- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تحلیل موقعیت جامعه مدنی ایران | مقاله ای از دکتر بی تا مدنی

دیالکتیک ساخت قدرت و کنش اجتماعی

تحلیل موقعیت جامعه مدنی ایران

 

دکتر بیتا مدنی

مترجم، پژوهشگر و استاد دانشگاه،

عضو هیأت مدیره گروه جامعه‌شناسی صلح

 

 

در پارادایم تفسیری فهم و تفسیر گروه‌های اجتماعی نسبت به اعیان اجتماعی در کانون توجه قرار  دارد. به این اعتبار هرگونه برآوردی از  موقعیت جامعه مدنی در میدان عمل اجتماعی و در موقعیت پُرکشمکشی که دیالکتیک ساخت قدرت و کنش‌های پیوسته جامعه مدنی ایجاد می‌کند، فهم‌پذیر می‌شود. هربرت بلومر، وجود تنش در گروه‌های ذی‌نفع جامعه مدنی را امری طبیعی می‌داند که در گوهر رابطه قدرت وجود دارد. تضاد قدرت امری است که نه تنها اجتناب ناپذیر بلکه  طبیعی است و لازمه پویایی و اصلاح امور است این تضاد مثبت در واقع  نیروی محرکه‌ای است برای توسعه جامعه. ما نمی‌توانیم  و نمی‌بایستی چشم خود را بر این واقعیت ببندیم که تضاد وجود دارد یا  معنای دردسر، انحراف یا کجروی می‌دهد. ظهور هویت مستقل انسان-شهروند و ابراز جمعی چنین هویتی در برابر سلطه هژمونی حاکم نقطه آغاز جامعه مدنی است، با هرآن‌چه از  تپش‌های مطالبه‌گری در تضاد قدرت به همراه دارد و خون به پیکره جامعه می‌دواند.  تضاد مثبتی که بلومر آن را در ساخت قدرت، به ویژه در ساخت قدرت بزرگ به رسمیت می‌شناسد، سبب انسداد اجتماعی نمی‌گردد بلکه خود رهیافتی است به سوی حل و فصل مسائل اجتماعی. پس تضاد مثبت تحقق‌بخش مطالبات جامعه مدنی است. دیگر اینکه قرار نیست تضاد تا ابد تداوم یابد بلکه مقطعی، سیال و گزینشی است گرچه بسته به شیوه حکمرانی نهاد قدرت، امکان جابه‌جایی و شیفت به ساحات دیگر را پیدا می‌کند.  در واقع به رسمیت شناختن تضاد، حق مطالبه‌گری، اعتراض و حتی اعتصاب گروه‌های ذی‌نفع جامعه مدنی در چارچوب سازمان اجتماعی می‌تواند سبب اصلاح، دموکراتیزه شدن و پویایی ساخت قدرت گردد به طوری که تسهیل‌گر مطالبات جامعه مدنی باشد. تحقق مطالبات جامعه مدنی نیز متقابلا و در برگشت به ثبات، تقویت و ماندگاری ساخت قدرت می‌انجامد. بدین ترتیب دیالکتیک کنش جامعه مدنی و ساخت قدرت بزرگ از طریق این هم‌فراخوانی می‌تواند به توسعه پایدار بیانجامد. نوشتار  پیش رو به تحلیل ساخت قدرت در گذر رنج‌ها و گنج‌های جامعه مدنی اختصاص دارد.

 

مقدمه

جامعه مدنی امروزین ما نه تنها درگیر بازی قدرت است، بلکه تضاد قدرت ضرورتی است  برای حیات و  پویایی جامعه و تحقق راه‌ها و اهداف مشترک مردم. جامعه مدنی و کلیه زیربخش‌های آن حق دارند آزادانه و مخیرانه بر اساس منافع مشترک سازماندهی کنند و کنش پیوسته داشته باشند. کنش پیوسته در سازمان، نهاد و تاریخ قابل مطالعه و بررسی است. گروه‌های اجتماعی جامعه مدنی چون سازمان‌های مردم نهاد، تشکل‌ها و احزاب، اتحادیه‌های کارگری و صنفی، گروه‌های اجتماعی مطالبه‌گر اجتماعی چون ورزشی‌ها، زنان و جوانان، هریک کنش‌های متقابل نمادی دارند که سازمان‌یافتگی این کنش‌های متقابل، به کنش پیوسته شکل می‌دهد  هر یک از گروه‌های اجتماعی جامعه مدنی در پی منافع  خود در تکاپو  هستند. اما به محض بروز تضاد و تخالف در راه تحقق منافع، رابطه قدرت شکل می‌گیرد. اجزای جامعه مدنی الزاما و همواره با هم و با ساخت قدرت کنار نمی‌آیند. ممکن است به مرزهای منافع بکدیگر بتازند یا دست‌درازی کنند. بدین ترتیب صحنه برای ستیز  و جدال تا کسب منافع، مصالح یا امتیازات موردنظر هر یک، یا به هم می‌ریزد یا بازآرایی می‌شود. هربرت بلومر سه سنخ رابطه بین گروه‌های انسانی یعنی  روابط هم‌دلانه، روابط مدون و روابط قدرت  را بر می‌شمارد. اما نقطه کانونی تحلیل او از  کلان‌ساخت قدرت، روابط قدرت است.

