- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

پشت صحنه ویدئو افراطی‌ترین مینیمالیست جهان | مقاله ای از سارا انواری

چرا قربانی‌ کردنِ لذت‌های روزمره، ۵/۴ میلیون بازدید گرفت؟

پشت صحنه ویدئو افراطی‌ترین مینیمالیست جهان

 

سارا انواری

پژوهشگر بوم شناسی اشیا

 

ویدئو، با نمایی از خانه‌ای بسیار خلوت آغاز می‌شود. مردی در میانه اتاق ایستاده، لباسی ساده و یکدست به تن دارد، نگاهش خیره به دوربین است و سکوت مهیبی در فضا جریان دارد. اطرافش تقریباً هیچ‌چیز دیده نمی‌شود جز: «دیوارهای سفید، یک صندلی، یک میز و پنجره‌ای که نور خورشید را با شدت وارد فضا می‌کند». نه اثری از قاب عکس، نه کتابخانه، نه فرش و نه هیچ‌چیز دیگری که نشانی از زندگی روزمره آشنا باشد، به چشم نمی‌خورد. در صدای پس‌زمینه، مردی از تجربه خود می‌گوید: «من همه‌چیز را حذف کردم… و حالا ذهنم آرام است». لحنش مصمم است و روایتش، بی‌هیچ شوخی یا تردید، حاملِ نوعی شورِ انقلابی‌ست. او مینیمالیسم را نه‌فقط یک سبک، بلکه راهی برای نجات از زندگی مدرن و یافتنِ معنا می‌داند. این ویدئو با عنوان «افراطی‌ترین مینیمالیست جهان» در کانالِ یوتیوبِ «توکیو لنز» منتشر شده است.
نسخه‌ اصلی این ویدئو که یک سال پیش منتشر شده، بیش از ۸۱ هزار بار لایک خورده و بیش از ۴.۵ میلیون بار مشاهده شده است. همچنین، نسخه ترجمه‌شده این ویدئو که حدود شش ماه پیش در اینستاگرام بازنشر شد، تاکنون ۱۷ هزار و ۵۰۰ بار لایک خورده و ۲۵ هزار و ۷۰۰ بار به‌اشتراک‌ گذاشته شده است. این اعداد، به‌وضوح نشان می‌دهد این روایتِ افراطی از مینیمالیسم تا چه اندازه‌ می‌تواند برای مخاطبان جذاب و تحریک‌کننده باشد. روایتِ مردِ در ویدئو، نه‌‌فقط کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد، بلکه نوعی تمنا و پرسشی اساسی در ذهنِ بسیاری ایجاد می‌کند: «واقعاً اگر ما (یعنی خودمان) نیز چنین سبکِ زندگی‌ای را انتخاب می‌کردیم، چه کیفیت‌ها و ویژگی‌های انسانی‌ای در ما رشد می‌کرد؟ آیا آرام‌تر، متمرکزتر و سبک‌بارتر می‌شدیم؟» اما به‌سرعت سؤال دیگری به‌ ذهن می‌رسد: در چنین شیوه‌ای از زیستن، روابط ما با دیگران چگونه شکل می‌گرفت؟ معاشرت، رفت‌وآمد، سفر یا حتی مهمان‌نوازی چه تعریفی پیدا می‌کرد؟
مینیمالیسمِ افراطی، فقط به رابطه انسان با اشیا محدود نمی‌ماند، بلکه روابط انسانی را هم درگیر می‌کند.
آنچه در ویدئو مشاهده می‌شود، یک روایتِ بصری‌ست که مخاطب را از دو جنبه تحت‌تأثیر قرار می‌دهد: از یک‌سو، با تصویرِ خانه‌ای خلوت و تهی، نوعی وسوسه یا خیالِ رهایی را القا می‌کند؛ از سوی دیگر، همین تهی بودن می‌تواند برای برخی تماشاگران بارِ روانی سنگینی ایجاد کند. این تصاویر به‌شکل ناخودآگاه ما را به مقایسه با زیست روزمره‌مان سوق می‌دهد: «چرا خانه‌ من اینقدر شلوغ است؟ چرا نمی‌توانم مثل او همه‌چیز را حذف کنم»؟ در اینجا، زیبایی‌شناسی مینیمالیسم وارد حوزه روان‌شناسی اجتماعی می‌شود: دیگر سخن از دعوتِ صرف به سادگی نیست؛ بلکه با الگویی از «زندگی درست» مواجهیم که نرسیدن به آن، نوعی عقب‌ماندگی فرهنگی یا بی‌کفایتی تلقی می‌شود.
اما این مرد کیست؟ و چرا انتخاب شخصی او -حذف حداکثری اشیا- تا این اندازه بارِ ایدئولوژیک دارد؟ آنچه می‌بینیم، ظاهراً نمونه‌ای افراطی از سبک زندگی مینیمال است: فردی که باور دارد هرچه کمتر داشته باشد، به آزادی نزدیک‌تر است. او مینیمالیسم را نه‌فقط به‌عنوان سلیقه شخصی، بلکه همچون شکلی تازه از رستگاری فردی معرفی می‌کند.
درواقع، مینیمالیستی ازاین‌دست -که پیوندی پنهان با ریاضت دارد- می‌خواهد ما را قانع کند که با چشم‌پوشی و قربانی‌کردنِ لذت‌های روزمره، می‌توان به‌نوعی لذتِ ژرف و اصیل‌تر دست یافت.

