- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

   نشانگان گریز از زبان مادری | ارسطو شهابی

نشانگان گریز از زبان مادری

نویسنده : ارسطو شهابی

 

۱. فرزند من در جامعه ای انگلیسی زبان پرورش می یابد. بعضی معتقدند کوشش دونکیشوت وارمن برای آموزش زبان مادری به او دیر یا زود در تندباد مدرسه و ایام نوجوانی اش در هم شکسته خواهد شد. آنچه موجب قلمی کردن این سطور شد بررسی یکی از موانعی است که در مسیر آشنایی همانندان او- چه در داخل وطن چه هرجای دیگر- با زبان مادری وجود دارد و آن مانع، آشفته گویی، بی دقتی و کج سلیقگی درگزینش کلمات توسط ما بزرگترهاست.

 در تبیین جامعه آماری مد نظرم  کافی است به برنامه های رادیو و تلویزیونمان و مکالمات روزمره در جامعه و به خصوص جوانان گوش دهید. تجربه زندگی خارج از کشورکمکم کرد تا این جامعه آماری را توسعه دهم. نیروی پیشران اولیه من در نگارش این جستار، رفتار و گفتار بعضی از هم نسلانم است که اتفاقا بار تربیت فرزندانی را هم به دوش می کشند. منظورم از آن بی دقتی در انتخاب کلمات، استفاده از تعداد زیادی عبارت به زبان انگلیسی  مخلوط با کلمات فارسی است (و لابد فرانسه و آلمانی برای آنانی که به آن زبانها آشنایند!). پر واضح است که اهل فنون گوناگون از مهندسی تا پزشکی اصطلاحاتی دارند که یا به فارسی برگردانده نشده یا اصولا ترجمه آنها خیلی دیر صورت گرفته است و لغت اصلی، پیشتر در اذهان ریشه دوانده و یا لغات جایگزین آنقدر بی مزه اند که خود به خود استفاده نمی شوند یا شاید دلایلی دیگر که بحثی جداگانه می طلبد. در کناراینگونه کاستی های مرتبط با کلمات فنی و اصطلاحات تخصصی که در این نوشته مورد نظر نیست، باید منصفانه پذیرفت زبان فارسی نه تنها در دارا بودن صفات، قیود و افعال چیزی از زبانهای دیگر کم ندارد، بلکه به پشتوانه نظم و نثرمان بسیار توانمند است. آیا باور کردنی است کسی نهاد جمله ای را به فارسی و گزاره آنرا به انگلیسی بگوید؟ چگونه ممکن است دو نفر در گفتگوی خود نیمی از قیود و صفات را به زبان انگلیسی گفته و وقتی به افعال می رسند یکی در میان به زبان مادری رجعت کنند. البته صادقانه بگویم تا آنجا که شاهد بوده ام همان دو سه تا ضمیرمن و تو و ما در این نوع مکالمات همواره به زبان فارسی ادا شده اند!

آنچه در پی می آید نقد چند باره غربزدگی نیست که در این صورت جای آن داشت از کتاب جعفر خان ازفرنگ آمده

(چاپ ۱۳۰۰ خورشیدی) سخن به میان آید. جای آن داشت دو نگاه کم یا بیش چیره بر فضای فکری ایرانی در سد و

پنجاه سال گذشته با ضعفها و برتری هاشان مقایسه شوند. یکی دیدگاه کمرنگ  فخرالدین شادمان و دیگری افق پر

رنگ و موثر جلال آل احمد. از کنار اینها به آهستگی می گذرم و صرفا کمی از تاثیر و تاثر زبانها خواهم نوشت و یک تجربه

  درباره زبان فارسی را در حد امکان بسط خواهم داد. از حرمت زبان مادری خواهم گفت. اززبان به مثابه استوارترین

دروازه فرهنگ.

هرچند پاسداشت ٬پارسی سره٬ دل نگرانی جمعی از فارسی زبانان است، با این وجود گمان می کنم  پاکیزه نگاه داشتن

زبان و دریافت خمیره کلمات خود امری مهمتر و دشوارتر باشد. بضاعت دانشی پرداختی جامع و مانع به جنبه های

 تخصصی بحث از قبیل جامعه شناسی زبان مادری و تحولات تاریخی خرده فرهنگها را ندارم ولی امید است نمونه هایی

 را نشان دهم که چه ساده طیف گسترده ای از ما با بی سلیقگی ازعبارات بیگانه و ناسازگار با زبان مادریمان در مکاتبات

و مکالمات روزمره خود استفاده می کنیم.

