تحلیل شش رباعی از حکیم عمر خیام
دکتر بشیر علوی
خیام در رباعی «آنها که کهن بُوَند و آنها که نُوَند / هریک به مراد خویش لَختی بدُوَند…» به دنبال متنبه کردن انسان است تا فلسفه زندگی را جستوجو کند.
رباعی مدِنظر در ششمین شنبههای خیامی، از جمله رباعیهایی است که انتساب آن به حکیم عمر خیام از اعتبار بالایی برخوردار است. این رباعی نیز بیاهمیتی و بیوفایی روزگار را نشان میدهد. زودگذر بودن دنیا، سفله بودن جهان هستی، کهنه و نو شدن جهان هستی و به کس نماندن روزگار از مؤلفههایی است که در این رباعی ساری و جاری است:
«آنها که کهن بُوَند و آنها که نُوَند
هریک به مراد خویش لَختی بدُوَند
این سفلهجهان، به کس نمانَد باقی
رفتند و رویم و دیگر آیند و روَند»
مصراع چهارم این رباعی از چهار فعل تشکیل شده است که تفکر غالب در رباعیهای خیام، مفهوم همین چهار فعلی است که در مصراع چهارم آمده است. رفتند و برویم و میآیند و میروند. تصویری از جادهای در این مصراع نمایان میشود که گروهی میآیند و گروهی میروند و همچنان این آمدن و رفتن تکرار میشود و هیچی از هیچکدام باقی نخواهد ماند.
واژههایی مانند «کهنه»، «نو»، «لختی»، «سفله جهان» و «رفتند و رویم و…» از اصلیترین واژههایی است که بار معنایی این مفاهیم را بر عهده دارد. در کارزار این رباعی این واژهها هستند که نقش اصلی ایفا میکنند و بار اصلی معنا را حمل میکنند. در این رباعی مرگ و نیستی گوشزد میشود. ناپایداری زندگی نقشی بزرگ در تصویر این رباعی دارد.
«بُوَند» در مصراع اول «باشند» است که در آثار فارسی کهن ما بسیار استفاده شده است. مانند «چون اینها بسیار بُوَند و کوچک بُوَند و اندر گرد وی بُوَند» (ابن سینا، کتاب دانشنامه علایی به نقل از میرافضلی، ص ۱۸۱).
افزون بر اینکه کهنه و نو در این رباعی نوعی تفکر قدیم و حادث را به ذهن متبادر میکند، واژه «دیگر» در این رباعی میتواند حامل دو معنا باشد: معنای اول، از این پس و از این به بعد و معنای دوم، به معنای بقیه و دیگران هم میتواند باشد (همان: ۱۸۲). همین معنا از واژه «دیگر» در تاریخ سیستان نیز دیده میشود «بسیار مردم بکشتند و دیگر، گریزان گشتند» (تاریخ سیستان به نقل از میرافضلی، ص ۱۸۲).
این مرگاندیشی در این رباعی خیام، همچون دیگر رباعیهای وی راهی به پوچانگاری نهلیستی ندارد، بلکه بیشتر انسان را متنبه میکند تا فلسفه زندگی را جستوجو کند. اگر بر اساس محتوای رباعیهای خیام پیش برویم، این رباعی سرآغاز اندیشه خیامی است که به مرگ و زندگی اندیشیده است. مرگ حقیقتی محتوم و گریزناپذیر است. از دیدگاه خیام این مرگ است که حقیقتی ازلی-ابدی دارد. در بطن این رباعی، مفهومِ «کل نفس ذائقه الموت» نهفته است و این رباعی به زیبایی این آیه را از گونه دیگری تفسیر کرده است. در همین رابطه فردوسی نیز میفرماید: «ز مادر، همه مرگ را زادهایم».
درباره اصالت این رباعی، همین بس که سندی در روزگار خودِ خیام این رباعی را به خیام نسبت داده است. شادانی نیشابوری علاوه بر آنکه رباعی را در کتاب گنج الگنج یا دستور الملوک آورده، مصراع دومش را در رباعی دیگری که به احتمال زیاد سروده خود اوست، تضمین کرده است:
«بحری است فکر که معبرش نیست پدید
هرگز کس از آن راه به منزل نرسید
هرکس به مراد خویش لختی بدوید
شد غرقه به آخر، ارچه بسیار تپید» (میرافضلی، ۱۳۹۸: ۱۸۰)
در کتاب ارزشمند «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» منبع این رباعی خیام را مجموعه نظم و نثر ۷۵۰ قمری، گنج الگنج ۵۰۸ قمری، نزههالمجالس سده هفتم قمری و طربخانه ۸۶۷ قمری گزارش دادهاست. همین منابع دستِ اول و تفکر غالب در این رباعی و گزارش شادانی نیشابوری از پراهمیتترین دلایلی است که رباعی را میتوان به خیام نسبت داد.