 

 

روابط هم‌دلانه

در روابط هم‌دلانه احساسات و عواطف، توجه و مراقبت در کنار مفاهمه دلسوزانه و صمیمانه دوام و قوام می‌یابد. نمود بارز روابط هم‌دلانه را در جامعه مدنی می‌توان در کنش‌های جمعی خیریه‌ای دید. بخشش پیروزمندان و برخورداران به افراد فلاکت‌زده و نابرخوردار گرچه ممکن است در نگاه نخست رابطه فرادست-فرودستانه و به نوعی سلطه به نظر آید اما از آن‌جا که  راه‌ها و اهداف مشترکی را جهت تحقق به شیوه کنش‌گری پیوسته وضع نمی‌کند، به بروز تضاد هم نمی‌انجامد. یک سوی این مسیر کنش ارزش‌گذاری است و سوی دیگر آن توجه و مراقبت است. پس در رابطه هم‌دلانه تضاد قدرت رخ نمی‌دهد.

 

روابط مدون

 تحت سیطره قوانین بوده و دارای کدهایی معین و پیشامفروضی است که جامعه مدنی پذیرای آن‌ست تا روابط نسبتا پایداری را در سازمان اجتماعی تداوم بخشد. از آنجا که در قالب این دسته از روابط ستیز و تخالفی رخ نمی‌دهد، کسی بر کسی فشاری وارد نمی‌کند تا او را از مسیر به  در  کند. موقعیت به‌فرادستانه‌ای هم سبب‌ساز  کشمکش نمی‌شود، تداخلی هم در مسیر کنش ایجاد نمی‌شود. این روابط پایدار را می توان در بسترهایی چون پایگاه اجتماعی, پرستیژ، اقتدار، حقوق و مزایا، آداب و رسوم، هنجارها و سنت‌های گروهی و عناصر فرهنگی مشاهده کرد. پس در روابط مدون نیز تضاد قدرت رخ نمی‌نماید.

 

تحلیل ساخت  قدرت

ساخت قدرت در  دستگاه نظری هربرت بلومر، دارای ویژگی‌هایی است.

 یکم: اینکه تضاد و تخالف در نیات، راه‌ها، اهداف و منافع گروه‌های ذی‌نفع  در رابطه قدرت وجود دارد که منجر به انگیزش اجتماعی  می‌شود، همان عامل مهمی  که به گفته  مارکس آگاهی در خود را به آگاهی برای خود تبدیل می‌کند. در رابطه قدرت، رقابت مطرح است و نیت‌مندی و خواست و اراده جامعه مدنی باعث می‌شود طرفین رابطه قدرت به تضاد با یکدیگر بیفتند.

