آگاهیهای تازه درباب دوران اقامت متینالسلطنه در بوشهر
سید قاسم یاحسینی
نویسنده و تاریخپژوه جنوب ایران
سالها پیش که کتاب «صد سال مطبوعات بوشهر؛ رکنی اساسی در تاریخ روزنامهنگاری ایران»، (بوشهر ۱۳۷۴) را مینوشتم، براساس منابع و اسناد محدودی که در اختیار داشتم، مفصلترین و مستندترین زندگینامه را، تا آن زمان، از میرزا عبدالحمیدخان ثقفی ملقب به متینالسلطنه نوشتم. آن نوشته، که درست سی سال از انتشارش میگذرد، اکنون در پرتو منابع و اسناد جدیدی که در این سی سال منتشر شده و یا منابع کمیابی که من در سی سال پیش به آنها دسترسی نداشتم، باید جداً مورد تجدیدنظر و بازبینی اساسی قرار گیرد. کاری که من در جای دیگری انشالله انجام خواهم داد. اما در این مجال، تمرکز من بر اطلاعات و دانش تاریخی جدیدی است که در پرتو ترجمه و انتشار متن کامل خاطرات ایام اقامت لامبرت مولیتور در بوشهر به دست آمده و تا امروز، مطلقاً در منابع فارسی، ما از آنها اطلاع چندانی نداشتیم.
متینالسلطنه؛ روشنفکری تحصیل کرده، شاعر، روزنامهنگار و چهرهای اداری بود که با «آرزوهای بزرگ» به بوشهر آمد. او زبانهای انگلیسی و فرانسوی را چنان نیک میدانست که به انگلیسی شعر بلند «ایران» را سرود. چنان که در کتابم آمده است، متینالسلطنه در بوشهر علاوه بر قبول یک سمت نظامی در کشتی جنگی پرسپولیس و کار مترجمی در گمرکات، شروع به نهادسازی و ایجاد زیرساختهای فرهنگی در بندر بوشهر نیز کرد. وی از کادر مدرسه سعادت در بوشهر حمایت مالی و معنوی کرد، با کمک آقاعلی شیرازی، که بعدها به آقاعلی لبیبالملک مظفری مشهور و معروف شد، چاپخانهای سنگی را از هندوستان خریده و در بوشهر مستقر کردند. با این کار، زیرساخت چاپ روزنامه در بوشهر نیز فراهم شد.
بعد از استقرار چاپخانه در بوشهر، متینالسلطنه که روشنفکری لیبرال با اندیشههای سکولار بود، و تجربه روزنامهنگاری در اروپا را هم در کارنامۀ خود داشت، نخستین نشریه مصور و طنز کشور را در بوشهر با نام «طلوع» منتشر کرد. در تأسیس اولیه روزنامۀ «مظفری» نیز سهم پُررنگی داشت و نفر اول بود. رواست از این منظر، متینالسلطنه را پیشگام چاپ و مطبوعات در بوشهر در شمار آورده و جایگاه خاصی در تاریخ فرهنگی بوشهر به او اختصاص بدهیم. کاری که البته تا امروز، نکردهایم!
من به مجرد انتشار کتاب «خاطرات لامبرت مولیتور در بوشهر»، به لطف آقای یاسین محمدی که به کوشش و همّت ایشان متن فرانسوی این اثر معرفی شد، کتاب را با دقت و وسواس، دو بار از اول تا آخر خوانده و فیشبرداری کردم. در خلال خواندن این اثر، با اطلاعات و رخدادهای جالبی مربوط به دوران اقامت متینالسلطنه در بوشهر آشنا شدم که برایم تازگی داشت و در منابع فارسی و فرنگی دیگری ندیده و خوانده بودم. در این مجال، این اطلاعات تازه را آورده و تحلیل خودم را نیز افزوده میکنم.