بیوفایی دنیا و عروس هزارداماد بودنِ او و برای کس نماندن که مفهوم اصلی این رباعی است، در دیگر رباعیهای خیام نیز ساری و جاری است. از جمله رباعی زیر که مترادف همین برداشت و مفهوم است.
«این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی ست که وامانده صد جمشید است
گوری ست که خوابگاه صد بهرام است»
این ناپایداری دنیا و بیوفایی وی در کنار خوشباشی و لذتجویی در دنیا که در جان و جهان رباعیهای خیام مستتر است، باعث شهرت و آوازه شگفت وی شده است. این رباعی در کتاب رباعیات خیام با تصحیح فروغی و غنی با اندکی اختلاف گزارش شده است:
«آنها که کهن شدند و اینها که نواند
هر کس به مراد خویش یک تک بدوند
این کهنهجهان به کس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند»
منتهی ضبطی که از این رباعی در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» شده است، اصیلتر و معتبرتر از ضبط فروغی و غنی است؛ زیراکه اگر با تطابق افعال در این رباعی دقت شود و بررسی کنیم، این «کهن بُوَند» با فضای کلی رباعی سازگارتر از «کهن شدند» است.
رباعی «ای آنکه تو در زیرِ چهار و هفتی / وز هفت و چهار، دایم اندر تفتی…» که یکی از اصیلترین رباعیات خیام شناخته میشود، اغتنام فرصت و وقت را سفارش میدهد.
بعضی از رباعیها در ادبیات کهن ما، از دور مشخص است که از خیام است، این ادعای من نیست، بلکه سخن اهل خرد و خیامشناسان است. یکی از این رباعیها، رباعی زیر است که هم از نظر قافیه و هم از حیث مفهوم و پیام اصلی و حتی از جایگاه به کارگیری واژهها، داد میزند که از خیام است. تازه در کنار این مؤلفهها باید این را هم اضافه کرد که در تاریخ ادبیات ایران این رباعی افزون بر اینکه در زمان خودِ خیام منتشر شده است، همه و همه آن را از خیام دانستهاند و هیچ انتساب شخص دیگری به این رباعی به جز خیام در تاریخ رباعی فارسی گزارش نشده است. این رباعی عبارت است از:
«ای آنکه تو در زیرِ چهار و هفتی
وز هفت و چهار، دایم اندر تفتی
مَی خور دایم که در ره آگفتی
این مایه ندانی که چو رفتی رفتی»
طبق کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» این رباعی در آثاری مانند «بیاض رسایل و اشعار» هندوشاه نخجوانی، ۷۷۱ هجری قمری؛ و «مونس الاحرار فی دقایق الاشعار» ۷۴۱ هجری قمری؛ کتاب «سندبادنامه» سده ششم؛ کتاب «اخلاق الاشراف» ۷۴۰ هجری قمری و «طربخانه »۸۶۷ هجری قمری و کتاب «رباعیات خیام» ۸۵۲ هجری قمری به خیام نسبت داده شده است. همین که دو ادیب ارزشمند به نامهای هندوشاه نخجوانی و محمدبن جاجرمی این رباعی را از خیام دانستهاند، درجۀ اعتبار این رباعی را ب مشخص میکند. در خیامنوشتههای گذشته هم مکرراً بیان کردهایم که رباعیهایی که چهارقافیهای هستند، خیامترند و از جملۀ رباعیات اصیل خیام محسوب میشوند.
ضبط دیگری نیز از این رباعی وجود دارد که این ضبط، بیشتر در دسترس خوانندگان و خیامخوانان امروزی قرار گرفته است و بیشتر این ضبط را قرائت میکنند. در این ضبط تا حدودی واژهها و عبارتها امروزیتر شده و به قول استاد میرافضلی «انصاف میتوان داد که این یکی از بهترین ویرایشهایی است که در رباعیات خیام صورت گرفته و شکل هنری و عاطفی آن را اعتلا بخشیده است. تغییر مصراع سوم رباعی، مطابق سلیقۀ زمانه صورت گرفته و با حذف قافیه، ضرباهنگ رباعی اثرگذارتر شده است. کلمات «نتیجه»، «هزاربار بیشت گفتم» و «باز آمدنت نیست» سرشار از صمیمت است» (میرافضلی، ۱۳۹۸: ۲۰۷) اما این تغییر فقط باتوجه به ذوق و سلیقه خوانندگان امروزی صورت گرفته است، وگرنه با توجه به واژهیابی و زبانشناسی رباعی، واژههای رباعی که در بخش نخست این گزارش طرح شده است، دقیقاً به دوره خیام میخورد و «محصول زبان و زمان خیام است» (همان). رباعی ضبط شده این است:
«ای آنکه تو در زیرِ چهار و هفتی
وز هفت و چهار، دایم اندر تفتی
مَی خور که هزار بار بیشت گفتم:
بازآمدنت نیست، چو رفتی رفتی»
همانطور که ملاحظه میفرمایید، انصافاً مصراع سوم و جمله اول مصراع چهارم، در رباعی ضبطشده، خوش نشسته و مفهوم و وزن خوشتری تولید کرده است، منتهی این ترکیبها وقتی با ترکیبهایی مانند «در زیر»، «در ره آگفتی»، «این مایه ندانی» و واژۀ «آگفتی» در تقابل هم قرار میگیرند، این واژهها کفۀ سنگینتری از ترازوی خیام را به خود اختصاص میدهند، زیرا که این واژهها مختص دورۀ خیام هستند.
