- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

افسانه و داستان یک فلسفه بدوی | یادداشتی از حسین دهقانی

 

افسانه و داستان یک فلسفه بدوی

 

حسین دهقانی

 

انسان موجودی حکایت ساز و رؤیاپرداز است. اصولاً قدرت تخیل و تفکر، این فرصت را به بشر داده تا امیال و آرزوهایش را در قالب داستان بازگو کند. در آغاز نیاز باعث شد تا برای استقرار خود و ایستادگی در برابر حوادث و انگاره های طبیعی نقطه اتکایی بیابد. علم در آن زمان به مقام رفیع امروزی نرسیده بود تا بهترین سنجش و سنگ محک باشد، آن هم در برابر تقلای زمین و آسمان، لذا بشر برای هر چیزی که قادر به تشخیص نبود، افسانه ای ساخت و شناسنامه ای برایش درست کرد و آن پدیده ی نامیمون و نادر را در تصور آورد و افسانه ای حول آن خلق نمود و با ساخت مقام های فرضی، سیستمی درست نمود. هنوز دین زاده نشده بود تا پاسخگوی مجهولات باشد. تاریکی شب، تندرهای خشمگین و تکان های شدید و اولیه زمین، باعث شد تا اسطوره های بی شماری زاده شود و آدمی در زیر سایه این حکایات و افسانه ها توانست به زندگی دشوارش در مواجهه با طبیعت ادامه دهد و با امید به آینده بنگرد. نیروی امید زندگی بشر را به سمت جلو پرتاب می کرد و انسان با توسل به آن دروازه های تمدن و تحول را می گشود. شاید زیباترین افسانه و داستانِ ساخت بشر، حکایت ساده یونانی و داستان «پاندرا» باشد. با آن صندوق جادویی. در حکایت پاندرا اینگونه نقل شده است: اولین زنی که در داستان بشر شکل گرفت و قهرمان قصه شد. زنی بنام پاندرا بود. «قصه اصولاً یک ارزش زنانه است و برخاسته از هوشیاری زنانه» او از طرف خدای خدایان یا همان زئوس همراه با جعبه ای بر روی زمین ظهور کرد. درون این جعبه پر بود از مصیبت ها و دردهای بشری، در واقع خدای زئوس می خواست به بشریت عذاب وارد کند، زیرا پرومته که خود خدایی بود، آتش را از دربار زئوس ربوده و در روی زمین به انسان داده بود و حالا انسان با آتش می توانست آسمان را مورد خطر قرار دهد. زئوس تاکید کرده بود که هرگز کسی در این جعبه را نگشاید. پاندرا با اپی مته که برادر پرومته آتش ربا است، ازدواج می کند. زن و شوهر که از محتویات درون جعبه غافل هستند، طمع و کنجکاوی کرده و نابخردانه در جعبه را باز می کنند. و ناگهان سایه ای از صندوق خارج شده و تمام مصیبت های جهان از درون صندوق به بیرون رانده می شود و در فضا معلق می ماند. اپی مته به سرعت در صندوق را می بندد و تنها امید نمی تواند از جعبه خارج شود و از همین جا امید تنها نقطه اتکای انسان می شود.
شاید بشود گفت شکار و تاویل بعد از آن آغازین حرکت انسان به سمت داستان پردازی و خلق افسانه باشد. شکار که مرکزیت کار و ضرورت حیات انسان و برطرف کننده نیاز مادی و تغذیه او بود، توانست خالق فلسفه بدوی انسان باشد. اگر چه در شروع بشر هرگز در اندیشه ساختن افسانه نبود. اما بعدها در روند تکامل و پرداختن به لحظات شکار و تکرار آن و سینه به سینه شدن به شکل شنیداری و دیداری در حافظه ها ماند و مانا شد. پیش از مذهب و ارتباط انسان با قوانین دینی، آدمی با شرایط ماورالطبیعی و زایش اسطوره ها آشنا بود. غارهای مانده از عصر حجر و حتی پیش از آن همه گواه این مدعا است. تصاویر حیوانات و یا اثر دست ها و خطوط مشوش و هندسی ترسیم شده و در دهانه آن پناهگاه ها همه به گونه ای واکنش و اعتراض انسان به انگاره ها بود که گاهی عامل غضب و زمانی برکت بودند. همین نقوش بود که در کارگاه افسانه پردازی بشر ساختار آیینی یافت و از قبل آن مراسم و مناسک شکل گرفت . دین به همان گونه که باعث اعتلای هنر و نهادینه کردن آن در میان اقوام مختلف بود؛ حکایت و افسانه را نیز گسترش داد و برای جذب مردم و مطیع کردن آنان دست به ساخت داستان از زندگی قدیسان و رهبران مذهبی زد و گاهی با ساخت اوراد و تذکارهای رعب آور و ترسناک و طراحی فضاهای غیرطبیعی و ایجاد قوانینی مبتنی بر نتیجه اعمال و رفتار در جهانی دیگر به زندگی بعد از مرگ اشاره نمود و چنان در پرداخت اینگونه روایات و داستان ها دقت و مدیریت به خرج داد که انگاره ها ملکه ذهن و رفتار به روز انسان ها شد و از روند آن، داستان های دینی به وجود آمد که خود فصلی مهم در تاریخ و ادبیات داستانی محسوب می شود. شاید قدیمی ترین این حکایت را بشود در اوستای زرتشت دید. یکی از داستان های مهم اوستا، داستان «یوشت فریان» است. یوشت که نامش در یشنا کتاب زرتشت دو بار برده شده، جوان ترین ایرانی و دارای دانش و بینش الهی است. وقتی اخت جادوگر با هفتاد هزار سپاه به شهر پرسشگذاران حمله می کند، شرطی می گذارد که اگر کسی یافت شود که به سوالات او پاسخ دهد، از کشتار مردم صرف نظر خواهد کرد و یوشت به تمام بیست و اندی سوال جواب می دهد و با پاسخ های سری و پر مغز خود باعث می شود تا جان مردم از قتل و عام اخت جادوگر نجات یابد. یا در آیین باستانی یهود، یعنی کشتی گرفتن یعقوب نبی با خداوند و لگدی که خدا بر ران یعقوب می زند و او تمام عمر لنگ می زند و یهودیان گوشت عضله ران را به همین باور نمی خورند.
شاید در کتب دینی حکایت و افسانه های فراوانی را بتوان دید که همه دلالت بر ذوق و استعداد انسان در بازگو کردن افسانه ها و داستان هایی دارد که تمامی برای سبک کردن بار سنگین حوادثی است که طبیعت بر او اعمال می کند و برای فرار از این حجم طاقت فرسای بیان کتبی و شفاهی افسانه نجات بخش و تسکین دهنده بوده و بار حرمان و هجران بشری را کاهش می داده است. همه داستان های ساخت بشر بی منظور نبوده و ابعاد فلسفی را دنبال می کرده است که حاوی درس اخلاق و معرفت و تعالی انسان و رفاه نسبی زندگی سرشار از خطر او بوده است.

 

منبع: وبلاگ هنر و هنرمند (لینک)