- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

آزادی و علوم انسانی؛ تبیین کارکرد شناختی علوم انسانی | دکتر سیدرضا شاکری

آزادی و علوم انسانی؛ تبیین کارکرد شناختی علوم انسانی

بر اساس تحلیل فیلم فرار از پرتوریا

 

سیدرضا شاکری

نویسنده و دکتری اندیشه سیاسی

 

 

مقدمه

فیلم فرار از پروتوریا اگرچه داستانی در خصوص مبارزات ضد تبعیض نژادی در دوران حکومت آپارتاید در آفریقای جنوبی و بر اساس واقعیت های تاریخی است، اما به دلیل تفسیرپذیری ذاتی این فیلم، می تواند به عنوان نمونه ای خوب و رسا در علوم انسانی از منظر غایات و کارکردهای این علوم تحلیل گردد.  ویلهلم دیلتای فیلسوف علوم انسانی که به درستی به فیلسوف زندگی نیز نامبردار است، کارکردهایی برای علوم انسانی قایل است که شامل کارکرد معرفتی و شناختی بویژه در طراحی غایات و آرمان های انسانی و فضیلت های اساسی، کارکرد قاعده سازی و نظام سازی که این سه کارکرد در پهنه زندگی فردی  جمعی بشر در بستر تاریخ آثار و برکات بزرگی دارد و مجموعا به فرهنگ و جامعه و مناسبات زندگی سامان می دهد. نخستین کارکرد علوم انسانی در ذیل کارکرد معرفتی، آزادی است که همه رشته ها و شاخه های علوم انسانی و اجتماعی باید بدان وفادار بوده و چونان سنجه و شاغولی برای تضمین و تامین کارکرد های تخصصی درست این علوم برآورد می گردد.

 

 

معرفی فیلم

فرار از پرتوریا[۱] ساخته فرانسیس آنان در سال ۲۰۲۰ و محصول مشترک انگلیس و استرالیا می باشد. در این فیلم دنیل ردکلیف، ایان هارت، دنیل وبر، ناتان پیج و استیون هانتر به هنرمندی پرداخته‌اند. فیلم داستان زندگی واقعی زندانیان سیاسی تیم جنکین و استفان لی را نشان می دهد. دو شهروند آفریقای جنوبی و از اعضای کنگره ملی آفریقا که به اتهام تهیه و توزیع اعلامیه و مبارزه بر ضد آپارتاید به ۸ و ۱۲ سال زندان محکوم می شوند . آنها  همراه سایر زندانیان در سال ۱۹۷۹  نقشه فرار از زندان مرکزی پرتوریا را تهیه و اجرا می کنند … قهرمانان آزادی سه تن با خصلت ها و خصوصیات خاص خود در این میان تیم جنکین ویژگی هایی دارد که به قدر لازم برای آزادی لازم است؛ اهل تامل و سکوت و دقت، صبور و شکیبا، خود دار، انعطاف پذیر و در عین حال استوار وفادار به آزادی.

 

ساختار فیلم

ساختار فیلم هوشمندانه و از این نظر به درستی روایت آزادی کمک می کند. این ساختار بر روزشمار زندان متکی است؛ از روز اول تا روز ۴۰۴م؛ انتخاب این ساختار نشان از اهمیت آزادی به عنوان مسئله هر روز و هر لحظه زندانیان دارد و از سوی دیگر به کوشش و رنج و شکیبایی زندانیانی که آرمان آزادی را در درون پذیرفته و بدان پایبند و امیدوارند. تعداد هفت روز از ۴۰۷ روز زمان سپری شدن محکومیت انتخاب شده که معناداراست؛ هفته دور کاملی از فعالیتهای انسان در بخشهای زندگی شامل؛ کار، استراحت، اوقات فراغت، مهمانی، گردشگری و … است. نتیجه معرفت شناختی این ساختار این است که هر روز باید به آزادی اندیشید و هر روز برایش کوشید و عرق ریخت تا بدست آید.

سال ۱۹۷۳ ؛ تضادی عمیق و پردامنه بر جامعه افریقای جنوبی حاکم است؛ کشتار کودکان سیاه پوست به دست پلیس در یک سوی و در سوی دیگر خوشگذارنی سفیدپوستان در سواحل مخصوص. در پس زمینه خشونت پلیس، سرکوب ادامه دارد و مبارزه نیز در این دیالکتیک تشدید می شود. در صحنه ای خط عابر پیاده به شکل طبیعی خود یعنی سفید و سیاه نشان داده می شود؛ اگر سفیدها و سیاهان به شکل برابر در کنار هم و برخوردار باشند می توان سیر طبیعی زندگی را تجربه نمود. آپارتاید مانع اصلی در شکل گیری خط عابر پیاده و پیاده رو و خیابان به مثابه نمادهای زندگی برابر شهری است.

