خداحافظ سینما
نگاهی به هجوم “بساز – بفروش”ها به گستره ی سینما
امیدغضنفر
شاعر و روزنامه نگار
در این نوشتار با نگاهی به نئوفیلمفارسی های شبه کمدی که مرز ابتذال را در سال های اخیر جا به جا کرده اند، ترکیب “بساز – بفروش” را برای سازندگان این فیلم های سخیف به کار می برم.
دکتر “هوشنگ کاووسی” -منتقد سینما- برخی فیلم های اکران شده ی سینمای ایران به ویژه از دهه ی ۳۰ به بعد را به دلیل ساختار سست و ضعف محتوایی و تأثیرپذیری از سینمای هند، “فیلمفارسی” نامید.
سینما رغمارغم تولید انبوه فیلمفارسی، دوره یی کوتاه اما درخشان را در اواخر دهه ی ۴۰ تا اواسط دهه ی ۵۰ با اکران آثاری ماندگار چون: آرامش در حضور دیگران، گاو، رگبار، طبیعت بی جان، گوزن ها، دایره ی مینا، شازده احتجاب و سوته دلان سپری کرد.
از دهه ی ۶۰ به بعد گاه با نئوفیلمفارسی ها، پرده ی نقره یی اشغال می شد و گاه سالن های سینما، علاقه مندان “هنر هفتم” را به مهمانی شاهکاری چون “هامون” دعوت می کردند و آثاری به یادماندنی چون: باشو غریبه ی کوچک، خانه ی دوست کجاست، کمال الملک، دونده و ناخدا خورشید نوازش گر نگاه مشتاقان می شدند.
در آن سالها بین اکران کمدی های ناب و فیلم هایی مطرح در ژانرهای دیگر از یک سو و نمایش نئوفیلمفارسی ها از سویی دیگر، گاه بالانسی قابل توجه برقرار می شد و علاقه مندان هر ژانر، “حق انتخاب” داشتند.
با خاطره سازی فیلم بارها تحسین شده ی “اجاره نشین ها” در دهه ی ۶۰، کمدی های خاطره انگیز دیگر نیز در دهه های ۷۰ و ۸۰ اکران شدند که می توان از: لیلی با من است، مهمان مامان، مرد عوضی، آدم برفی، مومیایی ۳ و دایره زنگی یاد کرد .
پس از به خاطره پیوستن این کمدی های دلنشین، سینما در دهه ی ۹۰ و آغاز سده ی جدید، عرصه ی خودنمایی بازیگرانی شد که به یاری بساز – بفروش ها آمدند تا در غیاب کمدی های شریف با شبه کمدی هایی سخیف، بخشی از درآمد مردمی نجیب که بی حق انتخاب، ناگزیر برای گریز از فشارهای روزمره به سالن های سینما پناه می بردند را در حساب های بانکی شان انباشته و مسابقه ی مهوع “جا به جایی رکورد فروش” برپا کنند.
در روند این بیزینس، نقش ها بر اساس روابطی دیرین بین افرادی اندک قسمت می شد و این جماعت هم با بساز – بفروش ها توافق کردند تا با کپی فیلم های بالیوودی، نمایش روابط بین اضلاع مثلث یا مربع عشقی، شوخی های نخ نمای منشوری، لودگی به مقدار کافی و اجرای انواع “حرکات موزون” متناسب با ترانه های “آن ور آبی”هایی مانند اندی، شماعی زاده، سندی و شهرام شب پره، سینما را به عمق ابتذال و به مرز زوال بکشانند. شبه کمدی هایی چون: فسیل، خرچنگ، دینامیت، تگزاس، هاوایی، شهر هرت، قیف، هتل، مفت بر و کلوب همسران بخشی از مجموعه ی این فجایع تصویری اند.
بساز – بفروش ها بی درکی از “کمدی موقعیت” و “طنز کلامی”، مایل اند به هر قیمت از تماشاگر خنده بگیرند. شباهت هایی آشکار در نحوه ی ساخت شبه کمدی های سه دهه ی ۳۰، ۴۰ و ۵۰ با فیلم های سال های اخیر را میتوان به سادگی دید؛ از کنش های منسوخ مثل کیک کوبی به چهره، استفاده ی مکرر از اصطلاحات لمپنی، نزاع کارتونی قهرمان با “بد من”ها تا سوء استفاده از لهجه ها و گویش های اقوام مختلف.
روند ساخت یک شبه کمدی “بفروش” بر اساس فرمولی مشخص پیش می رود. مثلن: یک “بهرام افشاری” تکراری با یک “جواد هاشمی” همیشه حاضر، بدل های شهرام شب پره و بیک ایمانوردی، داستانی بی سر و ته با دیالوگ هایی بی سر و ته تر، شبیه سازی فضای دهه های ۵۰ و ۶۰، ترکیبی از ترانه های پاپ قبل از انقلاب با کمی مارش نظامی و سرودهای بعد از انقلاب، اجرای ناشیانه ی حرکات “break dance” توسط “اسی” (بهرام افشاری) و دوستان با بخشی از ترانه ی گروه “modern talking” می شود فاجعه یی به نام “فسیل” که در فهرست پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران نیز ثبت می شود!
با مشابه چنین فرمولی، اما با گزینه هایی دیگر مانند پژمان جمشیدی (با آمار بازی در ۵-۶ فیلم و ۲-۳ سریال و نمایش در طول سال!)، جواد عزتی (ترکیب بابا اتی “قهوه ی تلخ” و مالک “زخم کاری”!) و امیر جعفری (همچنان “بدون شرح”!) هم می شود حساب های بانکی را مثل دارندگان شان فربه تر کرد. در این دورهمی فزصت طلبان، معلوم نیست بازیگری در اندازه ی “مهدی هاشمی” چگونه به این جماعت پیوست و چطور پذیرفت تصویر کاراکترهایی درخشان مثل “آسیابان” مقتدر “مرگ یزدگرد” را با حضور اسفبارش در تگزاس، انفرادی و… در ذهن و خاطرات ما مخدوش کند.
□
حال که بساز – بفروش های تکثیر شده با همان معیارهای فیلمفارسی سازهای دهه های ۴۰ و ۵۰ مانند “رضا صفایی” -البته با کمی رعایت شرایط زمانه- هر سال مضحکه ی جا به جایی رکورد فروش راه می اندازند، باید از این آشفته بازار فاصله بگیریم و تا اطلاع ثانوی و مطمئن شدن از حال خوب سینما، مجموعه ی فیلم های خاطره ساز را به یاری “جعبه ی جادویی” مرور کنیم و هر وقت د
ل مان برای یک کمدی ناب تنگ شد دوباره به سراغ “اجاره نشین”های محبوب مان برویم یا در رویکردی فرامرزی، لحظه هامان را با تحسین دوباره ی آثار نامدارانی چون “باستر کیتون” و “هارولد لوید” سپری کنیم و یا جاودانه های عالی جناب “چاپلین” را نظارهگر شویم و به چشم های شسته شده مان احترام بگذاریم.
منتشر شده در: هفته نامه ی نسیم جنوب/ سال بیست و هشتم/ شماره ی ۱۱۳۱