- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

از “سندروم عسلویه” تا … (بخش اول از ۴) | اسماعیل حسام مقدم

از “سندروم عسلویه” تا …

(ازسندروم عسلویه تا “نا-تمدن” صنعتی به سوی “سندروم بوشهر”) – ۱

 

اسماعیل حسام مقدم

دبیر انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات استان بوشهر

 

مقدمه:

قبل از اینکه بتوان درباره استان بوشهر و میزبانی صنایع بزرگ در آن حرف بزنیم لازم هست درباب چند گزاره زیر با هم مداقه کنیم:

کسب رتبه سوم فقر با جمعیتی معادل  ۵۹%  زیر خط فقر در سال ۱۳۹۱ محدود کرده است. درآمد یک خانوار روستایی ساکن استان بوشهر، به طور میانگین حدود ۲۰  میلیون ریال کمتر از هزینه هایش است. از این جهت، بعد از استانهای خراسان رضوی و هرمزگان، خانوارهای روستایی ساکن استان بوشهر نامناسبترین وضعیت را دارند ( مرکز آمار ایران – ۱۳۹۷ )

نرخ بیکاری جمعیت جوان ۱۵ تا ۲۹ سال به ۱۷.۹ درصد می رسد ( وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی – ۱۳۹۵ )

بحران آب، آلودگی محیط زیست و دریا، راندمان پایین کشاورزی در استان بوشهر مسائل جدی و پرتبعاتی هستند. ۹۰ درصد آب مصرفی استان، توسط استانهای همجوار تامین می شود. (مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری- ۱۳۹۷)

استان بوشهر از نظر اجتماعی و فرهنگی مشکلاتی از قبیل بالارفتن نرخ طلاق (رتبه  ۱۲)، بیکاری و فقر بومیان، مشکلات وخیم حوزه سلامت زنان و به دلیل هجوم صنعت باعث تضعیف فرهنگ و هویت بومی شده است. (طرح ملی گفتگوی خانواده – ۱۳۹۸)

علیرغم درآمدهای سرشار نفتی و وجود فرصتهای درآمدزایی در حوزه هایی از قبیل شیلات و گردشگری، استان بوشهر در بسیاری از شاخصهای خاص اقتصادی و زیست محیطی از وضعیت مناسبی برخوردار نیست. بی توجهی به وضعیت استان، نبود برنامه‌ریزی فارغ از سیاستهای نفتی و شتاب در استحصال منابع نفتی و گازی، سهم استان از این درآمدها را تنها به بروز مسائل زیست محیطی، تهدید سلامت ساکنان، شکل گیری حس محرومیت و تبعیض محدود کرده است. نگرش تک ساحتی صنعت نفت و پتروشیمی به سرزمین استان بوشهر که صرفا به عنوان بهره بردار از ذخایر زیزمینی آن معطوف شده است، بی شک در طول دو دهه اخیر باعث چالشهای اجتماعی و فرهنگی فراوانی شده است. این نکته حائز اهمیت است که این چالشهای اجتماعی- فرهنگی- بهداشتی -زیست محیطی خواه ناخواه به وجود می آمد و در صورت عدم توجه بیشتر به این پیامدها، چه بسا این چالشها به بحرانهای سیاسی و منطقه ای مبدل شوند.

در طول چند سال اخیر و رشد کمی و کیفی تشکلهای غیردولتی به طورعام و انجمنهای زیست محیطی و گروه های هویتی به طور خاص، شاهد شکل گیری شخصیت حقوقی برای اعتراض و انتقاد از این رویه و نگرش طولانی مدت به استان بوشهر بوده ایم. به لحاظ جامعه شناختی این رخداد، طبیعی ترین شکل مواجهه با نگرش تک بعدی به یک سرزمین و ذخایر آن می باشد. مواردی که در ابتدا برشمردم را در کنار شاخص های دیگر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی این استان قرار دهید، متوجه می شویم که صنایع بزرگ در استان بوشهر به هیچ وجه نسبت به مسوولیتهای اجتماعی خود واقف نبوده و یا بی اهمیت بوده اند. چه در رخداد اعتراض به کلنگ زنی “پتروشیمی دشتستان”، چه در “کمپین نجات بیرمی”، چه در “کمپین نجات جنگل حرا” دیر و چه در ماجرای “نجات ساحل نایبند”، به طور خیلی واضحی می شود این مواجهه کالبد سرزمینی با بهره برداران صنعتی را مشاهده کرد. در موارد بالا اگر به صورت کلی به این مواجهات بنگریم و وارد مصادیق و جزییات تخصصی نشویم (که همیشه محل مناقشات بی نتیجه می شود)، متوجه یک برخورد اجتماعی و فرهنگی با مقوله صنعت در اذهان مردمان این سرزمین می شویم. بالتبع باید در سطوح کلان مدیریتی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی در سطح ملی و استانی به این نکته توجه شود که این مواجهات می تواند چه پیامدهایی را برای توسعه پایدار و سرزمینی این استان رقم زند و آینده زندگی و زیست مردمان این استان را با چه مخاطرات جدی اجتماعی و فرهنگی مواجه سازد.