عشق به و عطش برای آزادی سبب پیدا کردن همدیگر می شود و اصولا آزادی انسانها را به هم می رساند. منطق آزادی همگرایی و به همدیگر رسیدن است و منطق استبداد و دیکتاتوری جدایی و دوری و تفرقه است. این دو مبارز ضدنژادی سابقه پخش اعلامیه دارند؛ اعلامیه مبارزه نشانه و نماد آگاهی و سپس انتخاب است و این چیزی است که دیکتاتور و پلیس از آن وحشت دارد. دو ساک دستی بزرگ که پر از اعلامیه است و دقایقی بعد این اعلامیه ها خیابان و آسمان شهر را پر می کند و پلیس در نبرد با آزادی عاجز شده و به دستگیری مبارزان اقدام می کند. صحنه دادگاه نظامی متهمان در حقیقت یک بازجویی نمایشی و پیشاپیش صدور حکم محکومیت زندان برای دو نفر است؛ بی هیچ حضور وکیل یا دفاعیه یا سوال و جواب. سکوت مفهومی است که در جنب صدای غالب آپارتاید و سرکوب بر سکانس ها و صحنه های نخست، هزینه های انسان برای آزادی را به شکل غیر مستقیم روایت می کند؛ محکومان سکوت می کنند و بستگان آنها فقط اشک می ریزند. اما هردو دسته امید دارند که آزادی بدست آمدنی است اما با پرداخت هزینه هایش. برای آزادی باید اندیشید و نمی توان بی گدار به آب زد؛ احتیاط، دلسوزی و دقت چیزهایی است که آزادی نیاز دارد و فیلم روایت جنبه های مختلف کنش و پرداخت هزینه ها است.

پس از چند دقیقه گذر از سکانس های اولیه که از عمق خشونت و فروبستگی آپارتاید و استبداد پرده بر می دارد، کوشش برای آزادی دانه می بندد و تا پایان به میوه می رسد. در طی این زمان ما با یک مفهوم اساسی و کانونی در آزادی آشنا می شویم که هرچه به پایان فیلم می رویم این مفهوم شریف تر و عزیزتر و در نهایت جزیی از انسان می شود و آن چیزی نیست جز مفهوم «کلید» چشم قهرمان اصلی (جنکین) به مثابه نماد آگاهی از این پس دوخته به کلید در موقعیت ها و نقاط عطف فیلم می شود؛ کلید آزادی. این کلید کارکردی دو گانه ایفا می کند؛ کارکرد اول به عنوان ابزاری مطمئن و ایمن در خدمت زندانبانان و حکومت برای به بند انداختن و حبس مخالفان و کارکرد دوم به عنوان پدیده ای مرموز برای رهایی و آزادی. این دو کارکرد در طول فیلم به شیوایی و اثرگذار با یکدیگر  به تقابل دچار می شوند. کلید در شب تیره و تاریک زندان برای زندانبان ابزار آسودگی و ایمنی است و برای زندانی الهامبخش آزادی. در چهره قهرمان اصلی یک جفت چشم ما را به خود می خواند. در بالا به چشم به عنوان نیروی آگاهی بخش در تحقق آزادی اشاره شد. اکنون این دو چشم همیشه باز، حساس و هوشیار، پلک نزن، و پایشگر است و این در پرتو حضور محوری کلید رقم می خورد. چشمان جنکین با فرض کلید به اطراف می نگرد؛ به سوراخ قفل درها، کمربند زندانبان و دسته کلید آویخته از آن، دسته کلید روی میز، سایش وهم انگیز کلید ها به هم و… همین جفت چشم باز و نگران است که در نهایت طراح کلید آزادی می گردد. اگر چشمان این قهرمان اصلی را در کنار دو چشم قهرمان دیگر بگذاریم که عادی و معمولی است، به اهمیت آن بهتر پی می بریم. زندانبان هم از کلید برای بازکردن در سلول استفاده می کند اما برای کشتن آزادی و انداختن زندگی به سلول انفرادی.

