مورد استفاده نهادهای مدنی قرار گیرد. علاوه بر دانایی از لحاظ اخلاقی هم برای رشد جامعه مدنی پیش زمینه‌هایی لازم است. فردگرایی یکی از  ویژگی های مرحله اول دموکراتیک‌شدن است؛ پیدایش جامعه جدید از نظر فرهنگی همانطور که در  بالا  آمد به مفهوم پیدایش فردیت‌های مسئول است. اما در مرحله‌های آغازین پیدایش فردیت و تضعیف جمع‌های سنتی فردگرایی پدیدار  می‌شود و چسب اجتماعی کم می‌شود و باز  همانطور که پیشتر گفتیم ایجاد نهادهای مدنی و فعالیت‌های داوطلبانه پادزهر  فردگرایی غیر مسئولانه است. اما این فردگرایی درون نهادهای مدنی هم نفوذ می‌کند غلبه منافع و تمایلات فردی و خانوادگی بر منافع و اهداف عمومی و اختلاف بر سر  آن‌ها در  نهادهای مدنی به معنای مرگ این نهادهاست. آداب گفتگو ، گوش سپردن به سخنان دیگر و همکاری و کمک به تحقق اهداف گروهی حتا وقتی با آن موافق نباشیم و خلاصه جمع‌گرایی و فروتنی و پذیرش تکثر نظرات کلیدهای موفقیت این نهادها هستند.

 

ارغنون هامون: دانشگاه و انجمنهای علمی به عنوان نهادهای مدنی مثل  انجمن جامعهشناسی یا انجمنهای مشابه چه اندازه میتوانند در ایجاد و شکلگیری و  بر ساخت همین دانایی که شما فرمودید کمک کنند

 

دکتر اجلالی: وظیفه اصلی انجمن‌های علمی و دانشگاه‌ها تولید دانش است اما تولید دانش از مسیر تحربه و عمل می‌گذرد .بنابراین آنها هم می‌توانند با نهادهای مدنی همکاری کنند.

ارغنون هامون: آیا نهادهای مدنی سازمانهایی ملی باید باشند یا میتوانند فراتر از مرزهای ملی هم به ایفای نقش بپردازند؟

 

دکتر اجلالی: یک نکته مهم  بحث همبستگی جهانی و جهانی شدن است. در دنیای وضعی پیش آمده که واقعا کشورها نمی‌توانند به تنهایی مشکلات‌شان را حل کنند مثلا در  زمینه محیط زیست: مسئله جنگل‌ها، مسئله ریزگردها، مسئله آب.  این‌ها را ما به تنهایی نمی‌توانیم حل کنیم. واقعا تا با کشورهای همسایه همکاری نکنیم و از دانش و تجربه سازمان‌های تخصصی جهانی حمایت نشویم و  احیانا  از  نظر مالی از  سازمان‌های جهانی کمک مالی نگیریم؛ من تصور نمی‌کنم بتوانیم خیلی از مسائل دشوار شبیه آنچه در بالا آمد را حل کنیم و نه تنها ما، بلکه همه جای دنیا حتا کشورهای ثروتمند و توسعه‌یافته هم همین وضعیت را دارند. بدین منظور نهادهای مدنی می‌توانند به طور طبیعی اگر محدودیتی برای‌شان ایجاد نشود به بهترین شکلی این همکاری‌ها را سازمان دهند. مثلا در منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم خب محیط زیست همه‌مان به هم مربوط است. ریزگردهای ما از عراق وعربستان می‌آید. خیلی از  کشورها آب‌شان از  کشور دیگر می‌آید که اگر کشوری سد بزند؛ آب آن‌ها کم می‌شود بنابراین نهادهای مدنی تخصصی می‌توانند به همکاری برای اهداف مشترک بپردازند و بر تعصبات ناسیونالیستی حکومت‌ها پل بزنند. چون حکومت‌ها گاهی وقت‌ها تحت تاثیر عواملی مثل نظامی‌گری یا ایدئولوژی یا منافع مشخص با هم درگیری‌های خصومت‌آمیز پیدا می‌کنند درحالی که نهادهای مدنی اگر با هم ارتباط داشته باشند می‌توانند این خصومت‌ها و این ملی‌گرایی‌ها را تضعیف کنند و همکاری در حوزه‌های مشخص را علی‌رغم اختلاف در حوزه‌های دیگر به ثمر  برسانند و راه را برای همکاری بیشتر  میان کشورها بگشایند

 

این گفتگو به عنوان یکی از مطالب در جدیدترین شماره سالنامه بینارشته ای ارغنون هامون (شماره ۴ – سال ۱۴۰۰) تدوین شده است. چهارمین شماره ارغنون هامون با مشارکت انجمن جامعه شناسی ایران- گروه جامعه شناسی صلح و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات – دفتر استان بوشهر منتشر شده است. جهت خرید سالنامه ارغنون هامون- شماره ۴ می توانید به فیدیبو به آدرس (لینک) رجوع نمایید.