روزنامه مظفری به مدیرمسؤولی و سردبیری متینالسلطنه در بوشهر
لامبرت مولیتور برای نخستین بار در یادداشت روز دوشنبه ۱۳ ژانویه ۱۹۰۲ میلادی/ ۲۳ دی ۱۲۸۰شمسی، حدود پنج سال پیش از انقلاب مشروطه در ایران، به انتشار یک نشریه محلی و نام سردبیر و مدیر مسؤل آن اشاره کوتاهی کرده است: «یک نشریه محلی به زبان فارسی منتشر میشود که نام آن «مظفری» است. سردبیر و مدیر مسئول آن متینالسلطنه، مترجم و منشی مدیرکل گمرکات است. درباره او بعداً صحبت خواهم کرد.»، (ص ۳۶.)
به این ترتیب روشن میشود که متینالسلطنه در این تاریخ، مدیرمسؤول و سردبیر نشریه محلی مظفری در بوشهر بوده و ضمناً منشی مدیرکل گمرکات بوشهر و بنادر جنوب ایران، موسیو دامبرین، بوده است.
مدرسه سعادت و متینالسلطنه
مولیتور در یادداشت بعدی خود، که فاقد تاریخ روز و ماه است، اما احتمالاً در اواخر ژانویه/ نیمه اول بهمن ماه نوشته شده، با اشاره به فقدان آموزش نوین و تربیت کادری مجرب برای دنیای امروزی و خصوصاً کادر اداری، اوایل قرن بیستم میلادی در بوشهر و کل خلیج فارس، به تأسیس مدرسه سعادت پرداخته که از منظر یک اروپایی مقیم بوشهر که از دور ناظر ماجرا بوده، تاریخی، جالب و قابل توجه است: «تعجبآور نیست که چنین وضعینی وجود داشته باشد، با توجه به این نکته که در هیچ کجای خلیج فارس مدرسهای وجود نداشته که بتواند جوانان را به اندازه کافی آموزش دهد، تنها در بوشهر، اندکی پیش از ورود من، بزرگان ایرانی شهر با حمایت و کمک مالی مقامات [احمدخان دریابیگی حمران وقت بوشهر و بنادر]، دریافتند که تأسیس یک مدرسه «مدرن» ضروری است. این مدرسه از طریق یک اجتماع و اشتراک عمومی که حتی شرکتهای خارجی نیز در آن مشارکت داشتند، تأسیس شد.
هدف این بود که به کودکان شهر، آموزشی فراتر از آموزش ابتدایی و ناچیزی که از طریق ملاها[در مکتبخانهها] ارائه میشد، داده شود، زیرا سطح آموزش سنتی در اینجا، از ابتداییترین معیارها نیز پایینتر بود. آنها میخواستند بالاخره به کودکان شهر آموزشی فراتر از آموزشهای ابتدایی و محدودی که از ملاها دریافت میکردند، ارائه دهند. ساختمان این مدرسه، همزمان با ورود من، افتتاح شده بود.»، (ص ۵۷.)
مولیتور در ادامه، درباب نقش تاریخی و جایگاه متینالسلطنه در همکاری با کادر آموزشی و ادارۀ مالی مدرسه سعادت پرداخته و خاطره جالبی در همین مورد، روایت کرده که برای مورخان و محققانی که درباب تاریخ اولیه شکلگیری مدرسه سعادتِ بوشهر تحقیق میکنند، قائل ارجاع و استناد است: «یادم میآید که به درخواست یکی از دبیر ـ مترجمان ما [متینالسلطنه] که عضو کمیته مدرسه و یک ایرانی کاملاً مدرن بود، برنامههای درسی و کتابهای آموزش کامل دوره ابتدایی پسران را از بلژیک سفارش دادم.»، (ص ۵۷.)
به این ترتیب روشن میشود که در مراحل اولیه و نخستین شکلگیری مدرسه سعادت در بوشهر، یکی از مراجع و مراکز الهام بخش آموزشی، نظام آموزش پسرانه در بلژیک و کتابهای درسی مقطع ابتدایی این کشور اروپایی بوده است. موضوعی که تا امروز، مورد توجه مورخان و محققانی که تاریخ این مدرسه را نگاشته اند، قرار نگرفته است.