 

یک. “سندروم عسلویه”:

نشانگان یا سندروم (به انگلیسی: Syndrome) در پزشکی و روانشناسی آمیزه‌ای از علائم و نشانه‌هاست که حاکی از اختلالی خاص باشد. سندروم به معنی مجموعه‌ای از خصوصیات قابل تشخیص بالینی است. شامل نشانه‌های بیماری (که توسط بیمار گزارش می‌شود)، علایم پزشکی (که توسط پزشک دریافت می‌شود) و پدیده‌ها و خصوصیاتی که معمولاً با هم اتفاق می‌افتند. بنابر این وجود یکی از این مشخصه‌ها به پزشک در مورد وجود بقیه ویژگی‌ها هشدار می‌دهد. در سالهای اخیر از این واژه خارج از پزشکی در ارتباط دادن میان چند پدیده مربوط به هم استفاده شده است. در گذشته معمولاً وقتی چند نشانه و علامت همراه یکدیگر در بیماری دیده می‌شد و پزشکی که متوجه همراهی آنها شده بود، نمی‌توانست علت خاصی برای بروز آن علائم بیابد به مجموعه آن علائم سندروم اطلاق می‌کرد.”

در ابتدا شاید ترکیب توصیفی “سندروم عسلویه”؛ ترکیبی بی معنا جلوه کند اما وقتی به قلب انرژی جنوب ایران وارد می شود و در لایه های زیرین اجتماعی و فرهنگی مردم این منطقه نگاه خیره میکنی، متوجه موقعیتی خاص می شوی که در آن برخی نشانگان ناهنجاری اجتماعی و روانشناختی را می شود ملاحظه نمود و برخی نشانگان هم به طور ضمنی وجود دارند و تاثیرات آنها را در زندگی روزمره مردمان این سرزمین قابل درک و فهم هست. مجموعه این ناهنجاری ها که خود را در نشانگان اجتماعی و فرهنگی جلوه گر می شوند را می توان در ترکیب “سندروم عسلویه” صورتبندی نمود و از آن برای اشاره به وضعیتی خاص استفاده نمود.

حدود سه دهه تلاش برای توسعه صنعتی بدون توجه به مقتضیات محیطی و اجتماعی، موقعیتی را در منطقه عسلویه برساخته نموده که فاقد هرگونه پایداری اجتماعی فرهنگی است. به نظر می رسد که سه دهه زمان مناسبی هست که درباب یک پروژه بزرگ توسعه ای در یک منطقه حرف به میان بیاوریم؛ ازهمین رو با توجه به مولفه های پایداری اجتماعی فرهنگی در یک منطقه صنعتی متاسفانه میزان مشارکت جوامع محلی در فرآیند توسعه به شدت پایین بوده و همچنین دو مولفه پایداری منابع انسانی و پایداری ساختارهای اجتماعی نیز دچار صدمه جدی شده اند. آن توسعه ای که قرار بوده با استفاده از منابع طبیعی یک منطقه برای یک جامعه انسانی رخ دهد، محقق نشده و همه آن تخیلات و رویاهای توسعه پایدار به فضایی راه برده که در آن نشانگان اجتماعی و فرهنگی از یک سندروم شکل گرفته که متاسفانه می تواند به عنوان الگویی از یک توسعه ناپایدار برای دیگر مناطق محسوب شود.