چرا مینیمالیسم؟
مینیمالیسم یک گرایش فکری، زیبایی‌شناختی و سبک زندگی‌ است که ریشه‌های آن به هنرِ مدرن دهه‌های میانی قرن بیستم بازمی‌گردد. بااین‌حال، اگر بخواهیم سرچشمه‌های فکری و زیبایی‌شناختی آن را دقیق‌تر بررسی کنیم، می‌توان ردپای آن را، هم در واکنش به تزئین‌گرایی افراطی سبک‌های هنری قرن نوزدهم، و هم در اندیشه‌های عرفانی آیین ذن در شرق آسیا جست‌وجو کرد.
درحقیقت، مینیمالیسم پاسخی بود به شلوغی، انباشت و پیچیدگی‌های غیرضروری؛ نخست در هنر مدرن آمریکا و اروپا، سپس در معماری بین‌المللی و نهایتاً در طراحی صنعتی و سبک زندگی. این گرایش با شعار «کمتر، بیشتر است» (Less is more) توسط معمارِ مدرنیست «لودویگ میس ون‌در روهه» به شهرت رسید، اما به‌مرور با مفاهیمی چون «سادگی هوشمند»، «حذف زوائد» و «تمرکز بر ضروریات» در حوزه‌های مختلف گسترش یافت.
تأثیرات فلسفی مینیمالیسم نیز برجسته است: آیین ذن، بودیسم و زیبایی‌شناسی ژاپنی -به‌ویژه در نظریه‌هایی چون «wabi-sabi» (زیبایی ناپایداری، ناتمامی و سادگی)- نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری بنیان‌های مفهومی و زیبایی‌شناختی این رویکرد ایفا کرده‌اند. از دهه‌ ۱۹۶۰ به‌‌بعد، مینیمالیسم به‌عنوان پاسخی به افزایش روزافزون مصرف‌گرایی در جوامع سرمایه‌داری شکل گرفت و از هنرهای تجسمی تا طراحی محصول را در برگرفت. در قرن بیست‌ویکم، بسیاری از برند‌ها -از جمله: Apple ،Muji ،LKA- با بهره‌گیری از زیبایی‌شناسی مینیمالیستی، سبک مصرفی ساده اما جذابی را به طبقات متوسط و بالای جامعه عرضه کرده‌اند. اینجاست که مینیمالیسم از یک جنبش انتقادی و معترض به سبکی تثبیت‌شده و گاه حتی پرهزینه بدل می‌شود.