به یقین یکی از دلایلی که مصراع سوم تغییر پیدا کرده است، وجود واژه «آگفتی» در پایان مصراع سوم است که برای خوانندگان، گنگ و مبهم بوده و احتمال دادهاند که به اشتباه در این مکان نشسته است، به همین دلیل تلاش برای سرودن مصراعی برای جایگزین کردن این واژه و این مصراع کردهاند. واژۀ «آگفتی» به معنای آسیب و آزار است که در ادبیات کهن فارسی جایگاه داشته است و بیشتر نیز در حوزۀ خراسان قدیم ساری و جاری بوده است و بعدها بخاطر نامأنوس بودن از کتابت خارج شده و ادامه حیات نداده است. مطابق نظر کتاب ارزشمند «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» این واژه که در شعر انوری نیز دیده شده است، احتمالاً تحت تأثیر رباعی خیام است که انوری این واژه را در این رباعی به کار برده است:
«از گردش این هفت مخالف بر هفت
هر هفته در افتیم به هفتاد آگفت
مَی ده که گب جوانیام در گِل خفت
تا کی غم عالمی که چون رفتی رفت»
مسعو سعد نیز از این واژه در شعر خود استفاده کرده است:
«دین روز ای روی تو آگفت دین
می خور و شادی کن و خرم نشین»
و همچنین ابوالفرج رونی نیز که هم عصر خیام بوده است، از همین واژه در رباعی بهره برده است:
«چون چرخ برافکند ردای زربفت
بنشست به صد حیله و برخاست به تفت
گفتم که مرو چو این بگفتم که برفت
رفتم که دمید صبح و آمد آگفت»
پس همین واژۀ «آگفت» در رباعی خیامی که ظهیری سمرقندی و هندوشاه نخجوانی و محمدبن بدر جاجرمی روایت کردهاند، از اصالت بالاتری برخوردار است از رباعیای که بدون در نظر گرفتنِ این واژه و معنای آن، ضبط دیگری از این رباعی خیام ایجاد کردهاند.
خب. اگر بگذریم از اصالت رباعی و به مفهوم رباعی توجه کنیم، به یقین باید واژههایی مانند «چهار و هفت» و «مایه» را از کلیدیترین واژهها و عبارتهایی دانست که در انتقال پیام اصلی این رباعی دخالت دارند. در واقع خیام با کمک این ترکیب و مفاهیم حکمایی و فلسفی به مفهوم رباعی که غنیمت شمردن وقت، و گذرا بودن دنیا، و بی وفا بودن دنیاست، پرداخته است. پس بنیاد اصلی این رباعی، غنیمت شمردن زندگی و فرصتی است که انسان از آن برخوردار است.
منظور از «هفت و چهار» همان امهات اربعه و افلاک هفتگانه است که در کل، مفهومِ کلِ عالمِ هستی را به ذهن متبادر میکند. خیام در این رباعی میگوید که ای کسی که در این عالم زندگی میکنی و مرتب با آسیبهای آن دست و پنجه نرم میکنی، حواست باشد که باید خوش باشی، زیرا وقتی از این دنیا رفتی، دیگر بازگشتی نداری. همین مفهوم و همین سفارش است که این رباعی را از اصیلترین رباعیهایی میدانند که اغتنام فرصت و وقت را سفارش میدهد. این مفهوم «هفت و چهار» از مفاهیمی است که در ادبیات کهن ما به مراتب تکرار شده است، از جمله در اشعار عطار نیشابوری:
«زهی کمال خدایی که صد هزار عقول
ز فهم کردن او ماندهاند سرگردان
مقدّری که هزاران هزار خلق عجب
پدید کرد ز آمیزش چهار ارکان
برآورید ز دودی کبود در شش روز
بکرد چار گهر هفت قبه گردان»
***
«شدند انباز چار ارکان که تا تو آمدی پیدا
نه ای تو هیچکس خود را متاع چار ارکانی
چو ارکان باز بخشندنت به انبازی یکدیگر
از آن ترسم که جان تو نیارد تاب عریانی»
رباعی «خوشباش که پختهاند سودای تو دی…» که از رباعیات اصیل خیام است، بر نوعی آزادی در رفتار و رهایی از جبر محتوم دلالت میکند.
