چرخش روایتها: آب یا سراب!
دکتر مهتا بذرافکن
دکتری جامعه شناسی
برای درک لایه های زیرین جهان اجتماعی آب باید به بُعد تاریخی و چرخش روایتها پرداخت. چرخش روایتهای آب در دهههای مختلف قابل تأمل است.
الف: قبل از انقلاب ۱۹۷۹
حکومت ایران با سیاست اصلاحات ارضی و پول باد آورده نفت، به سیاستهای هیدرولیکی دولت مدرن، احداث چاههای عمیق و تب سدسازی پیوست و مانند دیگر نقاط جهان, در ایران هم چند سد بزرگ ساخته شد. تا سال ۱۳۵۷ حدود ۴۵ هزار حلقه چاه در ایران حفر شد.
ب- بعد از انقلاب ۱۳۵۷ چرخشی در سیاستهای هیدرولیکی دیده نشد و حتی با قانون توزیع عادلانه آب، مشارکت و نظارت و کنترل اجتماعی کاملا حذف و این آغاز شکافهای عمیق مردم با سیاستگذاری آب است.
ج- دههی هفتاد شمسی
دهه سازندگی روایت توسعهگرایی با محوریت سدسازی بهعنوان نماد پیشرفت و برداشت از آبهای زیرزمینی به عنوان خودکفایی ترویج و به شدت بر برداشتهای آب زیرزمینی افزود.
د- در دهه ۸۰ شمسی، این سیاست در یک تله دیگر افتاد و آن هم دست اندازی به زمینهای منابع طبیعی به منظور گسترش کمّی کشاورزی به جای کیفیت بود. تصرف آب و زمین با هم اتفاق می افتد و نتیجه این سیاست، افزایش تعداد چاههای عمیق غیرمجاز و از بین رفتن قناتها بود.
با قانون پروانه دار کردن چاههای غیرمجاز در سال ۱۳۸۵ به طرز هولناکی مجوز مکیدن خون رگهای دشتهای ایران صادر شد و اکنون حدود ۹۰۰ هزار حلقه چاه در ایران مشغول به برداشت آبهای زیرزمینی هستند. استانی کردن مدیریت حوضه آبریز و با وجود روایت غالب سدسازی یعنی پیشرفت و اعتبار؛ خشکاندن رودخانه های کشور با مداخلات سیاسی استانهای بانفوذ و مسئولان بدون سواد آب شتاب گرفت و انتقال آب بین حوضهای که قبل از انقلاب بسیار محدود به آن پرداخته شده بود، به عنوان یک سیاست هیدرولیکی اصلی به صحنه بازگشت.
در دههی ۱۳۹۰ شمسی، سیاستهای هیدرولیکی سدسازی و انتقال آب بین حوضهای همچنان سیاست اصلی متولیان آب بوده و متولی آب که بهره بردار اصلی نیز بود، امر حفاظت را از سیاستهای هیدرولیکی حذف و تمام هم و غم خود را معطوف به بهره برداری نمود.
گویی، دیگر مهم نبود چند رودخانه خشک شده یا آلوده گردیده است. چون حافظ آب، خودش بهره بردار بود و چه انتظاری جز بهرهکشی هرچه بیشتر می رفت وقتی ریش و قیچی دست خودشان بود؟
در بخش کشاورزی، وضعیت روز به روز فاجعه بارتر شد و کم کم هشدار فرونشست و عمیق تر شدن چاهها از دشتهای مختلف قوی تر شد. تالابها و دریاچهها یکی بعد از دیگری خشک و کشاورزی روز به روز وسیعتر و چاهها روز به روز عمیقتر گشت. هیچ خبری از الگوی کشت نبود. انبوه کاران بدون هیچ نظارتی از این دشت به آن دشت، به هر مقدار و هرچه میخواستند جالیز کاشته و دشتها را به مرگ می کشاندند.
هشدار دلسوزان میهن به هیچ تغییری در سیاستهای آب و کشاورزی منجر نشد و حتی آسیب زا ترین سدها به بهره برداری رسید.
اکنون در دهه ۱۴۰۰ شمسی، به پیوست سدسازی، روایت «نجات با انتقال آب بین حوضهای» روایت غالب دهه ۱۴۰۰ شده و امسال با وخیم تر شدن وضعیت بارشها؛. روایت نجات تکنولوژیمحورِ با شعارهایی مانند بارورسازی ابرها و شیرینسازی آب دریا اضافه شده است.
در سیاستهای هیدرولیکی قدرت–روایت–سیاست به هم آمیخته و از این رو، در طی این چهار دهه، بازیگران تغییر نکردهاند و فقط تغییر چهرهی روایت در جهت حفظ شبکه منافع، به بازتولید قدرت خود ادامه داده اند.
چرخش روایتها با نگهداری هسته قدرت و کنترل در چارچوب روایتسازی سیاستی (Narrative Policy) در ساخت روایت غالب از عناصر قهرمان، قربانی و ضدقهرمان برای مشروعیت سازی استفاده نموده و علاوه بر روایتهای قبلی که حول محور سدسازی و انتقال آب بین حوضهای بود، از دو قهرمان دیگر به نام شیرین سازی آب دریا و بارورسازی ابرها برای نجات کشور از کم آبی!! رونمایی شده است.
همه اینها نشان میدهد که چنین روایتهایی نهتنها سیاست، بلکه خود مفهوم آب را دگرگون میکنند؛ آب از خیر عمومی به کالای اقتصادی در دست یک عده بازیگر خاص مادام العمر تغییر یافته است.
بدیهی است که باید از فناوری ها برای نجات کشور از بحران استفاده کرد. اما چرا خبری از این فناوریها در بخش مصرف نیست؟
چرا هنوز همه این سیاستهای هیدرولیکی قدیم و جدید حول محور «تأمین آب هرچه بیشتر» می چرخد نه بازیافت آب و بهرهبرداری از فاضلاب و بهبود زیرساختهای شبکه آب کشور!
چطور است که بارورسازی ابرها که فقط یک احتمال ۱۰درصدی است مهمتر از سرمایه گذاری بر کشاورزی مدرن و *لگوی کشت کم وسعت اما بهره ور با اثر احتمالی ۹۰ درصدی شده؟
فقط با کاهش مصرف ۳۰ درصدی آب کشاورزی، دو برابر آب حاصل از بارورسازی ابرها، آب پایدار به دست می آید و خردمندانه*این است که به جای سرمایه گذاری در تأمین آب باید به سیاستهای کاهش مصرف پرداخت و جز این، هیچ راه نجاتی نیست.