مولیتور، در ادامه همین یادداشت، خیلی فشرده، به تحصیلات و شخصیت متینالسلطنه، که البته در این بخش آشکارا نامی از او نبرده است، پرداخته و همدلانه دربارهاش چنین داوری کرده است: «این دبیر و مترجم ما، تحصیلات خود را در یک کالج بزرگ انگلستان گذرانده بود که در آن زمان بسیار نادر بود. او بهبود کشورش از طریق آموزش را، وظیفه خود میدانست.»، (صص ۵۸ـ ۵۷.)
متینالسلطنه در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود.
مولیتور در ادامه یادداشت خود در این باره، صراحتاً نام وی را نیز ذکر کرده است: «عبدالحمیدخان [ثقفی، ملقب به] متینالسلطنه یکی از افراد انجمن «ایران نوین» و شخصی بسیار روشنفکر بود که خوابزدگی و رکود کشورش، او را آزار میداد.»، (ص ۵۸.)
مولیتور، در پایان گزارش خود از زندگی، تحصیلات و افکار مترقی متینالسلطنه، به دوستی خودش با این چهره تحصیل کرده در اروپا و خصوصاً اقدامات فرهنگی/ ژورنالیستی وی در بندر بوشهر و همچنین همکاری با وی در بخش هنری روزنامه مظفری، پرداخته که حاوی اطلاعاتی نو و تازه میباشد که تا امروز، در منابع فارسی منتشر نشده بوده است:
«او با فعالیت و فداکاری تمام تلاش خود را برای بیداری بهکار میبست. به همین منظور، او در بوشهر روزنامهای بهنام «مظفری» تأسیس کرده بود که مدیر و سردبیر آن بود. این روزنامه که به نوعی روزنامهای برای آموزش عمومی بود، به وسیله چاپ سنگی منتشر میشد. من نیز به عنوان طراح با آن همکاری داشتم و در ازای آن، متینالسلطنه به من زبان فارسی آموزش میداد و در باره ایران، تاریخ و وضعیت عقب افتادۀ آن با من گفتوگو میکرد.»، (ص ۵۸.)
در همین بخش کوتاه و فشرده، میتوان فضای فکری و محورهای گفتوگوهای یک روشنفکر ایرانی و آرمانخواه لیبرال و ضمناً سکولار را با یک مأمور اروپایی مقیم بوشهر، حدس زد: بحث و گفتوگو درباب زبان فارسی، تاریخ پرفراز و نشیب و خصوصاً گذشته درخشان ایران باستان، انحطاط و عقبماندگی فعلی ایران، دلایل آن و راه برون رفت از این بحران و انحطاط، با ایجاد مدرسه و آموزش نوین و تعلیم کودکان بوشهری/وطنی برای دنیای نو!
ایده و آرمانی که عملاً به یکی از مهمترین و کلیدیترین عناصر فرهنگی مشروطیت و برنامه عملی در عصر پهلوی اول تبدیل شد و مآلاً جامعه و مردم ایران/بوشهر را نسبتاً دگرگون و متحول کرد.
متینالسلطنه در ساختمان «چهار برج» بوشهر!
چنانکه مولیتور نیز در خاطرات خود نوشته، متینالسلطنه، در کنار انواع کارهای مدنی، فرهنگی/ ژورنالستی خود در بوشهر، ضمناً منشی و مترجم مدیرکل بلژیکی گمرکات بوشهر و بنادر بوده است. یکی از مهمترین وظایف وی در این سَمَت، حضور در مراسم رسمی و ترجمه مکالمات مقامات بوشهری به فرانسه و مکالمات فرانسوی به فارسی بوده است. یکی از این مراسم، باریابی تیم بلژیکی ادارهکنندۀ گمرکات بوشهر به حضور حکمران کل بنادر و بوشهر، در مراسم عید نوروز سال جدید ۱۲۸۱ شمسی در ساختمان «چهار برج» بوشهر بود: ۲۲ مارس ۱۹۰۲م./ اول فروردین ۱۲۸۱ش.:
«حکمران کل [رضاقلیخان سالارمعظم]، صبح از ایرانیان و بعدازظهر از ساعت چهار تا دو ساعت قبل از غروب خورشید، از اروپاییها پذیرایی و استقبال کرد. در اینجا زمان ملاقاتها و مراسمها براساس موقعیت خورشید در آسمان تعیین میشود.