یکی از مهمترین مؤلفههای موجود در رباعیات خیام، سفارش به خوشباشی و سهلانگاری دنیاست. این نوع خوشباشی همان طور که بارها در شنبههای خیامی بدان اشاره کردهام، نوعی لذتجویی ولنگاری و مذبوحانه نیست، بلکه خروج از افسردگی و یأس فلسفی است. در واقع این نوع رباعیها، انسان را به کامجویی از هستی سفارش میدهد، کامجویی که حاصل از شناخت خداوند و آگاهی از محیط نبودن خود به همه امور دنیا و هستی است. در رباعی زیر نیز باز همین مفهوم تکرار شده است و اگر بخواهیم به صورت آماری بگوییم، این نوع مضمون، یعنی سفارش به خوشباشی، از مهمترین و پربسامدترین مفهوم تکرار شده در رباعیات خیام است که با یک دید ساده و گذرا میتوان به دهها رباعی از این دست در رباعیات خیام دست یافت.
«خوشباش که پختهاند سودای تو دی
فارغ شدهاند از تمنّایِ تو دی
قصّه چه کنم که بیتقاضای تو دی
دادند قرار کارِ فردای تو دی»
رباعی فوق نیز همان طور که خیامشناسان بارها گفتهاند به خاطر اینکه چهار قافیهای است، ارتباط بیشتر و بهتری با خیام دارد و از این منظر نیز میتوان به اصیل بودن این رباعی برای نسبت دادن به خیام دست یافت. هر چهار مصراع با فعل شروع شده است و همین رویکرد باعث شده که این رباعی از ایستایی رها شود و بهره پویایی و شادابی بیشتری بگیرد. «سودا پختن» ترکیبی است که در اشعار شاعرانی مثل حافظ و سعدی نیز جایگاه دارد و نوعی کنایه است به معنای آرزوی دور و دراز و خیال باطل کردن است:
«سودای عشق پختن عقلم نمیپسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمیگذارد» (سعدی)
***
«میپزم سودای خامش تا بسوزم اندر آن
عاقبت سوی حقیقت هر مجازی میکشد» (ابن یمین)
***
«حافظ در این کمند سر سرکشان بسی است
سودای کج مپز که نباشد مجال تو» (حافظ)
این رباعی در منابع مختلفی به نام خیام آمده است. منابعی مانند نزهه المجالس، سده هفتم ق، بلوهر و بیوذسف، ۸۰۱ ق، طربخانه، ۸۶۷ ق، رباعیات خیام، بادلیان آکسفورد، ۸۶۵؛ پاریس، ۸۷۹ ق و پاریس، ۹۰۲ ق از این رباعی یاد کردهاند که در این منابع آن را به نام خیام نسبت دادهاند (میرافضلی، ۱۳۹۸: ۲۰۹).
کتاب ارزشمند «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» در مورد این رباعی بیان کرده که «جمال خلیل شروانی، مؤلف نزهه المجالس، رباعی را در دوجای کتابش به اسم خیام آورده است؛ یک بار در باب اول: در توحید و عرفان و یک بار در باب پانزدهم: در معانی حکیم عمر خیام» (همان: ۲۱۰)
نوعی آزادی در رفتار و رهایی از جبر محتوم از اندیشههای اصلی این رباعی است. خیام میگوید که هر چه باید اتفاق بیفتد، اتفاق خواهد افتاد و در سرشت و زیست دیروز ما، رفتار و رویکرد امروزمان را نوشتهاند و چندان نباید در غم اتفاقات امروز و فردا بود، زیرا که همه چیز از قبل معلوم شده است و غم و غصه و رنج و عذاب و شادی و نشاط ما از دیروز ما در پرونده امروز و فردایمان نقش بستهاند.
خیام این گونه بیان میکند، ولی زیرکانه با ترکیب امری «خوش باش» و اندکی نیز با ترکیب «قصه چه کنم»، سفارش خود را به انسان و خواننده داده است که برای رهایی از این یأسها و اتفاقات فلسفی و هستیشناسی، فقط «خوش باش» که همین خوشباشی است که تو را از غم و غصه و امر محتوم رها خواهد کرد. این نوع سفارش در واقع مهمترین سخن خیام است که شادی در لفافه و در پوشش تصویرهایی دیگری تولید کرده است.