 

روز اول

اراده به آزادی در برابر محدودیت ها قرار می گیرد. بنیس گلدبرگ زندانی سیاسی قدیمی و با تجربه در پرتوریا و از یاران نزدیک ماندلااست. او می گوید هر اقدامی برای فرار محکوم به شکست خواهد بود.  از نظر بنیس محدودیت زندان از امکان آزادی بیشتر و شدیدتر است؛ دیوارهای شش متری زندان با سیم خاردار، چراغ های نورافکن پر قدرت، و حفر هر نوع تونل در هر جهت که مجددا به ملک زندان خواهد رسید و نگهبانانی که عطش آدم کشتن دارند. تنها امکان ناچیز و نامحتمل دیواری است که به خیابان وصل می شود. پس هزینه های آزادی از منافعش بیشتر می شود. اما تاریخ آزادی هرگونه منطق هزینه فایده را ابطال کرده است. آزادی در درجه نخست مسئله انسان است و بعد مسئله زندانی. دکتر شریعتی در جایی از آثارش می گوید به فقیر می گویند انسان فقیر، به بی سواد می گویند آدم بی سواد اما به کسی که آزادی ندارد نمی توان گفت انسان. انسانیت در آزادی است. نوع زندانی بودن در نسبت با آرمان هایی مانند عدالت، اخلاق، برابری، و یا حقوق بشر فرق می کند. معیار زندانی سیاسی و غیر سیاسی همین ها است. اما درخصوص آزادی همه زندانیان برابراند؛ یعنی آزادی فضیلتی برابر برای همه است؛ در مقابل محدودیت اندیشی بنیس، نگاه آزادی اندیش که به امکان می نگرد معتقد است تنها راه نجات تنها یک«در» است که خود به غیر مستقیم اشاره به کلید دارد. یک دری که قفل است و یک کلیدی که می تواند در را باز کند. اما کلید را باید ساخت و پرداخت.

 

روز بیست و سوم

با این جمله جنکین آغاز می شود؛ خیلی از شب ها روی تخت می نشستم و به قفل خیره می شدم؛ با این تامل صد تا ایده مختلف را در ذهنم طرح و تحلیل می کردم و سپس سراغ صد تا ایده ی دیگر می رفتم. قهرمان با پدیده ای به نام قفل از حیث ذهنی و وجودی رفیق می شود؛ قفل هم در مقابل ساعت ها به او خیره می شود و گویی قهرمان را به اندیشه آزادی دعوت می کند. حاصل ارتباط معنوی و وجودی قفل و سوژه قهرمان، این است؛ برای آزادی لازم نیست همه چیز را بدانی. آن قدر که لازم است باید بدانی. اما مشکل اینجاست که آن مقدار چیست؟ از چه چیزی باید به مقدار لازم داشته باشی؟ ایمان، امید، عشق، اعتقاد و…؟ نه! نگاه به قفل و پیوند ذاتی آن با کلید همان«قدری» است که باید عمیقا بدانی. با همین اندک لازم باید شروع کرد. این نکته دقیقی است؛ برای کنش در راه آزادی به دانش گزاف، ادبیات مطنطن و رتوریک، مصلحت اندیشی های عقل و… نیاز نداریم، به آنچه لازم است نیاز داریم تا بتوانیم با همان به اقدام عملی همت کنیم. در این مسیر آنچه قهرمان لازم دارد شامل تکه ای کاغذ، مداد و رسم کردن شکل یک کلید است. از اینجا به بعد ظرافت و دقت و حساسیت برای آزادی در ساختن کلید به کمک می آید. صبر و حوصله، دقت و باریک بینی، سکوت و پافشاری و تمرین پی تمرین. درست شبیه یک پروژه علمی.  سه زندانی باورمند به آزادی به هماهنگی ذهنی و عملی می رسند و کار شروع می شود. طراح نقشه آزادی(جنکین) به هر جا که کلیدی هست خیره می شود و تمرکز می کند؛ به دسته کلیدی که از کمربند زندانبان خشن آویزان و نماد اسارت است، خوب خیره می شود و در آن آزادی را می بیند. رویکرد آزادی به کلید است که در سنگ سخت طرح رهایی رقم می زند. در چشمان زندانی کلید تنها نماد و ابزار رهایی است. پس بدان خوب و دقیق خیره می شود؛ نقش کلید با همه اجزا شامل؛ شکل، اندازه، دندانه ها، شیارها و فاصله دندانه و تعداد شیارها و… در جانش حک می شود. شب فرا می رسد و در محیط رهایی و خلوت شب او به انتقال نقش کلید از حافظه بر روی کاغذ می پردازد. او همه قدرت ذهن و خیال را در قلم و کاغذ تعین می دهد و طرح نهایی کلید را می زند. او در جدال ذهن و واقعیت آن قدر به ذهن فشار می آورد وچالش با دسته کلید زندانبان را به مسئله روحی فرا می برد تا در نهایت نقش یک کلید خاص برای قفل دری خاص تطابق می یابد. کلید های دسته کلید یکی پس از دیگری طرح و نقش زده می شود و در پایان ساخته می شوند.