طیف کم لطف فوق از استاد دانشگاه دانش آموخته در غرب تا کدبانویی را شامل می شود که چه بسا قادر نیست اصطلاح

بیگانه ای را که با فارسی در هم آمیخته وبه زبان می آورد را به زبان اصلی آن بنویسد.

۲. برای آغاز نمونه هایی از بعضی مراودات زبانی در بستر تاریخ را مرور کنیم. پس از فتح اسکندریه به وسیله امپراطوری روم، زبان یونانی به  طبقه نخبگان لاتین زبان روم راه یافت وپس از مدتی زبان رسمی روم شد تا آنجا که با گسترش آیین مسیحیت پاپ کلمنت درهمان سده اول میلاد مسیح مکاتبات خود را به یونانی تنظیم کرد. اصطلاحات زبان لاتین در مقام زبان قرون وسطای اروپا سایه خود را تا به امروز بر فرهنگ غرب گسترانیده و عبارات لاتین زینت بخش هنرکتابت در آن فرهنگ است. ریشه ها و مشتقات زبان یونانی هم دوشادوش لاتین در تمام ادوار بر همه زبانها (از جمله فارسی) اثر گذاشته. دکتر ابوالقاسم رادفر در پژوهش تطبیقی خود علاوه بر شناسایی رد پای داستانهای یونانی بر آثار فارسی همچون وامق و عذرا و داستانهای خمسه نظامی، لغات یونانی قدیم در طب اسلامی را بررسی کرده است. اگر با گامی بلند از فراز قرون پریده و به سده هفدهم فرود آییم شاهد اثر پذیری شدید آلمانها ازفرهنگ فرانسه هستیم. عبدالحسین زرین کوب در جلد دوم نقد ادبی از انباشته بودن زبان آلمانی بعد از رنسانس از عبارات لاتین، ایتالیایی و اسپانیایی  می نویسد. زبان فرانسه آنچنان هجومی داشته که سیگورنویسنده اسپانیایی آنرا  اینگونه به تصویر می کشد:٬ فرانسویها بینی زبان آلمانی را بریدند و به جای آن بینی دیگری گذاشتند که اصلا با گوش آن سازگار نیست٬ .

نفوذ زبان فرانسه از راه عثمانی به شرق کمتر ازآلمان همسایه نبود. هما ناطق در کتاب کارنامه فرهنگی فرنگ در ایران گزارشی مفصل از تلاش برای ترویج زبان فرانسه در مدارس ایران ارایه می دهد. پس از جنگهایمان با روسیه و با در نظر داشتن لطمات ناشی از اعمال انگلیسی ها، تمایل به فرانسه مآبی رواج یافت و حتی طبقات اجتماعی شهرهای نه چندان بزرگ فرزندانشان را به مدارس فرانسوی می فرستادند. این اقبال، افتان و خیزان تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت. پروین اعتصامی، محمدعلی فروغی و صادق هدایت هم گذرشان به این مدارس افتاده بود. آموزه های آن مدارس و آشنایی با شعر فرانسوی بر روی نیما یوشیج دیگر شاگرد این مدارس ودر آفرینش شعرنوی او قابل توجه است.

محمدعلی فروغی فهرستی طولانی از لغات فرانسوی که در سالهای حول و حوش ۱۳۰۰خورشیدی به فرهنگمان رخنه کرده اند را ارایه داد. اسید، شامپو،دیپلم، پیانو و سوپ نمونه ای از بسیار هستند که با فارسی اخت شده اند.

با رشد شرق شناسی، غربیان با ادب فارسی هم بیشتر آشنا شدند و شعرای ما بیشتر از آنچه ما با ادبای اروپایی آشنا شویم به اروپاییان معرفی شدند. فردریش روکرت شاعرسده ۱۹ آلمان با موفقیت قالبهای شعرفارسی را در زبان آلمانی پیاده کرد. دکتر تقی بهرامی در فصل قابوسنامه و گوته از کتاب تاریخ کشاورزی در ایران در کنار پرداختن به تعالیم اجتماعی و نکاتی درباره پرورش اسب، از مفتون شدن گوته به ادب ایران می نویسد. عشقی که نزدیک به دو دهه ادامه می یابد و او با ترجمه هایی از گلستان، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، قابوسنامه آشنا شده و سرانجام تاثیر عظیم را از حافظ می گیرد که خود الهام بخش سرودن دیوان غربی-شرقی گوته است. با این وجود شاید خیام اثری ژرف ترو گسترده تراز حافظ بر جامعه غربی میزبانش گذاشته باشد. در جامعه بریتانیای نیمه دوم قرن ۱۹ بسیاری شیفته ترجمه نغزرباعیات خیام شدند. هنرترجمه فیتزجرالد انگلیسی که خود شاعر بود به ماندگاری اشعارخیام در غرب یاری رساند. یک قرن گذشت تا مولوی هم در بازار جهانی به خیام پیوست و به ویژه آمریکا را مسخرخود کرد. درسوی دیگر دنیا و خیلی پیش از این، ابن بطوطه مراکشی که حدود پنجاه سال بعد از فوت سعدی سفری به چین داشته، آواز خنیاگرانی را می شنود که این بیت سعدی را با ساز همراه ساخته بودند:

 تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام         چون در نماز استاده ام گویی به محراب اندری

قصد آن ندارم که در این مختصر حضور دهها شاعر و ادیب ایرانی در چهار گوشه گیتی را بررسی کنم. مثالهایی ذکر کردم از حضور هویت ایرانی به شکلی شایسته و از پنجره زبان در برابرچشم جهانیان. ولی نکته ای هست که نباید از نظر دور بماند. تا آنجا که خوانده ام و شنیده ام و در رد دریافتم به موردی بر نخورده ام، این التذاذ فرهنگی غرب از شرق ربطی به استخوان بندی گفتاری و دستور زبان  کشورهای میزبان نداشته و آسیبی به آن وارد نساخته است. انسان غربی معاصر آنچنان استحاله نشده که با برخورد به هر محصول فرهنگی، اصطلاحی و واژه ای از آن را مستقیما و به زبان اصلی به لغتنامه خود و محاورات روزمره اش ضمیمه کند.

۳. مناسبات شرق و غرب بعد از جنگ جهانگیر دوم و رشد پدیده مهاجرت لونی دیگر گرفت. شاهرخ مسکوب در کتاب ملیت و زبان به دوره پس از کودتای ۳۲ اشاره دارد که طی آن، عادات زندگی آمریکایی در کنار سلطه سیاسی بر جامعه ایران سنگینی می کند. در مقابلش ایده بازگشت به خویشتن که همگام با انقلاب مشروطه جوانه زده بود به شمایلی دیگر می شکفد. مسکوب این را می کاود و به موازاتش از روند گرایش به عربی در فارسی گویی و نیزاز تجدید حیات فارسی در سه قشر اهل دین، عرفا و دیوان سالاران می نویسد. از آن بین و با توجه به محور نگاه این مقاله روایتش از عنایت اهل عرفان به زبان فارسی را می آورم:٬ عرفای ما به زبان فارسی روی آوردند، نه برای آنکه زبان ملی بود بلکه برای آنکه زبان مادری بود. درحقیقت به آن روی نیاوردند، در آن بودند و در آن هستی می یافتند٬  این همان حسی است که مای ایرانی تا حدی مدرن هم روزانه تجربه اش می کنیم و هوشنگ گلشیری به زیبا ترین شکلی تصویر کرده:٬ من خانه ای ندارم. سقفی نمانده است. دیوار و سقف خانه من همین هاست که می نویسم. همین طرز نوشتن از راست به چپ است. در این انحنای نون است که می نشینم، سپر من از همه بلایا سرکش کاف یا گاف است.٬

بر روند چرایی گرایش به زبان عربی نزد پدرانمان باید بیشتر تامل کنیم. به نظر می رسد درک ژرفای درهم تنیدگی فارسی و عربی نزد بعضی همزبانان، سبک گرفته شده است و سعی شده با تغییراتی در شکل کلمه به نحوی مصنوعی فارسی سازی شود. هرچند قصد ورود به این جنبه چند وجهی را ندارم فقط یک نمونه بیان می کنم که به تنهایی نمودار آنگونه تلاشهاست و آن تغییر شکل عبارت مثلا به مثلن است که سعی شده تنوین عربی حذف شود، غافل از اینکه نه تنها روح عبارتی که نویسنده سعی به دوری از آن داشته حفظ شده، آنچه مانده کلمه ای با املای نادرست است. به قول ریچارد فرای در کناب بخارا، دست آورد قرون وسطی٬ کوشش برای پاک کردن فارسی از لغات عربی چنان بیهوده است که بخواهند زبان انگلیسی را از نفوذ زبان لاتین و فرانسوی رها سازند.٬ بگذریم و برگردم به رشته اصلی مطلب.

