- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

آیا تپانچه چخوف شلیک خواهد کرد؟ | یادداشتی از دکتر سیدرضا شاکری

آیا تپانچه چخوف شلیک خواهد کرد؟

 

دکتر سیدرضا شاکری

 

آیا نزاع میان اسراییل و ایران در منطق سیاست خارجی قابل تحلیل است یا در منطق بوطیقا؟ اکنون همه مردم ایران و اسراییل شب ها با ترس از جنگ می خوابند و با وحشت جنگ از خواب بیدار می شوند و هر دو ملت تنها با دستاویز قرار دادن نام خدایشان ناگزیر دنبال زندگی و کسب و کار خود می روند. دو مردمِ طرفین، روز را به واسطه کار و تلاش و سرگرم شدن بدان، از جنگ رها می کنند و شب دوباره دچار این کابوس می گردند. وضع روانی مردم ایران و مردم اسراییل از وضع کنونی مردم غزه نیز بدتر است. هر دو قوم دهه هاست از آبشخوری تغذیه می شوند به نام«حق» هر دو ملت به شکل تاریخی معتقدند که تاریخ حق آنها را خورده و از رسیدن به جایگاهشان دریغ شده اند. دو نظام سیاسی مستقر ازاین«حق» به سیاست رسیده اند. نظام اشغالگر اسراییل به دنبال اثبات جای اشغال شده به نام حق قوم یهود است و نظام ایران به دنبال ابطال این خواسته و مبارزه بی امان و پیوسته با یهودیت تاریخی در منابع اسلامی. این هردو شکل تقابل سبب تقابل دو حکومت و فراموشی تدریجی مردمان خود شده است. رویارویی باطل نظام اسراییل با حق نظام اسلامی، نزاعی را در اکنون رقم زده که حاصل آن کابوس زندگی است.

دو نظام در طول دهه های تجربه سیاسی، به جای خوشبختی و آرامش، به امنیت اندیشیده و بر اساس رویکرد امنیتی با مایه های ایدئولوژیک، روح مدرنیته و سامان برآمده از آن را که بر سعادت دنیوی و خوشبختی و مسئولیت انسان جدید استوار است، به چالش کشیده اند. دو نظام در راستای اعمال حق خویش و غلبه بر دیگری در معادله امنیت محوری و تئوری بقا، به رویارویی نظامی رسیده اند. کلید واژه «موشک» در این نوشتار کلید تحلیل وضعیت کنونی است.

آنتون چخوف، تئوری مشهوری دارد که می تواند توضیح دهنده نزاع هایی از این دست باشد و فاصله آنها را از سیاست به مثابه شریف‌ترین کنش انسانی نشان بدهد. جنگ اگر در چارچوب سیاست باشد برای یک ملت و منافع ملی فارغ از پیروزی یا شکست مفید واقع می شود.  اما اگر جنگ به حوزه بوطیقا و جدال حق و باطل یا درست و نادرست یا اخلاقی بودن و نبودن کشانده شود از سیاست در معنای امر عمومی دور خواهد شد. منطق نمایشنامه کاملا بر نزاع خیر و شر قهرمانان و شخصیتها استوار و تئوری چخوف نیز چنین است‌. او در جایی می گوید اگر در صحنه نمایش هفت تیری بر دیوار دیده شد آن اسلحه باید تا پایان نمایش حتما شلیک کند. یعنی کارکرد اسلحه در خدمت خیر یا شر باید تحقق یابد در غیر اینصورت نمایش ناقص خواهد بود. اکنون و با فرضهای بالا, موشک همان تپانچه چخوف است که در طی دست کم سه دهه گذشته در صحنه نمایش آویزان و هر روز بزرگنمایی و جدی تر شده تا امروز که قرار است کارکردش را تحقق بخشد‌.

ارسطو که واقعیت بوطیقا را دریافته و آن را جزیی از زندگی جمعی و مناسبات انسانی می دانست، به رد نظریه استاد خود افلاطون؛ دال بر محکومیت و نفی بوطیقا، به بهره برداری از کارکرد آن می اندیشید. اما بوطیقا در صورتی می تواند به سیاست خدمت کند که در چارچوب امر عمومی باشد و اگر در استخدام قدرت باشد، تراژدی و فاجعه اتفاق خواهد افتاد. مسئله ارسطو این بود که بوطیقا بتواند منابع تازه و بومی و کم هزینه به سیاست و مدینه ارایه دهد.

اکنون در نزاع میان اسراییل اشغالگر و نظام اسلامی؛ نظریه چخوف غلبه بیشتری دارد: نزاع از نوع خیر و شر است و امر عمومی که امروز در منافع ملی و خوشبختی و سعادت عمومی فصلیت و فعلیت یافته است، نسبتی رقیق با این نزاع دارد. متاسفانه شلیک احتمالی تپانچه چخوف در هر دو گزینه پیروزی و یا شکست خیر و شر؛ دستاورد دیگری برای عموم مردم نخواهد داشت.