کارمندان بلژیکی گمرک، با کُتهای بلند رسمی (که در این هوا گرم و سنگین بود)، به همراه مترجم مسلمان، عبدالحمیدخان، در کاخ حکومتی، چهار برج، حاضر شدند.
نماینده بریتانیا با گروه سوارهنظام با لباس رسمی و مرتب و کلاه بلند و خاصشان که ظاهر بسیار زیبایی به آنها بخشیده بود، آمده بود. برای ورود به سالن پذیرایی، باید از میان دو صف از سپاهیان ایرانی بدون سلاح عبور کنیم. گروه محافظ ما در برابر این نمایش باشکوه، به چشم ایرانیانی که به این نوع تشریفات اهمیت زیادی میدهند، ساده به نظر میرسید.
صبح، فرّاشباشی، رئیس کارکنان گمرک که نوعی سرتیپ گمرکی محسوب میشود، با تمام زیردستانش که طبق رسم نوروز، لباس جدید بر تن داشتند، برای عرض تبریک به مدیرکل و ما، آمده بود. او بر اسبی با یک پوشش مخملی سبز رنگ، سوار بود که باشکوه به نظر میرسید.
در دروازه ورودی، دو گروهان از سربازان ایرانی، در یونیفرمهای تمیز و آراسته، برای ادای احترام، اسلحه برپا داشتند.
فرّاشباشی، با عصای مخصوص خود که یادآور چوبدستی [تعلیمی] فرماندهان نظامی بود، در پیشاپیش گروه کوچکی از فرّاشان، ما را تا سالن پذیرایی همراهی کرد.
حکمران کل [سالار معظم] که مردی کوتاه اما خوشسیما، با صورتی فربه و لبخندی همیشگی و چشمانی تیزبین و هوشمند بود، با خوشرویی از ما استقبال کرد. او با لحنی دوستانه، به مدیر ما اعتراض کرد که چرا به ندرت به دیدارش میآید.
پس از آن، آقای دامبرین، مدیرکل، با واسطه مترجم، تبریکات خود را به حکمران تقدیم کرد.
سپس، درباره سلامتی و احوال یکدیگر سخنانی گفتند و تعارفی رد و بدل کردند و هر دو وفاداری خود را به ایران اعلام داشتند، جملاتی کلیشهای که انتظارشان میرفت.
در حالی که بر روی صندلیهایی با تکیهگاههای تزئین شده نشسته بودیم، چای، شیرینیهای ایرانی و شربت صرف کردیم و در پایان، قهوه سرو شد، نشانهای از پایان دیدار.»، (صص ۶۵ ـ ۶۴.)
متینالسلطنه؛ ژنرال کشتی پرسپولیس!
آخرین موضوعی که مولیتور مربوط به متینالسلطنه به آن به تفصیل پرداخته، جریان کشدار و پرماجرای اختلاف و درگیری خان بندر ریگ با مقامات گمرک بوشهر، بر سر اداره و ریاست گمرک بندر ریگ است. ماجرا از آنجا آغاز شد که جناب خان، که سالانه درآمد هنگفتی از قاچاق کالا و اداره گمرک محلی خودش داشت، حاضر به واگذاری گمرک پرسود بندر ریگ به مقامات بلژیکی مقیم بوشهر نبود. مدتی بر سر همین ماجرا کشمکش اداری/سیاسی بین ریگ و بوشهر در گرفت، اما حکمران کل بوشهر و بنادر پا در میانی کرد و قول داد قضیه را به خوبی و خوشی فیصله بدهد! در این میان متینالسلطنه نسبت به این مداخله مشکوک و بدگمان بود و منافع شخصی و گرفتن رشوه را از سوی سالار معظم مطرح میکرد.