پس ازقدرت گرفتن غزنویان و تمایل ایشان به ارتباط بیشتربا قدرت سیاسی بغداد در اوایل قرن پنجم، توجه ایرانیان به زبان عربی شتاب گرفت وترجمه دیوان رسایل محمودی از فارسی به عربی به دستوراحمدبن حسن میمندی اقدامی مهم در جهت وارد کردن بیش از پیش عربی به دنیای زبان فارسی بود. دکتر محمد جعفر یاحقی در دیباچه تارخ بیهقی تصحیح دکتر علی اکبر فیاض این کتاب را در زمره آثار مشخص کننده دوره گذاراز زبان و سبک ساده  و مرسل رایج در خراسان به شیوه همراه با حشو واطناب وتفنن عربی می داند  و می افزاید:٬ بیهقی از شیوه های مختلط و التقاطی تبعیت می کند که از طرفی پای در اصالتهای زبانی و سادگی و صداقت سبک پیشین دارد و از سویی دیگر نشانه هایی از تجدد و اطناب و حاشیه پردازی وزیبا نویسی و تازی گرایی معمول در شیوه بعد را در خود می نمایاند٬. ایشان حفظ اعتدال و شناخت بیهقی از ویژگیهای زبان فارسی را رمز بلاغت قلم او می داند. شاید امتداد همین خط سیر تاریخی است که پس از گذشت سده ها باور مسکوب را جمع بندی مطلوبی می نمایاند:٬ گلستان [سعدی] نمونه نادری است که فضل نمایانی دارد ولی خوشایند و نه آزار دهنده. روی هم رفته در دوره های انحطاط، معنای کلام زیر هجوم لفاظی و فاضل نمایی خفه می شد٬.

به قاجاریه که می رسیم مغلق نویسی هم به فاضل نمایی افزوده می شود که نتیجه اش از دست رفتن بیشتر معناست. با خود اندیشیدم بخشی ازاین عارضه را کمی حلاجی کنم. با یک بررسی اجمالی مشاهده می کنیم بزرگان جامعه فکری ما در ارتکاب این عمل یدی طولایی دارند. ذکرچند نمونه خالی از لطف نیست. قطعه شعری از ایرج میرزا آغاز خوبی برای این بخش است:

بسکه در لیورو هنگام لته            دوسیه کردم و کارتن ترنه

هی نشستم به مناعت پس میز       هی تپاندم دوسیه لای شمیز

تو بمیری ز آمور افتادم              از شر و شور و شعور افتادم

چه کنم زان همه شیفر و نومرو     نیست دردت مرا غیر زرو

کلمات فرانسوی ترجمه شده در این ابیات هم خوانش و درک آنرا دشوار و هم حداقل امیدی که از خواندن یک شعر متوسط داریم را ناامید می کنند. احتمالا رویکرد فرانسه‌ محور ایرج میرزا به استفاده از این کلمات همان نگاه عربی محور بیهقی بوده که بعد از گذشت یک نسل و ورود فرهنگ کشورهای انگلیسی زبان فاتح جنگ به ایران جای خود را به زبان انها داده است. هشتاد و دونامه صادق هدایت به حسن شهید نورایی نیز در بردارنده مواردی چنین است که از زمانه و شخصیت هدایت حکایتها دارد. ممکن است به این نظرخرده گرفته شود که در نامه نگاریهای دو دوست استفاده از بعضی عبارات ایرادی ندارد ولی نگاه من به این نامه های هدایت، گواهی بر کاربرد دهها مورد غیر ضروری و عمدی کلمات به زبان فرانسه توسط نویسنده است. کلماتی که در زبان مادری، معادل داشته اند یا دست کم، هدایت از آنها مطلع بوده است. جایی هدایت در میان سطوری تاثیر گذارناگهان می نویسد:٬ ازصرافت این illusion [توهم] افتادم.٬ جایی دیگر می نویسد ٬چنانکه از کاغذهایتان به دست می آید به susceptibilite [حساسیت] سختی دچار هستید.٬

موردی دیگر:٬شعر فارسی هم مثل موزیکش نمی دانم چه اثر خسته کننده ای در من می گذارد، چون حس می کنم که physiologiquement  [از نظر جسمی] ناخوشم کرده است.٬ گفتنی است زحمت افزودن معادلهای فارسی به متن را ویراستار کتاب چاپ پاریس کشیده اند.

