مفهوم و فرم در آثار هنری
حسین دهقانی
پیش از آن که به “مفهوم” هنری در عصر پست مدرن بپردازیم، لازم است ابتدا خود واژه “مفهوم” را مورد تحلیل قرار دهیم. مفهوم در لغت به معنای فهمیده شده، دانسته شده، آن چه به فهم و ادراک درآید تعریف شده است. انسان موجودی هوشمند است، لذا فکر میکند و بعد از فکر کردن است که به فهم میرسد. بسیاری اعتقاد دارند که مغز بشر دایم در حال تولید است و لحظهای از حرکت و تداوم باز نمیایستد، اگر از چرخش باز ایستاد، لاجرم مرگ به دنبال خواهد آمد. برای ساخت هر پدیدهی هنری از هنرهای تجسمی (نقاشی، خط، مجسمهسازی، گلسازی، کارهای دستی) گرفته تا هنرهای تصویری و نوشتاری، نیازمند دو عنصر اساسی است تا یک جریان هنری به سامان برسد و شکل عام به خود گیرد. یکی “ذهنیت” است و دیگری شکل یا “فرم”. قوهی باطنی که همان فهم است ابتدا به صورت پدیدهای در مغز ظهور میکند. این جا مراد از مغز مربوط به کسانی میشود که در زمینهی هنری تلاش و کوشش میکنند. مغزهای دیگر به شیوههای دیگر متوصل میشوند و باز خورد آنان مقولهی دیگری است. ذهنیت در مغز شروع به خلاقیت میکند و یک فضای آماده و مهیا را به وجود میآورد. این فضا دارای مقدمه، کشمکش و نتیجه است و همه امکانات یک اثر دراماتیکی و غیر درام را دارا میباشد. تا این جای کار نیمی از راه طی شده است. اما شکل، یک صندوق در بستهای بوده که جز خالق کسی دیگر از محتویات آن آگاه نیست، یعنی تا زمانی که این داشتهها به شکل و فرم بدل نشوند صورت عام پیدا نمیکنند و مخاطب پذیر نمیشوند. اصولاً هر فکر و اندیشه باید باز خورد خود را نشان دهد و عدهای سمپات پیدا کند و گرنه به سرعت از ذهن خالق خارج میشود. شکل یا فرم به آن مفهوم، طول و عرض و ارتفاع داده و قابل لمس میکند و در فضا به حالت تعلیق نگه میدارد. حال میشود آن را به صورت عمومی دید و به نقد کشید، خوبش را انتخاب کرد و از بدش پرهیز نمود. به مجرد این که آن اثر موجودیت فیزیکی پیدا کرد، میتواند از یک نقطه به نقطهی دیگر نقل مکان بدهد و فرهنگ پراکنی کند و در پیوند با فرهنگهای دیگر تولید مثل نماید و نوزادی جدید خلق کند.ممکن است ذهنیت اولیه چنان تحولی به وجود آورد که عالم گیر شود، مثل آثار نقاشی پیکاسو یا نوشتههای مارکز یا شکسپیر و یا سینمای کوبریک، نقاشی کمال الملک، شعر شاملو و آتشی و نوشتههای چوبک. مفاهیم البته تابع جریانات روز بوده و در سیستم خود به قابلیتهای مناسب و مطلوب میرسد. ذهنیتی که در عصر برده داری به وجود آمده لابد با جامعهی فئودالی تفاوت دارد و در دورهی سرمایهداری به نوعی دیگر است و دوران پست مدرن هم گونهای دیگر. در شکل و فرم هم همین طور میباشد، یعنی معماری فرم در هر دوران شکل خودش را میپذیرد. هم ذهنیت هنری و هم شکل آن به معماری دوران خود رجوع میکنند، بر همین اساس نمیتوان پیشبینی کرد که کار هنری به کجا خواهد انجامید. هر روز پدیدهایجدید خواهد آمد که ذهنیت و شکل گذشته را نقد خواهد نمود و از گردونه خارج خواهد کرد. در هر دوره فرق میان متن و و فرم وجود داشته، گاهی متن مورد توجه بوده و زمانی فرم. مثلاً در دوران شکسپیر متون با پرداختهای پیچیده و شخصیتهای تو در تو و هزار لایه مورد نظر قرار میگرفت و به فرم اجرایی چندان علاقه نشان داده نمیشد، حال آن که زمانی دیگر فرمالیستهای روسی تنها به شکل توجه میکردند و از پرداختن به متون خودداری مینمودند و بیشتر به طراحیهای شگفتآور و ماشینی یا میکانیکی با انبوهی بازیگر بسنده میکردند. زمانی نیز دادائیستها به “مفهوم” فکر میکردند و “فرم” را تکراری و یک نواخت تصور نموده و از چرخهی هنر نمایش و نقاشی خارج میکردند، زیرا معتقد بودند که فرم بعد از زمانی کنار میرود و در موزهها نگهداری خواهد شد و کیفیت و موجودیت آن به مخاطره خواهد افتاد. بر همین اساس آنان از متریالی استفاده میکردند که دور انداختنی بود و قابلیت مصرف مجدد نداشت، مثل صندلیها و میزها و بشکههای خالی و دور انداختنی و هرگز نمیگذاشتند که آن تولید هنری سرانجامش به موزهها ختم شود و در بایگانی تاریخ بماند. بعدها هنرمندان “کانسپچوال” در عصر پست مدرن همین شیوه را به شدت ادامه دادند. کانسپتها هرگز لوازم و پدیده ساخته شده را نگهداری نمیکنند. آنان همه ابراز را در پایان نمایشگاه دور انداخته و صورت مسئله یا شکل را کاملاً پاک میکنند و اعتقاد دارند که به تصورات باید اهمیت داد نه احکام. تصورات اصولاً سیال هستند و قابل تعمیر، حال آن که احکام لایتغیر بوده و ثابت میمانند، بر همین اصل هنر مفهومی، هنرادراکی، هنر اندیشهای، هنر تعقلی، هنر پدیدهیی، هنر فرافکنی، هنر مالتی مدیا (چند رسانهای)، هنرهایپرمدیا (تک رسانهای) و هنر واریته به وجود آمد.
امروز هنر به گونهای دیگر درآمده است. علوم انسانی بر سرعت تفکر و اندیشه است، اختراعات و ابداعات فعلی چنان تند و سر سامآور پیش میروند که هرگز اجازهی حرف زدن نمیدهند. لذا تصویر برداری با سرعت و کیفیت بالا و هنری همپایهی آن طلب میکند. کتابها تبدیل به سی دی شدهاند و دیگر از متون چند جلدی اثری نیست. امروز با چند خط میتوان شعر گفت و نام آن را “اشعار اینترنتی” گذاشت و با چند خط “داستان مینی مالیستی” نوشت. نوع مفهوم کاملاً تغییرکرده اما بر کاربرد شکل افزوده شده است. امروز ابتدا طراحی میکنند و بعد با نوشتن چند خط به مفهوم میرسند. کارگردانهایی هستند که هرگز به مفهوم فکر نمیکنند و تنها با پرداختن یک فرم چندوجهی، یک مفهوم میسازند. معلوم نیست سرانجام هنر به کجا خواهد کشید، شاید همین پنهان بودنهاست که هنر را غیر قابل مهار کرده است و غیر قابل پیشبینی.
منبع: وبلاگ هنر و هنرمند