- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

روزنامه و روزنامه‌­نگاران فرنگی در بوشهر | سیدقاسم یاحسینی

 

روزنامه و روزنامه‌­نگاران فرنگی در بوشهر

 

 

سیدقاسم یاحسینی

نویسنده و تاریخ پژوه جنوب ایران

 

 

برپایه اسناد و گزارش‌­های تاریخی از قرن هیجدهم میلادی مرتب «روزنامه» وارد بندر بوشهر می­‌شده و مورد مطالعه اروپائیانی که ساکن این بندر بودند، قرار می­­‌گرفته است. افزون بر این برخی از نشریات اروپایی، هندی و نشریات فارسی زبان چاپ هندوستان، عثمانی، انگلیس و مصر در بوشهر «مُخبر» داشتند و بعضی از اخبار بوشهر را پوشش خبری می­‌دادند. هنوز تحقیق مستقلی درباره این پیشینه انجام نشده و ابهامات تاریخی بسیاری وجود دارد که باید در پرتو اسناد و منابع تاریخی روشن و آشکار شود. من در ویراست جدید تاریخ تحلیلی مطبوعات بوشهر، مختصری به این موضوع پرداخته­ام.

در خلال خاطرات ایام اقامت لامبرت مولیتور در بوشهر، اطلاعات پراکنده اما قابل تأملی درباب پدیدۀ روزنامه­‌خوانی توسط اروپائیان و از آن مهم­تر، حضور دو روزنامه­‌نگار فرنگی در بوشهر، وجود دارد که برای من که به تاریخ مطبوعات بوشهر علاقه دارم و کارها و تحقیقاتی نیز در این باره انجام داده­‌ام، قابل توجه و تحلیل است.

 

سفر خبرنگار روزنامه فیگارو به بوشهر

یکی از این خبرنگار/بازرگانان فردی به نام ژوزف براسور بود که از سال ۱۸۷۷ میلادی/ ۱۲۹۴هجری قمری ضمن بازرگانی و فروش غذاهای کارخانه­‌های غربی به دنیای شرقی و اسلامی، چندین زبان را فراگرفت و ضمناً مدتی نیز خبرنگار روزنامۀ مشهور فیگارو بود. وی تقریباً هم­زمان با وارد شدن مولیتور، وارد بوشهر شد و چون در بوشهر هتلی برای اقامت خارجیان وجود نداشت، (مهم­ترین بندر تجاری ایران در خلیج فارس فاقد هتل بود!)، ناچار شد به عمارت امیریه رفته و نزد باژیکی­‌های ساکن این عمارت اقامت کند. مولیتور درباب این خبرنگار/بازرگان فرانسوی نوشته است: «یک بازرگان فرانسوی به نام ژوزف براسور (Joseph Brasseur) چون هیچ هتلی در بوشهر وجود ندارد، در امیریه میهمان هم­وطنان من است. او بیست و پنج سال است که در تمام شرق سفر می­‌کند و کالاهای مختلف شرکت­های بزرگ فرانسوی، به ویژه مشروبات، کنسروها و مواد غذایی از همه نوع را در این مناطق عرضه می­‌کند. او مردی در اوج قدرت و با اصالت است که به­ طور کامل به زبان­‌‎های فرانسوی، انگلیسی، عربی، آلمانی، ایتالیایی، ترکی، یونانی و شاید خدا می ­داند چند زبان دیگر مسلط است. او با جثه­ ای کوچک و چالاک، علی­رغم داشتن شکمی برآمده که روی دو پای کوتاه و عصبی ­اش قرار گرفته، با ریشی مربعی شکل سیاه، پیشانی برجسته و کم مو، بینی پهن و خمیده و چشمان تیره، شبیه یک پرنده شکارچی به نظر می­ رسد. [نقاشی با کلمات مولیتور از اندام و چهرۀ براسور را ببینید!]

او فردی باهوش، فعّال و پرانرژی است که وقتی چهره­ اش با لبخندی طعنه­ آمیز روشن می­ شود، من را به­ یاد برادرم اگوست می ­اندازد. او یک هم­ صحبت شاد، دوست داشتنی و فردی بسیار سرگرم کننده است که مانند اغلب فروشندگان سیار، انبوهی از داستان ­ها و حکایات خنده­ دار برای تعریف دارد. او خبرنگار روزنامه فیگارو (Figaro) است، با جدیت و هوشمندی به ترویج زبان فرتسوی می ­پردازد و در هر جایی که ممکن باشد، انجمن ­های محلی برای این منظور تأسیس می­ کند.»، (صص ۲۹ـ۲۸، تأکید از من است.)