به سراغ ادیبی بروم که وامدارهمت و زحمات او بودن برای ما گویندگان فارسی افتخاری بزرگ است. دکتر شفیعی کدکنی نیز در کلاسهای درسی و در کنار انبوه آگاهی هایی که به مخاطب تزریق می کنند گاهی عباراتی بر زبان می آورند که بر همان روال ایرج میرزا و هدایت است. مثلا ایشان در بیان اینکه حافظ در مناقشات سیاسی زمانه حضور نداشته، سخن از ٬مساهمت و contribution نداشتن ٬ حافظ به میان می آورند. در نمونه ای دیگر از علی اکبر داور، دولتمرد پهلوی اول بگویم که در مکالماتش از واژگان فرانسوی زیادی استفاده می کرد. مثلا بر سر مشکل پیش آمده با تقی زاده می گوید:٬امبرسه [embarrasser] شدم٬. بعید می دانم در دایره واژگان ایشان، گیج شدن، دستپاچه شدن یا خجالت زده شدن یافت نمی شده. از دایره واژگان نوشتم. دایره واژگان هر کس مبین شعاعیست که گفته ها و نوشته هایش را پوشش می دهد. دایره واژگان جیمز جویس را تا سی هزار واژه و توانایی شکسپیر را تا چهل هزار تخمین زده اند. نمی دانم آیا اهل فن چنین محاسبه ای را در مورد بزرگان ادب خودمان انجام داده باشند. فیلیپ راس در مقاله ای در مجله نیویورکر دایره واژگان دونالد ترامپ را فقط هفتاد کلمه می دانست. برای اندوختن کلماتی بیشتر و رشد شعاع حرکتی زبان و قلم، پرداختن به آنچه در زبان خود داریم می تواند چاره ساز باشد.

۳. اگر تورقی در کتابها و مجلات  خود کنیم و پای صحبت مردم به ویژه دانشگاهیان بنشینیم، ازاین ٬مخلوط گویی های ناموجه٬ بسیار می یابیم. اینها لزوما نه از کم آگاهی و نه صرفا ناشی ازفخرفروشی و نه حتی از بی دقتی و نبود (یا زیادی) اعتماد به نفس و شتاب در گفتن و نوشتن و عادات اجتماعی و دلایلی این چنین است. به گمانم به شکلی غریب ترکیبی از همه آنهاست.عجیب اینکه هرچند انگلیسی را با فارسی مخلوط می کنند، هرگز مشاهده نمی شود وقتی به زبان انگلیسی تکلم می کنند، ناخواسته و ناخود اگاه از کلمه ای فارسی استفاده کنند! به باورم این حالت ذهنی نوعی ٬نشانگان٬ است. در تعریف روان شناختی نشانگان می توان دست و پا شکسته گفت نشانگان ترکیبی است از نشانه های رفتاری، گفتاری، حرکتی و… که همزمان رخ می دهند و حاکی از اختلالی خاص هستند. حالاتی مثل نشانگان پای بی قرارو یا بیمناک نبودن غیرعادی و انجام بی منطق و بی محابای کارهای خطرناک، مثالهایی از چنین اختلالاتی هستند. این اصطلاح به دنیای اقتصاد، سیاست و فرهنگ هم راه یافته و گوینده با طرح آن به نوعی آشفتگی که آغازی بر گرفتاریهای بزرگتر هست اشاره دارد. با گشتی در فضای مجازی به مواردی برمی خوریم که از مفهوم نشانگان( سندروم) استفاده ظریفی کرده اند. عنوان بعضی مقالات را مرور می کنم: ٬سندروم دستهای بی قرار، سندروم بی برنامگی، سندروم تورم، سندروم افسردگی ناشی از کم آبی و سندرومهای سیاستگذاری توسعه اقتصادی در ایران.٬

از این روست که شاید بتوان آن پدیده و به باور من عارضه رفتاری که شرح آن در این نوشتار رفت را ٬نشانگان گریز از زبان مادری٬ نامید که اکثر ما کم یا بیش درگیر آنیم. بار دیگر به بخشی از سخنم باز می گردم. بسیاری عبارات و اصطلاحات مهندسی، هنری، پزشکی و…معادل فارسی پسندیده ای نیافته اند و در این موارد، مقابله با کلمات بیگانه همانقدر دشوار است که بی فایده. منظورم از این نوشتار،  اشاره به بی بها شدن ساده ترین کلمات محاوره ای هست و اسیر شدن در چنبره مشتقاتی که با کج سلیقگی اجازه می دهیم بر زبانمان جاری شوند. پایان سخن اینکه کاش با اندکی دقت، نه به فارسی خودمان ظلم کنیم نه به زبانهای دیگر. شایسته است هم حرمت فردوسی پاس داشته شود هم زحمات شکسپیر. اگر حافظ و قائم مقام فراهانی می توانستند از ترکیب و اعجاز زبانها و کلمات، شاهکارها بیافرینند، احتمالا ما هنوز به آن درجه از توانایی نرسیده ایم. پس بکوشیم و به مطالعه ادامه دهیم.