تضاد با ساختارهای طبقاتی
آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، نسبت پیچیده مینیمالیسم با ساختارهای طبقاتی معاصر است. در ظاهر، مینیمالیسم می‌خواهد انسان را از قیدوبندهای مصرف‌گرایی آزاد کند، اما در عمل، شکل غالب آن تنها در شرایط خاصی از رفاه و ثبات اقتصادی و سرمایه‌ فرهنگی، قابل‌تحقق و مطلوب است. به‌عنوان نمونه، «سادگی» مینیمالیستی که در تصاویر اینستاگرام، مجلاتِ طراحی، یا برندهای لوکس دیده می‌شود، خود، حاصلِ دسترسی به منابع‌مالی، فضای کافی، آموزش زیبایی‌شناسی و قدرت انتخاب است. تنها، فردی از طبقه‌ متوسطِ رو‌به‌بالا می‌تواند خانه‌ای مینیمال، خلوت و نورگیر داشته باشد؛ چراکه از شبکه‌ گسترده از دسترسی‌های مادی و نمادین برخوردار است. او قادر به حذف اشیا است؛ زیر اطمینان دارد درصورت نیاز می‌تواند آنها را بار دیگر تهیه کند. ازاین‌رو، مینیمالیسم در این شکل، بیش از آنکه کنشی علیه مصرف باشد، مصرف را به‌شکل جدید و فرهنگی‌تر بازتولید می‌کند؛ مصرفی که در آن نه کم‌هزینه بودن، بلکه فرم و سلیقه حرف اول را می‌زنند.
درنتیجه، مینیمالیسم به‌ویژه در میان طبقه‌ توسط شهری، به زبانی نمادین تبدیل می‌شود که در آن حذف اشیای اضافی به‌معنای رهایی نیست، بلکه به‌معنای تسلط بر فضا و سبک زندگی است.
درواقع، می‌توان گفت مینیمالیسم شیوه مصرف را به چالش نمی‌کشد، بلکه تنها بر تعداد و فرم وسایل مصرفی تمرکز دارد. جالب آنکه اگر وسایلی با طراحی مینیمال‌تر وارد بازار شوند، مصرف‌کننده مینیمالیست ناگزیر است نمونه‌های قبلی را کنار بگذارد و خود را با روندِ تعویض وسایل یا بازآرایی فضا طبق مدِ مینیمال وفق دهد.
در برابر تلقی مینیمالیستی از زیبایی، فرهنگ‌های متعددی وجود دارند که زیبایی را نه در خلأ، بلکه در انباشت، تکرار، بافت‌مندی و خاطره جست‌وجو می‌کنند. خانه‌های ایرانی، مراکشی یا هندی سرشار از نشانه‌های زیسته‌اند: عکس‌ها، ظروف، پارچه‌ها، نقوش و رنگ‌ها. در این فرهنگ‌ها، زیبایی از مسیر حذف و ساده‌سازی حاصل نمی‌شود، بلکه از طریق بازچینش عناصر، لایه‌گذاری معناها و برساخت روایتی از حافظه شکل می‌گیرد. این اشیا صرفاً تزئینی نیستند، بلکه ابزارهایی‌اند‌ ‌برای استمرار یک سبک زندگی هستند.
نگاهی دقیق‌تر به گسترشِ سبکِ زندگی مینیمالیستی نشان می‌دهد این گفتمان، در عمل با مجموعه‌ای از تناقض‌ها و ناپیوستگی‌های بنیادین نسبت به زیست روزمره همراه است. آنچه مینیمالیسم وعده می‌دهد، نوعی آسودگی ذهنی، آرامش درونی و سَبُکی در زندگی است، اما در عمل وقتی این سبکِ زندگی از مرزهای فردی عبور می‌کند و به یک گفتمان فرهنگی و اجتماعی بدل می‌شود، ناگزیر وارد سازوکارهای قدرت، الگوهای مصرف، و طبقه‌بندی اجتماعی می‌شود.