مولیتور در یادداشت روز ۳۰ ژوئن ۱۹۰۲م./ ۸ تیر ۱۲۸۱ش. در همین باب نوشته است: «… مترجم دیگر ما، عبدالحمید متینالسلطنه، هیچ تردیدی ندارد که حکمران قصد دارد، طبق عادت همیشگیاش، این پرونده را به فرصتی برای منافع شخصی تبدیل کند، به گونهای که هم خان و هم گمرک را در این ماجرا بفریبد. به همین دلیل، متینالسلطنه که به طور رسمی یک ژنرال ایرانی نیز هست، اصرار دارد که آقای دامبرین، مأموریت تصرف گمرک، بندر ریگ را به او محول کند. او پیشنهاد میدهد که با استفاده از ناو جنگی پرسپولیس و یک نیروی کوچک از تفنگداران [تفنگچیان]، این گمرک را با قوه قهریه تصرف کند.
این پیشنهاد موجب ایجاد تنش میان حکمران و متینالسلطنه شده است، دو شخصیتی که به نظر میرسد یکدیگر را به خوبی درک کرده و نیتهای همدیگر را پیشبینی میکنند. البته آقای دامبرین نمیتواند به حکمران بی اعتمادی نشان دهد و پیشنهاد متینالسلطنه را بپذیرد. علاوه بر این، او از نظر شخصیتی مخالف چنین اقداماتی است، در حالی که متینالسلطنه این پرونده را فرصتی برای ایفای نقش خود به عنوان یک ژنرال ایرانی و مطرح کردن نام خود میبیند.»، (صص ۸۴ـ ۸۳.)
این بخش از خاطرات مولیتور درباب متینالسلطنه، به خوبی نشان میدهد که این روشنفکر ایرانی لیبرال و خواهان عمران و آبادی کشورش، روحیه جاهطلبی و حتی استفاده از قوۀ قهریه و زور، در مناسبات اداری/ سیاسی داشته و بسیار بلندپرواز بوده است!
بازی متینالسلطنه با دُم شیر!
مخالفت متینالسلطنه با سالار معظم، حکمران با نفوذ بوشهر و بنادر جنوب، خیلی زود به زیان این روشنفکر مُصلح و ضمناً مُسلح تمام شد! حکمران، که مردی سرد و گرم چشیده و پرودۀ محیط فاسد اداری/ سیاسی ایران اواخر عهد قاجار بود، کینۀ متینالسلطنه جوان را چنان به دل گرفت، که با یک بازی ساده اداری/نظامی، زمینه را برای سرنگون نمودن تُوسن بخت و تمام کردن کار متینالسلطنه در گمرک و کل جنوب ایران فراهم کرد! به تعبیر عوام، نشانش داد که با دُم شیر، نباید بازی میکرد!
۱۷ سپتامبر ۱۹۰۲م./ ۲۵ شهریور ۱۲۸۱ش.: «پیشبینیهای بدبینانه مترجم ما، متینالسلطنه درباره رفتارهای حکمران کل بوشهر در خصوص تصرف گمرکات سواحل بندر ریگ، متأسفانه به حقیقت پیوست! حکمران کل با خوش رویی، منشی ارمنی ما«م» و در نتیجه آقای دامبرین، مدیرکل گمرک و حتی مقام عالیرتبه ناظر بر این امر را فریب داد. او وانمود میکرد که برای گمرک کار میکند، در حالی که در پشت پرده، از خان بندر ریگ پول اخاذی میکرد و خدا میداند چه دروغهایی به او میگفت. به همین دلیل، خان آنقدر گستاخ شد که برخی از طرفداران [تأسیس] گمرک را زندانی و طبق سنت قدیمی اجرای عدالت در این کشور، اموالشان را مصادره کرد!
وقتی حکمران کل برای عمل به وعدهای که به [موسیو جوزف]«نوز» داده بود، تحت فشار قرار گرفت، با توسل به بهانههای مختلف، از این تعهد شانه خالی کرد و شرایط را به شکل نادرستی جلوه داد.»، (صص ۹۴ـ ۹۳.)