سفارش اصلی خیام در این رباعی «خوش بودن» است. خوش بودن امروز نوعی سفارش به زیستنی است که خیام دوست دارد انسان به آن دست بیابد، «چرا که این تنها امکان آزادی و اختیار بشر است» (همانجا). گروهی از خوانندگان رباعیات خیام به خاطر اینکه در این رباعی گفته شده همه چیز از قبل معلوم است و انگار یک نوع جریان اگزیستانسیالیستی در حال اتفاق است، آن را از خیام ندانسته و نمیپذیرند که خیام این گونه گفته باشد. این دوستان باید ذهن خود را بر ترکیب «خوش باش» متمرکز کنند که از اصلیترین مؤلفه و کلید واژه این رباعی است.
این بدگمانیها و حیرانیهایی که در گذر رباعیات خیام یافت میشود، نوعی حقیقتجویی و پرسشگری است که فیلسوف و ستارهشناسی همچون خیام این گونه، راهِ نجاتی برایش جسته است. این، یک نوع نگاهی است که خیام بارها در پشتیبانی از واقعیت، مستقیم و غیرمستقیم، پیرامون هدفِ ناشناختۀ زندگی بیان کرده است. خیام با این گونه تفسیرها و بیانها، در واقع مرگ را که یکی از بزرگترین دغدغههای بشر بوده به صورتی این چنینی حل و ساده کرده است و باعث میشود که انسان بهتر و راحتتر زیست کند.
ترکیب زیبای «قصه چه کنم» کنایهای تأثیرگذار و ارزشمند است که یک نوع اصطلاح زبانزدی است و در متون سنتی جایگاه داشته است. به معنای «خلاصه میکنم»، «چه گویم والله»، «چه شرح و تفسیری دهم»، «چرا زیاد حرف بزنم» است که یک نوع اصطلاح عامیانه است و جالب است که در گویش تنگسیری از گویشهای اصیل بوشهر، جملهای وجود دارد که همین مفهوم را میرساند. جملۀ «دستِ جنگی باهات ندارم»، یعنی «خلاصه»، یا «روده درازی نمیکنم». این اصطلاح در گویش قدیم تنگسیر به همین معنای «قصه چه کنم» به کار میرفته است.
در متونی نیز دیده شده است که این رباعی را با اختلافی در مصراع دوم و سوم این گونه روایت کردهاند:
«خوش باش که پختهاند سودای تو دی
ایمن شده از همه تمنّای تو دی
تو شاد بزی که بیتقاضای تو دی
دادند قرار کار فردای تو دی»
منتهی در منابع دست اولی که این رباعی خیام را گزارش دادهاند، هیچکدام این گونه روایت نکردهاند و احتمالاً همین ترکیب «قصه چه کنم» از جمله دلایلی بوده که مصراع سوم را تغییر دادهاند.
«بردار پیاله و سبوی ای دلجوی / فارغ بنشین تو بر لب سبزه و جوی…» دیگر رباعی است که در آن خیام بر درستزیستن با اتکا بر شادی درست و در حال زندگی کردن تاکید کرده است.
بعضی از رباعیهای خیام، بسیار خیامی است و کمتر با چالشهایی نظیر آیا از خیام است یا خیر؟ آیا الحاقی است یا خیر و نظیر آن درگیر است. یکی از این رباعیها، رباعی زیر است که افزون بر اینکه هیچ معارضی ندارد، همه رویکردها و صلاحیتهای خیامی را در خود جای داده است. زبان ساده و مفهوم معمول و مرسوم رباعیات خیام، چهار قافیهای بودن و داشتن کلید واژگان مربوط به ادبیات و ذهن خیام از جمله مفاهیم و نشانههایی است که در این رباعی دیده میشود:
«بردار پیاله و سبوی ای دلجوی
فارغ بنشین تو بر لب سبزه و جوی
بس شخص عزیز را که چرخِ بدخوی
صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی»
البته افزون بر معیارهای فوق، میتوان حضور این رباعی را در منابع دستِ اول و ارزشمندی مانند منابع زیر که در کتاب ارزشمند «رباعیات خیام و خیامانههای فارسی» اثر استاد سید علی میرافضلی ذکر شده است، از مؤلفههایی دانست که بر اعتبار این رباعی افزوده است. به نقل از کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای فارسی» این رباعی در «نزهه المجالس» سده هفتم قمری، «سفینه نوح» سده هشتم قمری، «سندبادنامه» ۵۶۰ قمری، «جُنگ لیدن» ۶۹۵ قمری، «سفینه کهن» رباعیات سده هفتم، «خلاصه الاشعار فی الرباعیات» ۷۲۱ قمری، «طربخانه» ۸۶۷ قمری، «رباعیات خیام»، بادلیان آکسفورد ۸۶۵ قمری، پاریس ۸۷۹ قمری، اسعد افندی ۸۷۶ قمری، ملی ۸۸۶ قمری و پاریس ۹۰۲ قمری آمده است. حضور این رباعی در این منابع به ویژه در سندبادنامه که به فاصلۀ سه دهه از دوران خیام نوشته شده است، نوعی غنیمت و اصالت برای این رباعی به شمار میآید.