سندروم عسلویه به ما جهتی را نشان می دهد که در جامعه انسانی شهرهایی که می خواهند توسعه صنعتی بیابند، چه از جهت بدن ها و کالبدهای انسانی دچار ازهم گسیختگی شده ایم و چه در روان ها و ناخودآگاه جمعی مردم یک منطقه دچار ازهم پاشیدگی گشته ایم. نویسنده؛ ترکیب “سندروم عسلویه” را برای هر موقعیت انسانی – محیطی پیشنهاد می دهد که در آن روح و روان و بدن ها و تن ها و کالبدها و اجتماع انسانی به دلیل توسعه صنعتی ناپایدار از هم گسیخته شده باشد و این ترکیب را برای توصیف یک فرآیند ناپایداری اجتماعی به کار می برد. با این ترکیب جدید، می توان شرایطی که در رخدادهای انسانی-صنعتی منجر به واپاشی و ناپایداری یک وضعیت زیستی شده باشد، را توصیف نمود. وضعیتی خاص که می تواند در هرجای جهان به این شکل اگر ایجاد شود، آن را “سندروم عسلویه” نامید. بی شک در استان بوشهر با این ناهنجاری ساختاری مواجهیم و به نوعی کالبد سرزمینی و هویت اجتماعی- فرهنگی و معیشت اقتصادی مردم این استان را با سندروم روبه رو کرده است؛ نشانه های این سندروم را می شود در ماجراهای پتروشیمی دشتستان، کوه بیرمی، تالاب دیر و سواحل نایبند ردگیری کرد.

هجوم صنعت نفت و گاز و پتروشیمی و معادن به کالبد این استان بدون وجود سند آمایش سرزمین و مطالعات ارزیابی زیست محیطی و بهداشت و همچنین فقدان پیوست های اجتماعی و فرهنگی طرح های بزرگ صنعتی و معادن، همگی باعث شده است که سرمایه گذاری هنگفتی برای صنعت و معدن در مکانی شکل بگیرد که هیچ شناختی از مختصات و مولفه های اجتماعی – فرهنگی – سیاسی – اقتصادی – جمعیتی – جغرافیایی وجود نداشته باشد. و این آغاز یک فاجعه در میراث فرهنگی و میراث طبیعی استان بوشهر خواهد بود.

نگرش تک بعدی که در سطح مدیران کلان حاکمیت و دولت به استان بوشهر در طول این دو دهه شده است، کالبد این استان را به یک کارگاه بزرگ تبدیل نموده و از جنوب تا شمال این استان با مخاطرات محیطی گسترده ای مواجه است. حال باید دید که آیا دانشگاه های استان بوشهر نسبت به این مخاطرات صنعت متذکر هستند. آیا اساسا رشته هایی مانند جامعه شناسی صنعتی یا توسعه و یا توسعه اقتصادی و یا جامعه شناسی محیط زیست و یا اقتصاد محیط زیست و یا رشته هایی از این دست در این دانشگاه ها بنا به ضرورت شکل گرفته اند؟ آیا اساسا طرح های مطالعاتی در گروه ها و دپارتمانهای دانشگاهی این استان درباب این موضوعات صورتبندی شده اند؟ آنچه شکل گرفته نشان از آن دارد که نخبگان و دانشگاهیان استان نیز نسبت به این شرایط بحرانی بی توجه بوده اند و هیچ برنامه مشخصی هم در بین جامعه نخبگان استان بوشهر نسبت به این شرایط وجود نداشته و ندارد. متاسفانه بیشترین حجم تلاشها در بین نخبگان استان تا به حال این بوده است که حق آلایندگی صنایع را برای استان بوشهر بیشتر کسب نمایند که خود همین داستان، نقص غرض هم داشته است. درگیری بین شهرستانهای استان بوشهر در به دست آوردن سهم بیشتری از حق آلایندگی، همواره باعث شده فراموش کنیم که اساسا این حق برای کدام موضوع و مقوله باید صرف شود. و همچنین تجربه ثابت کرده است که این در کاهش میزان آلایندگی تاثیر خاصی نمی گذارد و همچنان هجوم آلودگی بیشتر و بیشتر می شود.

ادامه دارد….