 

براسور و تأسیس انجمن ترویج زبان فرانسه در بوشهر

براسور که فردی چابک و عاشق ترویج زبان فرانسه بود، در بوشهر بیکار ننشست و ضمن ترتیب دادن یک مهمانی در منزل کنسول فرانسه در بوشهر، در یک تلاش مدنی و فرهنگی، اقدام به تأسیس یک انجمن برای ترویج و اشاعۀ زبان و ادبیات فرانسه در بوشهر و جنوب ایران کرد: مولیتور در یادداشت روز ۹ ژانویه ۱۹۰۲م./ ۱۹ دی ۱۲۸۰ش. ماجرای این میهمانی، تاسیس انجمن هواداران آموزش و ترویج زبان فرانسه در بوشهر و تاریخ تأسیس آن را چنین روایت کرده است:

«روز بعد از اسکان من در امیریه، براسو که هرشب یر سر سفره ما شام می­ خورد، در خانه کنسول فرانسه در شهر، ناهاری برای کنسول فرانسه، همسرش، فرزندش، مترجم رسمی و بلژیکی­ های گمرک ترتیب داد. […] ناهار فضایی پرشور داشت. صحبت­ ها در نهایت به زبان فرانسه و استفاده کم از آن در خلیج فارس، که انگلیسی در آن ریشه دوانده، کشیده شد. براسور پیشنهاد داد که «انجمنی برای ترویج زبان فرانسه در جنوب ایران» تأسیس شود که هسته اولیه آن را همین جمع کوچک ما تشکیل دهد: رئیس آقای دامبرین، خزانه ­دار آقای استاس و دبیر حاجی میرزاحسین. اساس­نامه موقت در همان جلسه تدوین شد.»، (صص ۳۰ـ ۲۹، تأکید از من است.)

تنها عضو این انجمن، حاجی میرزاحسین، مترجم رسمی کنسولگری فرانسه در بوشهر بود. مولیتور درباب هویت و قیافه این ایرانی مقیم بوشهر، البته با لحنی گزنده و حتی بی ­ادبانه نوشته است: «… حاجی میرزاحسین، مترجم کنسولگری […] او یک مسلمان ایرانی از تبریز است که سنش به نظر زیاد می­ آید. پرمو و تیره، شبیه به خرسی از ارومیه. او همه­ کاره کنسول است. در نگاه اول، او بسیار خشن و ترش­رو به نظر می ­رسد، آرام و مرموز مثل یک ابوالهول، اما وقتی لبخند می ­زند، ادب و خوش برخوردی او نمایان می­ شود.»، (صص ۳۰ـ۲۹.)

اطلاعات ما درباره این حاجی میرزاحسین، که تُرک و اهل تبریز بود اما در بوشهر وارد خدمت به کنسولگری و کنسول فرانسه در بوشهر شده بود، چندان زیاد نیست. اگر روزی محققی، این اطلاعات پراکنده را دستمایه یک تحقیق کوتاه، اما مفید، قرار بدهد، ما بوشهری­ ها شناخت بیشتر و بهتری از این مترجم تبریزی مقیم بوشهر پیدا خواهیم کرد.

اما درباب اقدامات مطبوعاتی و خبری ژوزف براسور در بوشهر پرسش این است که آیا وی درباره بوشهر هم برای روزنامۀ فرانسوی فیگارو، که از سال ۱۸۲۶م.۱۲۴۲هـ.ق. در پاریس شروع به انتشار کرد، مقاله، گزارش و یا خبر تهیه و در این نشریه مشهور منتشر کرد؟ آیا مولیتور، هنگام اقامت کوتاه مدت این دوستدار ترویج زبان فرانسه، عکسی از هم گرفت یا چهره­ اش را نقاشی کرد؟ من در این باره چیزی نمی ­دانم، اما اگر محقق فرانسوی­ دانی به آرشیو روزنامۀ جذاب و خواندنی فیگارو مراجعه و اخبار مربوط به بوشهر و خلیج فارس این روزنامۀ فرانسوی را گردآوری و به فارسی ترجمه کند، خدمتی والا به تاریخ بوشهر و کرانه ­های شمالی و جنوبی خلیج فارس خواهد کرد. انشالله.

