متن سخنرانی علیرضا مظفری زاده
در مراسم رونمایی دو کتاب جدید از سیدقاسم یاحسینی
به همه بزرگواران و سروران حاضر در جلسه سلام عرض میکنم و میلاد مسعود مولای متقیان امام علی علیه السلام و روز پدر را تبریک میگویم و از همه بزرگوارانی که موجبات برگزاری این مراسم را فراهم کردند تشکر مینمایم. قبل از هرچیز باید اعلام کنم که من سخنران نیستم ولی خوشحالم که در یک محفل فرهنگی به منظور رونمایی از دو کتاب تازه انتشار یافته، با شرکت چهرههای علم و ادب حضور یافته ام. من فرهنگی به معنای دبیر آموزش و پرورش نبودم اما در سه سال تحصیلی در دبیرستان تدریس کرده ام. بار اول در سال تحصیلی ۱۳۴۷ – ۱۳۴۸ که دیپلم بودم و هنوز بیست سال نداشتم، در دبیرستان دریادار اردلان به مدیریت مرحوم جمال زیانی. دو بار هم بعد از انقلاب در دبیرستان سعادت. آشنایی من با مؤلف دو کتابی که قرار است امروز رونمایی شود – یعنی مورخ شهیر آقای سید قاسم یاحسینی – به سالهای اول انقلاب برمیگردد؛ به میانه دهه ۱۳۶۰ و اولین دوره دانشگاه آزاد اسلامی. آن هنگام سید قاسم جوان بود و در صدا و سیمای مرکز بوشهر کار میکرد. با کمک ایشان خبرنگار رادیو بوشهر با مرحوم سید محمد صادق نبوی پدر مرحوم حجت الاسلام سید محمد حسن نبوی، مصاحبه کرد. مصاحبه در باره جنگ جهانی اول و مبارزات رییس علی دلواری و زایر خضرخان اهرمی. سید صادق نبوی آن موقع حدود نود سال داشت. اگر اشتباه نکرده باشم آقای یاحسینی تا آن زمان هنوز هیچ کتابی منتشر نکرده بود. در کنگره ملی بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رییس علی دلواری در سال ۱۳۷۳ – آقای یاحسینی غیر از کار با اعضای هیئت علمی کنگره – نقش اطلاع رسانی را نیز بر عهده داشتند و چندین کتاب با همکاری ایشان منتشر شد. در کتاب “لوایح و سوانح” از آیت الله سید عبدالله مجتهد بلادی در زمینه خواندن متن کتاب، با ایشان همکاری کمی داشتم. آقای یاحسینی مشوق من در تدوین و چاپ خاطراتم در هفته نامه نسیم جنوب شدند؛ خاطراتی که بعدها به صورت کتاب درآمد. همچنین در تألیف کتابهای بعدیام نیز راهنماییهای ارزندهای داشتهاند.
در خصوص تألیفات و کتابهای آقای یاحسینی چیزی نمیگویم. چون چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. به مصداق عطر آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید، بوی دلانگیز کتابهای ایشان نه تنها فضای فرهنگی – تاریخی استان بلکه ایران را معطر کرده است. امروز قرار است دو کتاب از آخرین تألیفات این نویسنده سختکوش در اینجا رونمایی شود. یکی در باره آموزش نوین دختران در بوشهر و دیگری زندگینامه خانم شوکت سلامی یکی از اولین خانم مدیران مدارس بوشهر در سالیانی نه چندان دور. متاسفانه در روزگاری که مادیات برآن غلبه کرده است، کسانی که به کار فرهنگی بپردازند حکم کیمیا دارند. امروزه هیچ انگیزهای جز شور و عشق نمیتواند انسان را به عرصه فرهنگ، تاریخ و پژوهش بکشاند. دو کتابی که قرار است امروز رونمایی شود، ویژه فرهنگ و آموزش و پرورش است. نمیدانم مدیر کل محترم آموزش و پرورش یا معاونان ایشان در این جلسه حضور دارند یا نه، ولی اگر من به جای ایشان بودم آستین همت را بالا میزدم و نویسنده این دو کتاب را تحسین و تشویق میکردم و دست یاری و خریداری به سویش دراز میکردم و برای دلگرم کردن او این شعر وحشی بافقی را با صدای بلند میخواندم که:
