- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تامل فلسفی درباب کتاب خوب | یادداشتی از سیدقاسم یاحسینی

 
تامل فلسفی درباب کتاب خوب
 
 
 
سیدقاسم یاحسینی
تاریخ پژوه و نویسنده
 
 
 
 
 
چندماه پیش به‌­دعوت جمعی از دوستان فرهیخته به کتابخانه خلیج فارس بوشهر (واقع در محله دواس) رفتم تا با آنان درباره «مفهوم کتاب خوب» صحبت کنم. برای آن‌که آن جمع را که حدود ۳۰ زن و دو مرد بودند، درگیر قضیه کنم، از تک‌­تک آن‌ها خواستم تا برداشت و ذهنیت خودشان را از مفهوم «کتاب خوب» بیان کنند. چند نفر کتاب خوب را کتابی سرگرم‌کننده دانستند، جمعی کتابی پُرمحتوا، عده‌­ای دیگر، کتابی عمیق، پخته، اصیل و چند نفر دیگر هم پاسخ­‌هایی از این دست دادند. برای بیشتر درگیر کردن آن جمع، پرسیدم که مفاهیمی چون «سرگرم کننده»، «پُرمحتوا»، «عمیق»، «پخته» و «اصیل» را تعریف کنند! «سرگرمی» را خوب تعریف کردند! گفتند: کتابی که وقت ما را پُر کند و ندانیم زمان چطور سپری می­‌شود.

 اما من دست­‌بردار نبودم. از تعریف مفاهیمی چون پُرمحتوا، عمیق، پخته و اصیل پرسیدم؛ اما به‌­مصداق «چو عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌­ها» تقریباً هیچ­کدام نتوانستند پاسخ قانع‌کننده و خردپرسندی به این پرسش‌­ها بدهند. برخی حتی از این ناتوانی کمی تا قسمتی عصبانی شدند و جلسه را به ­بهانه‌­ای ترک کردند. همان موقع یاد نام یک کتاب و یک خاطره افتادم. یک عنوان کتابی از زنده‌­یاد یدالله رویایی با عنوان «هلاکت عقل به­‌وقت اندیشیدن» که برای نخستین‌بار در سال ۱۳۵۹ در سفری که به تهران داشتم، در خیابان انقلاب، جلوی دانشگاه تهران، پشت یکی از کتابفروشی­‌ها آن را دیده بودم و از عنوانش تکان خورده‌بودم.

همچنین خاطره جالبی دیگری هم یادم افتاد که مربوط می‌شد به خواندن یکی از کتاب­‌های افلاطون! نوجوان بودم که با راهنمایی دایی‌ام، کتابی از افلاطون به‌­دستم رسید. کتاب طبق معمول دیگر آثار افلاطون، گفت‌­وگوی سقراط بود با چند نفر درباره مفهوم «فضیلت»! همه ما روزانه ممکن است در مکالمات یا نوشته­‌های خود از این کلمه استفاده کنیم یا آن را بنویسیم؛ اما اگر بخواهیم بسان سقراط/ افلاطون درباب معنی و مفهوم و حدود و ثغور همین یک کلمه بیندیشیم و به‌­قول معروف مته به خشخاش بگذاریم، بسیار دشوار است به­‌همین معنا و مفهوم «فضیلت» پاسخ بدهیم!

در آن جلسه از حضار خواستم مفهوم «خوب» را تعریف کنند. باز بازار تضاد عقاید گرم شد! هرکسی پاسخی داد که آن دیگری و البته من قانع نشد و نشدیم! وقتی کار به این­جا رسید، احساس کردم حضار جور دیگری به ­من می‌­نگرند و احیاناً فکر می­‌کنند دارم آنان را سرِ کار می‌گذارم یا قصد فضل‌فروشی دارم! ناچار بقیه برنامه­‌ای را که برای به­‌چالش کشیدن حضار داشتم، کنار گذاشتم و وارد بحث اصلی‌­ام شدم. موضوع این است که اگر بخواهیم «کتاب خوب» را تعریف کنیم، باید اول از همه، باید مفهوم و کلمه «خوب» را تعریف کنیم؛ اما «خوب» برای چه فردی؟ در چه سنی؟ برای چه موضوعی؟ برای چه هدفی؟

تصور کنید دانش‌­آموز کلاس ششم دبستان باشید. کتاب خوب برای چنین سنی کدام است؟ آیا همین فرد در سن شصت‌سالگی نیز همان کتاب، برایش کتاب خوبی است؟ آیا کتابی که برای یک دانشجوی رشته شیمی «کتاب خوب» است، همان کتاب برای دانشجوی رشته ادبیات یا فلسفه هم خوب است؟ آیا همان کتاب خوب برای آن دانشجوی رشته شیمی، زمانی که آن دانشجو ادامه تحصیل داد و دکترای رشته خود را گرفت و چند سال هم در دانشگاه تدریس کرد یا در یک مؤسسه تحقیقاتی به­‌کار و پژوهش پرداخت، هم همچنان «کتاب خوب» تلقی می‌شود؟

