- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

نگاهی به داستان کوتاه «ماهی و جفتش» از ابراهیم گلستان

از آثاری که در زمینه برگزیده داستان کوتاه ایرانی تدوین و عرضه شده، کمتر اثری را می توان یافت که در آن داستانک ماهی و جفتش از گلستان نیامده و یا هرگاه از داستان های برتر گلستان یاد می شود، ماهی و جفتش را در سرآغاز فهرست می توان دید.
و اینک نخست چکیده ی آن و سپس نکته هایی از آن:
مردی در یک نمایشگاه آکواریوم، حرکات یکسان و بسیار هماهنگ دو ماهی نظرش را جلب می کند، محو تماشای این هماهنگی کامل و بی نقض است که پیرزنی به همراه کودکی وارد می شوند. مرد زیربغل کودک را می گیرد و بلند می کند تا بهتر بتواند ببنید و آن دو ماهی را به کودک نشان می دهد که: ببین آن دو چقدر قشنگ با هم اند. کودک در همان نگاه اول متوجه می شود و می گوید: «دو ماهی نیست بل که یک ماهی است که عکسش در شیشه روبرو افتاده است- مرد، کودک را رها می کند و به دیدن آکواریوم های دیگر می رود و…»
۱- مرد آنچه را که دوست دارد و آرزو می کند، همان را می بیند. مرد در رویای خویش در پی هماهنگی، با هم بودن، یکی بودن و همراهی کامل است. اما در بیرون و در زندگی خویش چنین ندیده است، آنچه را که آرزو دارد را در آکواریوم می بیند و رویایش را در انجا تحقق یافته می بیند.
۲- تفاوت نگاه مرد و کودک، تفاوت نگاه دو نسل است. نسلی آرمان گرا، ایده آل گرا و رویا پرور، و نسل دیگر روشن بین و واقع گراست. کودک با همان نگاه اول واقعیت را می بیند، چون رویازده نیست.
۳- یکی بودن و همراهی کامل و بی نقض را فقط در رویا می توان دید. دنیای بیرون از ذهن، دنیای تفاوت ها، اختلاف ها و گوناگونی هاست.
۴- واقع بینی کودک، مرد را به تفکر و تاویل وا نمی دارد، زیرا نمی خواهد و دوست ندارد از خواب بیدار شود، گویا از دیدن واقعیت هراس دارد. آرام و خونسرد می رود به دیدن آکواریوم دیگر، شاید در آنجا رویایش را بیابد.واقعیت، گاه ساده دم ِ دست و پیش چشم ماست.