ناگفته نماند که رباعی فوق، بیشترین تغییرات را داشته است. افراد زیادی مصراع و واژههای این رباعی را به میل و ذوق خود تغییر دادهاند، منتهی همگی آن را از خیام دانستهاند. باز هم ناگفته نماند که بعضی از این تغییرات انصافاً زیبا و خوشذوق و در نوع خود جالب بوده است. مثلاً مصراع سوم را گاهی این چنین تغییر دادهاند: «بس نفس عزیز را که این چرخ کبود.»
واژههای «پیاله»، «سبو»، «لب سبزه»، «جوی»، «چرخ بدخوی» و «پیاله» از کلید واژگان این رباعی است که انصافاً از کلید واژگان فکر شعری خیام نیز به شمار میآید. در تائید این رباعی به خیام گفتهاند که «این رباعی، از جمله رباعیاتی است که میان منابع قدیم و جدید در انتساب آن به خیام، همدلی وجود دارد. به عبارت دیگر، رباعی از حیث تواتر، قابل اتکای تام است. مدعی و معارضی برای این رباعی نمیشناسیم و از فهرست رباعیات سرگردان فارسی بیرون است. بنابراین، جزو معدود رباعیاتی است که میتوان با خیال راحت در شمار رباعیات اصیل خیّام جای داد» (میرافضلی، ۱۳۹۹: ۲۱۲).
در این رباعی تعداد زیادی از مفاهیم خیامی نهفته است. مفاهیم مانند غنیمت شمردن وقت، در لحظه زندگی کردن، شاد بودن، فارغ از دنیا بودن و گله از روزگار بدخوی همگی در این رباعی قرار گرفته است. واژههای به کار رفته در این رباعی چندان زیاد نیست و اینکه شاعر توانسته به اصطلاح با «اقتصاد واژهای» این همه مفهوم و معنای زیبا را در این رباعی بگنجاند، نشانهای از مهارت و چیرهدستی وی است.
در این رباعی سفارش شده است که تا میتوانی در لحظه زندگی کن و شاد باش و از زندگی بهره ببر و چندان در غم دنیا و روزگار نباش، زیرا که همین روزگار انسانهای بسیاری را از بین برده و تبدیل به خاک کرده و از خاک آنها پیاله و سبو درست شده است یا اینکه روزگار انسانهای زیادی را مورد آزار و اذیت و رنج و سختی قرار داده است. انسانهایی که نازنین و ارزشمند و بزرگوار بودهاند.
خیام نه در این رباعی و نه در رباعیات دیگر، وظیفه پندگویی و اندرزگویی در دست نگرفته است. هرچند که رباعیات او سرشار از پند و حکمت و عبرت است، ولی خیام این چنین مسیری را در پیش نگرفته است و به این مسیر روی نیاورده است. وی عاشقوار، نتیجه درستزیستن را در روی آوردن به شادی درست و در حال زندگی کردن و نگرانی را از خود دور کردن دانسته است. همانطور که در شنبههای خیامی قبلتر هم چندبار اشاره کردهایم، منظور از شادباشی در خیام، ولنگاری و مذبوحانه زندگی کردن نیست، بلکه زندگی کردن بر اساس معیارهای انسانی و الهی است.
خیام در رباعی «در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند…» میگوید که این روزگار که متشکل از شش جهت و چهارطبع و هفت اختر و دوازده برج است، همه آدمها را به کام مرگ میکشاند.
دهمین شنبههای خیامی با این دغدغه شروع میشود که بعضی از رباعیات خیام را باید براساس منبع آن درجه اعتبار داد که در اینجا بهبرخی از منابع در ذکر رباعیهای خیام که دستِ اول محسوب میشوند و اعتبار ویژهای به رباعیات این شاعر میدهند، اشاره میشود.