اینجا اجازه بدهید یک تجربه شخصی را برایتان روایت کنم. دانش‌­آموز کلاس سوم راهنمایی بودم که رمان «مادر» نوشتۀ ماکسیم گورکی، ترجمه سروش حبیبی را خواندم و مثل هم‌نسلانم در آن زمان کلی هم لذّت بُرده و احساس انقلابی بودن کردم! شاید بیست سال گذشت. جهان و من تغییر کردیم. دوستی همین کتاب را  این بار به‌­ترجمه زنده­‌یاد محمد قاضی به­‌من امانت داد. با ولع شروع به‌­خواندن دگرباره کتاب محبوبم کردم؛ اما باید اعتراف کنم هنوز به‌­صفحه صد نرسیده بودم که احساس کردم دیگر کشش ندارم کتاب را بخوانم یا اگر بخواهم صادقانه عرض کنم، کتاب دیگر برایم کشش نداشت!
 

 یک رمانی که زمانی در شمار «کتاب­‌های خوب» من و هم‌نسلانم بود، در زمانی دیگر، حتی با ترجمه درخشان مترجمی برجسته چون محمد قاضی، نتوانست مرا جذب و جلب کند و همچنان برایم «کتاب خوب» باشد. چنین تجربه‌­ای را بارها شخصاً تجربه کرده‌­ام. اطمینان دارم شما هم این تجربه را داشته­‌اید. به­‌جایی رسیده‌­ام که مثل آن مُقنی در کتاب «کویر» دکترشریعتی که نویسنده دلش نمی‌­خواست دگرباره او را که حالا پیر و ناتوان شده بود ببیند، دیگر حاضر نیستم دگرباره کتاب‌­های محبوب دوران نوجوانی و جوانی­ام را بخوانم، زیرا می‌­ترسم تجربۀ تلخ رمان «مادر» برایم تکرار شود که بارها هم تکرار شده است. 

دوباره برمی‌گردم به این پرسش که کتاب خوب، چه کتابی است؟ با گذشت سن و نشستن برف پیری بر سرم، یک راز بزرگ را کشف کرده‌­ام که مایلم با شما خوانندگان در میان بگذارم. راز ساده و پیش پا افتاده‌­ای هم است! در یک کلمه به­‌شما عرض کنم که کتابِ خوبِ مطلق وجود ندارد! دقت بفرمایید عرض نکردم «کتاب خوب» وجود ندارد، بلکه گفتم کتابِ خوبِ مطلق وجود ندارد؛ چون ممکن است که کتابی فردی را دچار انقلاب روحی بزرگی کند، اما همین کتاب برای فرد دیگری هیچ جذابیت و جاذبه­‌ای نداشته باشد. حتی چنانکه در روایت تجربه شخصی خودم اشاره کردم، ممکن است کتابی در سنی برای یک فرد «کتاب خوب» باشد، اما در سن و سال دیگری، هیچ خوب و ارزشمند نباشد. 

اگر بخواهم بحث را کمی فلسفی کنم، «خوب» یک امر ذهنی و سوبژکتیو است. خوب یک مفهوم ذهنی است. مثل زیبایی! تصور کنید اگر انسان بر کُره زمین نباشد، خوب و زیبایی نیز وجود نخواهد داشت. خوب و زیبا برساخته‌­های انسانی و اجتماعات انسانی است که در هر فرهنگ، دوره و تمدنی نیز تاریخی دارد. درست مثل خودِ «عقل» که به­­‌قول هگل تاریخ دارد، موضوعی که کانت متوجه آن نشد و از «مطلق عقل» گفت که چنین چیزی نداریم!

همه پدیده‌­های انسانی، تاریخ دارند که این تاریخ، برای ذهن­‌های سنتی حتی ممکن است غیرقابل قبول باشد. یک مثال ساده می‌­زنم تا خوب بتوانم موضوع را جا بیندازم. شده که فردی از یک غذا خوشش بیاید و دیگری از آن بدش بیاید. «خوب» نیز چنین است. ما در خارج از ذهن مفهومی به­‌نام «خوب» نداریم. خوب یک برساخته ذهنی است. بنابراین کتاب خوب هم نداریم! باید گفت: کتاب خوب برای چه سنی؟ چه ملتی؟ چه زمانی؟ چه حالی و چندین «چه»ی دیگر!

خوب بودن یک ذهنیت اکسپرسیونیستی است. درست مثل غروب آفتاب که روزی برای ما ممکن است زیبا و
دل­‌انگیز باشد اما مثل برق و باد زمان بگذرد و روز دیگر زشت و غم‌انگیز باشد و دقیقه­‌هایش نیز چون سالی دیر بگذرد! خورشید و طلوع و غروب آن یکی است و میلیاردها سال است که این تکرار مدام و مستمر ادامه دارد، اما «حال» و «احوال» ما چی؟ حال و احوال شما چی؟

جمع‌­بندی کنم! کتاب خوب وجود ندارد! و بسته به ­سن، حال، دانش، دیدگاه، حتی ملیت و جنسیت، معیار «خوب» بودن تغییر می­‌کند. همچنان که «خوب» یک امر نسبی و ذهنی است، «کتاب خوب» نیز چنین است.
 
منبع: خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – لینک یادداشت