 

روز هفتاد و چهارم

زندانی سیاسی یا قهرمان اصلی در بخش نجاری زندان کار می کند. او با نهایت دقت و سرعت و با یک نقشه حساب شده همراه با ترس از لو رفتن نقشه اش، چند تکه چوب، نقشه کلید، یک تکه سمباده، یک تیغه اره کوچک و یک عدد کپسول چسب را در قمقمه آب جا سازی کرده و با مهارت از محل کنترل و بازرسی بدنی به سلول خود می برد تا شب ها روی آن کار کند. رییس زندان به بی خوابی و خستگی و اضطراب او پی می برد ولی سر از این معما در نمی آورد و به همین دلیل سخت خشمگین شده و به او توهین کرده تهدیدش می کند. اما جنکین آرام و مسلط بر خود کارش را ادامه می دهد. او در یک ناسازه به کار طاقت فرسای آزادی می پردازد؛ روز در زندان به کار اسراتبار مشغول است و شب به کار آزادی! تصاویر کلوزآپ از فرایند برش چوب، ساییدن، صاف کردن، شیار زدن، دندانه درست کردن، تاکید مضاعف بر آزادی است؛ اینکه آزادی انتخابی همیشگی و موسّع نیست؛ گاه امکان انتخاب آزادی فقط برای یک بار برای هر انسان مسئول دست می دهد. آزادی آن قدر شریف و ارزشمند است که باید همه قوای وجود را در درک این لحظه به کار بست و مصروف آن کرد. باید این قوای درونی و بیرونی را هماهنگ نمود تا با سرعت و شتاب لحظه کار و تلاش برای آزادی را درک کرد و از دست نداد. در ساعت ها و لحظه هایی که زندانیان در خواب اند و راحت و آرام و در فراموشی روز زندان و حبس نفس می کشند، خستگی کار زندان و تحمل زور و ستم و سرگردانی تکرار بی هدف روزمره را تنها در شب به فراموشی می سپارند، جنکین عرق می ریزد و کار می کند تا مجموعه کلید های آزادی را بسازد. مراحل ساخت کلید که شامل طراحی، رسم، برش، سمباده زدن، شیار زدن، چسباندن قطعه ها و قسمت ها، سمباده زدن دوباره، و آماده کردن نهایی است به حساسیت یک عمل جراحی قلب است؛ نبض آزادی در هریک از مراحل و اقدام ها می زند. زمان به سرعت می گذرد. در پس زمینه صدای مبهم و ترسناک چکمه های زندانبان طنین می اندازد. نفس در سینه جنکین حبس می شود و همه اجزای تن؛ مغز، دست و چشم و پا و سرو گردن به کار می افتد تا کار ساخت کلید آزادی به درستی انجام شود. در یک عمل جراحی  قلب پای جان بیمار در میان است، اما در این«عمل» پای جان عامل و چند تن دیگر در میان است و گذشته از آن شکست در این کار به تجربه جدیدی از نومیدی در زندان می انجامد که از حیث روحی ویرانگر است. پس موفقیت باید تامین گردد. بیم و هراس و حساسیت را می توان در چشمان جنکین به خوبی دید و هنگامی که کلید ساخته می شود و در نخستین امتحان سربلند بیرون می آید؛ وجد و شوری در تن و جان جنکین رخ می نماید.

