- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

چه کسی باید آموزش ببیند معلمان یا دانش آموزان؟!

نظام آموزشی ما از بدو تولد تاکنون در دولت های مختلف با تغییرات و اصلاحاتی همراه بوده، اما این نهاد نیز مانند سایر نهاد های دولتی از بازده بسیار پایین و در حوزه ی کاری خود، از کیفیت ضعیف آموزشی برخوردار است.
در این نظام آموزشی، دانش آموزان با گذراندن مقاطع مختلف تحصیلی، نه تنها علاقه و حس کنجکاویشان نسبت به ادامه تحصیل تقویت نمی شود، بل که شاهد بی میلی آنها نسبت به درس و تحصیل و هدررفتن استعداد هایشان و بلااستفاده ماندن ظرفیت ها و توانایی های آنها هستیم.
یکی از معضلات اصلی، وجود فرهنگ غلط تدریس در ایران است و علاوه بر آن که دانش آموزان را به سمت علاقمند شدن به تحصیل و کشف استعدادهایشان پیش نمی برد، مدرسانی هم از نوع خود تربیت می کند و باعث ادامه این روند تدریس درمدارس می شود. اگر چه در دانشگاه هایمان هم کم و بیش این مشکلات وجود دارد، اما تاکید من بیشتر بر دوره های ابتدایی تا متوسطه است است؛ چرا که معلمان در این دوره هم از آزادی عمل کمتری برای انتخاب منابع و شیوه تدریس برخوردارند و هم این دوره بیشترین تاثیر را در انتخاب مسیر محصلین دارد.
هیچگاه نقش ساختارآموزش و پرورش و سهم دولت را انکار نمی کنم، چرا که در جای خود بسیار نقد پذیرند اما آنچه مشکلات را چندین برابر می کند، وجود شیوه ی ناکارآمد تدریس است اگرچه من شخصن در دوران تحصیلم مدرسانی تاثیرگذار در شکل دادن ذهنیت و انتخاب مسیر آینده ام داشته ام. اما با این وجود می خواهم بخشی از نقدم را متوجه دوستان فرهنگی بکنم. این که چرا در کلاس های ما دانش آموز پرسشگر تربیت نمی شود و چرا دیالوگ به معنای واقعی بین معلمان و دانش آموزان صورت نمی گیرد؟ و چرا دانش آموزان کنجکاو نمی شوند در کلاس اظهار نظر کنند و مباحث چالشی را پیش بکشند؟ و فقط عادت کرده اند به اینکه بشنود و بپذیرند. به این معنا که ابتدا پرسشی مطرح نمی شود و اگر پرسشی هم مطرح شود،با هر پاسخی راضی می شوند و در کل چرا درس و بحث کلاس را جدی نمی گیرند؟
از بعضی شیوه های تنبیهی که بیشتر شبیه ضرب و شتم بود که بگذریم، که البته هم اکنون هم گاهن وجود دارد. و دکتر روحانی، در مراسم بازگشایی مدارس در اول مهر نیز به رعایت احترام به دانش اموز و حذف تنبیه بدنی تاکید داشتند.
به گمان من در زمینه ی آموزش، شیوه ارایه درس ها به گونه یی ست که گویی وحی منزل است و این مطالب برای همیشه درست بوده و خواهد بود. طوری این مطالب را در ذهن دانش آموزان فرو می کنند که جای هیچ گونه بررسی و نقد و احتمال عدم پذیرش این مطالب وجود ندارد. با اینکه در ارایه منابع درسی محدودیت های ساختاری وجود دارد اما هیچگونه بحثی از کتابهای دیگر به میان نمی آید و برای معرفی کتابهای دیگر برای مطالعه و تنوع بیشترهیچ تلاشی نمی شود.
همچنین در ارایه این مطالب هیچگونه پیوند ملموسی با دنیای بیرون داده نمی شود و مطالب چنان بدون کاربرد به نظر می رسند که دانش آموزان احساس می کنند وظیفه دارند برای گذراندن مقاطع تحصیلی این مطالب بدرد نخور را صرفن حفظ کرده و امتحان دهند. آنجاست که برای ارتباط با دنیای بیرون نمی توانند هیچ استفاده ای از آموخته های مدرسه شان ببرند و متوسل به ابزارها و الگو های بیرون از مدرسه می شوند. مثل انواع برنامه های تلویزیونی و ماهواره، فیلم ها، سریال های داخلی و خارجی و یا الگو گرفتن از اطرافیان صرف اینکه آنها بزرگتر هستند و چون این دانش آموز پرسشگر تربیت نشده و قدرت نقد ندارد و اهل تحقیق و سوال نیستند به راحتی هر الگوی رفتاری و شخصیتی را بدون آنکه آنرا به طور کامل بفهمند یا با شرایط جامعه بسنجند، می پذیرند.
این وضعیت نه تنها باعث فاصله گرفتن دانش آموز از درس و بحث میشود، بل که کج فهمی های بیشتر وعدم شناخت دقیق او از دنیای بیرون را دامن می زند .البته نمی خواهم همه تقصیر ها را به گردن معلمان و مدرسان زحمتکش بیاندازم- چرا که سهم مهمی را نیز برای خانواده ها قائل هستم وچون تربیت افراد از آنجا شکل می گیرد، اولین و مهم ترین دیدگاه ها نسبت به درس و دنیای پیرامون، ازآن جا شکل می گیرد- با این وجود بخشی از وظایف معلمان همکاری و مشورت دادن به اولیای دانش آموزان است که اگر تفکر و دیدگاه اشتباهی در آنها شکل گرفته باشد، با کمک والدین دانش آموزان سعی در تصحیح آن باشند.
در پایان این پرسش ها مطرح می شوند که چرا معلمان ما نتوانسته اند به نوبه ی خویش، الگوهای خوبی برای شاگردان محصل خود باشند و جایگاه صنفی خود را میان آن ها باز کنند؟
و به گمان شما چند درصد از مشکلات معلمان به دلیل عدم آموزش صحیح و محدودیت های ساختار نظام آموزشی است ؟
در پایان این پرسش هم قابل طرح است که چه قدر نظام آموزشی در ایران تاثیر گرفته از فرهنگ ایرانی و رفتارهای مربیان آموش و پرورش، نشات گرفته از ویژگی های فردی آنهاست؟