دوم: اینکه رابطه قدرت قوالب  و محدودیت‌های روابط مدون را  که پیش‌تر اشاره شد، کنار می‌زند. در واقع جنبیدن‌های جامعه مدنی پویا و جنبشی،  سبب پوست‌اندازی ساخت قدرت می‌شود که میل به ثبات دارد. جامعه مدنی خواهان آن‌ست که کلیشه‌های جنسیتی که به موجب قوانین مصوب و آئین‌نامه‌های اجرایی و ابلاغی تثبیت و بازتولید می‌شود، بازببینی و اصلاح گردد. اما منتظر هم نمی‌ماند تا ساخت قدرت از طریق روابط مدون، بر گروه‌های ذی‌نفع چون فعالان زنان فشار آورده آنان را ملزم به تبعیت از فرم خاصی از حجاب و پوشش کند. سیالیت و سرعت تغییرات اجتماعی در بدنه‌های کنش‌گری به گونه‌ای است که مسیر کنش پیوسته مستقل از پیکربندی ساخت قدرت بالادستی طی می‌شود. امروزه در متروها، خیابان‌ها، سفرها، و تقریبا همه فضاهای کنش عمومی به‌جز در ادارات و محیط‌های کاری (آن هم بسته به نوع روابط مدونی که الزاما با قانون حجاب اجباری هم‌نوایی ندارد)، زنان در انتخاب پوشش انتخاب و  برسازی کنش می‌کنند. به عنوان مثال امروز دیگر سخن گفتن از حجاب اجباری، دغدغه خاطر  زن شهری طبقه متوسط نیست و زنان موج متلاطم فشار  و  زور را در این خصوص رد کرده‌اند. در عین حال بحث حجاب اجباری بیشتر بایستی دغدغه خاطر  قانون‌گذار  باشد تا از زیست اجتماعی روزمره افراد جامعه (در اینجا زنان)عقب نماند. شاهدیم که امروزه نارسایی‌ها و کاستی‌های قانون مدون نه تنها در مجلس مرتفع نمی‌گردد، بلکه نمایندگان و تصمیم‌سازان به دنبال تصویب قوانینی چون صیانت از فضای مجازی، ممانعت از سگ‌گردانی در فضای عمومی جامعه، ترویج سازوکارهای افزایش باروری و نظایر آن هستند. در واقع  بی‌توجهی نهاد قانون به نیازها و مطالبات اجتماعی راستین آحاد جامعه و  نادیده گرفتن یا مداخله منفی در «حقوق شهروندی» سبب می‌شود بخش‌های وابسته به ساخت قدرت روز به روز از بخش‌های جامعه مدنی فاصله بگیرند و از هم دورتر  و دورتر شوند.  در همین حد فاصل است که تضاد مثبت رنگ می‌بازد، تعارضات دامنه‌داری برخاسته، اعتراضات اجتماعی شکل می‌گیرد و تضاد قدرت به خیزش‌های اجتماعی می‌انجامد.

سوم: اینکه از رابطه قدرت نمی‌توان انتظار ملاحظه‌کاری‌های حاکم بر روابط همدلانه را داشت. در جایی که جامعه مدنی ناراضی، تحت فشار و چه بسا خشمگین است، و از طرفی شبوه حکمرانی به شکاف دولت-ملت دامن می‌زند، طرفین منازعه فقط بر منابع خود تکیه می‌کنند و می‌کوشند تا از هرآنچه در چنته دارند جهت تحقق خواسته‌های خود بهره بگیرند. تجمعات صنفی و اتحادیه‌های کارگری، کانون‌های بازنشستگی، مال‌باختگان شکل می‌گیرد، شعارها تندتر و فریادها بلندتر می‌شود. زنان، ورزشی‌ها و جوانان با کنش‌گری اجتماعی در فضاهای مجازی هژمونی حاکم  را دور زده گفتمان مطالبه‌گری خود را در فضای کنش اجتماعی می‌گستراند.

چهارم: اینکه در رابطه تضادی قدرت اتاق فکر عملیاتی تشکیل می‌شود تا طراحی، مانور، تدبیر و چاره‌اندیشی، انتخاب راهبرد مناسب، فرماندهی و  مداخله نخبگان و  زبدگان جامعه مدنی انجام شود. این فضای کنش زیر فشار ساخت سرسخت قدرت، ضرورتا فضایی فیزیکی نیست. تشکیل  یک چنین اتاق فکری نه تنها فی‌نفسه یک دستاورد برای طرف موفق در رابطه قدرت به شمار می‌رود، بلکه سبب پیگیری موفقیت‌های جزئی و هم‌افزایی گروهی در انباشت سرمایه‌هایی می‌شود که در نبود چنین فضای گفتمانی به هدر می‌رفت.

پنجم: اینکه در رابطه قدرت نمی‌توان بحث از خودمحوری و سنگدلی کرد و از چالش‌های اخلاقی سخن به میان آورد چرا که در کنش قدرت به حق یا به ناحق، یک طرف پیروز می‌شود و طرف دیگر جا می‌ماند و کنار زده می‌شود. چه بسا درست هنگامی که رفاه، آسایش و امنیت بخش‌هایی از جامعه مدنی با مخاطرات جدی مواجه می‌گردد، صحنه کشمکش نیز  برای بازآرایی و چیدمان دوباره قدرت مهیا  گردد.

ششم: اینکه در بازآرایی صحنه قدرت گروه‌ها و سازمان‌هایی تازه با منافعی تازه ایجاد می‌شوند و کنش قدرت را به سمت و سویی نو می‌پراکنند. این امر نه تنها از گوهر عام رابطه قدرت نشأت می‌گیرد بلکه نشان از  پویایی جامعه مدنی نیز دارد که خود متأثر از ویژگی‌های بومی جامعه امروزین است، جامعه بومی اینجایی و اکنونی با چالش‌ها و چشم‌اندازهای خاص و ایرانی پیش روی خود.