 

روز صدم

هر گونه اقدام و عمل برای آزادی به هماهنگی، مسئولیت پذیری، دقت وهوشمندی نیاز دارد؛ سه قهرمان جویای آزادی باید چنان با دقت و حساسیت، استتار و مخفی کاری واقعی در برنامه مشارکت کنند که هیچ شائبه و تردیدی در ماموران و حتا همبندان خویش ایجاد نکنند. همه انسان ها محرم آزادی اند، اما در زندان این اصل تابع اصل دیگری می شود؛ تلاش برای آزادی دایره محرمیت را بسیار محدود می کند. در مرحله ای از کار یکی از کلید ها در سوراخ قفل می شکند. زندانی کلید را با سختی تمام و ترس فزاینده بیرون می آورد، اما زبانه قفل بیرون زده است و هر آن ممکن است نقشه آزادی لو برود. اما هماهنگی عجیب و باورمندانه به آزادی مانع از آن می شود.

 

روز یکصد و چهل و دوم

کلیدهای بعدی در فرایند و مراحل مشابه ساخته می شود. آزادی به همکاری همه عاشقان آزادی نیازمند است؛ حتا کسانی که با روش ما مخالف باشند. این رمز موفقیت در نیل به آزادی است. برخی از زندانیان سیاسی بر خطرات تمرکز دارند و موانع را بر می شمارند. البته ارزیابی آنها درست و موانع و دشواری بسیار زیاد و تقریبا کار را ناممکن جلوه می دهد، اما قهرمان عاشق آزادی و مبارزه با نژادپرستی بر صبر و برنامه ریزی ورازداری می اندیشد و تاکید دارد.

 

روز دویست و ششم

فهم منطق امر ثابت و امر تغییر در زندان ضروری است؛ روزمرگی در زندان برجسته و بر روان و جسم زندانی مسلط است. در همین روزمرگی فرصت های آزادی بدست می آید. روزمرگی سیستم سرکوب و زندان را از امکان نوآوری که در ذات آزادی است، غافل می کند. در روزمرگی زندان است که فعالیت های تکراری ماموران و زندانبانان نوعی راحتی خیال به آنها می دهد و از فرصت سازی زندانیان به کلی فراموش می کنند. در پرتو این منطق روزمرگی و منطق آزادی دیالوگ های فیلم قابل تحلیل می شود؛ دیالوگ ها یا در میان خود زندانیان است یا میان زندانی و زندانبان. گفتگوی واقعی در میان یاران آزادی است چرا که درد مشترک و آرمان مشترک و هدف مشترک دارند اما با این همه اختلافات هم وجود دارد. اما گفتگوی زندانی و زندانبان در حقیقت یک مراوده و تبادل کلام یک طرفه است؛ رییس زندان بر اساس تجربه بیست ساله سرکوب انسان ها با قهرمان فیلم با خشونت کلامی بالا سخن می گوید. او می داند که زندانی و خسته و گرفتار بی خوابی است، اما چون تکاپوی او را برای آزادی نمی داند، دچار خشونت شده و داد می کشد. خشم او که مرگ گفتگوی برابر و آزاد است، ارزش آزادی را نشان می دهد. دیکتاتور وزندانبان هرگز فضیلت آزادی را درک نمی کنند آنها از آزادی بدشان می آید و از آن می ترسند. پیچیدگی و ظرافت و بردباری کوشش برای آزادی(ساختن کلید) مانع از فهم ذهن محدود و محصور زندانبان می گردد وچون سر در نمی آورد در مقابل با زور و پرخاش عمل می کند. کلید های آزادی ساخته می شود امام باید تا روز موعود در سوراخ سمبه های زندان مخفی شوند. لای کتاب ها، داخل قفسه ها، سوراخ دیوارها و یا در ظرف پودر لباسشویی؛ آزادی می تواند با مشارکت و سهم همه چیز یعنی ابزارها و اجسام نیز تحقق یابد. زندانبان نیز به این امر واقف است و همه جا را سرکشی می کند.

 

روز چهارصد و چهارم

در طی چند ماه گذشته از زمان حضور در زندان آپارتاید، جنکین و دوستانش ۳۹ کلید برای ۳۹ قفل می سازند. ساختن این تعداد کلید در کمبود شدید امکانات و نظارت های سخت تنها محصول عشق و وفاداری به آزادی است. آنها این آرمان و اعتماد به نفس را پیدا کرده اند که کار را پیش ببرند. هر کلید قفل مخصوص به خود را باز می کند. پس برای آزادی از یک کلید کاری بر نمی آید.

پایان فیلم تحقق کارکرد کلید آزادی است؛ شادی وخنده زندانیان و خشم و کلافگی و داد و بیداد زندانبانان.

[۱] Scape from Pretoria