از میان آنها میتوان به صاحب سندبادنامه و اغراضالسیاسه اشاره کرد که تلاش زیادی بر یادداشت کردن رباعیات خیام داشته است. وی ظهیری سمرقندی است که فاصله زیادی با زمان خیام نداشته است و در گزارش رباعیات خیام جایگاه منبع دستِ اولی دارد و تلاشهای مفید و ارزشمندی در این زمینه کرده است. همین باور را نیز استاد سید علی میرافضلی در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» دارد که «ظهیری کاتب سمرقندی، از نویسندگان توانای قرن ششم است. دو اثر او به نام سندبادنامه و اغراض السیاسه، گویای احاطه او بر شعر فارسی و عربی و امثال و حکم است. ظهیری به رباعیات خیامانه، توجهی خاص داشته است و آثار او منبع ارزشمندی در شناخت رباعیات خیام به شمار میآید، زیرا نویسنده دو سه دهه بیشتر با خیام فاصله نداشته و روایت او از دستبردهای زمانه، در امان مانده است» و نیز کتاب سفینه کهن رباعیات که از ارزش بالایی در منبع شناسی خیام به شمار میآید. سفینۀ کهن رباعیات یکی از قدیمترین سفینههای شعری کهن است که تنها دربردارندۀ یک قالب شعری خاص یعنی رباعی است. این کتاب با دربرداشتن ۱۲۵۸ رباعی از مهمترین سفینههای رباعیات محسوب میشود که در سدۀ هفتم هجری قمری تدوین شده است. رباعی زیر که بیشتر با رمز اعداد و ارقام سروکار دارد، در هر دو این منبع ذکر شده و در واقع منابع فوق از اصلیترین و به خیام نزدیکترین منابعی است که رباعی زیر را در خود درج کرده است. از این منظر میتوانیم رباعی زیر را به عنوان رباعی اصیل خیام محسوب کرد، چنانکه در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» نیز در زمره رباعیات اصیل خیام مطرح شده است:
«در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند
در پنج حواس و چار طبع آوردند
بس گرسنهاند و عالمی را خوردند
این هفت که در دوازده میگردند»
همانطور که دیده میشود، اعداد هستند که در این رباعی کار اصلی را بر عهده دارند. شش، پنج، هفت و دوازده از جمله اعدادی هستند که موضوع این رباعی را شکل میدهند. رباعی که موضوع آن، مدهوش بودن و اسیر بودن انسانها در دست روزگار و ملائمات آن است؛ یعنی اینکه این روزگار که متشکل از شش جهت و چهارطبع و هفت اختر و دوازده برج است، با گرسنگی و شعف تمام همه انسانها را برده و از آنها ردی از بر جای نگذاشته است.
عدد هفت همان هفت سیاره ماه و تیر و ناهید و خورشید و بهرام و برجیس و کیوان است که هر کدامشان وظیفهای برعهده داردند و در نهایت همین هفت اختر هستند که هر کدامشان در یک طبقه قرار دارند و روزگار را میچرخانند. منظور از دوازده نیز دوازده برج است که آن هفت سیاره با سیر خود در این دوازده برج، سرنوشتی برای انسان رقم میزنند و همانطور که مشخص در نجوم قدیم بسیار بسیار در سرنوشت و روند زندگی انسانها این محاسبات تأثیر داشتهاند. دوازده برج فلکی عبارت است از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت. استفاده از این اعداد و تأثیر آن بر انسان در شعر شاعران زیادی در ایران نقش داشته است. دراین زمینه ظهیر فاریابی سروده است:
«بُرجها دیدم که از مشرق برآوردند سر
جمله در تسبیح و در تهلیل حیّ لایموت
چون حمل، چون ثور، چون جوزا و سرطان و اسد
سنبله، میزان و عقرب، قوس و جَدی و دلو و حوت»
خیام هم در رباعی «در شش جهت آنچه گِردِ ما گستردند…» تلاش میکند که با استفاده از اعداد و ارقام نجومی و آسمانی و تأثیر آن بر زندگی مردم به هیچ نبودن دنیا و مردن انسانهای زیادی و فراموش شدن همه آنها اشاره کند. همانطور که خوانندگان عزیز میدانند، خیام ستارهشناس و منجم پرآوازه ایرانی بوده و هست. در این رباعی با استفاده از علم کامل خود و با بازی با اعدادی که در همان علم نجوم کاربرد دارند، به زندگی انسانها اشاره میکند که همه طعمه مرگ خواهند شد و مرگ همه را درک خواهد کرد. همین حرف ساده را با زبان شعر و با زبان نجوم و با ترکیبی از هر دو زده است که همه این شش جهات و چهار طبع و هفت ستاره و دوازده برج، گرسنه جان آدمی هستند که به زبان ساده یعنی مرگ همه را فرا خواهد گرفت، همچنان که تمام گذشتگان ما را فرا گرفته است.
خیام نیشابوری در برخی از رباعیات خود نظیر «آن را که به صحرای علل تاختهاند / بیاو، همه کارها بپرداختهاند…» به اندیشهها و باورهای عارفان نیز گریزی زده است که اتفاقاً این رباعیات با استقبال صوفیان نیز مواجه شده بودند.
یازدهمین شنبههای خیامی به رابطه خیام با عرفان اختصاص دارد. چراکه رباعیاتی از خیام به ما رسیده است که رنگ و بوی عرفان دارد و در آن میتوان از اندیشهها و باورهای عارفان نیز ردپایی یافت. این رویکرد بنا بر قول استاد میرافضلی «از شگفتیهای جهان رباعیات خیام است.»