 

گرمازدگی یک نقاش چکی در برازجان!

اما علاوه بر ژوزف براسور، مولیتور در خاطرات خودش، بادداشت روز ۱۳ سپتامبر ۱۹۰۲م./ ۲۱ شهریور ۱۲۸۱ش. از یک روزنامه ­نگار و نقاش اروپایی نیز نام برده که در گرمای تابستان به برازجان سفر کرده بودند، تا از مناظر طبیعی آن برای یک نشریۀ هلندی خبر و تصویر تهیه کنند، اما جناب نقاش دچار گرمازدگی شده و نزدیک بود بر اثر این ماجراجویی و بی ­احتیاطی، جان خود را از دست بدهد! «دو روز پیش، [۱۱ سپتامیر/ ۱۹ شهریور]برای نجات دو اروپایی که در وضعیتی نامناسب در برازجان گرفتار شده بودند، عازم منطقه شدم. این شهر درست در جایی قرار دارد که کوه­ ها آغاز می ­شوند، در انتهای دشت بزرگی که خلیج فارس را دربرگرفته است. رفتن به آن­جا ده ساعت با قاطر و بازگشت دوازده ساعت طول کشید، چرا که مجبور بودیم بیماری را که بر اثر گرمازدگی از حال رفته بود، روی برانکارد دست­ ساز بازگردانیم. خوشبختانه، حال او دیگر خطرناک نیست!

این دو، گردشگرانی بودند که برای یک مجله تصویری هلندی، سفر دور دنیا انجام می ­دادند، یکی خبرنگار و دیگری یک نقاش آبرنگ. مرد نقاش، فردی به نام «سوشار» (Sochar)، اهل چک و با استعداد فوق­ العاده در تصویرگری است. او مرتکب بی ­احتیاطی بزرگی شد و برای کشیدن تصویر آبرنگی از یک منظره جالب، بیش از حد در معرض آفتاب سوزان نیم روزی [شهریور ماه برازجان] قرار گرفت، که همین امر او را از پا درآورد. هر دو نفر اکنون در خانه کنسول افتخاری هلند [در بوشهر] هستند، کسی که از من خواست برای نجات این افراد همراهی­ اش کنم.»،(صص ۹۳ـ ۹۲.)

هنگامی که این سطور از خاطرات مولیتور را می­ خواندم، از خودم می ­پرسیدم: آن مجله مصور هلندی چه نام داشته و آیا سرانجام خاطرات سفر این دو خبرنگار و عکاس اهل چک از بوشهر و برازجان را منتشر کرده است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آیا روزی محققان ایرانی یا غیرایرانی علاقمند به تاریخ مصور بوشهر، می ­توانند به گزارش آن روزنامه ­نگار و نقاشی­ های آبرنگ آقای سوشار، دست پیدا و آن­ها را منتشر کنند؟

این را هم بگویم که در پرتو تکنیک و مدرنیته اکنون فقط کمتر از نیم ساعت می­ توان راه صاف و هموار و اتوبان شده بوشهر به برازجان را طی کرد، اما آفتاب داغ دشتستان همچنان سوزان است و در کمین برای گرمازده کردن آدمیان ماجراجو و بی ­احتیاط!

 

روزنامه­ های اروپایی در بوشهر

مولیتور در چند جای خاطرات خود، به ورود نشریات و روزنامه­ های اروپایی به بوشهر اشارات کوتاهی دارد، که برای تاریخ مطبوعات خارجی و ورود و توزیع آن در بوشهر مغتنم است. در یادداشت فوریه ۱۹۰۲ خود نوشته است: «پُست اروپا، هفته­ ای یک بار، دوشنبه یا سه­ شنبه و پست تهران روزهای پنج­شنبه، به دست ما می­ رسد. باید احساس بی ­تابی و هیجان ما را درک کرد، زمانی که صبح، هنگام طلوع آفتاب، کشتی پُستی بمبئی را در لنگرگاه می ­بینیم و بی­ صبرانه منتظریم که بالاخره بسته­ های پُستی به دفتر تحویل داده شوند و اضطرابی که هنگام ورود پُست داریم، زمانی که رنگ پاکت­ها و اندازه بسته­ های روزنامه را بررسی می­ کنیم و سعی می­ کنیم از روی بسته­ بندی، محتوای آن را حدس بزنیم. و لحظه­ ای که هرکس، با شور و اشتیاق، نامه­ های خود را می ­قاپد و در میان اخبار دنیای دور، غرق می ­شود. در حالی که در اروپا، زمان بر حسب روز محاسبه می­ کنند، این­جا در بوشهر، حساب روزها را، بر اساس رسیدن پُست محاسبه می ­کنیم! جالب آن­که، اخبار تهران و حتی خلیج فارس را نیز، بهتر از هر منبع دیگری، از طریق روزنامه­ های اروپا و هند دریافت می­ کنیم.»، (صص ۶۰ـ ۵۹.)