اولین کس که خریدار شدش من بودم سبب گرمی باز شدش من بودم
سخن در باره تاریخ، فرهنگ و ادب بسیار است و گفتن از این مقوله، کار شایستگان و اهل آن است. اما همین قدر اشاره میکنم که کار در زمین فرهنگ نوین از آغاز آن، چندان آسان هم نبوده است. چه افرادی که با فداکاری و ایثار این راه پر سنگلاخ را پیمودند و آن را برای روندگان بعدی هموار ساختند. از میرزا حسن رشدیه میگذرم تا به سرزمین خودم برسم که چه کسانی و با چه دشواریهایی مدرسه سعادت را برپا کردند و این مشعل را تا امروز نورافشان نگه داشتند. باشد که در این پاراگراف کوتاه به این روش از دو نشریه محلی هم یادی کرده باشم؛ سنگلاخ و نورافشان. از مدرسه سعادت گفتن بدون نام بردن از میرزا احمدخان دریابیگی حکمران بوشهر و بنادر و جزایر خلیج فارس، جفای به بنیانگذار مدرسه است و در کنار او، برادران سعادت یعنی شیخ محمدحسین و شیخ عبدالکریم که مجاهدانه در این راه کوشیدند و بعد از آنان مدیران و معلمانی که راهشان را ادامه دادند. من در کار پژوهشی جدید خود که امیدوارم انشاءالله به همین زودی انتشار یابد نقبی به زندگی و زمانه حکمرانان بوشهر و بنادر جنوب زدهام و از آن میان به احمدخان دریابیگی توجه خاص داشتهام. طبیعی است که هر انسانی نقاط ضعف و قوتی دارد و او هم از این دو، بی نصیب نبوده است. در کتاب حکمرانان به مقوله فرهنگ از نظر حکمرانان توجه خاص داشتهام و هرجا حکمرانی را در پرداختن به کار فرهنگی و مدرسه سازی دیدهام از او نگذشتهام.
در محدوده حکومت بنادر جنوب در اواخر عصر قاجار که از بندر دیلم در شمال بندر بوشهر تا سواحل مکران و چابهار را در بر میگرفته، غیر از مدرسه به سبک نوین، مکتب داری به شیوه قدیم هم معمول و متداول بوده است. برابر گزارشی که حسن ناجی رییس اداره فرهنگ بنادر جنوب در سال ۱۳۰۰ خورشیدی به تهران میفرستد، ۲۱ مکتب خانه در شهر بوشهر و محلههای جبری و سنگی دائر بوده است. از این تعداد، معلم ۱۲ مکتب خانه خانمها بودند مانند: ملا مکیه، مریم بیگم، آمنه بیگم و غیره و دانش آموزان هم یا دختران و یا مختلط.
اما اینها برای شهری چون بوشهر که در آن دوره دروازه تمدن خلیج فارس خوانده میشده بسیار ناچیر بوده است. لذا جمعی از علاقمندان که در رأس آنان شیخ محمدحسین سعادت است برای تأسیس مدرسه بنات یا آموزشگاهی ویژه دختران دست به کار میشوند. روشن است که برپایی مدرسه برای دختران با سنگ اندازیهای زیادی همراه شود. وقتی کسانی خواندن سوره یوسف را برای زنان و دختران مکروه میدانستند، طبیعی است که با رفتن آنان به مدارس نوین مخالفت کنند. ولی علیرغم کارشکنیها و مشکل تراشیها، افرادی که مصمم به این کار هستند از پای نمینشینند تا اینکه در زمان حکومت غلامرضاخان اتابکی ملقب به وقارالملک حکمران بوشهر و بنادر، تلاشهای مؤسسان مدرسه بنات یا دخترانه در اسفند ۱۳۰۳ به بار مینشیند و همان طور که آقای یاحسینی در کتاب خود آوردهاند مراسم افتتاح روز بیستم اسفند که مصادف با روز ۱۵ شعبان و میلاد حضرت ولی عصر ع است، برگزار میگردد و مدرسه روز شنبه ۱۸ شعبان/ ۲۳ اسفند رسماً شروع به کار می نماید. در مراسم گشایش مدرسه افراد مختلفی صحبت میکنند که آقای یاحسینی سخنان بعضی از آنها را آورده است. من هم در این فرصت، پایانبخش عرایضم را سخنان یکی بنیانگزاران مدرسه به نقل از شماره دیگری از روزنامه حبل المتین قرار میدهم. با توجه به حساسیت موضوعِ درس خواندن دختران در آن دوران خاص اواخر قاجاریه، این عضو هیئت مؤسس، سخنانش را طوری بیان میکند که بهانهای به دست مخالفان ندهد:
