- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

زندگی کدام است؟

مارگوت بیگل شاعر آلمانی سروده ای دارد که« زندگی، سخت پیچیده است و ،آسان نیز هم» ولی براستی زندگی کدام است. چگونه است که یک بازیگر سینما در اوج شهرت از زیست خود رنج می کشد و … یک باغبان و یا کارگر ساده از زندگی ساده ی خود لذت می برند ؟ بازیگر سینما، زندگی را سخت گرفته یا کارگر و باغبان ، سهل می پندارنش؟ …زندگی چیست؟ این آمدن و رفت از برای چه چیزی است؟ آیا هر کس که به دنیا می آید باید همرنگ جماعت شود و سلسله مراتب کودکی، نوجوانی،جوانی،شغل، ازدواج، پدر و مادری و وسلام مرگ را طی نماید یا اینکه باید رنج متفاوت بودن و تجربه ی فردی و متفاوت خود را به انجام برساند؟ زندگی آیا همان است که از ادیان و نیاکان به ارث رسیده و توباید آن را کامل و بی نقص انجام دهی تا عضوی از امت نیک و یا مردم نمونه محسوب شوی و یا اینکه باید مسیری متفاوت انتخاب کنی و کسی باشی مثل هیچکس و خودت را خودت بشناسی و پیرامونت را به صورت فردی تجربه کنی و آنگاه به شناخت برسی؟ آیا اگر فرزندی نیک، پسر یا دختری خوب، همسری نمونه، شوهری دلسوز، پدری زحمتکش و مادری عالی و ایثار گر شمرده شویم زندگی مان کامل است و یا اینکه در ذهن دیگران خوب و استاندارد نباشیم اما تجربه ی فردی خود از زندگی را داشته باشیم و از چشیدن و بوییدن و لمسیدن متفاوتی بهره ببریم که مورد پسند دیگران نیست ؟ زندگی کردن به کدام نوع انسانی تر است؟ فردیت داشتن و ریسک پذیری و خطر کردن برای درک و دریافت های فردی از پدیده ها و افراد و یا اینکه به آیین های دینی و عرفی و سفارش های بزرگان و نیاکان گوش سپردن و عمل کردن و درنهایت رعیت خوب بودن؟ بهتر است دست مان از لمس شی داغ و آتش ، داغ شود و بسوزد تا داغی را درک کنیم و یا اینکه به نهیب بزرگتران از داغ شدن دوری گزینیم؟
آیا زندگی نمونه، آنگونه است که نظام سیاسی می پسندد و در آموزش و پرورش و آموزش عالی ،آموزش میدهند تا بدون عیب و نقص و شهرنشین تحصیلکرده و فردی خوب شمرده شوی؟ یا زندگی بی نقص ، آن است که خانواده ، آموزش و رشدت می دهد تا در آینده تشکیل خانواده دهی و سعادتمند شوی؟ و یا اینکه زیست انسانی آن است که کوله بارت را ببندی و هجرت کنی به خودت و از خودت برسی به خودت و آنگاه ، پدیده ها و پیرامون را کشف کنی و در نهایت دست به انتخاب بزنی؟در این راه بایست ، خود خودت باشی، المثنی دیگری نباشی و از صفر آغاز نمایی ،خطر پذیر باشی و رنج تنهایی و انزوا بکشی ، طعن و کنایه و نفرین و برچسب و داغ ننگ بپذیری و بچشی؛ تا در نهایت از شناخت خودت به خودت برسی و بعد به درک تازه های دیگر از پیرامون؟

این دیالوگ از فیلم «قوی سیاه» (Black Swan) (کارگردان: دارن آرنوفسکی و بازی ناتالی پورتمن)شاید بتواند در پاسخ به این چراهاکمک کند:
توماس: توی این چهار سال هر بار که رقص تو رو دیدم، انگار داری زور میزنی که تمام حرکات رو کامل و درست انجام بدی. اما تا حالا هیچوقت ندیدم که خودت رو رها کنی. این همه انضباط برای چیه ؟
نینا: من فقط می خوام بی عیب و کامل باشم.
توماس: کمال این نیست که همش خودت رو کنترل کنی. یه وقتایی لازمه که خودت رو رها کنی. خودت رو غافلگیر کن تا بتونی بقیه رو غافلگیر کنی.