طبق برخی از منابع موجود، صوفیان از رباعیات خیام بهره میبردند و از آن استفاده میکردند. در کتاب «در جستوجوی خیام» آمده است که «با این همه نمیتوان به کلی خیام را بیگانه از حوزۀ متصوفین گفت، چنانچه قفطی در این باب نوشته است «متأخرین صوفیه فریفته اشعار او شده و آنها را مطابق طریقۀ خویش تأویل و تفسیر میکنند». قفطی در اواسط قرن هفتم مرده و کتاب تاریخ الحکما را در اواخر قرن ششم نوشته است و از آن چنین بر میآید که در آن تاریخ، اشعاری از خیام متداول بوده و متصوفین آن را برای تائید فکر خود به کار میبردهاند.». استاد میرافضلی در پاورقی صفحه ۱۷۶ کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای فارسی» آورده است که «قاعدتاً داوری قفطی عرب زبان، بایستی بر مبنای شعرهای عربی منسوب به خیام باشد، اما در مورد شعرهای فارسی او نیز درست میآید». یکی از رباعیاتی که همراه با آموزههای عرفانی و در کنار اندیشههای آنهاست و بعضی از صوفیان آن را در آثار خود آورده یا به استقبال آن رفتهاند، رباعی زیر است که در نزههالمجالس سده هفتم قمری و سراجالسایرین ۵۱۳ قمری و کنوزالحکمه ۵۳۳ قمری و روح الارواح ۵۳۹ قمری آمده است و از نظر قافیه نیز همان چهارقافیهای است که با لحاظ کردن همین ویژگی میتوان آن را از ویژگیهای رباعیات خیام دانست:
«آن را که به صحرای علل تاختهاند
بیاو، همه کارها بپرداختهاند
امروز، بهانهای در انداختهاند
فردا همه آن بُوَد، که دی ساختهاند»
اگر چکیده و زبدهای از این رباعی را در نظر بگیریم، در مورد اراده بیچون وچرای خداوند بر عالم هستی است. اقرار به جاری و ساری بودن اراده الهی در ساخت و باخت روزگار است یا به قول مولوی: «غیر حق در ملک حق فرمان کراست».
محمدرضا ترکی، «صحرای علل» را این جهان میداند که همه پدیدههای آن در چنبره نظام جبری علت و معلولی قرار دارد و هرگاه علت چیزی حادث شود، بیتردید و بیاختیار معلول آن نیز در پی حادث میشود. طبق این مفهوم، این سرنوشت آدمی است که در پی همین جبر و چارچوب جبر باید تحلیل شود، البته نباید از اراده انسان نیز غافل بود و اگر عنصر و اراده انسان را از گردونه علت و معلول خارج کنیم و آن را کاملاً نادیده بگیریم، میتوانیم در این چارچوب سخن بگوییم.
این رباعی در آثار صوفیانی مانند سمعانی و شیخ احمد جام و سنایی آمده است و بنا بر نقل استاد میرافاضلی از دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، وی رباعی زیر را به اقتفای رباعی خیام سروده است. به استقبال شعر خیام رفتن اوحدالدین کرمانی، گویای توجه و نگاه صوفیه به رباعیات خیام بوده است:
«خوش باش که در ازل بپرداختهاند
کار من و تو، بی من و تو ساختهاند
بر نطع قضا، به کعبتین تقدیر
نرد من و تو، بی من و تو باختهاند»
همین اسقبال رفتنها و آوردن این رباعی در اشعار صوفیان یا در کتب علمی آنان، میتوان ادلهای محکم باشد که صوفیان به رباعیات خیام دل داشتهاند و آن را در میان داستانها و کلاسها و سخنرانیهای خود ذکر میکردند و با رباعیات خیام رابطهای همسو و همدل داشتهاند.
تحلیلها و توضیحات سطحی و کمرمقی گاهی در بعضی از نوشتههای مربوط به رباعیات خیام دیده میشود که تلاش میکنند، خیام را با توجه به این گونه رباعیات و ویژه رباعی فوق، نیهلیسم و منکر معاد نشان دهند و برای این نظریه، گاهی هم دلایلی سطحیتر مطرح میکنند. نه این رباعی و نه هیچکدام از رباعیات خیام مبنایی بر انکار معاد از نظر خیام و نیهلیسم بودنِ وی ندارد و این پیوستها از سوی خیامشناسان رد شده است. به ظاهر میتوان گفت که هم مفهوم این گونه رباعیات را میتوان در آیههایی نظیر ۷۸ سوره نسا و آیه ۳۶ سوره دهر، یافت که به مراتب میفرماید «تا خدا نخواهد شما نخواهید خواست و همه چیز از جانب خداست».
تصویر اصلی این متن اثر استاد حسین بهزاد (۱۳۴۷_۱۲۷۳)؛ مینیاتوریست معاصر ایرانی می باشد.
بخش اول: تحلیل پنج رباعی از حکیم عمر خیام | دکتر بشیر علوی (لینک)