«بعد الحمد و الصلوات به محمد (ص) و آله الطاهرین. آقایان عظام، در این موقع که به میمنت و مبارکی، به همت و فتوت جمعیِ آقایان اعانه دهندگان، مدرسه بنات در بوشهر مفتوح میشود، فیالحقیقه در ارتقاء و تعالی معارف بنادر، یک تاریخ برجسته را به ودیعت میگذارد. هیچگونه سوء تفاهمی نشود که ما میخواهیم اروپائی بشویم و رفع حجاب نمائیم و یا آنکه مانند بعضی جوانان نامجرب، دم از تساوی حقوق زن و مرد بزنیم، بلکه مقصود اصلی و غرض اساسی ما، فقط تعلیم و تربیت نسوان و آشنا نمودن آنها به اصول زندگانی و کیفیت خانهداری و آموختن طریقهی تربیت اولاد و حفظ آداب تَسَتُر[۱] و عفاف و تعلیم مسائل دین اسلام و مذهب حقه جعفریه است. ما مسلمانیم و اسلامدوست؛ یکی از آداب اسلامیت حفظ حجاب و تستر و عفاف است و رفع حجاب در نظر ما از محرمات و منهیات شرعیه است. از جمله مسلمات اولیه است که عظمت امم و سعادت ملل روی زمین، معادل با قوه عقلیه و علمیه افراد آن ملت است؛ و این قوه، موقوف به تعلیم و تربیت عمومی میباشد که تربیت و تعلیم عمومی موقوف به حسن تعلیم و حسن تربیت والدین است. بعد از تعلیم و تربیت پسران، تعلیم و تربیت دختران که مادران فردا هستند، برای تمام نوع بشر یک نوع مسئله حیاتی است. یکی از مهمترین وظیفهی اجتماعی زنان، وظیفه مادر شدن آنان است که نتیجهی آن تکثیر نسل و تربیت فرزندان صالح است. از جمله چیزهایی که دانستن آن برای زنانی که به مقام مادری میرسند لازم است، مسئله حفظ صحت اولاد است. اگر از وظائف مادران، تنها همین مسئله را در نظر داشته باشیم، خواهیم فهمید که زن در زمان حمل و مخاض و رضاع[۲]، دچار چه قدرها زحمت است و از این جهت است که شارع مقدس صلواتالله و سلامه علیه فرموده است: “الجنت تحت اقدام الامهات[۳]” …»[۴] در خاتمه متذکر میسازد که سرپرستان و مربیان دوشیزگان در مدرسه؛ از قبیل مدیره، معلمه، خیاطه و خادمه، تماماً نساء تحصیل کرده و مهذب الاخلاق و خوش سابقه میباشند.»
و اما دو نکته:
در نگاهی اجمالی به کتاب “سرآغاز آموزش نوین دختران در بوشهر” به دو موضوع کوچک برخوردم که با کسب اجازه از نویسنده محتر م بیان میکنم:
در ص ۷۸ زیر عکس نوشته شده (یک دختر و دو پسر اشرافی بوشهری) باید عرض کنم که اینها فرزندان احمدخان دریابیگی حکمران بوشهر و بنادر جنوباند. دختر: فاطمه ملقب به امیربانو که نام عمارت امیریه هم از نام او گرفته شده و پسران: موسی خان و جمشیدخان.[۵]
مورد دوم در پانوشت صفحه ۸۰ که به روزنامه حبل المتین اشاره شده، تاریخ آن ۲۰ اسفند ۱۳۰۳ نوشته شده که ۲۰ فروردین ۱۳۰۴ صحیح است. چون روزنامهای که در هند چاپ میشده نمیتواند در همان روز گشایش مدرسه، در بوشهر توزیع شود.
والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین
[۱] . تستر: پوشش، حجاب.
[۲] . حمل، مخاض و رضاع: بارداری، زایمان و شیردادن به نوزاد.
[۳] . بهشت زیر پای مادران است.
[۴] . هاشمی، سید عامر، برگی از تاریخ جنوب ایران، نسخه دیجیتال، ۱۳۷۴، به نقل از روزنامه حبلالمتین، ۱۴ فروردین ۱۳۰۴، شماره ۹ صفحه ۸
[۵] . سمت راست جمشید خان، چپ موسی خان.