درباب نقل قول بالا، چند ملاحظه وجود دارد که قابل ذکر است:

۱ـ هر هفته، نشریات اروپایی، احتمالاً انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و شاید ایتالیایی زبان، از طریق پُست انگلیسی و کشتی از هندوستان وارد بوشهر می­ شده است.

۲ـ مهم­ترین کانال ارتباطی و خبرگیری اروپائیان در بوشهر، روزنامه­ های چاپ اروپا و هند بوده است.

۳ـ اروپائیان اخبار ایران و حتی بوشهر و خلیج فارس را نیز از طریق نشریات اروپایی دنبال می­ کردند!

۴ـ هنوز هیچ تحقیق و گردآوری از اخبار نشریات و مطبوعات اروپایی که اخبار بوشهر را در عهد قاجار منتشر می ­کردند، انجام نشده است، حال که این اخبار، نه تنها منبع مهمی برای تاریخ ایران و بوشهر که آئینه خوبی برای چگونگی انعکاس چهره و رفتار ایرانیان توسط اروپائی­ ها می ­باشند.

۵ـ برای نسل امروز، و خصوصاً نسل نورسیده که هیچ درکی از مناسبات فردی و اجتماعی نیاکان شان در گذشته ندارند، هیجان و «اضطراب گشودن نامه پُستی»، به­ کلی مفهوم خود را از دست داده است. نسل فعلی، به قول فیلسوفان تکنولوژی، درگیر پدیدۀ جدید و کمتر مورد تحلیل قرار گرفته «اضطراب آنلان» و «تنهایی مجازی» است که سخت درگیر آن است و روز به روز هم بیشتر و عمیق ­تر دچار آن شده و می­ شود!

یکی از مهم­ترین کارهای مولیتور در هنگام استراحت و تنهایی، مطالعۀ روزنامه ­های فرانسوی بود که هر هفته با پُست انگلیسی از بمبئی به بوشهر آورده می ­شد: «پس از صرف شام و کشیدن یک سیگار، روی تخت­های خود دراز می­ کشیدیم و در حالی که کتاب یا روزنامه ­ای در دست داشتیم، در نهایت خوابمان می­ برد.»، (ص ۹۷.)

اما گاه همین روزنامه ­های فرانسوی در بوشهر، خواب را از چشمان انگلیسی­ های مقیم بوشهر می­ ربود و برای شان دغدغه فکری و سیاسی ایجاد می­ کرد: «به شکلی جالب، درست در همان روزی که ناوگان انگلیسی از افق دریایی بوشهر ناپدید شد، روزنامه ­های فرانسوی که به این­جا رسیدند، خبری منتشر کردند مبنی بر اینکه یک کشتی جنگی روسی قرار است به­ طور دائم در خلیج فارس مستقر شود تا از منافع ملی روسیه محافظت کند! این احتمالاً یک شایعه بیش نبود، اما باعث شد که دوستان انگلیسی ما چهره ­ای متفکر به خود بگیرند و از خود بپرسند: آیا انگلستان واقعاً اجازه خواهد داد که روسیه چنین اقدامی در خلیج فارس، که آن را دریای انگلیسی می دانند، انجام دهد؟»، (ص ۱۲۲.)

می­ بینیم که چگونه اخبار روزنامه­ های فرانسوی که به بوشهر می­ رسیدند، گاه فضای سیاسی و حتی امنیتی بندر بوشهر را دچار تلاطم، دست­ کم موقت، می­ کردند و برای انگلیسی­ های مقیم کنسولگری بریتانیا در بوشهر، دغذغه می­ آفریدند!