 

ساخت قدرت بزرگ

سوی دیگر تحلیل کنش قدرت معطوف به گروه‌های دارای قدرت بزرگ است. مراد از قدرت بزرگ گروه‌های اقتصادی و سیاسی بزرگ برخوردار از منابع قدرت و ثروت است که مطالبات جامعه مدنی را نادیده گرفته یا سرکوب می‌کنند، در  برابر تحقق آن مقاومت می‌کنند و عرصه را بر گروه‌های ذی‌نفع  جامعه مدنی تنگ می‌کنند. در ساخت قدرت بزرگ پایداری و میل به ماندگاری و دوام در بازی پیوسته قدرت حائز اهمیت است. در عین حال ساخت قدرت بزرگ در  برش‌های زمانی طولانی و در کشاکش تضاد قدرت با بخش‌های جامعه مدنی  یاد می‌گیرد تا منافع خود را از دست ندهد و دستاوردهایش باطل نشود. چنین ساختی درک سازمانی بالایی داشته و بر موقعیت خود اشراف دارد. در شرایط تهدیدآمیز  یا آنی و فوری، خود را طوری سازگار می‌کند که  بتواند با برنامه‌ریزی یا اتخاذ خط‌مشی تازه احتساب عملگرایانه کند. شاید زیر فشار نهادها یا گروه‌های متنازع با محدودیت منابع مواجه شود، اما محدودیت‌ها را کنار می‌زند تا آزادانه‌تر از امکانات در دسترس بهره ببرد. اندازه و پیچیدگی سازمانی قدرت‌های بزرگ یا دیکتاتوری‌ها می‌تواند خود زمینه‌ای شود تا توسط پیروان خودش از بین برود اما به هر روی ناب‌ترین شکل کنش قدرت و تجلی ساخت قدرت، قدرت بزرگ است.

 

راهکارهایی برای مهار  قدرت بزرگ

شکست‌های احتمالی و موقعیت‌های زیان‌بار  ناشی از  موضع‌گیری تقابل‌جویانه در برابر خواسته‌های جامعه مدنی سبب ایجاد تَرک در  پیکره تنومند قدرت می‌شود. افراط و زیاده‌روی ساخت قدرت در  بزنگاه‌های مختلف، امکان اصلاح را از آن می‌گیرد. تعصب و سنگ فکری، تبعیض و انحصارطلبی به محاسبات غلطی منجر می‌شود که هزینه‌ها را برای ساخت قدرت  بالا می‌برد. امر و نهی، خیرخواهی یا دستورات اخلاقی جز در کوتاه مدت، نمی‌تواند در  تعدیل یا مهار قدرت بزرگ کارساز  باشد. فشار افکار عمومی قدرت را کنترل می‌کند اما آن هم مقطعی است و صرفا بر برخی از رویه‌ها اثرگذاری دارد، نه بر همه. رویه‌ها. اعمال محرومیت‌های حقوقی-کیفری هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بین‌المللی اثرگذاری بیشتری دارد. نظام‌های حکمرانی به این خاطر که دست بالا را در ساخت قدرت دارند، می‌توانند کنش قدرت را از طریق دموکراتیزه کردن سازوکارهایی مهار کنند که قطعا محدود به برگزاری انتخابات نمایشی و بازی نقش مشارکت بالا یا ادعای پاس‌داشت سرمایه اجتماعی نیست. باید دید آیا شبه‌دولت‌ها یا گروه‌های قدرت بزرگی که در سایه حکم می‌رانند، حاضر می‌شوند لایه‌های عمیق و  پنهان پشت صحنه خود را درگیر چنین فرآیندهایی کنند؟ یا اینکه تضاد مثبتی که بلومر از آن یاد می‌کند، تا بدان‌جا پیش خواهد رفت که به تضاد منفی تغییر حالت دهد؟ در چنین موقعیتی دیالکتیک ساخت و کنش، گریزناپذیری کنترل قدرت بزرگ را به سوی  یک سنتز  تاریخی برآمده از برهم‌کنشی تز  و آنتی تز سوق خواهد داد؟

 

References:

-Blumer, Herbert,1969, Symbolic Interactionism: Perspective and Method, New Jersey,  Prentice Hall Inc.

-Blumer , Herbert, 1978, Social Unrest and Collective Protests, Norman K. Denzin  ed. Studies in Symbolic Interaction, Vol. 1, Greenwich, Conn Jai Press.

 

این مقاله به عنوان یکی از مطالب در جدیدترین شماره سالنامه بینارشته ای ارغنون هامون (شماره ۴ – سال ۱۴۰۰) تدوین شده است. چهارمین شماره ارغنون هامون با مشارکت انجمن جامعه شناسی ایران- گروه جامعه شناسی صلح و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات – دفتر استان بوشهر منتشر شده است. جهت خرید سالنامه ارغنون هامون- شماره ۴ می توانید به فیدیبو به آدرس (لینک) رجوع نمایید.