کاهش تعداد اشیای زندگی، یک راه‌حل ساده‌انگارانه
باید توجه داشت که مینیمالیسم صرفاً با کاهشِ تعداد اشیا یا وسایل زندگی، راه‌حلی بنیادین برای نقدِ فرهنگِ مصرف‌گرا فراهم نمی‌کند. مسئله اصلی در کثرت اشیا نیست.. در بسیاری از موارد، اشیایی که خریداری می‌کنیم، حتی پیش از یافتن جای خود در زندگی‌مان، راهی سطل زباله می‌شوند.
بنابراین، اگر مصرف مینیمالیستی صرفاً بازتولید همان الگوی مصرف و دورریز باشد، نه‌تنها تغییر معناداری در ساختارهای زیستی ما ایجاد نمی‌کند، بلکه ممکن است آنها را در لباسی متفاوت بازتولید کند.
نکته دوم، در نگاهِ ابزاری به اشیای نهفته است. مینیمالیسم اغلب بر حذف وسایل «غیرضروری» تأکید دارد؛ رویکردی که اشیا را صرفاً به کارکردهای فیزیکی و نیازهای پایه‌ای تقلیل می‌دهد و از سوی دیگر، فراموش می‌کند که بسیاری از اشیا حامل معنا، خاطره، فرهنگ و هویت‌اند. اشیا بخشی از تاریخ فردی و جمعی ما هستند. بسیاری از آنها نه به‌دلیل کارکردشان، بلکه به‌واسطه ریشه‌های فرهنگی، طبقاتی یا عاطفی‌شان در زندگی ما باقی مانده‌اند. برای مثال، چاقویی در خانه ممکن است نه‌فقط ابزاری برای پوست‌گیری، بلکه یادگاری از مادربزرگ یا نمادی از مناسکی خانوادگی باشد.
در چنین بستری، مصرف نه‌فقط پاسخی به نیاز، بلکه بازتابی از تعلیم و تربیت فرهنگی، حافظه‌ خانوادگی و آموزش‌های طبقاتی است. وقتی در چنین زمینه‌ای مینیمالیسم وارد می‌شود و از ما می‌خواهد خانه‌ای «ساده» و خالی از نشانه‌های مصرفی بسازیم، درواقع دارد ما را دعوت می‌کند به «مینیمال‌سازی» تنها یک بخش از زیستمان و نه کل آن. اینجا همان جایی‌ست که تناقض اصلی مینیمالیسم بروز می‌کند: گسستِ خانه از سایر ابعادِ زیست اجتماعی ما.
این گسست، اگر ممکن هم باشد، چیزی جز جداسازیِ مصنوعی و بخشی از زندگی از کلیت آن نیست. درواقع، مینیمالیسم در بسیاری از روایت‌هایش ما را دعوت می‌کند به جدا کردن خانه از سایر ارکان زیستمان؛ به‌شکلی که نه‌تنها واقعی نیست، بلکه ممکن است منجر به یک دوگانگی عمیق در درک خودمان شود. اما اگر این سبک زندگی تا این اندازه ناسازگار با واقعیت است، پس چگونه است که روزبه‌روز با اقبال بیشتری مواجه می‌شود؟ پاسخ در پیوند میان مینیمالیسم و جایگاه طبقاتی نهفته است. مینیمالیسم دقیقاً زمانی به یک سبک رایج بدل می‌شود که بتواند جایگاه مصرفی یک طبقه‌ خاص -معمولاً طبقه‌ متوسط‌ روبه‌بالا- را بازنمایی کند. در طراحی داخلی، در برندهای پوشاک و لوازم منزل، در تصاویر شبکه‌های اجتماعی و حتی در تبلیغات سلامت روان، شاهد نوعی از مینیمالیسم هستیم که اگر چه بر سادگی تأکید دارد، اما تنها درصورتی دست‌یافتنی است که هزینه‌های بالایی برای رسیدن به آن پرداخت شود.
در این نوع از مینیمالیسم، سادگی با جایگزینی مصرف پرزرق‌وبرق، زیبایی‌شناسانه، گران‌قیمت و به‌ظاهر خنثی همراه است. خانه‌های مینیمال اغلب نتیجه پرداخت هزینه‌های هنگفت بابت طراحی، تجهیز دکوراسیون داخلی، اجرای نورپردازی‌های مهندسی‌شده و چیدمان‌هایی هستند که پیاده‌سازی آنها از عهده اکثریت جامعه خارج است.
می‌توان گفت مینیمالیسم درحالی‌که مدعی گسست از مصرف‌گرایی است، خود تنها زمانی پذیرفته می‌شود که بتواند به شیوه‌ای از مصرف و تثبیت جایگاه طبقاتی تبدیل شود. مینیمالیسم پیش از هر چیز، فهم اندکی از روابط اجتماعی و از خانه به‌مثابه بخش جدایی‌ناپذیر این روابط دارد؛ اما درنهایت، هیچ‌کدام از این جداسازی‌ها ممکن نمی‌شود مگر به مدد اینکه خود مینیمالیسم در ساختار طبقاتی جذب شود. در این معنا، نقد مینیمالیسم نه به‌معنای نفی سادگی، که به‌معنای بازاندیشی در نسبت ما با اشیا است؛ بازاندیشی‌ای که تنها در چارچوب اجتماعی و تاریخی امکانپذیر است و می‌تواند به زیستی واقعاً رهایی‌بخش‌ منجر شود.
اما پرسش‌هایی نیز در دل این مسیر سربرمی‌آورند: اگر قرار باشد اشیا را حذف نکنیم، چگونه باید آنها را بازتعریف کنیم؟ آیا می‌توان بدون حذف، به سادگی رسید؟ چه نوع رابطه‌ای با اشیا می‌تواند توأمان ما را از مصرف‌گرایی دور کند و درعین‌حال حافظِ خاطره، تاریخ و فرهنگ نیز باشد؟

فهرست منابع:

Bourdieu, P. (1984). Distinction: A social critique of the judgement of taste (R. Nice, Trans.). Harvard University Press.

Juniper, A. (2003). Wabi sabi: The Japanese art of impermanence. Tuttle Publishing.

Lewis, T. (2021). Digital minimalism and the politics of attention. Routledge.

Miller, D. (2008). The comfort of things. Polity Press.

Millburn, J. F., & Nicodemus, R. (2014). Everything that remains. Asymmetrical Press.

Pallasmaa, J. (2005). The eyes of the skin: Architecture and the senses. Wiley.

Stewart, S. (1993). On longing: Narratives of the miniature, the gigantic, the souvenir, the collection. Duke University Press.

Tokyo Lens. (n.d.). Tokyo Lens YouTube channel. Retrieved from https://www.youtube.com/@TokyoLens

Tsing, A. L. (2015). The mushroom at the end of the world: On the possibility of life in capitalist ruins. Princeton University Press.

 

منبع: روزنامه پیام ما (لینک)