ژنرال متینالسلطنه و خیال لشکرکشی دریایی به بندر ریگ!
حالا مدیر بلژیکی گمرکات بوشهر چه باید میکرد؟ متینالسلطنه که روشنفکری بلندپرواز بود و حتی به نوشتۀ مولیتور، خیال جانشینی حکمران کل بوشهر را در سر میپروراند، با ژست یک ژنرال شجاع ایرانی کشتی پرسپولیس وارد میدان پیچیده و تو در توی سیاست در بوشهر شد: «در نتیجه، آقای دامبرین تصمیم گرفت که خودش گمرک بندر ریگ را تصرف کند. اما او مرتکب اشتباه شده که همه مسؤلیت را به دست متینالسلطنه سپرد. این فرد که خود را ژنرال ایرانی میدانست، تصور کرد که قادر است حکمران کل را به چالش بکشد. من در مورد او اشنباه نکرده بودم، چرا که از همان ابتدا او را فردی جاهطلب میدانستم. بسیاری معتقد بودند که او سودای نشستن بر مسند حکمرانی کل بوشهر را در سر دارد!
به نظر من، اگر با احتیاط و سرعت عمل بیشتری اقدام میکردند، میتوانستند بندر ریگ را همانند بندر دیلم با یک نمایش قدرت تصرف کنند. برای این کار، حضور ناو جنگی پرسپولیس و چند ده تفنگدار کافی بود. اما متینالسلطنه رویای یک لشکرکشی عظیم را در سر داشت! او میخواست به همراه سیصد تفنگدار که قرار بود از میان قبایل اطراف استخدام کند، به این عملیات بپردازد. چه صحنه باشکوهی را برای خود متصور شده بود. او در حقیقت، با وقتکُشی و خودنماییاش، این فرصت را در اختیار حکمران کل گذاشت تا در تهران شروع به دسیسه چینی کند.»، (صص ۹۵ـ ۹۴.)
شکست متینالسلطنه و تبعید او به مشهد
در این میان، بهانه خوبی به دست حکمران کل بوشهر آمد تا قال قضیه را از بیخ و بنیاد برکنده و خود را از وجود پر دردسر متینالسلطنه بلندپرواز در بوشهر رها و فارغ کند! برای انجام این نقشه چه کرد؟ «در آنجا به مقامات خبر رسید که خونها خواهد ریخت و هزاران نفر علیه نیروهای متینالسلطنه خواهند جنگید! در نهایت، با دسیسهچینی، فرماندار کل موفق شد [جوزف] نوز را متقاعد کند که متینالسلطنه باید به مشهد تبعید شود!»، (ص ۹۵.)
پایان حضور متینالسلطنه در بوشهر
بدینسان دفتر حضور و حیات فرهنگی، مدنی، اداری و نظامی میرزا عبدالحمیدخان تقفی برای همیشه در بندر بوشهر و جنوب ایران بسته و فصل جدید و تازهای در کتاب زندگی او در مشهد گشوده شد. فصلی که البته ربطی به بوشهر و تاریخ روزنامۀ مظفری در بوشهر ندارد!
چنان که در آغاز این نوشته نیز گذشت، اطلاعات جزئی و ریز و درشتی که لامبرت مولیتور در خاطرات خود آورده، دادههای تاریخی تازه و بکری درباب پیشگام مطبوعات بوشهر میباشد که در منابع مشابه، یافت نمیشود. از آقای یاسین محمدی که متن فرانسوی این نامهها را پیگیری کرده و نزد نوه او به دست آورد و از خانم عاطفه علوی، مترجم این اثر، که ترجمهای روان و خوشخوان از فرانسه به فارسی به دست داده، باید متشکر بود که مورخان محلی بوشهر را با یک منبع غنی و ارزشمند تاریخی، اندکی قبل از انقلاب مشروطه، آشنا کردند و متن فارسی شده آن را در اختیار قرار دادند.
نکته: عکس نویسنده مقاله (سیدقاسم یاحسینی) اثر یاسین محمدی در سال ۱۳۹۵ می باشد.